فعاليت هاى مبارزاتى برادرانم
برادرانم در طول مبارزات خدمات زيادى انجام داده اند. يكى دو روز قبل از عاشورا كه منزل امام مراسم بود و هيأت هايى آمده بودند از جمله هيأتى از دانش آموزان قم بود. آن روز هم من در اتاق رو به روى منبر در جوار امام نشسته بودم كه يك تلگرافى آمد و امام خطاب به من فرمودند شما باز كن و مطلبش را به من بگو. الان يادم نيست كه مضمون تلگراف چه بود. ولى احتمالا از تهران ارسال شده بود. سخنران آن جمعيت دانش آموزى، برادرم بود كه حالا دكتر ارتوپد جراح است. صحبت هاى آن روز ايشان عليه حكومت بود ولى جزئيات آن الآن يادم نيست. اين برادرم در طول مبارزات از افراد بسيار فعال و در عين حال گمنام بوده است. او در جريان مدرسه فيضيه مخفيانه مجروحين را مداوا مى كرد. در راه انداختن اعتصاب پزشكان سهم بسزايى داشت. همچنين ايشان با يك هيأت اسلامى كه با آقاى حجتى و آقاى رضا گائينى كه از افراد فعال بودند همكارى مى كرد. گرچه به همراه آنها دستگير نشد. آقاى گائينى اكنون در قم است. اخوى كوچكترم (جعفر) بعد از تبعيد امام در دبيرستان حكمت مقاله اى تهيه كرده بود و به من هم نشان داد و پس از اينكه مقاله را اصلاح كردم در دبيرستان خواند. مدير و دبيرها نمى دانستند كه محتواى آن مقاله چيست و از دبيرستانهاى ديگر هم آنجا جمع شده بودند. در مقاله ناگهان مسأله كاپيتولاسيون را مطرح كرده بود. البته آقاى مفتح كه دبير آنها بود قدرى ناراحت مى شود; چون كه روحانى بود و از طرف مدرسه تحت فشار قرار گرفته بود و آنها فكر مى كردند اين كارها را آقاى مفتح كرده است ولى گويا بعد حدس زده بودند كه كار من باشد. اين خبر به گوش امام رسيده بود. آقاى حاج شيخ حسن صانعى به من گفت به امام گفتم كه كسى كه مقاله را خوانده ظاهراً از بستگان فلانى است. گروه فدائيان خلق اكثريت (1) با بعضى از برادران من صحبت كرده و گفته بودند در ميان روحانيت ديگر مبارزاتى نيست و تنها چند نفر امثال برادر شما هستند كه منزوى شده اند و تنها ما هستيم كه مى توانيم مبارزه كنيم. البته هر كه به سوى آنها مى رفت به اين معنا نبود كه با ايدئولوژى آنها موافق است بلكه صرفاً از باب مبارزه با دستگاه و شور و حرارت جوانى به سوى آنها مى رفتند. با آنها همكارى كرد و مدتى هم زندان افتاد و شكنجه زيادى شد ولى قبل از محكوميت كسانى كمك كردند و نجات پيدا كرد ولى اگر در دادگاه محكوم مى شد كارش سخت مى شد. ايشان ازدواج كرده بود و كسانى كه با خانواده اش ارتباط خويشاوندى داشتند او را نجات داده بودند. شايد بتوان گفت مبارزه عليه استبداد، هدف مشترك بود ليكن در دوره ركود اگر چه استبداد و ديكتاتورى تأثير داشت ولى ديكتاتورى آن زمان شديدتر از ديكتاتورى رژيم در پانزده خرداد نمى شود به نظر من عامل مهم تر عدم حضور رهبر در ميان جمعيت بود چون امام نبود تا تنور مبارزه را گرم نگه دارد. علاوه بر اين امام در دوره تبعيدش ملاحظه مردم و مصيبت هايى را كه ممكن بود بكشند را مى كرد. برادرم در طول جنگ هم خيلى خدمت كرد يك بار يكى از نيروهاى اطلاعات به من تلفن كرد و گفت ما خيلى از ايشان تشكر مى كنيم. ايشان در سال 1356 ديگر پزشك كارآمدى شده بود و رئيس بيمارستان سهاميه قم شد و هم چنين جداگانه مطب داشت
|