حاج شيخ محمدباقر معزى
حاج شيخ محمدباقر كه شرح حالش در بعضى از كتب آمده، استاد بسيارى از حضرات در تهران بوده است و گويا مرحوم آقاى آسيدمرتضى لنگرودى (49) پدر آقايان لنگرودى ها كه ظاهراً در سال 1342 فوت كرده است، در بعضى از قسمتهاى تحصيلى از شاگردان آشيخ محمدباقر معزى بوده است. مرحوم آقاى نجفى مرعشى هم مقدارى نزد ايشان ادبيات خوانده بود. به هر حال او از مدرسين معروف مدرسه مروى تهران بوده است. در آن زمان به طور كلى در تهران محضرها دولتى نبود بلكه به دست علما بود و محضر ايشان; يعنى حاج شيخ محمدباقر در تهران از مطمئن ترين محضرها بوده كه بزرگان به آنجا مراجعه مى كردند. مرحوم آشيخ باقر بسيار ساده زيست بوده و بزرگان با بيت ايشان رفت و آمد داشتند. روزى عيال عين الدوله براى يك معامله اى به منزل ايشان آمده بود. در منزل باز بود و به طرف اندرون رفت. عيال آقاى آشيخ باقر دختر هدايت السلطنة بوده كه ظاهراً از وزراى آن زمان بوده اينها از روى علاقه مى آمدند هديه مى كردند و گاهى تقاضا مى كردند كه دخترهايشان با اينها ازدواج كنند. هدايت السلطنة از پدر ايشان كه يك نفر بازارى خيلى محترمى بوده به نام مرحوم نيرزا رفيع خواهش مى كند كه اين دخترش را به پسرش باقر بدهد. غرض اين كه عيال عين الدولة مى بيند زنى دارد پايش را آب مى كشد و از اين گالش هاى ساده زنانه پايش كرده است. فكر مى كند اين كلفت منزل است. مى گويد خانم كجا است؟ ايشان مى گويند، اينجا خانم نداريم. من عيال آقاى آشيخ باقر هستم. خلاصه عيال عين الدوله تعجب مى كند كه اين چه جور زندگى است كه اينها دارند. روزى هم آشيخ باقر براى تدريس به مدرسه مروى مى آيد گويا مطول درس مى داده در آنجا مى بيند كه يك جفت كفش بندى بيرون در هست، ايشان تا سر درس مى نشيند با عصبانيت مى گويد طلبه و قندره (در قديم به اين نوع كفش قندره مى گفتند، نمى دانم به چه تناسبى). بايد زى طلبگى حفظ شود. در زمان هاى گذشته لباس و سر و وضع طلبه هابا ديگران فرق داشت; موى سر بلند نبود، ساعت مچى نبود، كفش ارسى نبود، به طورى كه اگر طلبه مى خواست لباسش را عوض كند، معلوم بود كه طلبه است. مرحوم ميرزا هاشم آملى مى گفت كه در زمان رضاخان در مدرسه مروى تهران فقط من و يك نفر ديگر ريش داشتيم، برخى ريش هاى خود را مى تراشيدند. همين چيزهاست كه كم كم به تشريفات منجر مى شود. اينگونه افراد زهد ظاهرى طلبه ها را حفظ مى كردند و خيلى هم اثر مى گذاشت.
|