تدريس و تأليف
در باره تأليف و تدريس بايد عرض كنم بنده وقتى هنوز معمم نشده بودم، ضمن تحصيل تدريس هم مى كردم. اولين درسى كه گفتم امثله كتاب جامع المقدمات (24) بود كه به يكى از آقايانى كه از منبرى هاى معروف قم بود به نام آقاى سيد صادق شمس درس مى دادم. كتابهاى ديگر جامع المقدمات نظير عوامل ملاحسن، عوامل فى النحو، هدايه و صمديه را نيز قدرى تدريس كردم. كتاب انموذج را درس ندادم. در تدريس سيوطى شاگرد زياد داشتم. كتاب مغنى را در سالهاى مختلف درس دادم كه در آن درس هم شاگرد زياد داشتم. در يكى از سالهاى تدريس مغنى در مسجد بالاسر كه در آن زمان آقاى بروجردى بود دو تن از طلبه ها را به خاطر نهى از منكر دستگير كردند كه من صبح درسم را در اعتراض به اين كار تعطيل كرده و با يكى از وعاظ معروف فعلى قم يعنى آقاى آل طه نزد امام رفتيم تا براى اين منظور جلسه اى بگيرند. در سال 34 يا 35 شمسى كه هنوز معمم نشده بودم كتاب حاشيه ملاعبدالله را تدريس مى كردم و در سال 37 بر حاشيه تحقيقى نوشتم. آن كار را مى پسندم و اكنون هم اگر بخواهم به منطق قديم مراجعه كنم از آن شرح استفاده مى كنم در نوشتن آن به بسيارى از كتب منطقى مراجعه كردم و براى اين كار به مخزن كتابخانه ها مى رفتم و از كتابهايى كه حتى اسمشان معروف نبود بهره مى بردم و بررسى مى كردم. آن كتاب با مشكلاتى كه چاپ و نشر در آن زمان داشت به نام مقصودالطالب چاپ شد و پس از آن بارها تجديد چاپ شد. يكى از علما كه اينك صاحب رساله است (آقاى حاج شيخ ابوالفضل خوانسارى) مى گفت مطالب اين كتاب بسيار تحقيقى و خوب است. و اى كاش اين را به عنوان شرح كفايه مى نوشتيد. آقاى بروجردى به خاطر اين كتاب مرا تشويق كرد و برايم جايزه فرستاد. پس از چاپ كتاب درس حاشيه ام خيلى شلوغ مى شد و در سال 38 شمسى آخرين بار بود كه حاشيه را درس دادم. پس از آن منطق المقارن را درس دادم كه يك سال پس از آن چاپ شده بود در كتاب منطق المقارن مكاتب روز را براى آشنايى طلاب شرح دادم مثل مكتب ديالكتيك، مكتب دكارت و بيكن در منطق و نيز مكتب اخباريون درباره منطق. ابتدا نام كتاب را ما هو المنطق؟ (منطق چيست؟) گذاشتم ولى بعدها نام كتاب را منطق المقارن گذاشتم. البته چاپ اول با نام ما هو المنطق، منطق چيست بود و در چاپ هاى بعد منطق المقارن شد و چند سال پيش توسط يكى از شاگردان درس خارج من به نام آقاى بينا به فارسى ترجمه شد. بعضى از طلاب در آن زمان مقصود الطالب را مباحثه مى كردند كه بعضى از آنها الان از فضلاى حوزه هستند پس از تدريس حاشيه مقدارى از مطول و سپس كتاب مختصر را مباحثه مى كردم كه بعضى از شركت كنندگان الان از فضلاى حوزه هستند و بعد از آن منظومه منطق را درس دادم. شايد اولين كسى كه در قم مختصر مطول را درس داد من بودم. نظرم اين بود كه مطول به درد طلبه اين زمان نمى خورد و خيلى وقت گير است. منظومه منطق را پنج شنبه و جمعه ها درس مى دادم. پس از آن شروع به تدريس فلسفه در ايام تحصيلى كردم. درسهاى ديگر را مثل لمعه، رسائل و مكاسب را هم درس مى دادم. از مكاسب كتاب مكاسب محرمه و بيع را تدريس كردم ولى خيارات را يادم نمى آيد. سپس كفايه را تدريس كردم. اولين سالهاى بعد يا قبل از انقلاب بود كه دو مرتبه كفايه را درس دادم و درسم شلوغ مى شد. منظومه حكمت را زياد درس دادم. از حدود سال 44 مكرر تدريس كردم. يك بار هم در سال 58 بود كه به اصرار گروهى از طلاب در مدرسه حجتيه كه آن مدرسه در آن موقع براى عموم حوزه بود درس دادم كه خيلى هم شلوغ مى شد. و دفعه ديگر سال 63 يا 64 به اصرار بعضى از فضلا منظومه در حكمت را درس دادم كه در آن جلسه حسينيه آقاى نجفى پر از جمعيت مى شد و جا نبود و به مسجد اعظم رفتيم و تا آخر يك دوره كامل منظومه حكمت را به استثناء مقدارى از طبيعيات تدريس كردم. يك سال قبل از انقلاب و نيز اوائل انقلاب خارج فقه را در منزل براى جمع ده، دوازه نفرى تدريس مى كردم كه بعضى از آنها اكنون امامت جمعه بعضى از شهرها را دارند. پس از مدتى به طور مستمر خارج فقه را شروع كردم و كتابهاى مضاربه، شركت، صلاة مسافر و رضاع و عهد و نذر و يمين را گفتم و اكنون هم خمس را درس مى دهم. بعدها بحث خمس هم به پايان رسيد و مكاسب محرمه را شروع كردم و طبق حروف تهجى از همه محرمات بحث كردم. چون مرحوم شيخ انصارى هم از غيبت و مانند آن بحث كرده كه جزء سب نيست. از طرفى تحثى تحت عنوان محرمات در حوزه مطرح نبود در حالى كه در قديم در اين عنوان بحث مى شد كه مرحوم شيخ حر عاملى تأليفى در اين زمينه داشته كه ظاهراً يك هزار و پانصد حرام و سه هزار واجب را جمع آورى كرده بود. موقعى كه اسفار درس مى دادم اصول را هم شروع كردم، زمان آن پس از اذان صبح و قبل از طلوع آفتاب بود كه در سال بعدش به خاطر كمبود وقت تعطيل شد. بعد وقتى دوباره فقه شروع كردم بعدش اصول هم گفتم كه هنوز ادامه دارد. فقط عصرهاى سه شنبه براى مركز تخصصى كلام و فلسفه حوزه دو سه ساعت تدريس فلسفه داشتم كه اسفار و اشارات مى گفتم. البته در اين اواخر كار شخصى ام فقه بود. تعليقات بر عروه را همان موقع نوشتم براى اين كتاب سيزده سال وقت صرف كردم. كل عروه را به طريقه استدلالى تعليق زدم نه مثل شرح مفصل آقاى خويى و حكيم و مرحوم سبزوارى و نه مثل حواشى است. تاكنون دو جلد قطور حدود هزار و دويست صفحه يعنى تا اول نماز جماعت را نوشته ام. اكنون چند سال است كه همه اين تعليقات چاپ شده و در چهار جلد منتشر گرديد. البته جمعه ها سالها پس از آنكه اسفار را گفتم در منزل جلسه اى داشتيم كه طى آن برخى مباحث عقلى از جمله بحث حركت در جوهر را مى گفتم. كار خوبى شد ولى چون امكانات چاپ نداريم، تاكنون چاپ نشده است. در اين زمينه در حوزه كارى نشده است. تنها دكتر سروش كتابى مختصر نوشته كه من بعداً متوجه شدم كپى كار مرحوم راشد است. ولى من مفصل نوشته ام. به آقاى راشد كه اصل كار سروش از اوست آنجا انتقاداتى دارم. در كتاب اسفار همه مطالب يك جا جمع نشده بعضى در جلد سوم و بعضى در ساير جلدها وجود دارد. بنده آثار اجتماعى، اخلاقى و عقيدتى اين بحث را هم جمع آورى كردم. همچنين در روزهاى جمعه مباحث عقلى ديگرى مانند بحث معاد را داشتيم كه چهل جلسه بود و نوارهايش موجود است. موضوع آن جلسات معاد بود. هفت جلسه هم در باره تفويض طولى، جايگاه پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) در تكوين و تشريع و بيست و دو نوار هم درباره علوم قرآنى و شانزده نوار هم در باره اخلاق و عرفان در وضو و نماز است. مباحث معاد تا قبل از ماه رمضان بود و پس از ماه مبارك رمضان در روزهاى جمعه فقه را شروع كرديم و جلسات سؤال و پاسخ فقهى را برگزار مى كرديم كه موضوعات آن حلق لحيه، جايگزينى اسكناس از طلا و نقره، تظليل در احرام كه آيا موجب حرمت و كفاره است يا نه; و مباحث ديگر بود. به نظر بنده هنگام احرام، اگر همه ماشين ها سقف دار هستند، لزومى ندارد به طور حرجى و يا به وضع موهون دنبال ماشين بى سقف بگرديم يا سقف ماشين را ببريم. بحث هاى اقبصادى زيادى هم داشتم. در سمينارهاى مختلفى كه در دانشگاه ها در مباحث اقتصادى برگزار مى شد شركت مى كرديم. چون بعضى مى خواستند نظر ما را در اين زمينه ها بدانند. در روزهاى جمعه مباحثى هم داشتيم در موضوعات علوم قرآنى و مباحث عقيدتى و اخلاق و عرفان و معاد كه بسيارى از آنها پياده شده و به مرحله ويراستارى رسيده است. حدود بيست جلسه هم در باره دعاى ابوحمزه ثمالى و هفت يا هشت نوار هم در باره دعاى كميل كه در موضوع اسما و موضوعات الهى مفيدند از اين گونه بحث ها است كه به جاى مانئه است. بيست نوار هم در رد و نقد هاپرز آمريكايى كه كتابى در رد ادله توحيد نوشته است دارم. كتاب هاپرز را در دفتر تبلغيات ترجمه كردند و براى تعدادى از اساتيد فرستادند كه جوابى آماده كنند و از جمله براى من فرستادند كه حاصل رد و نقد آن،اين بيست نوار شد. شنيده ام كه اكنون در مجله نقد و نظر روى اين نوارها كار مى كنند.
|