مسئله 2785 ـ اگر زني نسبت به شوهرش تمايل ندارد و نميخواهد با او زندگي كند ميتواند مهر يا مال ديگر خود را به اوببخشد كه طلاقش دهد و اين طلاق را طلاق خُلْع گويند.
مسئله 2786 ـ اگر شوهر بپذيرد و بخواهدصيغة طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاًفاطمه باشد ميگويد: (زَوْجوتي فاطِمَهُ خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ هِيَ طالِقْ) (يعني زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است) و جمله (هِيَ طالِق) بنابر احتياط، واجب لازم است.
مسئله 2787 ـ اگر زني كسي را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وكيل، صيغة طلاق را اينطور ميخواند: (عَنْ مُوكِّلَتي فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلي مُحَمَّدٍ لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ)، پس از آن بدون فاصله بگويد: (زَوْجَةُ مُوَكِّلي خَلَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ، هِيَ طالِقٌ)، و اگر زني كسي را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگري را به شوهراو ببخشد كه او را طلاق دهد وكيل بايد به جاي كلمه (مَهْرَها) آن چيز را بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده بايد بگويد: (بَذَلْتُ مِاَهَ تومان) و بنابر احتياط، وكيل، بذل را ازطرف مرد قبول كند و بگويد: (قَبِلْتُ ذلِك) و بعد صيغه خلع را بخواند، و همچنين است خودشوهر اگر مي خواهد صيغه را بخواند.