تأليفات فلسفى
در باره فلسفه بايد عرض كنم: استاد بزرگوارمان علامه طباطبايى (34) اصول فلسفه را نوشتند كه به دليل قلم سنگين، مناسب فهم دانشگاهيان و جوانان امروز نبود. گرچه در شرح و پاورقى هاى مرحوم مطهرى مطلب باز شده است ليكن كتاب به صورت قال اقول (قال متن است و اقول از آقاى مطهرى به صورت پاورقى است) با آن قلم سنگين مورد استفاده قرار نمى گيرد. جا داشت يك دوره فلسفه مناسب را فهم نسل جوان تدوين شود. زمانى در مصاحبه با راديو گفتم كه هر انقلابى اگر از مكتب تهى شود ماندنى نيست و اساسى ترين مسأله براى هر انقلاب و مكتب فلسفه آن است. مرحوم آقاى صدر هم در كتاب فلسفتنا فلسفه اسلامى را تدوين نكرده بلكه با ماركسيسم مقابله كرده است، (35) من فكر كردم بلكه بتوانم يك دوره فلسفه به متد حكمت متعاليه با قلمى مناسب با فهم نسل جوان تهيه كنم، پس از آزادى از زندان در اواخر سال 55 هفته اى چند شب براى جمع زيادى از فضلاء حوزه درس فلسفه به صورت خارج و آزاد شروع كردم كه بعداً به صورت دفترهاى مستقل و مرتب منتشر شد. در دفتر اول فلسفه پس از بيان هدف و تعريف و موضوع فلسفه بحث كرده بودم كه فلسفه را از كجا بايد آغاز كرد. در دفتر دوم تحت عنوان مبحث شناخت در باره لزوم شناخت، شناخت و معرفت، بحث هاى مفصلى كردم و به خصوص درباره مجرد بودن علم و اثبات تجرد علم حتى در علم هاى خيالى برخلاف ماديون كه منكر هرگونه وجود مجرد هستند بحث كرده بودم. در دفتر سوم درباره ديالكتيك كه در آن زمان امثال دكتر شريعتى از آن طرفدارى مى كردند بحث كرده و نظريات آنان را نقد كردم، در دفتر چهارم از ادراكات اعتبارى و حقيقى بحث كردم چون آقاى سروش در دانش و ارزش، ادراكات اعتبارى را از ادراكات حقيقى جدا كرده و نقد مفصلى بر مرحوم علامه طباطبايى دارد. اين دفترها بارها چاپ شد و بنا داشتم تا حدود 20 دفتر درباره مباحث گوناگون فلسفه بحث كرده و بنويسم. همزمان كتاب "آغاز فلسفه" را كه ترجمه كتاب بداية الحكمة علامه طباطبايى است به تشويق خود ايشان شروع كردم و چاپ شد. اين كتاب را در دانشگاهها مى خواندند، ناشر آن بسيار ضعيف عمل مى كرد. از تهران تقاضاها براى دريافت كتاب خيلى بود كه ناشر گفته بود كتابها در خانه ام مى باشد هر كسى خواست تلفن كند و بيايد كتاب را بگيرد. به خاطر كارهاى بد ناشر، افراد ديگرى مجبور به ترجمه بداية الحكمة شدند يا شرح آن را نوشتند. پس از آن به خاطر پيشنهاد و اصرار، ترجمه نهاية الحكمة را هم شروع كردم. دفتر پنجم فلسفه را نيز شروع كرده بودم كه شنيدم گوشه و كنار برخوردهايى با ناشران نوشته جات من انجام مى شود كه مرا به شدت سست كرد. وقتى آن مسائل و برخوردها پيش آمد تأليف را كنار گذاشتم. گفتم خدايا من براى انجام وظيفه مى نوشتم حالا كه اين طور برخوردها مى شود ديگر وظيفه نمى دانم. مثلا به قول امام جمعه خارك كه الان در قم است، مى گفت در خارك آمدند كتابخانه هرچه كتب شريعتى و بازرگان و كتاب هاى شما بود از كتابخانه هاى آنجا بيرون ريخته بودند. در چند جاى ديگر هم اين كار را كرده بودند. بنابراين بود كه هر كسى كه تسليم كامل حزب حاكم نباشد هرچند با سكوت بايكوت شود، ما كه كارى نداشتيم فقط وارد كارهاى اجرايى نشديم و آنها همين را دليل مخالفت مى گرفتند و بنا گذاشته بودند كارى كنند كه نام عده اى اساساً فراموش شود. حتى به ناشر كتاب هاى من در قم گفته بودند كه اگر كتاب هاى فلانى را چاپ و نشر كنى سهميه كاغذت را قطع مى كنيم و اينها نمونه اى از برخوردها بود. هميشه در انقلاب ها چنين است. عده اى زندان و تبعيد مى روند و عده اى هم پلوى انقلاب را مى خورند. "خلق الله للحروب رجالا و رجالا لقصته و ثريد" پس از مدتى شروع كردم به تأليفات فقهى و شرح عروه را نوشتم. و چقدر براى روحيه ام خوب بود، عدو شود سبب خير ... . ليكن به اعتقاد من اين گونه افراد فرصت طلبانى بودند كه براساس تملق و چاپلوسى مى خواستند با پريدن و دريدن حريم ديگران موقعيت خود را تثبيت كنند و شايد هم آگاهانه مى خواستند خدمتگزاران صديق و شكنجه ديدگان مسير انقلاب را منزوى كنند. قابل ذكر است كه منظومه منطق داراى مشكلاتى است كه كسى آنها را حل نكرده به جز مرحوم آشتيانى (36) او هم به قدرى مغلق نوشته كه قابل فهم نوع افراد نيست. مرحوم مفتح (37) هم كتابى به نام روش انديشه نوشته بود ولى مسائل مشكل منظومه را توضيح نداده بود. به همين جهت من ضمن تدريس منظومه منطق شرح گونه اى بر مشكلات منظومه منطق نوشتم كه در محرم سال 1390 هجرى در يك سفر تبليغى به شمال ايران پايان يافت و بارها چاپ شده است. بنابراين چهار كتاب در منطق دارم. تعليقه اى بر منظومه; مقصود الطالب، منطق مقارن، تفكر. پنج كتاب هم در فلسفه دارم كه عبارتند از: دفتر اول و دوم و سوم و چهارم كه همه بعداً در يك مجلد به چاپ رسيد و يكى هم كتاب آغاز فلسفه است.
|