وضعيت اقتصادى و مالى مردم قم
در آن زمان در قم طبقات مختلفى از لحاظ مالى وجود داشت مثلا وضع بازارى ها و تجار خوب بود ولى گويا در سال 1336 قمرى قطحى شد. پدرم از آن سال نقل مى كرد كه در خيابان كاغذى كثيف زمين افتاده بود، بچه اى را ديدم كه به طرف كاغذ دويد و آن را برداشت و فوراً بلعيد. پرسيدم منزل ما وضع چگونه بود، گفت از قدرى جو و ارزن، نان درست مى كردند. بيرون از منزل اگر كسى نان يا خوراكى ديگر داشت سعى مى كرد زير عبا مخفى كند تا كسى نبيند; چون خطر جانى داشت و ديگران مى پريدند و مى گرفتند. سال 23 يا 24 شمسى، سالهاى سخت پس از جنگ بود. مردم شلوغ كرده بودند، بازاريها در بعضى از كاروانسراها، راديو مسكو گوش مى كردند. يعنى آن راديو در ايران در ميان عده زيادى نفوذ داشت. راديو مى گفت مردم قم به اطلاع مى رساند كه گندمها در كاروانسراى احمدزاده انبار شده است به آنجا برويد. (در ابتداى چهار راه بازار كاروان سرايى بود به نام احمدزاده كه شايد الآن هم باشد). به هرحال، وضع خيلى بدى بود. يك بار از پدر بزرگم (پدر مادرم) مرحوم حاج ميرزا اسدالله شمس پرسيدم در گذشته ها وضع چگونه بود. فرمود الآن خيلى خوب است. در گذشته اگر كسى مى خواست پنج تومان پول به دست بياورد، خيلى سخت بود. در عين حال يك عده از بازاريها و ساير تيپ ها وضع زندگى شان خوب بود و عده اى ديگر فقير بودند كه خيلى وضع بدى داشتند. البته در آن زمان تشريفات نبود. از وسايل طبيعى جهت نگهدارى غذا استفاده مى كردند. مقدارى يخ در يخدان براى خنك كردن آب و نگهدارى غذا به كار مى بردند. خيك هايى بود كه از پوست گاو و گوسفند درست مى شد، خيك روغن، خيك شيره، درست مى كردند روغن هاى خوبى از كرمانشاه و شهرضا مى آوردند كه حالا اصلا پيدا نمى شود. روغن هاى نامرغوب روغن لرى دزفول بود كه آن هم حالا اصلا پيدا نمى شود. اولين بارى كه روغن نباتى آمد مردم نمى خوردند و مى گفتند نجس است، فضله موش داخلش هست، طرفى صاحبان كارخانه ها تبليغ مى كردند و داخلش سكه مى گذاشتند. با اين تبليغات كم كم مردم را ترغيب به خوردن روغن نباتى كردند. روزى آقاى بروجردى كه در مسجد اعظم جهت تدريس مى رفتند ديدند، جلو مغازه هايى كه جزو مسجد اعظم است روغن نباتى مى فروشند و خيلى تبليغ تصويرى كرده اند. آقاى بروجردى بدش آمد و گفت اين چيست؟ وقتى از درس برمى گشت آن مغازه جمع شد. به هر حال روغن نباتى خيلى بدنام بود.
|