درباره استخاره و بعضى از استخاره هايم
در مورد استخاره من در ابتدا داستانى را (باواسطه) از قول مرحوم كشميرى نقل مى كنم، شايد زواياى موضوع روشن شود. در نجف اشرف افراد زيادى خدمت ايشان مى رسيدند و استخاره مى كردند. به ذهن ايشان آمده بود كه من خيلى مهم شده ام، چون مردم تمام امور زندگى خود را با استخاره هاى من تنظيم مى كنند. يك روز كه مشرف مى شوند به زيارت حضرت على(ع) مى بيند كه يك طرف صحن شلوغ است و عده زيادى اطراف يك زن معمولى و بى سواد جمع شده اند و از او استخاره مى خواهند. به زن پيغام مى دهد بيا من سؤالى دارم. از آن زن مى پرسد: داستان چيست؟ او مى گويد: زندگى بسيار سختى داشتم، تا اينكه متوسل به حضرت امير(ع) يا حضرت ابوالفضل(ع) مى شود. ـ ترديد از من است ـ در آن حالت توسل، آقا به من فرمود: استخاره كن و پول بگير. گفتم: استخاره بلد نيستم و اصلا سواد ندارم. حضرت مى فرمايند: برو دو فلس بده و يك تسبيح بخر، بعد همين طور دانه هاى تسبيح را بشمار ما به تو همه چيز را مى گوييم. بعد به آقاى كشميرى مى گويد: در گوش من مطالبى گفته مى شود كه منطبق بر زندگى مردم است. غرضم از ذكر اين داستان اين است كه استخاره اصلا جنبه استدلالى و فكرى ندارد. البته در همه جا اين طور نيست. ما دو نوع استخاره داريم: يك استخاره همان استخاره اى است كه در كتاب هاى فقهى پيرامون آن بحث شده و روايت هم دارد و انواع مختلفى هم برشمرده اند، اين نوع استخاره ممكن است مطابق با زندگى شما باشد و يا نباشد. در اين جا نوعى استنباط و فهم از قرآن وجود دارد. در نوع دوم استخاره به بعضى از افراد نوعى اجازه باطنى داده مى شود كه ديگر استدلال ندارد و به فهم و استنباط مربوط نمى شود و در اكثر اوقات جواب ها كاملا مطابق با واقع در مى آيد. لذا مى شود كه از يك آيه دو جور مطلب به ذهن استخاره كننده بيايد كه هر دو مطلب نيز مطابق با واقع باشد. در باره خودم هم يك قضيه اى اتفاق افتاد كه خيلى قابل توضيح نيست. حتى با يك حالت تندى بعد از مدتى از آن واقعه به من گفته شد: پس دنبال فلان مقام هستى كه استخاره نمى كنى؟ پس مردم كجا بروند؟ معنايش اين بود كه فكر مى كنى استخاره كردن برايت عيب است. به هر حال برقى زده شد و چون تطابق زياد بود و تجربه هاى شيرين فراوان، تاكنون ادامه داده ام. در اصل استخاره و در فهم از آيه برهان وجود ندارد لذا از آن زمان به بعد هنگام استخاره ديگر هيچ دعايى نمى خوانم. در روايات آمده است: آن مطلبى كه در قلبت واقع مى شود، به همان عمل كن. پس مهم همانى است كه در ابتدا در قلب واقع مى شود چه بسا با تأمل و دقت مطلبى به ذهن خطور كند كه با آنچه در ابتدا به ذهن آمده مخالف باشد. مهم همان است كه ابتدا در قلب واقع مى شود. البته مقدارى هم اين امر تجربى است. يادم هست يك وقت يكى از آقايان در اين نوع استخاره ها شبهه مى كرد. حضرت آقاى بهجت (42) به من فرمودند: اين قدر تجربه در استخاره بالاست كه حتى اهل سنت نيز به آن رو آورده اند. ولى ما خودمان در آن شك مى كنيم. يك وقتى يك دختر خانمى از سيستان و بلوچستان زنگ زد و استخاره مى خواست. گفتم شما از اهل سنت هستيد؟ گفت چه فرقى مى كند. بلى من از اهل سنت هستم. از او پرسيدم آيا به مسجد هم مى رويد؟ گفت ماها را به مسجد راه نمى دهند. به هر حال تجربه در استخاره و مطابقت آن با واقع، به قدرى زياد است كه انسان به اطمينان مى رسد. استخاره از معجزات شيعه است. اگر استخاره كننده از جانب اهل بيت(ع) مجاز باشد حالا چه در خواب و چه در بيدارى، واقعاً از شهادت دو شاهد عادل اقرب است. براساس تجربه اى كه ما به دست آورديم نود و پنج درصد از استخاره ها درست است. مرحوم آقاى بروجردى استخاره مى كرد. خودم ديدم كه مرحوم امام استخاره مى كرد. در يك مورد هم من براى حضرت امام استخاره كردم كه مربوط به حضور ايشان در جلسه منزل آقاى لنگرودى بود. مرحوم شيخ انصارى هم قضاياى استخاره اش معروف است. مرحوم حاج شيخ عبدالكريم در اصل تأسيس حوزه علميه قم به استخاره متوسل شدند. استخاره جزء تجربيات قطعى است و نيازى به سند ندارد. در سند زيارت جامعه كبيره، دو سه نفر از مجانين در آن هستند اما هيچ وقت شك نمى كنيد. دعاى كميل هم سند معنون صريحى ندارد ولى هيچ وقت در آن شك نمى كنيد. دعاى ندبه هم همين طور اينها بعضى از متون روشن و قطعى است. استخاره هم همين است لذا علما استخاره مى كردند منتهى بعضى از روى قرآن و بعضى ها هم از روى تسبيح. معروف است كه مرحوم حاج شيخ مى فرمود من استخاره با قرآن را نمى فهمم اينكه مى گويد قال موسى، نمى فهمم يعنى چه؟ مرحوم آقاى اراكى با تسبيح استخاره مى كرد. به هر حال استخاره از معجزات شيعه است. به نظر من صلاح نيست كه فرهنگ حاكم و رايج جامعه اين باشد كه افراد در همان ابتدا براى هر كارى استخاره كنند. اين كار درست نيست. مورد استخاره تحير و سرگردانى است. تحيرى كه نه با عقل و نه با شرع و نه با مشورت و رايزنى حل شود; مثل قرعه، ما در مواردى به قرعه پناه مى بريم. ولى كجا و در چه موارد بايد از آنها استفاده كرد؟ براى بعضى از مشكلات حل نشدنى قرعه جايز است. استخاره هم همين طور، وقتى مشكل حل نشد بايد به آن پناه برد. زمانى كه عقل خود من يا ديگران مشكل را حل مى كند، جاى استخاره نيست. موضوع استخاره همان تحير است. در بعضى از روايات آمده است كه در چيزى كه نمى دانى و متحير هستى استخاره كن. يك وقت است كه راه حلى نيست، خوب، تحير پيدا مى شود و مى توان به استخاره پناه برد. يك از سؤالاتى كه معمولا مى پرسند در مورد انتخاب همسر است كه آيا ابتدا استخاره كنيم و بعد اقدام، يا بعد از آشنايى و ديدن استخاره كنيم و يا براى مراحل بعد استخاره كنيم؟ به نظر من اشكال ندارد كه فرد اول براى اين استخاره كند كه اگر بروم و ببينم و بعد بخواهم استخاره كنم و استخاره خوب نباشد ممكن است كدورتى پيش آيد. به هر حال در هر وقت از زمان خواستگارى استخاره اشكالى ندارد. منتهى همه اين موارد مربوط به زمان تحير است. حال اگر همين فرد برود و تحقيقات لازم و دقيقى انجام دهد و بگويند خوب و مناسب است باز هم مى تواند بگويد كه من بايد در اين مسأله استخاره كنم. چون باز يك تحيرى دارد كه با اين كارها از بين نرفته است. مثلا نمى داند فردا چه خواهد شد. گاهى اوقات يك چيزهايى هست كه با تحقيق حل نمى شود، لذا اگر مقدارى سردرگمى و ترديد مانده باشد، جاى استخاره هست. زمانى كه كتاب منطق المقارن را به زبان عربى مى نوشتم يكى از استخاره هايى كه كردم تأييد نوشتن اين كتاب بود. چون معتقد بودم كتب منطقى حوزه بايد عوض شود حتى منطق مرحوم مظفر چند اشكال عمده دارد، از جمله اينكه در آن تضارب آراء نيست و عقايد و مكاتب روز را هم ننوشته اند. انتقادات آنها بر منطق كلاسيك را هم ندارد و چيزهاى ديگر. يكى از استخاره هايى كه كردم در باره اين بود كه كار نوشتن اينگونه كتب براى حوزه را ادامه ندهم و با خود فكر كردم كه مگر كسى مى تواند كتب درسى حوزه را تغيير دهد. آقاى صدر نتوانست تغييرى بدهد و به جاى قوانين، خلاصة الاصول خودش را بگذارد. در اين رابطه وقتى استخاره كردم اين آيه آمد "يا ايها النبى لِمَ تُحَّرِم ما اَحلَّ الله لك تبتغى مرضات ازواجك" (43) آقاى محمدى گيلانى مى گفت اين "ازواجك" متوجه به سنت هايى است كه مخالف تغييرند. يكى از علما حوزه هم مى گفت عجيب استخاره منطبقه اى است. افراد زيادى جهت استخاره مراجعه مى كنند. حتى گاهى اوقات درباره بعضى از مسائل مهم كشورى هم متوسل به استخاره مى شوند. يك بار از اهواز تلفن زدند كه برايشان استخاره بگيرم. گفتم كه الان وقت ندارم. گفتند كه مربوط به كار شخصى نيست. چاه هاى نفت آتش گرفته و در حال سوختن است و بيت المال دارد از بين مى رود. چند طرح داريم براى مهار آن و استخاره ما براى انتخاب اين طرح هاست. بنده هم برايشان استخاره كردم كه خوشبختانه كار با موفقيت پايان پذيرفت. بعضى از افراد هم پست هاى مهم و خوبى به آنها پيشنهاد مى شد و آنها هم با اينكه تمام مراحل را انجام مى دادند اما باز هم متوسل به استخاره مى شدند. يكى از قضات شهر قم هم در رابطه با حكمى كه مى خواست صادر كند به خاطر شكى كه وجود داشت متوسل به استخاره شد. به ايشان گفتم: مطلب اين نيست كه فكر مى كنى. ايشان هم دست نگه داشت و بعد از تحقيقات بيشتر معلوم شد كه اشتباه كرده است. در اين اواخر يكى از كانديداهاى رياست جمهورى دوره هشتم كه از شاگردان من بود، نزد من استخاره كرد گفتم البته شما نمى شويد ولى مى خواهى خودت را مطرح كنى. مسأله اى نيست. يك خانمى كه بچه اش سرطان خون داشت از من خواست تا برايش استخاره اى بگيرم. من هم متوجه قضيه نبودم به ايشان گفتم كه او را به مشهد ببريد. پس از گذشت زمانى كسى به من تلفن زد و گفت آقا من طلبه ام و شوهر همان زنى هستم كه به شما تلفن كرده بود، به سفارش شما، بچه چهار پنج ساله را به مشهد برديم و شب در حرم خوابانديم. اين بچه كه صبح بلند شد ديديم با نشاط است، معمولا سرطان خونى ها نشاط ندارند. گفتيم چطور شده گفت ديشب آقا گفت حال تو خوب است. از بچه پرسيديم لباسش چطورى بود گفت لباس بابام را پوشيده بود، از رنگ عمامه اش پرسيديم. او به پارچه شلوارى سبز خود اشاره كرد و گفت اين رنگى بود بعد از اينكه او را به آزمايشگاه برديم هيچ اثرى در خون او نبود. به تناسب اين را هم بگويم كه اخيراً يكى از اساتيد دانشگاه اصفهان كه از دوستان من است به منزل ما آمده بود و مى گفت: يك ارمنى مسيحى در اصفهان سرطان خون داشت و شنيده بود كه امام رضا(ع) شفا مى دهد به مشهد رفته و گفته بود آقا شما مسلمانها را شفا مى دهيد ولى من ارمنى هستم و بايد مرا هم شفا بدهيد پس از اينكه برگشته بود هيچ اثرى در خونش نبوده است. شخصى به او گفته بود مسلمان شو. گفت مى خواهم مسلمان شوم ولى مى ترسم امام رضا(ع) خيال كند به اين خاطر مسلمان شدم و حالا صبر كردم.
|