صفحه نخست / زندگی نامه

سفرهاى تبليغى


وقتى درس خارج را شروع كردم بنا داشتم در ماه رمضان و در فصولى كه هوا خوب و امكان مطالعه و درس و بحث وجود دارد منبر نروم.
من در ماه مبارك رمضان از منبر رفتن پرهيز مى كردم و اگر هم مى خواستم تبليغ بروم به شهر نمى رفتم چون دوست داشتم جايى باشم كه مسأله پذيرايى مشكل نباشد و افطار و سحر و استراحتى فراهم باشد تا ضمن تبليغ به امور علمى خود نيز بپردازم. اولين ماه رمضان در قصبه اى به نام وزوان كه نزديك ميمه اصفهان است تبليغ رفتم. اكنون وزوان شهر شده و گويا بيست هزار نفر جمعيت دارد. در آنجا دو نفر از آقايان منبر مى رفتند و بين آن دو اختلاف شده بود. يكى از آنها آقاى كرباسى بود كه مسؤول حوزه علميه اميرالمؤمنين تهران بود كه اخيراً فوت كرده است. ايشان نزد من آمد و از من خواهش كرد براى اينكه اختلافات تمام شود من به جاى آنها به تبليغ بروم. من فهميدم كه قصد خير و خوبى دارد. چون مى گفت آن شخص نمى رود و خودش هم نمى خواهد برود. من استخاره كردم و پذيرفتم. البته در ماه مبارك رمضان هم درس مى گفتم ولى وقتى به تبليغ رفتم از بابت تعطيلى درس و مطالعه ناراحت بودم. و حتى شبهاى قدر حاجتم اين بود كه خدا كند تا هوا مناسب درس و مطالعه است مشغول منبر نشوم. عجيب اينكه در روز بيست و سوم در منزلى كه به من داده بودند نشسته بودم. صداى درب آمد و كسى را كه تا آن روز نديده بودم و قيافه دهاتى داشت و تا امروز هم ديگر او را نديدم. داخل شد و گفت ديشب آقاى آسيدعبدالهادى شيرازى و آقايى كه كنار ايشان بود (اسم آن آقا را نياورد ولى خصوصيات قيافه اش را كه گفت به او گفتم آقاى خمينى بوده است) تو را صدا زدند و آقاى آسيدعبدالهادى شيرازى به تو گفت فعلا وظيفه ات اين است كه مردم را نگه دارى (جملات ديگرى هم گفت كه لزومى ندارد بگويم) بنده همانجا سجده شكر بجا آوردم پس از آن تا دو سه سال آنجا منبر مى رفتم.
مدتى هم جهت تبليغ به يكى از روستاهاى اطراف آمل مى رفتم و در آنجا هم خيلى كارها انجام شد و حتى تظاهرات زمان مبارزات شهر آمل از طرف بچه هاى آن ده شروع شد. بعضى از آن افراد با من هنوز تماس دارند. اما در محرم حتماً به تبليغ مى رفتم حتى در زمانى كه لمعه مى خواندم سفرى به بابل رفتم ولى منبر موفقى نداشتم ولى در يكى از جلسات براى چند نفر منبر مى رفتم و عده اى مريد براى منبر ما پيدا شده بود. ولى اوايل در شهر منبر نداشتم ولى بعدها در شهر بابل منبر مى رفتم. در سال 1337 شمسى زمانى كه كتاب مقصود الطالب را مى نوشتم در يكى از روستاهاى بين قم و كاشان به نام محمدآباد هشت يا نه روز منبر رفتم (در آن ايام حدود دو سال از درس خارج رفتن من مى گذشت) شبها كه از منبر پايين مى آمدم بعضى جاها كه پا مى گذاشتم عقرب ها كنار مى رفتند با اينكه از عقرب مى ترسيدم تعجب مى كنم چطور آنجا مى خوابيدم. در بعضى جاها كه تبليغ مى رفتم استقبال خوب مى شد و در بعضى جاها استقبال كم بود. بعدها سفرهاى تبليغى خوبى داشتم در شهرستان هاى همدان و كرمانشاه و اراك و شاهرود و گرمسار و سمنان و چالوس و تنكابن و چابكسر و نوشهر و اصفهان و شيراز و اهواز و ... همه اين شهرها منبر رفته ام و گاهى خيلى هم خوب بود جمعيت بسيار و مشوقى بودند.
بنده در سال 1384 قمرى جهت فعاليت هاى تبليغى به شهرستان بابل در استان مازندران دعوت شدم. در آن شهر تعداد زيادى بهايى وجود داشت و زندگى آنها با افراد مسلمان و مذهبى مختلط بود. من اين مسأله را از ايشان استفتاء كردم. مرحوم آقاى حاج ميرزا هاشم آملى به من گفتند كه آقاى خمينى با من هم مشورت كرد و بناشد طورى باشد كه در آنجا زدوخورد به وجود نيايد و اوضاع شلوغ نشود. ما هم سعى كرديم كه اين امر را به عنوان يك مسأله شرعى طورى جا بيندازيم كه همه مردم متوجه حكم شرعى شان شوند و هم مشكلى به وجود نيايد. بنده به امام نوشتم: "... اميدوارم وجود عزيزتان از گزند حوادث مصون و محفوظ بوده باشد و به زودى باز هم چشمانم به زيارتتان رونق گيرد. گرچه اكنون هم روح و دل آنجاست و حتى در خواب هم آن حضرت قدس را مى بينم. در محلى كه حقير هستم ـ شهر بابل مازندران ـ عده معتنابهى بهايى وجود دارد كه اختلاط زيادى با مسلمين دارند و حتى در حمام ها مشتركند به طورى كه حتى يك حمام پاك مورد اطمينان در اين شهر بزرگ نيست. و حتى على المسموع با مسلمين ازدواج مى كنند و از عجايب سكوت روحانيون چندى كه ساكن شهرند در برابر اين مطالب است و كانه به اين وضع خو گرفته اند ولى بحمدالله به مناسبت هايى از جمله ورودم به منزل يكى از دوستان فاضل و محترم با عده اى از معاريف در تماسم كه اميد است بتوانم با كمك برخى دوستان اهل منبر فعاليت هايى بنمايم. استدعا آن كه جواب استفتايى را كه در صفحه مقابل ملاحظه مى فرماييد به طور صريح مرقوم فرماييد..." حضرت امام هم در جواب استفتاء مرقوم فرمودند كه: "بسمه تعالى. اين طايفه ضاله كافر و نجس هستند و ازدواج با آنها جائز نيست و به حمام مسلمين نبايد وارد شوند."





فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما