علت مخالفت پدرم با طلبه شدن من
آن زمان در قم، ميان قمى ها عنوان طلبگى خيلى تحقيرآميز بود و معمولا افراد صاحب نام اجازه طلبه شدن به فرزاندنشان را نمى دادند. در ميان طائفه ما شخص ديگرى كه طلبه شد مرحوم حاج شيخ عباس مستقيم (پسر عموى والده ام) فرزند حاج ميرزا حبيب الله مستقيم از تجار معروف قم بود. وقتى آشيخ عباس مى خواست طلبه شود خيلى مصيبت كشيد چون خانواده اش راضى نمى شدند. به هر حال عنوان طلبگى در سابق حقير و سبك بود و مى پنداشتند كه دست طلبه هميشه نزد ديگران دراز است. مرحوم پدرم بعضى برخوردها را مى ديد و برايش گمان حاصل مى شد كه وضع من هم چنين شود به طور مثال يكى از آقايان كه اكنون زندگى خيلى مرفه دارد و من نامش را نمى برم، از تهران حواله داشت و هر ماه يك بار يا دوبار به حجره پدرم در بازار مى آمد و پانزده تومان مى گرفت وقتى مى آمد مؤدبانه مى نشست تا پانزده تومان را بگيرد و برود. البته پانزده تومان در آن موقع پول خوبى بود ولى در عين حال اين نوع حركت ها روى آنها اثر مى گذاشت و سبك شمرده مى شد و پيش خودشان فكر مى كردند كه پسر من هم اگر طلبه شود، اين گونه خواهد شد. در غياب من كسى كه به پدرم گفته بود كه چرا شما به ايشان اجازه طلبه شدن نمى دهيد. پدرم در جواب گفته بود ايشان از عنوان طلبگى خودش نمى تواند براى امور ماديش استفاده كند. اين رفتارها در برابر آن عشق داغ من به طلبه شدن مرا نسبت به بستگانم و حتى نسبت به همه قمى ها سرد كرده بود. شوهر عمه ام كه بازارى بود و اخيراً فوت كرد، مكرر پيغام فرستاد كه من مى خواهم فلانى داماد من باشد، تا مادرم اين مسأله را عنوان كرد گفتم من نمى خواهم كه با قمى ها ازدواج كنم، خانواده اى كه مى خواهم با آن وصلت كنم بايد روحانى و غيرقمى باشد. مادرم گفت آنها تاكنون چندين بار پيغام داده اند و به آنها گفته ام كه پسر من طلبه است و چيزى ندارد اما آنها گفته اند اشكالى ندارد، ما مى خواهيم. فرزندان ايشان (شوهر عمه ام) به ما علاقه مند بوده و هستند. پسر عمه هايم الان در قيد حياتند و خانواده بسيار متين و متدين مى باشند.
|