سؤال : 1 ـ آيا خون يك مسلمان چهار سال جلوتر كشته شده آيا دية خون به قيمت شتر آن وقت حساب مى شود يا به قيمت شتر چهار سال بعدى ؟و آيا هر وقت كه پرداخت بكند حساب مي شود ؟
جواب : مادام كه شتر را با چيز ديگرى مصالحه نكرده ، خود شتر به عهدة اوست كه بايد ادا كند و يا قيمت هنگام ادا را بپردازد .از اول هم مي توانست غير شتر را قبول كند.
سؤال : 2 ـ به نظر حضرت عالى در مورد عضو قطع شده كه به حكم حاكم شرع و يا با حدود اسلامى قطع گرديده ، اولاً آيا اين عضو متعلق به همان فرد مى باشد يا حكومت اسلامى ؟ ثانياً آيا مى توان اين عضو را بعد از اجراى حكم توسط عمل جراحى به بدن فرد مذكور پيوند زد؟
جواب : 1 ـ اگر فرد بخواهد استفاده اى بكند مانعى ندارد . 2 ـ پيوند عضو قطع شده در مسير اجراء حد جايز نيست .
سؤال : 3 ـ الف ) آيا ديه همان خسارت است و يا جانى بايد علاوه بر ديه خسارات وارد آمده به مجنى عليه و كليه هزينه هاى درمان را بپردازد ؟ ب ) جايى كه مقدار ديه از خسارت بيشتر ،مساوى يا كمتر باشد چه حكمى دارد ؟
جواب : 1 ـ اگر خسارت بيش از مقدار ديه باشد بايد زايد را بپردازد .
2 ـ فقط در صورت بيشتر بودن خسارت ، بايد پرداخت شود .
سؤال : 4 ـ آيا براى اجراى اعدام در مواردى كه شارع نحوة آن را مشخص ننموده است واجب است حكومت نوعى را انتخاب كند كه حداقل ممكن درد را براى محكوم دربر داشته باشد ؟
جواب : زايد بر متعارف جايز نيست و در انتخاب انحاء متعارفه اختيار با حاكم شرع است .
سؤال : 5 ـ آيا براى دختر از حيث بلوغ سنّى ميتوان بين اجراء حدود و قصاص با سائر موارد تفاوتى قائل شد ؟
جواب : در حدود رواياتى در غير 9 سال وارد شده كه مورد اعراض فقهاء مى باشد و مبتلا به معارض نيز مى باشد بيش از تعارض در غير اين باب ،و شايد مراد در صورت عدم رشد فكري يا جسمى باشد كه قدرت تفكر و تشخيص گناه را نميدهد يا توان اجراء حد را ندارد ،و همينطور كه در جاى ديگر گفته ايم سن بلوغ در همه عبادات و عقود و ايقاعات و غير آن همان نه سال است مگر آن مودريكه در بالا ذكر شد .
سؤال : 6 ـ همانگونه كه واقف هستيد فقهاى عظام در عبارات خود قاعده :« كل ما كان فى الانسان منه اثنان ففيهما الدية و فى احدهما نصف الدية و ما كان واحد ففيه الدية » (وسائل ،ج 19 ،ب 1 از ابواب ديات الاعضاء،ج 12 مفتاح الكرامة ،ج 21 از طبع جديد ،ص 191 و … ) را متذكر شده اند هم اينك 2 فرع در اين مورد مطرح است .
الف ) آيا قاعده فوق شامل اعضاى داخليه بدن مانند كليه و … نيز ميباشد و يا مختص اعضاى ظاهريه است ؟
ب ) اگر شامل اعضاى داخليه بدن انسان است آيا اعضاى داخلى بدن داراى ديه مقدره اند يا ارش بايد پرداخت شود ؟
جواب : 1 ـ ظاهراً عموميت دارد كما فى الحديث .
2 ـ برخى ديه دارند چون زبان و نخاع و برخى تقدير نشده اند ، در هر مورد بايد جدا جدا بحث شود .
سؤال : 7 ـ تشخيص اجراء احكام اسلام كه در ملاء عام يا در خفا انجام شود در حكومت اسلامى به عهدة چه مقام و مرجعى است ؟ آيا مخالفت افراد غير مسئول به دليل و بهانه ،داشتن آثار سوء مى تواند مجوز عدم اجراء اين گونه احكام در ملاء عالم باشد ؟
جواب : از نظر حكم شرعى تشخيص با مراجع تقليد است .
سؤال : 8 ـ در صورتيكه تكنولوژى و پيشرفتهاى علمى كه حاصل تفكر و برداشتهاى مغز بشريت غير معصوم است در مواردى در تضاد با احكام و دستورات شرع مقدس قرار گيرد ،آيا اين پيشرفتهاى علمى بشر دليل و مجوزى ميتواند باشد بر مقدم قرار دادن آنها بر دستورات صحيح و صريح اسلام و قرآن كريم ؟
جواب : خير .
سؤال : 9 ـ با توجه به اصل چهارم قانون اساسى كه كليه قوانين و مقررات مدنى ،ادارى ،فرهنگى و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامى باشد آيا مخالفت اشخاص يا اكثريت نمايندگان مجلس مى تواند دليل و حجت شرعى بر تعطيلى احكام الهى در اسلام باشد ؟
جواب : خير .
سؤال :10 ـ فلسفه احكام قضايى اسلام خصوصاً حكمت اجراء علنى ، مواردى از حدود و تعزيرات چيست ؟
جواب : براى پاك كردن فرد مجرم از عذاب اخروى و براى بيدارى و هشيارى سايرين و خود فرد در آينده ـ در غير اعـدام ـ
سؤال : 11 ـ آيا حجت شرعى و عقلى وجود دارد كه به جهت تعريف و تمجيد مخالفين و يا برخودار شدن از پيشرفتهاى اقتصادى ،سياسى ، صنعتى و علم ديگر دولتها ،از عمل به اصول اسلام ناب محمدى (ص) و اجرا احكام الهى دست برداريم و خرسندى و رضايت بيگانگان را بر رضايت خداوند ترجيح دهيم ؟
جواب : از پاسخهاى قبلى معلوم شد به هيچ وجه جايز نيست مگر اينكه مصلحت اهم در كار باشد .
سؤال :12 ـ در اجراء احكام الهى آيا مخالفت دشمنان قرآن و اسلام يا اشخاص روشنفكر مى تواند مجوزى بر تعطيلى صدور و اجراى احكام الهى در ملاء عام باشد ؟
جواب : از بالا معلوم شد كه اين مجوز نمى شود ليكن اگر اجراء برخى احكام موجب خطر مهمى براى اسلام و مسلمين يا موجب ارتداد برخى شود يا موجب پيوستن افراد به دشمن شود بايد موقتاً اجرا نشود كه در مسئله 3111 توضيح المسائل بيان كرده ايم .
سؤال : 13 ـ دربارة مجرمى كه بيمار است بفرماييد :
الف ) آيا حاكم شرع مى تواند در حال بيمارى حكم وى را اجراء كند يا بايد تا بهبودى كامل وى آن را به تأخير اندازد ؟
ب ) بر فرض لزوم تأخير اجراى حكم تا كسب بهبودى بفرماييد :
1 ـ مراد از بيمارى مانع اجراى حكم ،از نظر شرعى چيست ؟ (آيا همان متفاهم عرفى است يا آنچه پزشكان آن را بيمارى مى نامند و يا امر ثالثي است ؟)
2 ـ آيا حيض و نفاس و استحاضه در حكم بيمارى است ؟
3 ـ آيا بين عارضه اى كه محكوم عمداً بر خود وارد كرده با آنچه به طور طبيعى عارض شده تفاوتى هست ؟
4 ـ آيا بين عارضه دائمى (مانند سرطان) و موقتي (مانند درد آپانديس) فرقى هست ؟
5 ـ در عوارض موقت و زائل شدنى ،آيا بين مواردى كه براى درمان، زمان نياز است (مانند بيمارى سل) با مواردى كه چنين نيست (مانند تب و لرز) تفاوتى است ؟
6 ـ آيا بين مواردى كه درمان آن هزينه بسيار بالايى دارد (مانند جراحى قلب) با مواردى كه چنين نيست تفاوتى هست ؟
7 ـ اگر محكوم مغمى عليه شود ،چه حكمى دارد ؟
8 ـ در موارد فوق آيا بين حدى كه حكمش اعدام باشد يا قصاص نفس، تفاوتى وجود دارد ؟
9 ـ حكم حد مادون قتل و قصاص اطراف ،در موارد فوق چيست ؟
10 ـ در اعدام و غير آن هزينه درمان با محكوم است يا حكومت ؟
جواب : لازم است اجراء حكم تأخير شود مگر آنكه اميدى به بهبودى نباشد يا مصلحتى خاص در تعجيل باشد كه در آن صورت تعداد ضربات در يك يا دو مرتبه انجام مى شود ـ ضغث ـ ،اين در جلد ،ولى رجم در همان حال مرض انجام مى شود و همينطور انواع اعدام ديگر ،نفساء از دماء ثلاثه در حكم بيمارى ميباشد ،بيمارى امرى عرفى است و پزشكان تشخيص مصداق مى دهند ولى مسلم است كه امرى معتد به منظور است نه متسامح فيه ،بيمارى عمدي حكم مزبور را ندارد اگر براى جلوگيرى از اجراء حد باشد ،دوام و توقيت بيمارى ملاك نيست بلكه خطر سرايت ميزان است ،در مغمى عليه بايد صبر شود تا رفع شود برخى سؤالات منتفى است چون بحث درمان مطرح نيست در اعدام ،ولى در غير آن اگر خودبخود رفع بيمارى نشود بايد از مال مجرم رفع بيمارى شود مگر اينكه مفلس باشد كه مثل همه نيازمندهاى ديگر از مصارف زكات و غيرها اصلاح ميشود.
سؤال :14 ـ با عنايت به اينكه نظارت حاكم در استيفاى قصاص ضرورى است ؛بفرماييد :
الف ) آيا براى قصاص ،لازم است ولى دم از ولى امر ،يا منصوب از طرف او استيذان نمايد ؟
ب ) در صورت لزوم استيذان ،بفرماييد :
1 ـ اگر بدون استيذان ،قصاص شود :آيا صرفاً گناه كرده يا خود ،قاتل محسوب مى شود ؟
2 ـ اگر استيذان شد لكن ولى امر اذن نداد و قصاص انجام گرفت چطور ؟
جواب : پس از ثبوت حكم و اثبات حكم قصاص ،استيذان لزوم ندارد حتى در اولياء متعدد مگر بر اساس مصالح موقت ،ولى امر حكم به لزوم اذن نمايد .
سؤال : 15 ـ با توجه به اين كه ديه زن در جايى كه بيش از ثلث كل ديه باشد ،به نصف تقليل مى يابد ؛بفرماييد :
اگر مقدار ارش ،بيش از ثلث كل ديه باشد ،آيا نصف تقليل مى يابد ؟
(مثلاً در جايى كه كل ديه 5 ميليون تومان است ،ارش 2 ميليون تومان برآورد شده است).
جواب : حكم مزبور بر خلاف فهم عقلايى و از باب تعبد مى باشد و يقتصر على مورده ،و در ارش جريان ندارد.
سؤال :16 ـ الف ) آيا كسى كه قرار است اعدام شود مى تواند اعضاء بدن خود را بفروشد يا اهداء كند ؟ (مانند فروش كليه) و آيا اين كار براي استفاده از اين اعضاء بعد از مرگ خود شخص جايز است ؟(مانند فروش قلب و چشم).
ب ) در اين مسئله بين حد يا قصاص تفاوتى وجود دارد ؟
جواب :1 ـ در صورتيكه موجب مرگش پيش از اعدام نشود اشكال ندارد .
2 ـ فرقى نيست .
سؤال :17 ـ با عنايت به اين كه در صورت ثبوت جرم مستوجب رجم با اقرار ،اگر هنگام اجراى مجازات رجم ،مجرم از حفره فرار كند ،نبايد برگردانده شود ؛بفرماييد :
الف ) آيا در اين حكم بين موردى كه پس از آغاز رجم هنوز سنگى به وى اصابت نكرده با موردى كه سنگ به وى اصابت كرده تفاوتي وجود دارد ؟
ب ) اگر مجرم پس از قرار داده شدن در حفره و قبل از پرتاب سنگ فرار كند ؛آيا مشمول حكم فوق خواهد بود ؟
جواب : حكم مزبور پس از اصابت سنگ هر چند سنگ واحد مى باشد .
سؤال : 18 ـ در صورتى كه پس از اجراي مجازات رجم ،به زعم اين كه مجرم به قتل رسيده ،جسد وى به سردخانه منتقل شود ولى بر حسب اتفاق ،علائم حياتى در او مشاهده شود و پس از معالجه سلامت خود را بازيابد بفرماييد :
الف ) آيا صرف صدق عنوان رجم ولو به قتل محكوم نيانجامد كفايت مى كند (تا در نتيجه نيازى به اجراى مجدد حكم نباشد) يا چون قتل از طريق رجم موضوعيت دارد ،بايد مجدداً حكم رجم را در مورد وى به مرحلة اجراء گذاشت ؟
ب ) در فرض دوم ،آيا مجرم مى تواند ديه جراحات وارد ه در اثر اجراى حكم در مرتبه اول را مطالبه كند ؟
ج ) در صورت مثبت بودن پاسخ پرداخت ديه به عهده كسيت ؟
جواب : در صورت اجراء رجم بشرائطه نيازى به اجراء مجدد حكم نيست و ظاهراً هدف از رجم قتل نميباشد.
سؤال : 19 ـ پسربچه پانزده ساله اى كه شب هنگام پس از بيدار شدن از خواب فرد اجنبى را به صورت برهنه با مادرش در اتاق خواب مى بيند، با اين اعتقاد كه فرد خائن و متجاوز به ناموس بايد كشته شود، فرد مزبور را كه مبادرت به فرار نموده به قتل مى رساند .
لازم به ذكر است زن مدعى است كه اولاً :با تهديد فرد مقتول مبنى بر آبروريزى او در صورت تن ندادن به رابطه ،مجبور به باز كردن درب منزل به روى او شده است .ثانياً :رابطه نامشروع در حد كمتر از زنا بوده است .
با توجه به فرض فوق بفرماييد :
الف ) قتل ارتكابى توسط نامبرده با اعتقاد به لزوم كشتن اينگونه افراد ، مشمول كداميك از عناوين قتل عمد يا شبه عمد مى شود ؟
ب ) با توجه به ادعاى زن مبنى بر اينكه از روى تهديد مجبور به برقرارى رابطه با اجنبي شده است ،آيا عمل ارتكابى از سوى فرزند تازه بالغ وى مى تواند مشمول عنوان دفاع از ناموس و در نتيجه عدم شمول ادلة قتل عمد در مورد وى باشد ؟
ج ) با توجه به اينكه اطلاعات فقهى نوجوان در احكام شرعى كم بوده ، آيا جهل وى به مسأله مى تواند رافع مسئوليت باشد ؟
جواب : حكم قتل شبه عمد را دارد ،دفاع با فرض فرار تصور ندارد ،قتل جايز نبوده است .
سؤال : 20 ـ درباره قصاص نفس يا طرف ،بفرماييد :
الف ) آيا ولى امر مى تواند بر خلاف درخواست وليّ دم يا مجنيّ عليه بنا به مصالحى قصاص را به ديه تبديل كند؟
ب ) چنانچه پاسخ مثبت باشد ،با توجه به اينكه طبق فتواى مشهور قصاص تنها در صورت رضايت جانى ـ علاوه بر وليّ و مجنيّ عليه ـ به ديه تبديل مى شود ،آيا ميتوان عليرغم درخواست جانى قصاص را به ديه تبديل نمود ؟
ج ) در صورت مثبت بودن پاسخ ،مسئول پرداخت ديه كيست ؟جاني يا بيت المال ؟
جواب : تبديل جايز نيست و اگر از اجراء حكم قصاص عاجز است ساقط مى شود و حق ولى دم ثابت مى ماند تا هنگام رفع عذر ،مگر اينكه راضى به ديه شود هر چند به اين جهت كه ميبيند دستش به قصاص نمى رسد .
سؤال :21 ـ در موارد ذيل كه جرح و قتل عمد يا غير عمد توسط يك نفر صورت مى پذيرد ،آيا حسب مورد ،قصاص طرف در قصاص نفس، و ديه عضو در ديه نفس ،تداخل مى كند ؟
الف ) جرح و قتل با ضربه واحد انجام شود .
ب ) جرح و قتل با دو ضربه يا بيشتر انجام شود .(در اين فرض ممكن است ضربات متعدد در زمانهاى متفرق يا متوالى انجام شود).
جواب : در ضربات متعدد اگر در زمان واحد عرفى ،جرح و قتل انجام پذيرند تداخل مى شوند گرچه خلاف احتياط است (چون فرض عمد است) ولى در ضربه واحده مسلماً تداخل ميباشد . در ضربات متعدده اگر رعايت قول مشهور نباشد عمل بصحيحه حذّاء متعين است كه تداخل نمى شود .
سؤال : 22 ـ اگر مجرمى كه قانوناً بايد بازداشت شود در مكه ديده شود، بفرماييد :
الف ) آيا از نظر شرعى امكان بازداشت وى وجود دارد ؟
ب ) آيا در فرض مذكور بين انواع جرايم (سرقت ،قتل ،بزهكارى ، جاسوسى ،مواد مخدر ، محاربه، فساد فى الارض و … ) تفاوتى هست ؟
ج ) آيا بين حرم و بيت الحرام تفاوتى هست ؟
د ) آيا بين مسلمانان ،كافر و اهل كتاب تفاوتى هست ؟
ه ) آيا بين كسى كه اتفاقاً به مكه رفته با كسى كه به آنجا پناهنده شده ، تفاوتى هست ؟
جواب : بازداشت او جايز نيست ،و فرقي بين مسلمان و كافر نيست ،و فرقى بين پناهنده و غير آن نيست ،و ظاهراً مشاهد مشرفه ـ و نه بلاد آنها ـ نيز همين حكم را دارند صحن ها در حكم خود مشاهد هستند .
سؤال : 23 ـ از آنجا كه در عرف قانون حقوقى كشور ما ،و بسياري از كشورهاى جهان سن ،رشد متعاملين براى ذكور و اناث 18 سال شمسى تمام دانسته شده ،همينطور در قوانين جزايى كشور ما و اكثر كشورها ، اطفال كسانى هستند كه بيش از 6 سال تمام و تا 18 سال تمام سن دارند و بايد طبق قانون در دادگاه اطفال به جرائم آنها رسيدگى كرد ؛بفرماييد :
1 ـ آيا حاكم شرع در محاكم قضايى مى تواند در احكام كيفرى اين افراد كه از نظر شرعي بالغند ولى زير سن قانونى 18 سال هستند تخفيفاتى قائل شود ؟
2 ـ اگر جواب منفى است ،با توجه به اينكه در اكثر كشورهاى جهان براى بزهكاران زير سن 18 سال رژيم حقوق و كيفرى خاصى اعمال مى شود كه بيشتر مبتنى بر اقدامات تأمينى و تربيتى است و اين امر به عنوان عرف قانونى در سطح بين المللى شناخته شده است ؛ بفرماييد :
الف ) آيا حاكم شرع مى تواند با توجه به عناوين ثانويه (پيشگيرى از وهن اسلام و نظام اسلامى و نيز جلوگيرى از بهانه جويى سازمانهاى بين المللى و معاندين اسلام و نظام اسلامى و به منظور عمل اجمالى به تعهدات بين المللي) در بعضى از مجازاتهاى اين دسته تخفيف قائل شود ؟
ب ) آيا درموارد مذكور بين پسر و دختر تفاوتى وجود دارد ؟
ج ) آيا در موارد مذكور بين حد و قصاص تفاوتى وجود دارد ؟
جواب : وجهى براى تخفيف ،از نظر عنوان اولى شرع به نظر نميرسد ليكن عدم اجراء حدود و يا تبديل به اَخَفّ براى جلوگيرى از وهن اسلام درنظر مخالفين يا براى حفظ عقائد مستضعفين ، در صورتيكه واقعاً اهم باشد مسلماً جايز است .
سؤال : 24 ـ در مواردى كه محكوم بايد اعدام شود ،بفرماييد :
الف ) آيا قاضى (حاكم شرع) مى تواند صرف نظر از نوع جرم ارتكابي، در هر موردى بنا به صلاح ديد خود براى عبرت گرفتن مردم و بازداشتن آنان از ارتكاب جرم ،حكم كند كه جنازه محكوم مدتى در ملاء عام قرار داده شود ؟
ب ) در صورت منفى بودن پاسخ ،آيا نوع جرم ارتكابى مى تواند مجوزى براى عمل فوق باشد ؟(به عنوان مثال مرتكب قتل فجيعى شده و يا چند نفر را به قتل رسانده است .)
ج ) آيا طبق نظر قاضى (حاكم شرع) مى توان قبل از اجراى حكم اعدام، محكوم را مدتى در معرض ديد عموم قرار دارد ؟
د ) آيا در موارد فوق ،بين حد ،قصاص و تعزير (بنا بر جواز قتل از باب تعزير) تفاوتي وجود دارد ؟
جواب :1 ـ از نظر اولى نمى تواند مگر اينكه با مشورت اهل نظر مصلحت مهمى قطعى باشد و تشخيص اهميت بسيار دشوار است.
2 ـ اين هم عقوبت زائدى است كه چه بسا عوارض منفى هم دارد، جز با قطعيت مصلحت اهم جايز نيست.
3 ـ فرقى نيست ،براى قتل تعزيرى هم مجوز به نظر نميرسد.
سؤال :25 ـ در خصوص استيفاى قصاص عضو يا نفس بفرماييد :
الف ) آيا اجراى اين حق ،فوريت دارد يا ميتوان بدون عذر آن را به تأخير انداخت ؟
ب ) با عنايت به فرض فوق ،اگر چند نفر با مشاركت مساوى ،مرتكب جنايت شوند ،آيا ولي دم يا مجنى عليه مى تواند در مورد بعضى فوراً تصميم به قصاص ،عفو يا مصالحه بگيرد اما در مورد بعضى ديگر اتخاذ تصميم را به آينده موكول كند ؟
جواب :1 ـ فوريت دارد ،البته عرفى .
2 ـ نمى تواند مگر اينكه در تصميم گيرى دخالت داشته باشد ، همچون توقع چيزى كه مي تواند مؤثر باشد .
سؤال : 26 ـ در خصوص حد قتل در لواط بفرماييد :
الف ) آيا احصان از شرائط لازم براى اين مجازات مى باشد ؟
ب ) در صورت مثبت بودن پاسخ ،آيا در اين حكم بين فاعل و مفعول تفاوت وجود دارد ؟
جواب :1 ـ شرط نيست و روايات مخالفه معرض عنها مى باشد ،و بر خلاف نظر برخى بزرگان امكان حمل بر تقيه هم هست .
2 ـ احتمال شرطيت فقط در فاعل است كه آنهم منتفى است .
سؤال :27 ـ هزينه درمان و بهبود شخصى كه در اثر اجراى حد يا قصاص اطراف ،يكى از اعضاى خود را از دست داده ،به عهدة بيت المال است يا محكوم عليه ؟
ب ) در صورتى كه به عهده بيت المال باشد ،حكم اختصاص به معالجات اوليه دارد يا معالجات بعدى را نيز در بر مى گيرد ؟
ج ) آيا بين فقير و غنى در حكم مذكور فرقى هست ؟
د ) آيا تفاوتى بين حد و قصاص هست ؟
جواب : اگر مأمور اجراء مقصر بوده است به عهدة اوست ، وگرنه: اگر اجراء حكم به طور متعارف مستلزم نقص مزبور بوده است به عهدة مجرم است وگرنه از بيت المال داده مى شود و فرقى بين موارد مزبور نيست .
سؤال : 28 ـ اگر دندان طبيعى يا مصنوعي فردى ،در اثر ايراد صدمه عمدى يا غير عمدى شكسته شود، چنانچه شكسته شدن دندان در زيبايى چهره مصدوم يا لحن سخن گفتن وى تأثير منفى داشته باشد بفرماييد :
آيا مجنى عليه مى تواند حسب مورد علاوه بر قصاص ،ديه يا خسارت ؛ براى از بين رفتن زيبايى چهره يا تأثير منفى در لحن گفتار ،ارش بگيرد؟
جواب : در صورتيكه متحمل خسارت مادى زائد بر ديه شود ميتواند بگيرد ،ولى اگر بنا بر اصلاح و تحمل خسارت ندارد همان ديه كافى است .(ليكن مى توان گفت ادلة كسر اسنان عنوان تغيير در گفتار و زيبايى را متعرض نيست و غلبه تلازم را نيز منع ميكنيم در اين صورت به اندازة ناتوانى در حروف، ديه جداگانه دارد كه ديه را بر هر حرف از بيست و هشت حرف تقسيم كرده حساب مى كنند و اگر حروف به تمامى و به خوبى اداء شد و تغيير ديگرى چون كندى سخن گفتن به طور ديگرى پيش آمده است ،ارش ،يا حكومت قائل شويم ،و در تغيير زيبايى نيز همينطور قائل به ارش يا حكومت شويم ،و اين مطلب بعيد نيست، چون ملازمه اى ميان كسر اسنان و عناوين مورد نظر نيست پس ترك استفصال و يا اطلاق در ادله كسر اسنان را نمى توان به مورد بحث شمول داد والله اعلم .زيبايى هم در زن و مرد فرقى نمى كند گرچه در زن اظهر است .) البته در دندان مصنوعى يا كشت شده فقط ضمان قيمت مى باشد و ديه يا بدل آن نمى باشد.
سؤال : 29 ـ آيا براى مميز و غير مميز بودن كودكان سن خاصي قائل هستيد يا تشخيص آن معيار ديگرى دارد وآيا براى بچه هاى مميز احكام جزايى مثل بالغ اجرا ميشود يا نحوه آن فرق دارد ؟
جواب : سن خاصى ندارد و احكام خاص جزايى ندارند ،ليكن به مقتضاى ولايت ،ميتوان طبق مصلحت آنها را تأديب كرد ،و براى اتخاذ روش واحد در قضاوت ،ميتوان به امر ولى امر ،قانون واحدى از باب تأديب وضع كرد ليكن لازم است تفاوتهاى استعدادى و سنى و محيطى و وراثتى در آن قانون رعايت شود .
سؤال : 30 ـ با توجه به اينكه در سنين كمتر از 18 سال كودكان و نوجوانان آنچنان رشد عقلى و فكرى پيدا نكرده اند و به يك معنى مستحق توجه و كمك ويژه اى هستند تا بتوانند نقش خود را در جامعه ايفا كنند و با توجه به وضعيت زندانهاى فعلى كه افراد در اين سنين مسلماً در معرض آسيب و تأثيرات منفى زندانيان قرار مى گيرند و امروزه دنيا به اين فكر افتاده (با تهيه كنوانسيون حقوق كودك كه مورد پذيرش بيش از 186 كشور جهان نيز قرار گرفته و جمهورى اسلامى ايران نيز در سنوات اخير با حق شرط به اين قانون پيوسته) كه نظام دادرسى ويژه اى را براى افراد كمتر از 18 سال اعمال كند و در آن سيستم عمدتاً از نظام جايگزين استفاده مى شود ،به نظر شما با توجه به وسعت اختيارات قضات خصوصاً در تعزيرات آيا مى توان نظام دادرسى ويژه اى براى آنان ترتيب داد و در موارد تعزيرى از يك نظام جايگزينى كه در ترميم شخصيت آسيب ديده آنها مؤثر است استفاده كرد مثلاً :به توبيخ شفاهى اكتفا كرد يا متهم را به يك مؤسسه تخصصى با مربيان اجتماعى كه براى اين منظور در نظر گرفته شده فرستاد يا به يك مؤسسه پزشكى تربيتى بر اساس توصيه يك پزشك واجد شرايط براي انجام تربيت صحيح فرستاد يا صرفاً به جريمه نقدى اكتفا كرد يا به هر شيوه جديدى كه در ساختار شخصيتى آنان نقش مؤثرى داشته باشد و حالت بازدارندگى خود را نيز حفظ كند حكم داد ؟
جواب : در حدود ،امكان وضع قوانين جداگانه اى بر خلاف حدود شرعى ،نيست ليكن در تعزيرات اشكالى ندارد .در حدود هم اگر اجراء برخى حدود شرعى موجب تضعيف عقيدة ضعفاء الايمان شود به نظر حقير موقتاً نبايد اجرا شود .
سؤال : 31 ـ آيا در بلوغ سن خاصى را معتبر ميدانيد بر فرض اعتبار سن خاص آيا معيار سن سجلّى افراد است يا از طريق ديگرى ميتوان آن را احراز كرد ؟
جواب : سن خاصى را معتبر نميدانيم جز همان نظر مشهور فقهاء (9 سال دختر ،15 سال پسر) ،راه كشف سن هم همان راههاي عقلايى ميباشد كه فعلاً شناسنامه در صورت وثوق يكى از همان راهها مى باشد .
سؤال : 32 ـ در مواردى كه افراد از نظر سن به بلوغ شرعى رسيده ولى ثابت شود كه :
اولاً : تشخيص نوجوان ناكافى بوده .
ثانياً : ارتكاب جرم او يك اقدام كيفرى جدى عامدانه و آگاهانه نبوده .
ثالثاً : با توجه به اوضاع و احوال شخصى و خانوادگى متهم ،قصد مجرمانه اى از او در ارتكاب عمل به اثبات نرسيده .
آيا در اين صورت فرد متهم داراى مسؤليت كيفرى است و بايد به مجازات مقرر برسد ؟
جواب : اگر مجنون نباشد صرف اين موارد رافع كيفر نيست .
سؤال 33 ـ آيا در معنى تعزيرات قائل به موارد خاصى هستيد يا هر چيز و هر مؤسسه اى كه حالت اصلاحى و بازدارندگى داشته باشد و در منع افراد از بزه اثربخش باشد را تعزير مى دانيد ؟
جواب : اينجانب توسعه قائل هستم و تعزير را شامل همة امور جايگزين ميدانم :زندان ،تنبيه بدنى ،جريمة نقدى ،كار اجبارى بدون حقوق ،و … .
سؤال : 34 ـ تنبيه بدنى در چه حدى جايز است ؟
جواب :كمتر از ده ضربه متعارف و احتياط آن است كه از شش ضربه بيشتر نشود .
سؤال :35 ـ آيا براى آموزگار جايز است دانش آموز را به جهت انجام ندادن تكاليف تنبيه بدنى كند ؟
جواب : جايز است ، اگر تكاليف مهمى باشد كه اولياء دانش آموز نيز آن را مى خواهند و انجام ندادنش به آينده دانش آموز مضر باشد .
سؤال : 36 ـ آيا براى آموزگار يا مسئولين آموزشگاه جايز است دانش آموز را به جهت بى نظمى و اخلال در امور كلاس يا آموزشگاه تنبيه كنند ؟
جواب : به همان مقدار جايز است .
سؤال : 37 ـ الف ) آيا براى آموزگار يا مسئولين آموزشگاه جايز است دانش آموز را به جهت آوردن تصاوير يا وسايلى مشابه آن كه منافى عفت عمومى باشد تنبيه بدنى كنند ؟
ب ) در صورتيكه اينگونه وسايل خريد و فروش شود و داراى ماليت باشد آيا پاره كردن آنها و از بين بردنشان جايز است ؟در صورت عدم جواز چطور عمل شود ؟
جواب : 1 ـ همان جواب بالا .
2 ـ در فرض فوق كه براى پخش در ميان نوجوانها و جوانهاست، جايز است و اينگونه وسائل در اين شرائط ماليت ندارند .
سؤال :38 ـ در موارد بالا در صورت تكرار و اصرار بر عمل توسط دانش آموز آيا حكم تغيير خواهد كرد ؟
جواب : مى تواند تنبيه را مكرر نمود و يا انوع ديگرى از تعزير را انجام داد .
سؤال : 39 ـ در موارد زيادى دانش آموزان وسايلى زايد به آموزشگاه مى آورند كه بر طبق قانون مدرسه و قرار اول سال ،آوردن آنها به محيط مدرسه ممنوع است و توسط مسئولين آموزشگاه از دانش آموز گرفته مى شود در حالى كه بسيارى از اين اشياء هم جنبة ماليت دارند وهم استعمال آنها در بيرون از آموزشگاه اشكال ندارد .
اولاً ،آيا كسى كه آنها را گرفته در بازگرداندن آنها به صاحبانشان ضامن است ؟
ثانياً ،آيا ديگرانى كه صاحبان مال را نمى شناسند مى توانند در پايان سال تحصيلى آنها را به تصرف خود در آورند ؟
ثالثاً ،با توجه به اينكه در بسيارى از موارد نام صاحبان اموال فراموش شده ،و دانش آموزان هم براى بازپس گرفتن آنها مراجعه نمى كنند ،آيا براى باز پس دادن اين اموال كه فعلاً مجهول المالك هستند فحص و جستجو لازم است و وظيفة شرعى در اين گونه موارد چيست ؟
جواب :1 ـ لازم است اينگونه اشياء در محلى محفوظ بماند تا در زمان مناسب به صاحبان آنها ،دانش آموزان بالغ اگر فسادى نداشته باشد و يا به اولياء آنها اگر نابالغ باشند مسترد شود .
2 ـ چون علم اجمالى هست كه مال يكى از دانش آموزان همان مدرسه است بايد صاحبان آنها را پيدا كرد مگر اينكه به كلى مأيوس شوند در آن صورت با اذن حاكم شرع صدقه داده شود.
3 ـ فحص لازم است مگر اينكه غير ممكن باشد يا پس از مقداري فحص مأيوس شوند ،و در آن صورت با اذن حاكم شرع صدقه داده شود .
سؤال : 40 ـ آيا در شرع در مبلغ ديه يا مسئله قصاص تخفيفى براى مربى و آموزگار وجود دارد ؟ به چه صورت ؟
جواب : اگر بيش از مقدار تجويز شده ـ 5 يا 6 ضربه متعارف ـ زده شود هيچگونه تخفيفى نيست .
سؤال : 41 ـ الف ) آيا عفو كودك از ديه كفايت مى كند ؟
ب ) اگر رضايت كودك هم جلب شود چه طور ؟
ج ) در صورتى كه پاسخ منفى باشد در اين موارد چه طور بايد عمل كرد ؟
جواب :1 ـ اگر با نظر ولى طفل ،رعايت مصلحت طفل شود هر چند با گذاشتن مختصرى پول يا به هر طور ديگر كافى است .
2 ـ بايد ولى كودك رضايت بدهد با رعايت مصلحت .
3 ـ همانطور كه گفته شد از ولى طفل تحصيل رضايت شود با رعايت مصلحت كودك .
سؤال : 42 ـ آيا مجازات معاونت در قتل عمد ،همچون قتل عمد ،حق الناس است و قابل گذشت از سوى اولياء دم ،يا حق الله و عفو آن منحصراً در اختيار ولى امر مى باشد ؟
جواب : جرم معاونت بالاتر از خود قتل نيست ،و حق الناس هم ميباشد، اگر حكم شرعى حبس هم دارد نيز به خاطر مجنى عليه است .
سؤال : 43 ـ با توجه به عدم جواز قصاص مسلمان در برابر كافر ، بفرماييد :
الف ) آيا اسلام آوردن قاتل پس از ارتكاب قتل ،مانع از اجراى قصاص مى شود ؟
ب ) بر فرض مثبت بودن پاسخ ؛آيا بين اسلام آوردن ظاهرى (به انگيزه فرار از قصاص) با اسلام واقعى (قلبي) تفاوتى وجود دارد ؟
جواب : 1 ـ مانع مى شود .
2 ـ گرچه از نظر عرفى و بناءات عقلاييه فرق ميگذارند ليكن اطلاق ادله ،مورد عمل اصحاب است و همان را مورد عمل ميدانيم و بنابراين تفاوتى نيست .
سؤال : 44 ـ اگر وقوع قتلى محرز و قاتل نيز معين باشد ،ليكن اولياى دم مدعى عمدى بودن قتل باشند ولى قاتل آن را خطايى يا شبه عمد بداند و دليلى قاطع براى ادعاى هيچ يك وجود نداشته باشد بفرماييد :
الف ) آيا مورد از باب لوث است يا تداعى ؟
ب ) اگر از باب تداعى باشد چگونه بايد فصل خصومت كرد و تكليف ديه چيست ؟
جواب :1 ـ خصوصيات تقرير دعوى و نوع تشكل پرونده تفاوت مى كند گاهى از باب تداعى است چون ادعاء ولى عمد را ،و ادعاء قاتل ،خطا را .و گاهى باب ادعا و انكار است چون ادعاء ولى عمد را و انكار قاتل و يا برعكس ادعاء قاتل خطا را و انكار ولى آنرا .
2 ـ در تداعى مانند دو ادعاء و انكار عمل مى شود و پس از نفى عمد ،ديه ثابت مى شود .
سؤال : 45 ـ با توجه به قاعده « البينة على المدعى و اليمين على من انكر »و با عنايت به حديث شريف « لا يمين فى حد » بفرماييد :
الف ) در صورت فقدان بيّنه و اقرار در دعاوى كيفرى آيا شاكى ميتواند از متهم تقاضاي قسم كند ؟
ب ) در صورت مثبت بودن پاسخ در صورت نكول متهم و ردّ قسم به شاكى ،آيا با قسم شاكى مى توان نامبرده را به مجازات مقرر محكوم كرد ؟
ج ) چنانچه متهم عمل ارتكابى را انكار نمايد و بگويد اگر شاكى قسم ياد كند مسئوليّت آن را مى پذيرم آيا به استناد حلف شاكى ميتوان متهم را به مجازات جرم ارتكابي محكوم كرد ؟
د ) در صورت مثبت بودن پاسخ ،آيا در جرائمى مانند سرقت كه داراى جنبة حق اللهى و حق الناسى است از جهت اثبات مالى و كيفرى تفاوتى وجود دارد ؟
ه ) در فرض فوق ،آيا بين حدود ،قصاص ،ديات وتعزيرات تفاوتى است؟
جواب :1 ـ نمى تواند .
2 ـ نمى توان .
3 ـ پذيرش او اثرى ندارد مگر اينكه اقرار حساب شود ،آن هم اگر صريح نباشد اثرى ندارد .
4 ـ در جنبة مالى قسم اثر دارد و مى توان از متهم تقاضاى قسم كرد و با رد قسم نيز حكم ثابت مى شود .
5 ـ ظاهراً در همة جهات ماليِ اين موارد ،جريان دارد .
سؤال : 46 ـ از آنجايى كه احترام ميت مسلمان لازم است در صحنه قتل و يا درسالن تشريح عمدتاً اين مسئله مورد توجه قرار نمى گيرد و از طرفى در جهت ارتقاء دانش پزشكى ،و كشف علمى جرم ،و بررسى قتل ،و احقاق حق ،ضرورت تشريح مشخص مي شود كه به نظر ميرسد تشريح و احترام در تزاحم با هم هستند ،در اين صورت تكليف چيست؟
جواب : از موارد تزاحم است و مصلحت اهم مقدم است .
سؤال : 47 ـ آيا قضات محاكم باتوجه به پيشرفتهاى علمى پزشكى قانونى ،ميتوانند به استناد نظرات آنان از باب يكى از طرق اثبات ،صدور حكم نمايند ؟
جواب : اگر قطع يا علم عقلايى بياورد مى توانند .
سؤال : 48 ـ با توجه به ماده 301 ق.م. اسلامى و با توجه به اين نظر فقهى مشهور كه ديات جوارح زنان در صورتى كه به ميزان مازاد بر ثلث برسد ديه نصف مى شود ؛اولاً ،اگر ديه هر عضو به مازاد بر ثلث برسد ديه نصف مى شود و يا اين كه اگر مجموع ديه جراحات وى نيز مازاد بر ثلث شود نصف ميگردد؟ (مثلاً اگر در يك تصادف رانندگى زنى چهار فقره شكستگى استخوان دست وپا ،جمجمه و لگن پيدا كند ديه شكستگى هر يك از اين اعضا به 10 شتر مى رسد كه اين مبلغ كمتر از ثلث ديه كامله است ،ولى مجموع ديات معينه مازاد بر ثلث ديه يعنى 40 شتر است.)
جواب : جراحات اگر با هم نزديك و پيوسته باشند و با يك ضربت انجام شده باشند حكم واحد دارند وگرنه هر كدام عليحدِه محاسبه مى شوند .
سؤال : 49 ـ آيا «ارش» معينه در مواردى كه مازاد بر ثلث ديه كامله مى شود نيز بايد نصف بشود ؟
جواب : ارش حكم ديه را دارد ،گرچه اصل رجوع به نصف خلاف قاعده و تعبد است و ما سابقاً به اين جهت حكم مزبور را در ارش جارى نمى دانستيم ليكن با توجه به اطلاقات بلكه عمومات برخى روايات ارش نيز حكم ديه را دارد .
سؤال : 50 ـ اگر ارش و ديه مربوط به جراحت يك عضو ،مازاد بر ثلث ديه كامله باشد نصف مي شود ؟
جواب : از جواب بالا معلوم شد .
سؤال : 51 ـ فقه و قانون ،مخدوم بودن (براى مدعي) را يكى از موارد جرح شهود (از طرف منكر)، شمارش نموده و حتى در قانون ،يكى از موارد ردّ قاضي همين است .با چنين فرض ياد شده ؛آيا مى توان معاون، جانشين و مسئول دفتر بودن را براى «مدعي» از مصاديق «جرح» و «رد» براى منكر دانست ؟
خصوصاً در تشكيلات غير دولتى كه كليه عناوين ياد شده با تأييد و تكذيب مدير يا مسؤل ،موجود ميشود و يا معدوم مى گردد .اين عناوين نيز يكى از دلايل افزايش حقوق و بعضي از امتيازات ديگر است و مضافاً عدم شهادت را بعضاً در چنين فرضى بايد يكى از دلائل اخراج با عنوان عدم اطاعت دانست خواهشمند است حكم شرعى را بفرماييد :
جواب : اگر احتمال عقلايى باشد كه شاهد به دنبال منفعتى براى خود است شهادتش اعتبارى ندارد بدون فرق بين مخدوم و مسئول دفتر.
سؤال :52 ـ شخصى به ديگرى جهت امر به معروف ونهى از منكر ،چنين ميگويد :
«فلان دستيار شما بر خلاف مقررات قانونى و تعهدات اخلاقى ،از زمين شهرى استفاده كرده و … اين در حالى است كه چشمان بسيارى از نيازمندان واقعى به همان خيره شده پس آن تخلف ،مضاعف مى گردد.»
مخاطب هم در جواب (حسب فرض) با اعزام يك نفر واسطه ،ميگويد:
«از هر آنچه شما به عنوان تخلف مطرح مى كنى ،آگاهم و همه آنها را خودم به زير مجموعه و اطرافيان دستور دادم .»
آن شخص در پاسخ چنين ادامه مى دهد :
«هر آنچه كه ايشان فرمان دادند را نمى توان به صورت مطلق (حتى با فرض مخالفت با مقررات قانونى و تعهدات اخلاقي)، تفسيرى درست از حقيقت دانست !
و به عبارتى ديگر :اينگونه تفكرها و رفتارها را شيعه در طول تاريخ با تمسك به ضرورت حسن و قبح عقلى ،هميشه نقد مى كرد !»
همچنين در ادامه توضيح خود بر حسب فرض چنين مى گويد :
«فلاني غلط كرد كه چنين گفت !»
آيا شرعاً به كارگيرى مفهوم «غلط كرد» را (در فرض مذكور يا به صورت مطلق) مى توان از موجبات تعزيرات بدنى و يا مالى دانست ؟
جواب : ابتداء بايد پرونده اصلى مربوط به منكر تخلف مالى و ادارى مورد رسيدگى واقع شود و اگر معلوم شود كه تخلفى صورت نگرفته آن وقت كلمه «غلط كرد» مى تواند احياناً به صورت اهانت تلقى گردد ،موارد فرق مى كند ،گاهى غلط كرد فقط معناى اشتباه كرد مي دهد ولى گاهى هم معناى اهانت ميدهد و به هر حال حفظ بيت المال مسلمين به قدرى مهم است كه اينگونه كلمات مهم نيست يعنى نبايد اصل پرونده مالى مورد غلفلت قرار گيرد .
سؤال : 53 ـ پاسخ به مسئله شرعى ذيل به سه فرض آن مورد نياز است:
الف ) آيا براى اجتماع افراد ذى نفع جهت پيگيرى فساد ادارى و مالى مى توان آن افراد را مطلع (در صورت بى خبرى از حقوق قانونى و شرعي) و يا تشويق (در صورت ترس از پيگيرى قانونى و شرعي) نمود و به عبارتى ديگر : اجتماع (تدارك طومار و امضاء دسته جمعي) اطلاع و تشويق در فرض ياد شده را مى توان از مصاديق حقوق ناهى از منكر دانست ؟
ب ) آيا مى توان شاكى به مراجع ادارى كه قصد پيگيرى تخلفات ادارى و مالى را به نفع خود و يا ديگرى دارد پيش از تعيين تكليف نهايى ادارى با عنوان تهمت و دروغ و تشويش اذهان عمومى محاكمه و محكوم كرد ؟
ج ) چنانچه شاكى به مراجع ادارى (پس از شكايت طرف مقابل) به مراجع قضايى نيز پناهنده گردد و شكايت قضايى كند آيا مى توان اين دو پرونده را (ادعاى تخلفات مالي و ادعاى دروغ و تهمت) را تفكيك كرد ؟به عبارت ديگر : اگر تفكيك قضايى براى تأخير بررسى پرونده شاكى دوم (مدعى تخلفات ادارى و مالي) كه رابطه على و معلولى دارد تضييع شرعى ناهى از منكر باشد ،چه حكمى دارد ؟
جواب : 1 ـ اطلاع دادن از وظايف عمومى هر مسلمان متعهدى است و همينطور تشويق به جلوگيري از منكر .
2 ـ به هيچ وجه نميتوان او را متهم به اين عناوين كرد مگر اينكه به جاى اطلاع دادن به مسئولين رسيدگي، افشاء علنى در سطح جامعه كند پيش از روشن شدن حقيقت .
3 ـ پرونده مربوط به ادعاء دروغ و تهمت و نحو آن بايد پس از پرونده اصلى مربوط به پيگيرى از فساد ادارى و مالى رسيدگى شود .
سؤال : 54 ـ به نظر شما آيا اعسار يك عنوان كلى قابل انطباق بر مجموعه فقه است يا فقط حاكم بر امورات مالى و محدود به مسائل مالى است ؟
جواب : اصطلاحاً مخصوص به امور ماليه است ليكن ملاكاً عام است و نبايد ديگرى را در عسر و حرج قرار دارد .
سؤال :55 ـ راههاى ثبوت اعسار را چه مى دانيد ؟آيا فقط راه تشخيص منحصر به طرق بينه و قسم است يا استظهار و كشف و علم و امثال آن نيز در ثبوت آن مى توان استفاده كرد ؟
جواب : در مقام دعوى منحصر است مگر اينكه علم قاضى را كافى بدانيم ولى بين خود و خداوند ميزان يقين است .
سؤال : 56 ـ آيا حجر معسر ،مطلق است يا محدود به تصرفات مالى است و آيا ساير اقدامات غير مالى معسر مثل ازدواج ،،قبول هدايا ، استيفاى قصاص و عفو آن و … نافذ است يا خير ؟و آيا حاكم ميتواند اضافه بر حجر مالى او را از جميع تصرفات منع كند ؟
جواب : مخصوص به امور مالى است .
سؤال :57 ـ با توجه به اينكه احكام ظاهريه در شبهات موضوعيه احتياج به فحص و كشف ندارد ،در ثبوت اعسار اشخاص ،فحص و تحقيق مبناى شرعى دارد ويا خير ؟و آيا در اين مورد نيز فقط بايد از قاعده « البيّنه للمدعى و اليمين على من انكر » استفاده كرد يا راههاى ديگرى از قبيل علم قاضي، استظهار از حال معسر و تحقيق از افراد و توجه به مستندات و ادله ارائه شده نيز طرق شرعى هستند ؟
جواب : از جواب بالا معلوم شد .
سؤال : 58 ـ آيا براى صدور حكم اعسار شرائطى از قبيل :
1 ـ ثبوت دين نزد حاكم
2 ـ عدم كفاف دارايى مديون جهت اداء دين
3 ـ حال بودن دين
4 ـ درخواست غرماء مبنى بر صدور حكم حجر مديون را شرط ميدانيد؟
جواب : بله شرط است .
سؤال :59 ـ آيا معسر و مفلّس داراى يك حكم اند ؟آيا جميع تصرفات معسر حين الاعسار حتى در مستثنيات دين نافذ و صحيح است ؟در اين مورد بين قبل و بعد حكم حاكم به اعسار فرقى هست ؟
جواب : قبل از حكم حاكم به حجر تصرفات او صحيح است ،ولى پس از حكم به حجر حق تصرف در اموال موجود خود را ندارد مگر در مستثنيات دين،معناى اعسار و افلاس هم از نظر لغوي چندان فرقى ندارد .ليكن اصطلاحاً مفلّس را به كسى مى گويند كه حكم حجر دربارة او صادر شده است .
سؤال :60 ـ شخص معسريكه معامله ،هبه و صلح معوض و غير معوضي را قبل از صدور حكم اعسار انجام داده و مشخص نيست كه به قصد فرار از پرداخت دين بوده يا قصد تبرع و خيرخواهانه و بيع حقيقى و غيره داشته كه نهايتاً اين معاملات در حال حاضر اضرار طلبكاران را به دنبال داشته است حكم آن معاملات از نظر نفوذ و عدم نفوذ و صحت و عدم صحت چكونه است ؟
جواب : اگر معلوم شود ـ به قرائن ـ كه براى فرار از پرداخت دين بوده حكم تدليس را دارد و حاكم ميتواند با حكم ولايى ابطال كند.
سؤال :61 ـ به نظر شما معسر به چه كسى گفته مى شود آيا به صرف نداشتن مال به كسى معسر گفته مى شود يا اينكه بايد امكان تحصيل مال نيز نداشته باشد تا به او معسر اطلاق شود ؟
جواب : اگر امكان تحصيل مال بالقوة القريبة من الفعل باشد معسر نيست .
سؤال :62 – زيد طى درخواستي از دادگاه تقاضاى گرفتن طلب خود را از عمرو نموده عمرو با مراجعه به دادگاه ادعاي اعسار كرده :
الف ) آيا دادگاه مى تواند عمرو را حبس كند ؟چه مدت و آيا اين حبس تعزيرى است ؟
ب ) اگر اعسار عمرو بر حاكم ثابت شد تكليف دادگاه نسبت به مطالبات زيد چيست و نسبت به تقاضاى زيد چكونه بايد عمل كرد ؟
ج ) محدوده تحقيق و تفحص دادگاه در اصل دعوى اعسار چقدر است؟ آيا صرفاً دارايى و عدم دارايى عمرو را بررسى مى كند يا اينكه حق فحص در نحوه صرف اموال و غيره را نيز دارد ؟
جواب :1 ـ حبس تحقيقى است و فحص جايز است .
2 ـ بايد حكم به صبر كند تا يسار حاصل شود و عمرو بايد كوشش كند رفع اعسار نمايد به قدر امكان .
3 ـ تا آنجا كه مربوط به تحقيق در وضع اموال اوست جايز است.
سؤال : 63 ـ آيا معاملات معسر در حكم احتيال (كلاه برداري) است و آيا مى توان بر آن آثار حقوقى اعم از اينكه مال به مالكيت محتال نيايد و منافع مدت تصرف را ضامن باشد و در معامله با اموال محتلّه معامله با مال غير را دارد يا خير ؟
جواب : اگر به قصد فرار از اداء دين باشد حكم تدليس را دارد و حاكم حق دارد با استفاده از حكم ولايى ابطال كند و اگر مال خاص دائن موجود باشد ضمان منافع نيز هست ليكن در كلى اين معنى تصور ندارد .
سؤال :64 ـ در مواردى كه سارق مورد عفو مسروق منه قرار مي گيرد آيا حاكم شرع بنا به مصالحى مى تواند حد را اجراء كند ؟
جواب : ظاهراً جايز نيست (اطلاق دليل : ذلك له ).
سؤال : 65 ـ بر اساس دستور شارع مقدس ، مهلت پرداخت ديه در قتل و جراحات شبه عمد (مانند جراحات يا تلفات ناشى از تصادفات رانندگي)2 سال مى باشد آيا تقاضاى اعسار جانى قبل از انقضاى مهلت مقرر مسموع مى باشد ؟
جوا ب : ظاهراً همچون سائر ديون است و تقاضاى اعسار مسموع است ،البته اگر امكان تقسيط باشد اعسار نيست .
سؤال : 66 ـ در مورد سرقت مستوجب حد بفرمايد :
آيا پس از شكايت مسروق منه و قبل از ثبوت جرم امكان عفو سارق توسط مسروق منه نسبت به اجراى حد وجود دارد ؟
جواب : ظاهراً اجراء حد ـ پس از رفع الى الحاكم كه منطبق بر شكايت و تشكيل پرونده مي شود ـ در اختيارمسروق منه نيست و عفو او بى اثر است .
سؤال :67 ـ چنانچه تعزير علاوه بر تازيانه مصاديق ديگرى داشته باشد ؛ (مانند : حبس ،جزاى نقدى ، تراشيدن سر ،چرخاندن در شهر ،لغو جواز كسب ،ابطال گواهينامه رانندگي ،محروميت از مشاغل دولتي، ثبت سوء سابقه و … ) بفرماييد :
الف ) آيا تعبير « التعزير دون الحد » فقط در خصوص تازيانه رعايت مى شود يا شامل ديگر موارد مذكور نيز ميشود؟
ب ) در صورت شمول به موارد ديگر ملاك « دون الحد » چيست ؟
جواب : 1 ـ تعزيرات اختصاصى به تازيانه ندارد .
2 ـ تعبير « دون الحد » ظاهراً مربوط به تازيانه است از باب اتحاد صورت و مخرج و ظهور حد ليكن اين احتمال وجود دارد كه « دون » بمعناى غير باشد نه كمتر .
سؤال :68 ـ چنانچه در اثر ضربة مستوجب ديه چند نقطه از يك استخوان (مانند استخوان ساق پا) دچار شكستگى شود ؛بفرماييد :
الف ) آيا هر شكستگى ديه جداگانه دارد يا پرداخت يك ديه براى همه آنها كافى است ؟
ب ) در اين فرض ،آيا ايجاد چند شكستگى در اثر يك يا چند ضربه با هم تفاوت دارد ؟
ج ) اگر در اثر ضربه مستوجب ديه ،علاوه بر شكستگى استخوان تكه اى از همان استخوان نيز جدا شود، آيا در جدا شدن استخوان ،دية شكستگى استخوان بايد پرداخت شود يا حكم ديگرى دارد ؟
جواب : ظاهراً هر يك ديه جدا دارد و فرقى هم بين ضربه و ضربات نيست و دية فك و جدائي غير از دية شكستگى استخوان است و دليلى هم بر تداخل نيافتيم .
سؤال : 69 ـ در مورد قسامه بفرماييد :
الف ) آيا قسامه ،در جنايت عمدى بر اطراف ،مستلرم قصاص مى شود؟
ب ) با فرض اينكه جواب مثبت باشد ،نصاب قسامه چه ميزان است ؟
جواب : پاسخ فوق مثبت است و آنچه كه از روايات باب استفاده مى شود آنستكه در جروحى كه دية كامله دارد شش قسم از يك يا چند نفر ،و آنجا كه دية كمترى دارد به همان نسبت كم مى شود و الله العالم .
سؤال : 70 ـ در مورد قصاص اطراف بفرماييد :
الف ) آيا مجنى عليه مى تواند بخشى از قصاص را اجراء كند و بخش ديگر را عفو كند ؟(مثلاً : جانى دست مجنى عليه را ازكتف قطع كرده است ؛مجنى عليه خواهان قطع دست جانى از آرنج باشد .)
ب ) آيا مى تواند براى قسمتى از جنايت طلب قصاص كرده و براى بخش ديگر ديه بگيرد ؟
ج ) آيا مى تواند براى قسمتى از جنايت طلب قصاص كرده و نسبت به بخش ديگر مصالحه كند ؟
د ) آيا رضايت و عدم رضايت جانى در سه حالت فوق ،تأثيري خواهد داشت ؟
جواب : گرچه ظواهر ادله بدواً مقتضى عدم جواز و اكتفاء به مقدرات شرعى است : يا قصاص كامل و يا ديه ،ليكن پس از دقت در اينكه ادله مربوط به عدم تجاوز مجنى عليه از حق خود ميباشد و مذكورات در فوق ،در محدودة حق اوست ،ظواهر از اينگونه موارد منصرف است ليكن نبايد نتيجة كار براى جانى بدتر از مقدر شرعى باشد ،حتى ـ على الاحوط ـ در مورد رضايت جانى هم ،ولى اگر براى جانى بهتر است احتياط در قبول است و شايد قبول لازم است .
سؤال : 71 ـ در مورد قصاص اطراف بفرماييد :
الف ) آيا ملاك ،رعايت مماثلت نسبيه است يا عرفيه ؟معيار هر كدام چيست ؟
ب ) در كدام صورت قصاص تبديل به ديه مى شود ؟
ج ) آيا بين طول ،عرض و عمق در اجراى قصاص تفاوتى هست ؟ (مثلاً: اگر جانى لاغر و مجنى عليه چاق است و نيمى از بازوى مجنى عليه ـ به عملق 3 سانتى متر ـ بريده شده است آيا در قصاص بايد نيمى از بازوى جانى لاغر را بريد كه 2 سانتى متر است يا بايد همان عمق 3 سانتى متر را بريد ،گرچه بيش از نصف بازو باشد )؟
جواب : البته در درجه اول ميزان رعايت تسميه است چون صدق دريده شدن گوشت يا استخوان مثلاً و پس از آن رعايت مماثلت نسبيه گرچه ظاهر برخى از فقها خصوصاً صاحب جواهر اين نيست ،ضمناً تقابل نسبيه و عرفيه به طور مطلق صحيح نيست .
سؤال :72 ـ در مورد قصاص نفس بفرماييد :
الف ) آيا اولياء دم مى توانند به جاي قصاص نفس ،عضوى از اعضاى قاتل را قطع كنند ؟(مثلاً به جاى كشتن قاتل يكى از پاهاي او را قطع كنند).
ب ) آيا اولياء دم مى توانند عضوى از بدن قاتل را قطع و نسبت به مابقى طلب ديه كنند ؟
ج ) آيا اولياء دم مى توانند عضوى از بدن قاتل را قطع و نسبت به مابقى مصالحه كنند ؟
د ) آيا رضايت و عدم رضايت قاتل در 3 حالت فوق تأثيرى دارد ؟
جواب : هر چند ظواهر ادله مقتضى رعايت مقدر شرعى است بدواً ،ليكن پس از توجه به اينكه ادله مربوط به عدم تجاوز اولياء دم از حق خود است و مذكورات در محدودة حق اوست ،در صورتيكه براي جانى بدتر و شكنجه آورتر نباشد با رضايت او جايز است و مشمول نوعي عفو است .
سؤال : 73 ـ با توجه به جريان قاعدة قرعه در شبهات موضوعيه ؛ بفرماييد :
الف ) آيا اين قاعده به امور حقوقى اختصاص دارد يا شبهات موضوعيه در امور جزايى را نيز در بر مى گيرد ؟(به عنوان مثال درموردى كه علم اجمالى به وجود قاتل بين دو يا چند نفر باشد ،آيا مى توان با تمسك به قرعه حسب مورد حكم قصاص يا ديه را اجراء نمود ؟)
ب ) در فرض جريان اين قاعده در امور جزايى ،آيا در تمام ابواب حدود ،قصاص ،ديات و تعزيرات جارى است يا به ابواب خاصى از جزائّيات اختصاص دارد ؟
جواب : به نظر اين جانب موضوع قرعه ،مورد مشكل از تنازع حقوق است ـ به معناى وسيع كلمه ـ و در همة ابواب جريان دارد حتى در مورد دم ،چنانچه قضية يونس مربوط به مرگ و حيات بوده و همينطور قضية عبدالله پدر گرامى پيامبر (ص) .ادلة باب نوعاً در موارد خاص وارد شده و برخى روايات موضوع قرعه را مجهول گرفته ليكن مشخص است كه منظور جهل به حكم شرعى نيست و مطلق جهل موضوعى هم نيست با توجه به ساير ادله ،منظور موارد خاص شبهات موضوعيه ايكه تنازع حقوق در آن است مى باشد و يكى از مصاديق آن مورد الف سؤال است .
سؤال :74 ـ با توجه به اصل 176 قانون اساسى جمهورى اسلامي ايران قاضى مكلف است طبق قانون عمل كند نه بر مبناى اجتهاد شخصى ،و از طرفى قضات مأذون فعلى در واقع شرع مذكور در فقه نبوده اينك كار قضايى حالت كارشناسى داشته و از باب تطبيق موضوع بر قوانين مقرره مي باشد و با پيشرفت روز افزون حضور زنان در مسايل و علوم مختلف از جمله حقوق به عنوان ابزار اساسى درمسائل قضايى كنونى بفرماييد :
الف ) آيا در نظام قضايى موجود ذكوريت شرط لازم براى تصدي امر قضا است ؟
ب ) آيا زنان مى توانند به عنوان قاضى تحكيم عهده دار فصل خصومت شوند ؟
ج ) با توجه به اينكه امروزه غالباً رسيدگى به دعاوى دو مرحله اى است (مرحلة بدوي و تجديد نظر) و در مرحلة بدوى قاضى اصدار حكم مى كند به خلاف مرحلة تجديد نظر كه در بسيارى از موارد صرفاً كار آنها رسيدگى شكلى است يعنى بررسى حكم صادره از لحاظ مطابقت و يا عدم مطابقت با قانون موضوعه ،در اين صورت آيا زنان ميتوانند به عنوان قاضى تجديد نظر انجام وظيفه كنند ؟
د ) با توجه به اينكه در احكام قابل تجديد نظر ،رأى قاضى در دادگاه بدوى قطعى نيست و در صورت اعتراض هر يك از طرفين ،دادگاه تجديد نظر نيز بايد رأى صادره را از لحاظ شكلى و در مواردى از لحاظ ماهوى رسيدگى كند آيا در اينگونه موارد مى توان از زنان در دادگاه بدوى به عنوان قاضى استفاده كرد ؟
ه ) اگر ذكوريت در قضا شرط باشد ،با توجه به اينكه در مسائل اختصاصى زنان شهادت آنان معتبر بوده و قاضى نيز بر اين اساس حكم مى دهد آيا مى توان گفت زنان در اين موارد حق قضا دارند ؟
جواب : 1 ـ به هر حال قضاوت مى كند يعنى فصل خصومت و به نظر ما ذكوريت شرط است .
2 ـ نمى توانند .
3 ـ فرقى نمى كند مگر نخواهد قضاوت كند و صرفاً تحقيق و گزارش باشد .
4 ـ نمى توان ،فرقى نمى كند .
5 ـ ظواهر ادله منع مطلق است و فرقى نمى كند (از جهات روانى هم احساسي بودن نوع زنها حتى براى خود زنها معلوم است ،و ميزان در قانون هم همين نوعيت است وظاهراً شارع هم به جهاتى از جمله همين مطلب چنين حكمى دارد و موارد استثنائى هم ميزان نيست وگرنه با گواهى پزشكى خيلى كارها به هم ميريزد ،اينكه گاهى يك زن ادعا كند كه اصلاً عاطفه ندارد يا مردى ادعا كند كه عاطفه اش بيش از عقل اوست ،اين موارد استثنايى ميزان حكم نيست .و گويا برخى از آراء جديده در اين مسئله و برخى مسائل ديگر صرفاً براى همگرايى با سيرة اجانب است).
سؤال :75 ـ درباره لزوم تأخير اجراى حد يا قصاص زن شيرده ، بفرماييد : الف ) آيا اين حكم ،مادر رضاعى را نيز شامل مى شود ؟ ب ) در فرض شمول ،بين امكان و عدم امكان جايگزينى دايه اى ديگر ـ يا شير خشك يا شير حيوان ـ تفاوتي وجود دارد ؟ ج ) در صورت امكان جايگزينى ،يافتن دايه وظيفه حاكم شرع است يا ولي طفل ؟
جواب : 1 ـ آرى شامل مى شود بلكه اگر فرض شود كه حيات طفل متوقف بر بقاء پدر تا مدتي است شامل پدر و حتى شخص اجنبى هم مى شود .
2 ـ گرچه موثقه عمار ـ تنها روايت معتبر باب ـ از اين جهت اطلاق دارد و يؤيده اهميت شير مادر وليكن به رعايت فتواى مشهور بطوريكه در جواهر و جامع المدارك و شرح لمعه و … ذكر شده است و مطابق ساير روايات باب كه البته نوعاً ضعف دارند مى باشد تفاوت وجود دارد و يؤيده مطلقات ادلة قصاص و حدود كه ظهور در فوريت اجرا پس از تحقق موضوع دارد و يؤيده روايت ـ ضعيفه ـ « لا نظرة ساعة فى حد » و يؤيده استحساناً اينكه انس بيشتر طفل موجب ناراحتى بعدى بيشتر خواهد بود و اساساً فى ضبط عمار شيء تعرضنا له فى الفقه مرارا ً و گفته ايم كه او گرچه ثقه است ليكن ضابط نيست .
3 ـ مربوط به ولى طفل است به اين معنى كه وظيفه حاكم اجرا حد در صورت جايگزينى است اگر آماده نيست اجراء حد نمى كند و بنابراين وظيفة وجوبى ولى هم نيست .
سؤال : 76 ـ دخترى بعد از عقد رسمى و آشنايى با روحيات شوهر حاضربه عروسى و رفتن به خانه همسر نشده و از دادگاه تقاضاي طلاق مى كند در اين خلال وى از خيابان به عنف ربوده و به محلى مخفى برده مى شود بعد از تفحص مشخص مى شود رباينده همسر او بوده و براى اجبار وى به تمكين و تشكيل زندگى مشترك دست به چنين اقدامى زده است .
با توجه به ماده 621 قانون مجازات اسلامى كه مقرر مى دارد :«هركس به قصد مطالبة وجه يا مال به قصد انتقام يا به هر منظور ديگر به عنف يا تهديد يا حيله يا به هر نحو ديگر شخصاً يا توسط ديگرى شخصى را بربايد يا مخفى كند ،به حبس از پنج تا پانزده سال محكوم خواهد شد … »بفرماييد :
الف ) آيا در ايام عقد بستگى نشوز زن صدق مى كند ؟
ب ) آيا اين كار شوهر جرم و مستحق تعزير شرعى است ؟
ج ) بر فرض لزوم تعزير آيا گذشت دختر و خانواده اش بعد از مرافعه ، مسقط تعزير خواهد بود ؟
جواب : 1 ـ آرى پس از عقد بلافاصله متعلق حق شوهر مى شود مگر اينكه شرطى صريح يا مبنى عليه العقد در كار باشد كه قبل از عروسى را مستثنى كند .
2 ـ در صورتيكه حق داشته مستحق تعزير نمى باشد .(در پاسخ الف اشاره شده كه موارد از نظر شرط مختلف است).
3 ـ اگر جايز نباشد و تعزير شامل او شود جرم عمومى نيز ميباشد و حق حاكم شرع نيز دخالت دارد .
سؤال : 77 ـ چنانچه از شخصى فيلم ،عكس و مجلات مبتذل كشف و براى محكمه ثابت شود كه نگهدارى و استفاده از آنها منحصراً به منظور رفع ضعف قوه جنسى وى در ارتباط با همسرش بوده و هيچگونه اشاعه فحشاء و سوء استفاده نبوده آيا عمل ،فوق الذكر ،جرم و موجب تعزير است ؟
جواب : ظاهراً اشكالى ندارد و بنابراين حق تعزير نيست بلكه اساساً دليلى بر حرمت نظر به عكس مطلق نيافتيم مگر درموردى كه هتك شخص ستير باشد ،مقدمه حرام هم حرام نيست همچون كسيكه به قصد التذاذ با آلت خود بازى كند ليكن به خروج منى نيانجامد . والله العالم .
سؤال :78 ـ در مواردى كه اولياء دم تقاضاى عفو قاتل را داشته باشند و يا مطالبه ديه كنند ولى با توجه به عوارض سياسى ـ اجتماعى ،حكومت بخواهد قاتل را قصاص كند آيا امكان اين كار وجود دارد و در صورت عدم رضايت اولياء دم آيا بايد مبلغ ديه از بيت المال به آنان داده شود ؟ آيا ولى امر مسلمين با ولايتى كه بر خود «ولى دم» دارد مى تواند بر خلاف اولياء دم تقاضاى قصاص كند ؟
جواب : ظاهراً اين ولايت ثابت است به جهت رعايت مصالح اجتماعى ،و اگر اولياء دم ديه مطالبه كنند بايد از بيت المال پرداخت شود .
سؤال :79 ـ پس از اجراء حد سرقت عضو قطع شده ملك كيست ؟ ملك حكومت يا شخص محدود ؟كه در صورت دومى ثمره آن واضح است پيوند عضو با جراحى .
جواب : ملك كسى نيست ولى حاكم وى را از اين كار منع ميكند.
سؤال :80 ـ هنگامى كه خانوادة مقتول مى خواهند براى قصاص نصف ديه را به قاتل بدهند انتخاب نوع ديه با ولى است يا جانى ؟
جواب : با ولى است .
سؤال : 81 ـ در صورت عدم تمكن اولياء دم از پرداخت ديه اين مبلغ و درخواست آنان از دستگاه قضايى آيا ميتوان آن را از بيت المال پرداخت ؟
جواب : نمى توان مگر اينكه مصالح اجتماعى اقتضاء كند .
سؤال : 82 ـ مواردى كه عدم قصاص عوارض سياسى اجتماعى داشته باشد و به نوعى حكومت بايد حضور يابد در صورت عدم تمكن اولياء دم آيا آن را مى توان از بيت المال پرداخت ؟
جواب : مى توان .
سؤال : 83 ـ پس از اجراء قصاص اطراف ،عضو قصاص شده ملك حكومت است يا مجنيّ عليه يا شخص قصاص شده كه اگر صورت سوم باشد آيا شخص مى تواند بعد از ابانه عضو را پيوند زند ؟
جواب : ملك كسي نيست و وى مى تواند .
سؤال : 84 ـ نظر فقهى خود را پيرامون علم قاضى از نظر الحاق به اقرار يا بيّنه بيان كنيد .اگر علم قاضى طريق سومى باشد حكم عفو چگونه است ؟
جواب : در حق الله تعالى اعتبار ندارد در حق الناس اگر براى همه چنين علمى پيدا مي شود معتبر است به تعليقية اينجانب بر ملحقات عروه رجوع شود ،و عفو هم حق حاكم اسلامى است .
سؤال : 85 ـ اگر قاضى درمجازات ،صورت صَلَب را انتخاب كرد ـ با توجه به اينكه اگر بعد از 3 روز زنده بماند حق حيات دارد ـ يا اگر بخواهد قبل از اجراء حكم از داروها و غذا هاى مقاوم كننده بدن استفاده كند مى توان او را منع كرد ؟اگر كسى عصياناً به او آب يا غذا رساند بايد جلوگيرى كرد ؟
جواب : 1 ـ استفاده مانعى ندارد و جلوگيرى جايز نيست . 2 ـ ظاهراً جايز نيست و ميتوان جلوگيرى كرد .
سؤال :86 ـ در خصوص اسلحه و مهمات تحويلى ،طبق مدارك مورد قبول بازرسى ناجا كه بدون استعلام مراجع قضايى محكوم به سرقت گرديده ام و بعداً از مراجع مربوطه از طريق ديگر استعلام به عمل آمد و به طور شفاف اعلام كردند كه اسلحه و مهمات مربوطه از سال 64 تحويل شخص بوده و سرقتى نيست آنهم پس از 3 سال .
در خصوص أخذ رشوه شخصى اعلام مى كند كه از شخصى ديگر مبلغ فلان دريافت كرده آيا شخص ديگر كه در پرونده حضور ندارد و در هيچگونه از مراحل ،چه تحقيق ،چه بازرسى ،و چه دادگاه حضور نداشته آيا بر اساس يك گزارش مى شود رشوه ،و بعد شخص گزارش دهنده در دفترخانه 216 اقرار ميكند كه به ايشان تهمت زده ام آيا طرف رشوه دهنده نبايد در مراجع مزبور حضور داشته باشد ؟
جواب : در قضيه شخصيه ترافع وتشكيل دادگاه لازم است اما به طور كلى اثبات جرم سرقت و رشوه جز از مسير شهادت شهود و يا اقرار شخصى و يا علم قطعى ممكن نيست و شرائط شهادت هم معلوم است .
سؤال : 87 ـ آيا كسى كه قرار است مورد اجراء حد سرقت قرار گيرد مى تواند با هزينه خود از طبيبى بخواهد كه عضو وى را بى حس كند ؟
جواب : اشكال ندارد .
سؤال : 88 ـ كسى كه قرار است كشته شود (تير باران ،حلق آويز يا … ) آيا ميتواند با هزينه خود از پزشكى بخواهد وى را قبل از قتل بي حس يا بيهوش كند تا درد كمترى متحمل شود ؟آيا در قصاص اطراف هم صدق دارد؟
جواب : ظاهراً اشكال ندارد .
سؤال : 89 ـ مقاومت در مقابل جانى يا سارق براى جلوگيرى از تجاوز يا هتك ناموس ويا سرقت را بيان كنيد :
الف ) آنجا كه احتمال آبروريزى مجنيّ عليه دركار باشد .
ب ) آنجا كه احتمال قتل يا ضرب و جرح شديد يا متوسط مجنيّ عليه باشد .
ج ) آنجا كه احتمال تعرض مال زياد ،معمولى يا كم باشد .
د ) جاييكه مقاومت منجر به قتل جانى يا سارق شود و اگر از موارد عدم جواز برخورد با جانى يا سارق باشد تكليف قاتل مدافع و حكم دم متجاوز چيست ؟
جواب : 1 ـ اشكال ندارد . 2 ـ ظاهراً اشكال ندارد . 3 ـ اشكالى ندارد .
4 ـ مقاومت جايز است و ضامن دم متجاوز نيست و و اگر قاتل مدافع هم كشته شود متجاوز ،ضامن دم قاتل مدافع است .
سؤال : 90 ـ به طوريكه مستحضريد برابر قوانين شرع مقدس اسلام به قتلهايى كه در يكى ازماههاى حرام سال اتفاق افتد يك سوم ديه اضافى بر اصل ديه به اولياى دم پرداخت مى شود خواهشمند است مرا ارشاد كنيد چنانچه قتلى دريكى از ماههاى حرام سال اتفاق افتد و ديه از بيت المال پرداخت شود ،آيا برابر قوانين شرع مقدس اسلام يك سوم ديه هم اضافه بر اصل ديه بايد به اولياى دم پرداخت شود ؟
جواب : تغليظ ديه از باب تشديد امر قاتل وبه عنوان كفاره اى از كفارات كار اوست ،و درموارديكه بيت المال ديه را پرداخت ميكند جريان ندارد .
سؤال : 91 ـ از آنجاييكه امروزه نظريه پزشكى قانونى به عنوان يكى از طرق مطمئن در امورات مسائل قضايى به شمار ميرود و عمدتاً تشخيص و تعيين علت تامه مرگ يكى از وظايف آنهاست و در اكثر موارد تشخيص و تعيين دقيق علت فوت با كالبد شكافى مقدور است وبا انجام اين عمل ،حقيقت كشف ،و حق اولياء دم احقاق ميگردد لطفاً نظر خود را پيرامون كالبد شكافى و تشريح جسد حتى عندالزوم جدا كردن بعضى از اعضاء بدن از همديگر بيان كنيد ؟
جواب : جايز است .
سؤال : 92 ـ در صورتيكه قاضى پرونده تشخيص دهد تشريح جهت كشف حقيقت لازم و ضرورى است ولى اولياء دم راضى به تشريح نباشند يا بعضى راضى و بعضي ديگر ناراضى باشند و يا ميت به عدم تشريح وصيت كرده باشد تكليف چيست ؟
جواب : اگر مسائل امنيت اجتماعى مطرح نباشد طبق وصيت و نظر اولياء دم عمل شود .
سؤال : 93 ـ تشريح كالبد شكافى امروزه يكى از رشته هاى پزشكي است كه در دنيا داراى اهميت فراوانى است و مراكز مهم علمى و پژوهشى در اين زمينه مشغول فعاليت هستند كه عمدتاً به اثبات نسب، به قصد كشف جرم ،و هر هدف عقلايى ديگر ،يا صرفاً به قصد آموزشهاى پزشكى ،اجسادى را كالبد شكافى مى كنند نظر شما در جواز و عدم جواز چيست ؟
جواب : براى احقاق حق جايز است و براى مسائل آموزشى نيز اگر بدن غير مسلمان آماده نباشد جايز است .
سؤال : 94 ـ الف ) ضروريات دين كه مخالفت با آنها به ارتداد مى انجامد چه خصو صياتى دارند به عبارت ديگر چگونه مى توان ضروريات دين را از غير ضروريات تشخيص داد ؟
ب ) گفته مى شود بعضى از احكام در اسلام ثابت بوده ودر هيچ زمانى تغيير پذير نيست چون عبادات و بعضى ديگر از احكام متغيرند و مطابق مقتضيات زمان و مكان تغيير ميكنند مثل بسيارى از احكام حكومتى . ملاك تشخص احكام ثابت و متغير چيست ؟به عبارت ديگر چگونه ميتوان مرز بين احكامى كه به عنوان قوانين خاص الهى و لا يتغير مي باشند و احكامى كه ناشى از جنبه حاكميت رسول خدا (ص) بوده و متغير مى باشد را تشخيص داد ؟
جواب : 1 ـ ضرورى اسلام چيزى است كه همگان آن را جزء دين بدانند و حتى در ميان فرق ديگر نيز به آن شناخته شوند همچون اعتقاد به معاد يا نماز يا حجاب و … .
2 ـ احكام حكومتى نوعاً معلوم است دستوراتى كه مربوط به حوادث خاص آن زمان بوده چون دستور حفر خندق در جنگ و يا دستور به خروج عده اى از جمله معاندين على عليه السلام هنگام بيمارى پيامبر (ص) همراه اسامة بن زيد به عنوان سريه اى براى جنگ در مرز موته . دستورات قانونى و مستمر هم معلوم است چون عبادات و معاملات و سياسيات و غير ذلك و اگر فرض شود كه شكى در موردى پيش آيد با قرائن گوناگون مطلب معلوم مي شود .
سؤال : 95 ـ آيا اجرا احكام قضايى اسلام در جامعه اسلامى مقيد به زمان خاصى مانند صدر اسلام بوده است يا شامل تمام اعصار مى شود ؟
جواب : محدوديتى ندارد .
سوال : 96 ـ آيا شرع مقدس براى اجراى احكام در ملاء عام تصريح و تأكيد دارد ؟
جواب : دليلى عام در اين مورد پيدا نكرديم در زنا به حسب آية كريمه بايد «طائفه» شهود كنند كه به 3 نفر و بنا به يك روايت به يك نفر هم صدق مى كند .در روايات وارده در باب زنا حضرت امير عليه اسلام جمعيت را اعلام و احضار كرد ،ليكن طبق برخى روايات ديگر اين احضار براى توبيخ جمعيت بود چنانكه در برخى روايات كراهت اجتماع براى ديدن محدود وارد شده است ،در باب سرقت بيت المال هم معرفى آن به جامعه وارد شده و نيز در باب محارب و برخي موارد ديگر اطلاع مردم استفاده مى شود ليكن ذوق فقاهت تفصيل بين جرم هتاك با غير هتاك را مى پسندد .
سؤال : 97 ـ در صورتيكه مخالفين و كشورهاى به اصطلاح پيشرفته ، همكارى صنعتى ،علمى و تجارى خود با جمهورى اسلامى را مشروط نمايند به عدم اجراء احكام و اصول مسلم اسلام ناب محمدى (ص) حكم شرعى كدام است و وظيفه چيست ؟
جواب : وظيفه اجراء احكام اسلام است مگر اينكه مفسدة مهمى و از جمله تضعيف اعتقاد عمومى را موجب شود .
سؤال : 98 ـ با اينكه خداوند حكيم از جعل احكام الهى و حدودش چيزى جز خير و سعادت و مصلحت افراد بشر و جامعه اراده نفرموده است آيا مخالفت و نظريه پردازى افراد ،اشخاص و برخى مجامع بين المللى مى تواند دليل و مجوزى باشد بر تعطيلى اجراء احكام در ملاء عام ؟
جواب : خير ،مگر اينكه مصلحت اهم در كار باشد .
سؤال : 99 ـ با اينكه شرع مقدس در تكريم و احترام انسانها ارزش زيادى قائل شده است اجراء احكام قضايى اسلام در ملاء عام كه منجر به انگشت نما شدن و بعضاً نقص عضو افراد مجرم در جامعه ميگردد چه توجيه عقلى و شرعى دارد ؟
جواب : در فرد متجاهر هتاك خودش احترام خود را از بين برده است و در غير آن همانطور كه گفته شد دليلى عام براى نمايش دادن آن در همة حدود پيدا نكرديم .
سؤال : 100 ـ آيا به صرف اينكه سازمان حقوق بشر يا ديگرمجامع ، اجراء حدود و احكام اسلام در ملاء عام را منافى با منشور حقوق بشر بدانند ،مي تواند مجوزى باشد بر عدم اجراء احكام در ملاء عام ؟
جواب : اگر وظيفه اجراء حكم در ملاء عامّ باشد اينها مجوز خلاف نيست ،مگر اينكه مفسدة مهمى پيش آيد چنانكه الان حكم اسلام دربارة ماترياليستها انجام نمى شود .
سؤال : 101 ـ آيا با ادله شرعيه مى توان اثبات كرد كه اگر عرف ،اجراء علنى احكام را نپسندد ،لازم باشد كه غير علنى انجام شود ؟و چنانچه چنين ادله اى وجود دارد مرجع تشخيص غير علنى اجراء شدن اينگونه احكام با كيست ؟
جواب : صرف نپسنديدن مجوز نمى شود .
سؤال : 102 ـ مردى زنى را در اشهر حرم به قتل رسانيده است با توجه به اينكه وقوع قتل در اين زمان موجب اضافه شدن ثلث ديه مى شود اگر اولياء دم تقاضاى قصاص جانى را داشته باشند بايد نصف ديه يك مرد در ماه حرام را به او بپردازند يا نصف ديه يك مرد در غير ماه حرام؟
جواب : در غير ماه حرام .
سؤال : 103 ـ با توجه به اينكه در زناى محصنه هنگام اثبات جرم با بينه در صورت فرار مجرم از حفره مى توان وى را برگرداند و حكم را اجراء كرد ولى درصورت اقرار اينكار را نمى توان انجام داد بفرماييد:
آيا حكم رجم را مى توان به انواع ديگرى از قتل بدل كرد ؟
جواب : جايز نيست .اساساً در رجم هم قتل مسلم نيست ،و اگر پس از دفن در حفره و ارسال سنگريزه ها تا دفن زير آنها، تصادفاً زنده بماند قتل جايز نمى باشد قتل فقط در قصاص ،و نيز در محارب و حد لواط آن هم با صلاح ديد حاكم جارى است .
سؤال : 104 ـ اگر قاضى به علم خود حكم به رجم نمايد درصورت فرار مجرم از حفره آيا مى توان او را مجدداً به حفره برگرداند و حكم را اجراء كرد و يا نمى توان ؟و اگر علم قاضى راه سومى بوده و ملحق به بينه يا اقرار نباشد تكليف چيست ؟
جواب : علم قاضى درحق الله تعالى اثرى ندارد و بر فرض اثر هم نمى توان برگرداند .
سؤال : 105 ـ در صورتيكه بعد از اعدام و قبل از دفن ،در سردخانه ،يا پزشكى قانونى و … در مجرم علائم حياتى ديده شود و با مداوا سلامت خود را باز يابد اجراى مجدد حكم چه صورتى دارد ؟آيا بين حد و قصاص تفاوتى هست ؟
جواب : جايز نيست مگر در قصاص ،و نيز در محارب و لواط اگر حاكم صلاح بداند .
سؤال : 106 ـ سكته هاي قلبى كه منجر به فوت حين مشاجره اتفاق مى افتد ،هنگام مش اجره ،درگيرى و نزاع ،ممكن است يكى از طرفين به علت استرس ناشى از مشاجره سكته قلبى نموده و فوت كند. (سكته هاى قلبى معمولاً در زمينه بيماريهاى مساعد كننده قلبى عروقى رخ ميدهد.) اين موارد نسبتاً شايع و همواره تعدادى پرونده در محاكم قضايى مطرح بوده و اولياء دم تقاضاى پيگرد قانونى ندارند .چنانچه جسد ،مورد معاينه دقيق قرار گرفته و كالبد گشايى شود ممكن است علائمى به نفع بيمارى قلبى عروقى و يا سكته هاى جديد يا قديم قلبى مشاهده شود ، قاضى معولاً پرونده را به كميسيون كارشناسى پزشكى ارجاع و نظر آنان را در مورد ميزان تأثير استرس و هيجان ناشى از منازعه در تشديد بيماري زمينه اى و تسريع مرگ جويا مى شود .مثلاً ممكن است تأثير هيجانات ناشى از منازعه طبق نظر پزشكى قانونى به عنوان نظر خبره ده در صد ذكر شود و ممكن است متوفى خود شروع كننده مشاجره بوده و موجب عصبانيت خود بوده و يا اينكه عامل مشاجره موجب عصبانيت و سكته ذكر شود .پاسخ فرماييد :
اولاً آيا كسى را كه به سبب استرس ناشى از مشاجره فوت نموده در صورت تشخيص خبره (پزشكي قانوني) مى توان طرف مقابل اش را به ديه محكوم كرد ؟
ثانياً آيا عامل مشاجره كه موجب عصبانيت و سكته گرديده مباشر در قتل است يا اينكه ميزان تأثير عمل (به استناد نظر پزشكي قانوني)شرط است ؟
جواب : اينگونه موارد قتل حساب نمى شود ،حتى اگر احتمال داده شود كه طرف ظرفيت ندارد و ممكنست به سكته منجر شود «همام» هم پس از شنيدن كلمات حضرت امير عليه السلام سكته كرده از دنيا رفت .و در اين جهت فرقى بين مشاجره و موعظه نيست و شايد يكى از جهات مسئله اين باشد كه فهم و فكر خود طرف ،سبب مباشر است و بنابراين ديه هم ندارد .
سؤال : 107 ـ با اينكه در نظرات فقهاء عظيم الشأن (رض) ديه مجموع چهار پلك دو چشم ،ديه كامل ذكر شده ،بين پلكهاى بالا و پلكهاى پايين فرق قائلند به اين صورت كه ثلث ديه كامل را براى پلكهاى بالا و براى پلكهاى پايين نصف ديه كامل را قرار داده اند ،بفرماييد :
اولاً با توجه به امكانات جراحى امروزى در چشم پزشكى و جراحى ترميمى ،ميتوان گفت كه تقريباً هميشه امكان ترميم پلكها وجود دارد آيا با اين وجود نيز ديه كامل دارد يا درصد تعيينى خبره در ترميم و عدم ترميم در تعيين ديه مؤثر است تكليف چيست ؟
ثانياً از نظر ارزش عضوى و نحوه درمان بين پلكهاى بالا و پايين اختلاف محسوسى با توجه به پيشرفت علم پزشكى مشاهده نمى شود آيا اختلاف ديه منصوص است و بايد اطاعت كنيم يا امكان تغيير بر مبناى نظريه پزشكى و خبرگان وجود دارد ؟
ثالثاً در صورتيكه پلكهاى بالا ثلث ديه داشته باشند و پلكهاى پايين نصف ديه كامل تكليف ثلث باقيمانده چه مى شود ؟
جواب : معلوم نيست ديه براى جبران باشد بلكه به احتمال قوي مجازات جنايت است و اگر در برخى موارد مثل فساد بينى تخفيفى در مورد امكان جبران داده شده مربوط به تخفيف جنايت است ،و مشاهده نشدن تفاوت محسوس بين پلك بالا و پايين دال بر نبود تفاوت نيست وما تابع دستور شرع هستيم و ديه اين موارد نيز منصوص است و اما اصل حكم : ما گرچه براى فتاواى مشهور احترام زياد قائل هستيم ليكن اينجا مستند آنها معلوم است وآن روايات :« كل ما كان فى الانسان اثنان ففيها الدية و فى احدهما نصف الديه … » و اين روايت به نظر ما شامل پلك و مژه و مانند اينها نمى شود و بنابراين طبق روايت وارده از على عليه السلام پلك بالا ثلث ديه چشم يعنى يكصد و شصت و شش دينار و دوسوم دينار و در پلك پايين نصف ديه چشم يعنى دويست و پنچاه دينار مى باشد .
سؤال : 108 ـ در نظرات فقهاء بزرگوار شيعه در بخش ديات كه به استناد آن ماده 382 قانون مجازات تدوين شده ،دارد كه اگر با شكستن يا سوزاندن يا امثال آن بينى فاسد شود موجب ديه كامل است .
اولاً منظور از فساد چيست ؟
ثانياً با توجه به پيشرفت علم پزشكي امروزه شكستگى بينى به سادگى و با هزينه كم قابل درمان است و معمولاً با شكستن ،بينى فاسد نمى شود آيا باز هم ديه كامل پرداخت و يا اگر بدون عيب ترميم شد يكصد دينار را بايد داد يا اين كه با نظر خبرگان پزشكى دست قاضى در كم و زياد ديه باز است ؟
جواب : منظور از فساد از دست رفتن خاصيت بينى است و گفتيم كه ديه فقط براى جبران نيست و احتمالاً براى مجازات است و در پرسشهاى پيشين قوة قضاييه هم گفتيم كه اگر با عمل جراحى ضرر بيش ازديه پيش بيايد موجب ضمان است .
سؤال : 109 ـ در كتب ديات براى از بين بردن هر يك از سوراخهاي بينى ثلث ديه كامل و سوراخ كردن بينى به طورى كه هر دو سوراخ و پرده فاصل ميان آن پاره شود يا اين كه آن را سورخ كند در صورتى كه باعث از بين رفتن آن نشود موجب ثلث ديه كامل است و اگر جبران و اصلاح شود موجب خمس ديه است ،بفرماييد :
اولاً منظور از سوراخ كردن بينى چيست آيا منظور بسته شدن بينى است يا قطع شدن آن يا تغيير شكل عضو آن ؟
ثانياً سوراخ كردن ديواره بين مجراى بينى از عوارض عملهاى جراحى داخل بينى نيز منظور هست ؟
ثالثاً با توجه به معالجات ترميمى امروزه تكليف چيست ؟همان ديه منظور است يا مى توان كم يا زياد كرد؟
جواب : منظور از سوراخ كردن سوراخ كردن از بيرون ،پرده بينى را و ظاهراً سوراخ كردن ديواره وسط را نيز شامل مى شود چنانكه سوراخ شدن حاصل از عوارض عمل جراحى اگر لازمة عادى چنين عملى باشد را نيز شامل مى شود و چنانكه گفتيم ديه فقط براى جبران نيست بلكه بيشتر مجازات منظور است و اگر ضرر بيشترى باشد به نظر ما به عهدة جاني است .
سؤال : 110 ـ همانگونه كه مى دانيم حكم به ميزان ديه (صد شتر) از احكام امضايى اسلام و منطبق با عرف عربستان است واكثر فقهاء در خصوص ماهيت ديه بر اين عقيده اند كه ديه جبران خسارت مجنى عليه يا خانواده اوست كه ويژگيهاى مجازات در آن رعايت گشته است (نوعى جبران خسارت شرعي) و همچنين مطابق قواعد فقهى و اصول اسلامى خسارات وارده به افراد از باب حق الناس مى بايست جبران گردد ،سؤال اينكه :
الف ) با توجه به ميزان خسارت مشابه در قتل مسلمان و غير مسلمان آيا مى توان در فرد غير مسلمان با پرداخت ديه معادل ديه مسلمان خسارت وى را جبران كرد ؟
ب ) در فرض اينكه زمانى جايگاه اقتصادى زنان در جامعه مشابه جايگاه مردان شود به گونه اى كه خسارت ناشى از قتل يا صدمه بدنى در آنان مشابه مردان باشد آيا مى توان ديه آنان را مشابه مردان قرار داد؟
ج ) آيا حكم به ميزان ديه از احكام ثابت و لايتغير اسلام است يا از احكامي است كه منطبق با مقتضيات زمان و مكان قابل تغييراست ؟به بيان ديگر عدم تساوى ميزان ديه در مسلمان و غير مسلمان ،يا مردان و زنان ،از قوانين خاص الهى است يا از قوانينى است كه منطبق با وضعيت آن زمان و ملاحظات اجتماعى و سياسى بوده است ؟
جواب :1 ـ خسارت و ديه مسلمان با غير مسلمان تفاوت دارد چون ارزش آن دو متفاوت است هدف از خلقت انسان ـ هر چه باشد كه حدود 7 نظريه است ـ در كافر تحقق ندارد .
2 ـ اگر جايگاه اقتصادى زنان فرضاً مشابه مردان باشد ،اين يك فرض خارجى است نه يك قانو ن الزامى اسلامى ،در قانون اسلامى نفقه زن به عهدة مرد است .
3 ـ هيچ دليلى و وجهى براى اختصاص به آن زمان يافت نمى شود و بنابراين طبق حديث مورد اتفاق « شرع محمد (ص) مستمر الى يوم القيامة » و طبق آيا ت كريمه :« نذيراً للبشر » « رحمة للعالمين » « للناس كافة » و … همچون ساير دستورات پيامبر (ص) ابدي است .اسلام نميخواهد كفار همچون مسلمانان باشند چنانكه در ميان مسلمانان نيز مردان مديران جامعه هستند نه زنان ،اگر در محيط خانواده مردان «قوام» بر زنانند ،در مجموع جامعه به طريق اولى چنين است .
سؤال : 111 ـ آيا كليه ديه مقرر دارد يا ارش ؟در صورت ارش داشتن نحوه محاسبه آن چگونه است ؟
جواب : هر كليه اى نصف دية كامله انسان را دارد .
سؤال : 112 ـ با توجه به اينكه كليه از قسمتهاى مختلفى از قبيل ناف (سمت مديال كليه) قشر كورتكس (كه در بيرون كليه) مدولا ،هرمهاى كليه ،نفرون تربول ـ ديواره كاليسهاى كوچك و بزرگ ،گلومرول فليتراسيون تشلكيل ميشود ،بفرماييد :
هر كدام ديه مقرره در شرع دارند يا اينكه بر اين قسمتها ارش بايد تعيين كرد معيار در تعيين ارش آنها چيست ؟
جواب : ارش تعيين مى شود و معيار آن نسبت در صد عيب به كليه صحيح است و در اين جهت فرقي نيست كه ظاهر كليه هم تخريب شده باشد يا فقط منافع آن لطمه ببيند .
سؤال : 113 ـ عواملى در جريان خون كليه مؤثرند از قبيل فشار در عروق كليه و … ،اختلا ل در تنظيم آن عوامل ،ديه مقرر دارند يا ارش ؟ و به چه صورت محاسبه مى شود ؟
جواب : مثل جواب بالا .
سؤال : 114 ـ فيلترهايى در كليه وجود دارد كه در دفع ادرار نقش اساسى دارند چنانچه ظاهر كليه آسيب نبيند ليكن اختلال در نحوة عمل آن ايجاد شود ديه آن به چه صورت محاسبه مى شود ؟
جواب : اين مورد از قبيل ديه منافع است و در آن ارش تعيين مى شود به همان طور كه در جواب بالا گفته شد .
سؤال : 115 ـ چناچه بر اثر آسيب وارده ،كليه قابليت خود را درمواردى از دست بدهد ديه يا ارش آن چگونه تعيين و محاسبه مى شود ؟
جواب : مانند سؤال بالا از باب ديه منافع است و ارش تعيين مى شود ،هر چند كليه معيب در بازار بانك اعضا فروخته نمي شود تا تفاوت قيمت صحيح و معيب معين شود ،ليكن با نظر متخصصين ،نسبت عيب به كليه صحيح و تعيين در صد عيب معلوم مى شود و بر آن اساس تعيين ارش مى شود .
سؤال : 116 ـ با توجه به اين كه در احاديث شريفه ،توبه قاتل عمدى به صورت اقرار برابر اولياى دم مطرح است ،اگر در محكمه قتل عمدى بدون اقرار ثابت شود ،استدعا مى شود فتواى شريف را بفرماييد :
الف ) آيا قبل از اجراى قصاص ،توبه لازم است ؟
ب ) در صورت لزوم توبه آيا حاكم (قاضي) پيش از قصاص وظيفه اى در جهت درخواست توبه يا توبه دادن قاتل دارد ؟
جواب : 1 ـ خير ،لازم نيست . 2 ـ خير ،وظيفه اى ندارد . در مواردى كه توبه قاتل موجب رفع قصاص شود هر چند با درخواست عفو از اولياء دم .توبه و تقاضاى عفو بر خود قاتل لازم است على الاحوط .گرچه ظواهر ادله بر خلاف اين است .
سؤال : 117 ـ در مواردى كه قاتل معين است اما مقتول (مستحق ديه) بين دو نفر مردد مى باشد ،بفرماييد نحوة پرداخت ديه به اولياى دم چگونه است ؟
جواب : ظاهراً بر اساس قاعدة عدل و انصاف بايد تنصيف نمود و اين قاعده بر قاعدة قرعه مقدم است .
سؤال : 118 ـ در موارد لزوم پرداخت فاضل ديه ،چنانچه اولياي دم خواهان قصاص باشند و با وجود تمكن مالي، از پرداخت فاضل ديه خوددارى كنند و باعث تأخير اجراى حكم قصاص شوند ،بفرماييد :
الف ) آيا حاكم شرع مى تواند ولى دم را به پرداخت فاضل ديه اجبار كند ؟
ب ) در اين فرض تبديل قصاص به ديه چه حكمى دارد ؟
ج ) اگر تبديل قصاص به ديه جايز باشد ،آيا رضايت يا عدم رضايت جانى در اين امر تأثيرى دارد ؟
جواب : 1 و 2 ـ اگر خواهان قصاص هستند بايد فاضل ديه را پرداخت كنند و در صورت امتناع ،حاكم شرع اگر مصلحت بداند مهلتى مى دهد و سپس حكم به ديه مى دهد (در صورت امتناع).
3 ـ به نظر اين جانب حفظ نفس براى خود قاتل نيز حتى المقدور لازم است و بايد رضايت به ديه بدهد بلكه اگر خواهش او اثرى داشته باشد تقاضاى تبديل لازم است .
سؤال : 119 ـ در صورتيكه شخص محكوم به قصاص ،عضو مماثل نداشته باشد ؛بفرماييد :
الف ) با توجه به اين كه عضو ناسالم در برابر عضو سالم قصاص مى شود ،آيا مثلاً چشم كسى كه به حسب ظاهر سالم است ولي بينايى ندارد عضو ناسالم محسوب مى شود يا چنين فردى فاقد عضو به حساب مى آيد ؟
ب ) اگر جانى فاقد چشم راست باشد و چشم راست كسى را كور كرده باشد ،آيا چشم چپ او به عنوان قصاص كور مى شود ؟
ج ) اگر سلب بينايى با كندن حدقه باشد و خود جانى حدقة چشمش سالم است ولى بينايي ندارد ،هنگام قصاص تكليف چيست ؟(آيا حدقه در مقابل حدقه قصاص مى شود و نسبت به سلب بينايى ديه أخذ ميگردد يا حكم ديگرى دارد ؟)
جواب : مقتضاى ظواهر ادله رعايت مماثلت مطلقه است ـ بر خلاف برخى بزرگان از جمله مرحوم خوئى ـ جز در مواردى كه تخصيص خورده است ،چون دست چلاق در برابر سالم ،يا پا در برابر دست اگر دست ندارد ،و ظاهراً توقع از چشم در درجه اول بينايى است گرچه نفس قيافه نيز مطلوب است ،بنابراين فاقد بينايى فاقد عضو است ،و چشم ديگر او قصاص مى شو د ،سؤال ب نيز همينطور است و به خصوص منصوص مى باشد ،و د ر مورد ج قصاص حدقه مى شود و ديه سلب بينايى هم اخذ مى شود والله اعلم.
سؤال : 120 ـ در مورد توبه بفرماييد :
الف ) در مواردى كه توبه مسقط حد است آيا اظهار لفظ دال توبه از طرف مجرم براى سقوط حد كافى است يا بايد عملى دال بر ثبوت توبه از او سر زده باشد ؟
ب ) در موارديكه توبه قبل از اقامة بينه مسقط حد است ؛آيا ثبوت توبه قبل از بينه كافى است يا اظهار توبه عند الحاكم نيز بايد قبل از بينه باشد ؟
ج ) آيا در توبه مسقط حد ،احراز توبه لازم است يا در صورت شبهة توبه نيز حاكم شرع مى تواند با تمسك به قاعده « الحدود تدرء بالشبهات »، حد را اجراء نكند ؟
جواب : 1 ـ بايد اطمينان به صحت توبه باشد ،از راه برخى اعمال يا سلامت رفتار در زمانى ممتد ـ در برخى روايات پنج ماه يا كمتر ذكر شده ،ليكن پيداست كه منظور امارة بر صحت توبه مى باشد . ـ
2 ـ توبه بايد نزد حاكم ثابت شود هر چند قبلاً اظهار شده باشد .
3 ـ احراز توبه لازم است ،در سؤال الف منطوى مى باشد .
سؤال : 121 ـ چنانچه شخص مقتول از پيروان فرقة ضالة بهائيت باشد ؛ بفرماييد : الف ) آيا ديه دارد ؟ ب ) در صورت مثبت بودن پاسخ ،ديه او چقدر است ؟
جواب : آنچه را كه ما از اين فرقه در ايران مى دانيم اين است كه در مقابل اسلام و عدو اسلام ـ يعنى عدو خاتميت اسلام ـ مى باشند و منظور از كافر حربى هم همين است ، به فرض هم كه حربى حساب نشوند ليكن ذمى هم حساب نمى شوند و ديه ندارند والله اعلم .
سؤال : 122 ـ الف ) در مواردى كه بر اساس دستور شارع مقدس ، بهبود جراحت يا نقص عضو ،ميزان ديه را تغيير مى دهد ،مخارج و هزينه هاى درمان به عهده جانى است يا مجنى عليه ؟
ب ) چنانچه به عهده مجنى عليه باشد در موارديكه هزينه هاى درمان بيش ازمقدار ديه مأخوذه باشد ،آيا راهى براى جبران خسارات زائد بر مقدار ديه وجود دارد ؟(در اين گونه موارد چه بسا هزينه هاى درمان بيش از مقدار ديه مقرره باشد .)
ج ) در موارد نظير شكستگى ستون فقرات كه ديه كامله دارد ، طبق فتواى فقهاء اگر اين شكستگى به گونه اى معالجه شود كه اثرى از جنايت باقى نماند ،جانى بايد يكصد دينار بپردازد ،در اين گونه موارد فعليت درمان و اصلاح ملاك است يا قابليت آن ؟ ( به اين معنى كه اگر فعليت ملاك باشد از ابتدا ديه كامله به عهده جانى قرار مى گيرد و جانى يا موظف به پرداخت تمام ديه ميباشد كه پس از اصلاح و خوب شدن ، 900 دينار به او پس داده مى شود و يا منتظر مي ماند كه پس از معالجه ،ديه مقرره (100) را بپردازند .اگر چه ذمه اش به كل ديه مشغول است)، ولى اگر قابليت درمان ملاك باشد ازهمان ابتداء ذمه جانى به يكصد دينار مشغول مى شود . )
جواب :1 ـ به عهدة جانى است ، از اين جهت كليه ضررهاي وارده كه از جنايت ناشى مى شود به عهده جانى است هر چند بيش از ديه مقرره باشد يعنى بايد اكثر الامرين من الضرر و الديه مأخوذ شود .
2 ـ ملاك فعليت درمان است .
سؤال : 123 ـ چنانچه بنا به مصالحى دولت جمهورى اسلامى ايران ناچار به انعقاد قراردادى با يك كشور غير اسلامى مبنى بر مبادله محكومين به زندان باشد (به اين معنى كه جمهورى اسلامى متعهد شود محكومين به زندان تابع آن كشور را براى تحمل حبس تحويل كشور متبوع دهد تا ادامه حبس در آنجا صورت گيرد و زندانيان تابع كشور ايران را جهت ادامه حبس در ايران تحويل بگيرد) بفرماييد :
الف ) در مورد مجرمين ايرانى ؛ با توجه به صدور احكام حبس توسط دادگاههاى غير اسلامى آيا از نظر شرعى احكام صادره از سوى آنها براى محاكم قضايي ايران قابليت اجراء دارد ؟
ب ) در صورت عدم قابليت اجراء بفرماييد :
1 ـ آيا اصولاً دادگاههاى ما مكلف به محاكمه مجدد و صدور حكم بر اساس قوانين جمهورى اسلامى ايران مى باشند ؟
2 ـ با توجه به ضرورت انعقاد چنين قراردادى شيوه اى را كه مغاير موازين شرع باشد ارشاد كنيد .
ج ) در صورت قابليت اجراء با توجه به اينكه مجازات جرائم ارتكابى در كشور غير اسلامى تنها زندان است ولى از ديدگاه مقرارات جمهورى اسلامي داراى صورتهاى مختلف ذيل است ،تكليف چيست ؟
آيا حاكم شرع مى تواند صورتهاى ذيل را به حبس تبديل كند ؟
1 ـ مجازات جرم ارتكابى حد شرعى است .
2ـ مجازات جرم ارتكابى ديه است .
3 ـ مجازات جرم ارتكابى حبس است .
4 ـ مجازات جرم ارتكابى تعزير غير از حبس است .
5 ـ مجازات جرم ارتكابى قصاص است .
6 ـ عمل ارتكابى جرم محسوب نمى شود .
د ) در مورد مجرمين خارجى ؛ در صورتيكه تبعه كشور ديگر در جمهورى اسلامى مرتكب جرم گرديده و هم اكنون مجازات حبس را مى گذراند آيا از نظر شرعى جمهورى اسلامى مى تواند فرد محكوم را قبل از استيفاى كامل مجازات به كشور متبوع بسپارد تا ادامه حبس در آنجا صورت گيرد؟
ه ) اگر يك كشور مسلمان طرف قرارداد باشد ،آيا حكم مسئله تغيير مى كند ؟
و ) آيا رضايت و عدم رضايت محكومين در موارد فوق تأثير دارد ؟
جواب : در موارديكه خلاف شرع ما باشد جايز نيست و ظاهراً طبق كنوانسيون وين (1969) حق شرط هم براى كشورها قرارداده شده است چنانكه يكنوع تراضى هم (كنسينوس) بين دول بزرگ جريان دارد به هر حال هيچ چيز مجوز ظلم نمى باشد گرچه اخيراً در مقاله اى قتل هم تجويز شده و نعوذ بالله .
سؤال : 124 ـ همانگونه كه مستحضريد بر اساس برخى روايات وارده در باب ديات ،خوب شدن بعضى جراحات يا نقص عضوها (نظير شكستگى استخوان در اعضايى كه ديه مقدره دارد يا شكافتن لب) ميزان ديه را تغيير مي دهد يا توجه به اين كه امروزه به خاطر پيشرفت علم پزشكى تعداد قابل ملاحظه اى از جراحات و نقص عضوها قابل درمان است ؛بفرماييد :
الف ) آيا تأثير درمان در ميزان ديه را به غير موارد مصرح در فقه نيز ميتوان تعميم داد ؟
ب ) آيا پيوند عضو مقطوع درميزان ديه تأثير دارد ؟(در صورتيكه انگشت يا دست شخصى در اثر جنايت قطع شود ،اگر به موقع اقدام گردد مى توان عضو مقطوع را پيوند زد .)
جواب : مى توان تعميم داد و در مورد پيوند عضو نيز جريان دارد .
سؤال : 125 ـ در صورت علم اجمالى به وجود قاتل در بين افراد محدود و معين ،بفرماييد :
الف ) آيا قاضى ميتواند براى تعيين قاتل و اجراى قصاص از قرعه استفاده كند ؟
ب ) در صورت منفى بودن پاسخ و لزوم پرداخت ديه ،چه كسى بايد ديه را بپردازد و نحوه پرداخت آن چگونه است ؟
جواب : اگر هيچ راهى براى تشخيص قاتل نباشد ،از طرق معموله در دعوى چون بينه و يمين (در صورت ادعاء) و يا از طريق لوث و قسامه ،بعيد نيست كه با قرعه ثابت شود و بنابراين نوبت به سؤال دوم نمى رسد وليكن على فرض عدم الثبوت بعيد نيست كه به قاعدة عدل و انصاف عمل شود كه تقسيم بر اطراف شبهه مى باشد و بر فرض عدم قبول القاعدة أو عدم قبول عمومها ،بر بيت المال مى باشد والله اعلم .
سؤال : 126 ـ در مورد جراحت متلاحمه اى كه به فلج عضو مي انجامد و با درمان ميتوان از فلج شدن پيشگيرى كرد ،بفرماييد :
الف) آيا بر شخص مجروح واجب است خود را درمان نمايد ؟
ب ) در صورت درمان آيا مى توان هزينه هاي افزون بر مقدار ديه را از جانى گرفت ؟
جواب : 1 ـ واجب است . 2 ـ مى تواند ،مكرراً عرض شده است كه ميان ادلة ديات و ادلة اضرار تهافتى نيست و بنابراين اكثر الامرين را مى گيرد .
سؤال : 127 ـ در مواردى كه شارع مقدس شيوه يا ابزار خاصى را در اجراى مجازات در نظر گرفته است ـ مانند رجم يا كشتن با شمشير ـ بفرماييد :
الف) آيا شيوه يا ابزار ياد شده موضوعيت دارد ؟(به عبارت ديگر در اينگونه موارد آيا هدف شارع مقدس فقط ازهاق روح است ولو با استفاده از ابزار نوين ؛يا ازهاق روح به شيوه يا ابزار منصوص ضرورت دارد ؟)
ب ) در صورت موضوعيت داشتن ،چنانچه اجراى رجم يا مجازاتهايي نظير مجازات لواط با شيوه هاى منصوص در شرائطى خاص به مصلحت اسلام و نظام مقدس اسلامى نباشد ـ مثلاً وهن اسلام و مسلمين باشد يا چهرة خشنى از اسلام يا نظام اسلامى نشان دهد ـ آيا مى توان ضمن اجراى اصل حكم ـ قتل ـ شيوة اجراى آنرا تغيير داد؟
جواب : 1 ـ اگر اسهل از مورد منصوص ـ شمشير يا موارد ديگر ـ باشد با رضايت ولى دم ـ در صورت وجود ولى دم ـ جايز است و اگر مساوى است مطلقاً جايز است و اگر اصعب است جواز با رضايت جانى نيز محل تأمل است ،و ظاهراً بسيارى از وسائل روز مثل شوك برقى و تابش امواج و اسلحة گرم اسهل از مورد منصوص باشد .
2 ـ از نظر اينجانب مسلماً تعطيل حد يا تغيير حد در اينگونه موارد جايز است و چه بسا ازباب اهم و مهم واجب مى باشد اگر در اثر تبليغات وسيع دشمن و عدم توانايى ما در برابر آنها موجب ضعف اعتقاد مردم مستضعف و خروج از دين شود .
3 ـ در رجم معلوم نيست منظور زهاق روح باشد و اگر تصادفاً زنده ماند رجم دوباره جايز نيست .
سؤال : 128 ـ درباره محكوم به قصاص كه به درخواست اولياء دم حلق آويز شده و هنوز جان نسپرده است، بفرماييد :
الف ) اگر در اين مرحله برخى از اولياء دم قاتل را عفو كنند ،آيا بايد اجراى حكم را متوقف كرد يا توقف حكم نيازمند به رضايت همه آنهاست ؟
ب ) در صورت لزوم توقف با توجه به اينكه در فرض تعدد اولياء دم اگر در بدو امر بعضى از آنها از قصاص عفو نمايند اولياء خواهان قصاص در صورت تأمين سهم الدية عفو كنندگان ،حق استيفاء قصاص دارند آيا در فرض فوق نيز براى اولياء خواهان قصاص اين حق باقى است يا حق آنان در اين مرحله ساقط مى گردد ؟(مخصوصاً درموارديكه اين وضع چندين بار تكرار شود .)
ج ) عفو جانى در حين اجراى حكم به نحو مشروط چه حكمى دارد ؟ (به عنوان مثال ولى دم بگويد اگر جانى فلان مبلغ را به من بپردازد او را عفو ميكنم .)
د ) ضمان خسارتها و آسيبهاى وارده به جانى در مرحله يا مراحل قبلى به عهده كيست ؟
جواب : 1 ـ توقف فورى مى شود و آنگاه مذاكره دربارة ديه مى شود .
2 ـ ظاهراً حق باقى است و صرف شروع به مقدمات قصاص ، مادام كه زهاق روح نشده است موجب سقوط حق مزبور نميشود .
3 ـ مى تواند عفو مشروط داشته باشد ،اختيار با اوست و دليلى بر سلب حق يا تقييد آن نيست .