تدريس كتب ملاصدرا
مرحوم ملاصدرا مردى بزرگ و داراى خدماتى بى نظير بوده است. از جمله تفاسيرى نوشته است. شرحى بر اصول كافى نيز دارد. من كتابهاى زيادى از او تدريس كرده ام. كتاب شواهد و مقدارى از مفاتيح الغيب و چند تفسير او را تدريس كرده ام. اسفار را هم كه كتاب درسى حوزه بود يك مرتبه به طور كامل به استثناء طبيعيات و يك مرتبه ديگر هم تا جلد سوم تدريس كردم. ملاصدرا در بحث وحى مطلبى مى گويد كه به نظرم خالى از اشتباه نباشد. در بحث علم بارى لازمه مبناى نظريه اش اين است كه ذات بارى تعالى حدود اشياء را نمى داند. البته بنده به هنگام تدريس چه در گذشته و چه وقتى كه براى رشته تخصصى حوزه تدريس مى كردم، اين مطالب را توضيح مى دادم و به نصوص مذهبى نيز توجه داشتم. در دوره آخر منظومه همزمان اسفار را تدريس كردم. يك دوره كامل از اول تا آخر معاد و سفر نفس، به استثناى طبيعيات، يعنى جلد چهارم و پنجم را تدريس كردم. البته جمعيت زيادى نبودند بلكه عده اى از فضلا بودند كه اكنون بعضى از آنها در خارج فقه من شركت مى كنند. در سال 66 يا 67 شمسى دوره دوم اسفار را تا جلد سوم درس دادم، سپس خسته شدم و پس از سفرى كه به مشهد رفته بودم درس را كنار گذاشتم. بعضى از طلبه ها مى گفتند شايد امام رضا(ع) به شما چيزى گفته است. روز آخرى كه قرار بود درسها به مناسبت تابستان تعطيل شود بنده پس از اينكه چند سطر از درس را خواندم بحث ديگرى را مطرح كردم و راجع به حقيقت انسان صحبت كردم و نظريه يونانيان و حكماى اسلام و نظر قرآن را گفتم، كه به نظر من آنچه از قرآن و متون مذهبى استفاده مى شود حقيقت انسان توابيت و تغيير است، تغيير، انسانيت را تشكيل مى دهد. در آن جلسه گفتم من اسفار و فلسفه تدريس مى كردم با اينكه اينها را لازم مى دانم ولى خسته شده ام مثل كسى كه هر روز از يك نوع غذا تناول كند خسته شود. با اينكه فلسفه را براى تقويت اصول و نظم دادن به فقه و نيز از جهت ديد كلى كه به نظام جهان هستى مى دهد لازم مى دانم; بنابراين از اول سال اگر كسى حاضر بود درس فقه مى گويم و اگر كسى نبود به خانه برمى گردم و اينگونه شد كه پس از آن از اول سال درس فقه را شروع كردم.
|