وضعيت مالى من و ديگر طلاب
پس از شروع درس حوزه در منزل پدرى اتاق خيلى محقر و كوچك داشتم كه در آنجا كتابهايم قرار داشت و همان جا مطالعه مى كردم. اين اتاق به اندازه نشستن يك نفر جا داشت. وقتى يك نفر ايستاده نماز مى خواند ديگر جايى براى فرد ديگر نبود. براى اين اتاق تاقچه و گنجه اى درست كرده بودم و در آنجا كتابهايم را قرار مى دادم. يك روز كه در را باز كردم اسكناس پنج تومانى نو به چشمم خورد به قدرى نو بود مثل اينكه تازه چاپ شده بود. براى من هيچ گونه قابل توجيه نبود كه اين پول از كجا آمده است هنوز هم قابل توجيه نيست يقين دارم كه پدر و مادرم اين پول را آنجا نگذاشته بودند، به هر حال آن پنج تومان براى من خيلى كارگشا بود. بارها پيش مى آمد كه از كنار قنادى مرحوم حاج على كوچك زاده واقع در گذرخان، عبور مى كردم و چشمم به شيرينى ها مى افتاد دلم مى خواست يكى از آنها را بخرم، ولى پول نداشتم. در حالى كه وقتى شيرينى فروش مرا مى ديد فكر مى كرد كه من پسر فلانى هستم و هرگز نيازى ندارم. يك روز رفتم نزد مرحوم كدخدايى كه در خيابان حضرتى نزديك مسجد شيخان، عطارى داشت (مغازه اش نزديك كتابفروشى علامه بود) از او دو تومان قرض كرد، و آن وقت در ذهنم بود كه لابد او پيش خودش فكر مى كرد كه من از الان از ماشين پياده شده ام و كارى پيش آمده و پول همراهم نيست; قرض مى كنم. در حالى كه من به شدت به آن دو تومان محتاج بودم با اينكه وضع پدرم خوب بود. پس از ازدواج هم سعى مى كردم تقاضاى پول نكنم. آن طرف منزل ما زندگى راحت و خوب و اين طرف مكرر پيش مى آمد كه ما وقتى غذا درست مى كرديم سر سفره ماست نبود مثلا، دم پختى يا قدرى باقلا و برنج درست مى كرديم ولى پول ماست خريدن نداشتيم. و هيچ كس از اين قضايا اطلاع نداشت. خانواده ام به احدى نمى گفت با اينكه در منزل پدرش در تهران صاحب عنوان بود. پدرش سالها است كه فوت كرده و خانه اش را وقف روضه خوانى كرده اند. پسرش قائم مقام خودش است با اينكه دو تا زندگى و دو تا عيال دارد. ولى همسرم انصافاً قناعت كرد لذا من مقدار زيادى تحقيقاتم را مديون خانواده ام هستم، چون با زندگى من سازگار شد و به من فشار نياورد. خيلى از افراد كه به كارهايى مى پردازند بيشتر به خاطر فشار آوردن زنها است. ولى همسر من با اينكه مصيبت هايى از قبيل زندان و تبعيد ديد تحمل كرد. در سالهاى مختلف طلبه ها با همان پول كم زندگى مى كرده اند ولى در گذشته ها ارزانى بود. در زمان حاج شيخ وضع خوب بوده است و طلبه ها پانزده ريال يا يك و يا دو تومان مى گرفته اند مرحوم حاج شيخ ولى الله حيدرى نهاوندى به من گفت ما دو تومان مى گرفتيم و آخر ماه اضافه هم مى آورديم. چون پول آن زمان خيلى ارزش داشت. من يادم مى آيد كه گوشت كيلويى پنج تومان بود. يكى از فضلا نقل مى كرد وقتى آقاى بروجردى فوت كرد يكى از فضلا تا اين خبر را شنيد گفت خدا رحمتش كند ولى ما خيلى گرسنگى كشيديم. آقاى بروجردى كم پول مى داد. در اوائل كار كه امكانات چندانى هم نداشت و در اين زمينه قصه اى هم ميان ايشان و مرحوم حائرى كرمانى بوده است. البته به بعضى از افراد معروف يا بعضى از بيوتات پول خوبى مى داد مثلا براى مرحوم كاشانى (3) ماهيانه به طور مرتب پول مى فرستاد و وقتى آقاى كاشانى خانه نشين شد بيست و پنج هزار تومان كه آن زمان پول زيادى بود برايش فرستاد و خانه اش كه اجارى بود برايش خريد. امروزه شايد شرايط قدرى دشوارتر شده است چون توقعات زن و بچه ها بالاتر رفته و نيز پول بى ارزش شده است و البته قبلا توقع طلبه ها هم كمتر بود. يكى از فضلاى حوزه كه اكنون صاحب رساله و از مراجع محسوب مى شود مى گفت اگر من شلوارم كثيف مى شد شب همان را مى شستم و همان طور خيس مى پوشيدم و راه مى رفتيم تا خشك شود، چون شلوار ديگرى نداشتيم بپوشيم. همچنين ايشان برايم مى گفت من و برادرم وقتى طلبه ها شب مى خوابيدند، برگهاى كاهو را كه دور ريخته بودند از پشت در اتاقهايشان جمع مى كرديم و مى شستيم و مى خورديم. ياد مرحوم سيدنعمت الله جزائرى مى افتم كه در شرح حالش نوشته من با هم اتاقى ام پوست خربزه ها را جمع مى كرديم و مى شستيم و مى خورديم، هر دو اين كار را مى كرديم و از حال هم خبر نداشتيم بعداً يك روز تصادفى فهميديم كه هر دو اين كار را انجام مى دهيم.
|