بر اساس تعبيرات آيه كريمه بايد نظام اقتصادى كشور اسلامى آنچنان باشد كه: استعدادهاى اقتصادى افراد جامعه (در روح فردى و جمعى هر فرد) كاملا امكان شكوفائى داشته و رشد يابد و در اين رشد چنان به قدرت و عظمت برسد كه چشم جوامع ديگر را خيره كند.
به نظر مىرسد براى تحقّق اين آرمانهاى اصولى اقتصاد، بايد قبل از تدوين قوانين اقتصادى، اصول ذيل را در نظام اقتصادى كشور اسلامى مد نظر قرار داد:
1 ـ جامعه اسلامى بايد چنان نظام اقتصادى داشته باشد كه همه افراد بتوانند استعدادهاى اقتصادى خود را به فعليّت برسانند.
اين اصل مىگويد كه سيستم حكومتى نبايد موجبات يأس افراد را در فعاّليتهاى اقتصادىشان فراهم آورد، و يا دست و پاى آنها را ببندد.
چرا ايران اين همه با كمبود گوشت مواجه است كه بايد دائما از خارج گوشت وارد نماييم؟ براى اين كه رژيم گذشته فاسد، دامداران را چنان در فشار گذارده بود كه تدريجا دامدارى را رها كرده، به شهرنشينى رو مىآوردند. استفاده از مراتع آزاد نبود و همه جا تابلوهاى بى مورد ممنوعيّت شكاربانى، جنگلبانى و حفاظت از مراتع ملّى و غيره به چشم مىخورد. گذشته از آن از نظر سياسى هم نمىخواستند كه زندگى عشايرى به صورت يك قدرت در برابر دولت باشد و مىكوشيدند كه عشاير ايران را شهرنشين كنند! و مرحوم مدرّس در برابر رضاخان شجاعانه گفت كه اين روش شما ايران را در آينده به كمبود گوشت دچار خواهد كرد.
كشاورزى ايران را نيز چنان پايمال كردند كه عملا اكثر زمينهاى قابل كشت ايران بلا مصرف مانده بود. كشت و صنعت ايران و آمريكا در خوزستان زمينهاى مردم را به زور تصاحب كرده و خيلى موارد هم بلا استفاده باقى مىگذارد و مردم كه زمين غصب شده خود را متروك مىديدند، احيانا كشت مىكردند و البته مأمورين حكومتى هنگام رسيدن محصول، همه را از بين مىبردند.
نتيجه اين روش در برخورد با اقتصاد كشور آن است كه مردم به هر وسيلهاى توسّل جويند تا پستى را در مشاغل دولتى احراز كنند و در نتيجه شغلهاى اضافى در كادر دولتى به وجود آيد كه نتيجه آن هم چيزى جز كاغذ بازى و توقّف كارها نخواهد بود! و يا به كارهاى تجمّلى و بازاريابى براى كالاى غربى و يا اشتغال به شغلهاى كاذب بپردازند. ديگر كمتر شغل سالمى مىماند كه بتواند مولّد درآمد مناسبى براى صاحبان مشاغل آزاد باشد.
در سيستم اقتصادى سوسياليزم هم بادولتى كردن كارها مانع شكوفائى استعدادهاى اقتصادى افراد جامعه مىشوند.
فردى كه قدرت كار زياد دارد هدر مىرود. آخر چرا كار كند؟ آن را به دولت بدهد، زيرا مىبيند كه سردمداران حكومتى و حزبى، براى خودشان امتيازهايى معين كردهاند كه يكسره مردم از آن نابهرهمندند! و نه مىتواند براى خود و فرزندانش ذخيره مناسبى اندوخته كند. اين است كه احيانا خبر مىرسد كه ميلونها تن غلّه در شوروى ريخت و پاش مىشود، چرا؟! زيرا كشاورزان در جمعآورى محصول دلسوزى نمىكنند و در همان حال شوروى از آمريكا گندم مىخرد.
2. بايد امنيّت فعاّليتهاى اقتصادى افراد فراهم شود. در سيستم حكومتى اسلام شخص حاكم بايد مردم را در ادامه راه اقتصادىشان كمك كند و تنها به دنبال جمع آورى ماليات نباشد. در عهدنامه مالك اشتر آمده است كه نظرت به آبادى زمين بيش از گرفتن ماليّات باشد.(6) بنابراين حكومت بايد وسائل لازم را در اختيار مردم قرار دهد و از بذل هر گونه كمك جهت رونق فعاليتهاى اقتصادى دريغ نورزد. اگر در يك جامعه مردم نتوانند استعدادهاى خود را شكوفا سازند و يا نتوانند همگون با نظام اقتصادى كشور، فعاّليتهاى اقتصادى خود را رشد دهند، چنين جامعهاى در عمل اسلامى نبوده و اقتصادش با نظام اسلامى منطبق نخواهد بود.
بنابراين نه تنها مانع نشدن بلكه فراهم آوردن امكانات، جهت شكوفايى استعدادهاى اقتصادى مردم و نيز تلاش براى رشد استعداد شكوفا شده افراد يك جامعه، اصلى از اصول اقتصادى اسلام مىباشد.
3. استقلال اقتصادى جامعه اسلامى، همواره بايد مورد توجه قرارگيرد. جامعهاى كه اقتصادش وابسته و متكى به بيگانه باشد، جامعه اسلامى نيست. استقلال اقتصادى، مقدمات و مقوماتى دارد كه مهمترين آن تنوّع درآمدهاى يك كشور است.
كشورهايى كه اقتصاد تك منبعى دارند با مشكلات و چالشهائى مواجهاند. در اين كشورها اگر منبع ملى و اقتصادىشان به صورت ماده خام صادر شود تدريجا وابستگى به خريدار و بيگانه، نمود پيدا خواهد كرد.
يكى از اسرار اقتصاد نفتى سيستم حكومت پهلوى، نيز همين وابسته كردن ما به غرب بود.
4 - بر اساس نظام اقتصادى اسلام جامعه اسلامى بايد فاقد فقر باشد، بر اساس آيه پيشگفته، جامعه اسلامى قوى است و شكوفايى و رشدش ديگران را به شگفتى وا مىدارد. چنين توصيفى با فقر سازگارى ندارد. از پيامبر اكرم(ص) نقل است كه: «كاد الفقرأن يكون كفرا» فقر تقريبا به كفر منجر مىگردد. بنابراين اقتصاد اسلامى بايد چنان باشد كه فقر را از چهره كشور اسلامى و مردم آن بزدايد.
5 ـ در جامعه اسلامى بايد براى همگان اين امكان فراهم باشد كه بتوانند از همه مواهب طبيعت حتّى المقدور استفاده كنند.
قرآن فرياد مىزند كه همه نعمتهاى اين كره را براى شما آفريدهايم «خلق لكم ما فى الأرض جميعا» و نعمتهاى ظاهر و پنهان اين كره بسيار است و به طور وفور براىتان آفريدهايم: «اسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه» اين همه نعمت براى همگان آفريده شده است، پس اگر كسى فاقد نعمت شد يا به علّت كم كارى و تنبلى خود او بوده و يا به علّت استعمار ديگران است كه محصول كار او را به يغما مىبرند.
بنابراين نظام اقتصادى اسلام بايد طورى طراحى شود كه همگان بتوانند از نعمتهاى بى شمار الهى استفاده كنند. مگر افرادى با كم كارى و بدكارى راه استفاده را بر خويش ببندند.
نعمتهاى طبيعى بايد به رايگان در اختيار همه مردم باشد تا خود با كار و كوشش استخراج نمايند، و اموال عمومى بيت المال هم مربوط به همه مردم مىباشد.
6 ـ نظام اقتصادى اسلام بايد به گونهاى برنامهريزى و طراحى شود كه به ايجاد دولت در دولت منجر نگردد.
اين گفته ماركسيسم را نمىپذيريم كه: استعمار همواره از تمركز ثروت بر مىخيزد، بلكه استعمار بيشتر از فقر شديد جامعه (البته به معناى نسبتا گسترده كلمه كه هم شامل فقر در ضروريات زندگى، و هم در برخى مسائل احساسى مىشود)، و يا ضعف سيستم حكومت و قدرت حاكم منشاء مىگيرد. امّا در پارهاى از موارد تمركز ثروت مىتواند قدرت حاكم را تضعيف نمايد و در نتيجه استعمار تحقّق مىيابد. در هر صورت نظام اقتصادى اسلام بايد طورى تنظيم شود كه لا اقل با اختيارات حاكم (كه نوعى «وتو» مىباشد) بتواند علاجى براى ثروتهاى انباشته شده بينديشد و مانع تمركز قدرت در دست سرمايهداران گردد.
البته سرمايهگذارى براى مصارف مشروع و مورد نياز جامعه اشكالى ندارد، آن چه نارواست، تمركز و انباشته ماندن ثروت در دست افراد است، با وجودى كه جامعه بدان نياز دارد.
7 ـ جامعه اسلامى بايد داراى زندگى سالم از نظر معيشت و اخلاق باشد، و اين با رفع فقر ممكن است. ليكن نه از هر طريق و به هر وسيله.
در جوامع ناسالم (از نظر ما) ممكن است رفع فقر از هر طريق كه ممكن است مطلوب باشد. در آن جوامع اگر ربا و قمار هم احيانا محكوم مىشود، بدين جهت است كه در دراز مدّت موّلد فقر مىباشد. ليكن در اسلام علاوه بر مسأله رفع فقر، مسائل اخلاقى و انسانى هم مورد توجه است، بلكه رفع فقر مادّى از نظر اسلام، مقدمهاى براى مسائل انسانى و استكمال جهات اخلاقى است. بنابراين نظام اقتصادى اسلام، سلامت مسائل اخلاقى جامعه را نيز در نظر دارد، و فى المثل اگر قمار را منع مىكند، يكى هم به اين علّت است كه: «يريد الشيطان ليوقع بينكم العداوة و البغضاء»: شيطان بدين وسيله ميان شما دشمنى و كينه ايجاد مىكند.
شكوفائى چنين اقتصادى است كه مورد حسرت و شگفتى ساير كشورها قرار مىگيرد، وگرنه قدرت اقتصادى حاصل از دزدى و غارت و فحشا (كه يكى از درآمدهاى مهم اسرائيل از اين جهات است و نيز برخى كشورهاى ديگر)، كه حسرت و شگفتى ندارد. بنابراين در اقتصاداسلامى جهات روانى و اخلاقى نيز مد نظر قرار مىگيرد.
8 ـ اصل بر مواسات است، و نه مساوات، انحصار ممنوع است. انحصار يعنى در اختيار گرفتن اراضى و منابع، كه موجب تمركز ثروت فوق العاده در يك قطب و ضرار و مشقت ديگران گردد، انحصار در اختيار گرفتن استخراج معادن كه ديگران در مضيقه جنس يا قيمت اجناس معدنى قرار گيرند، و يا انحصار در هر كالا و متاعى كه موجب بالا رفتن بىحساب قيمتها گردد، كه حرمت همه اينها از قاعده كلّى «لا ضرر و لا ضرار فى الأسلام» استخراج مىشود. و ميزان و ملاك اين حكم همان در مضيقه و مشقّت قرار گرفتن مردم است حتّى اگر فردى بخواهد طبق قانون «احيا» (كه هر كس زمينى را آباد كند مال او مىشود) بيش از اندازه، اراضى را تصاحب كند ويا با نقشه بردارى و تقطيع و تسطيح كردن، اراضى را براى انواع ساختمانها آماده نمايد، ولى همين كار را در مسير بالا بردن قيمت زمين به ضرر خريدارها انجام دهد كه در نتيجه يا مردم با كمبود زمين كه قابل توليد هم نيست قرار گيرند، و يا امكان خريد برايشان دشوار باشد، ممنوع است.
امام صادق(ع) سود 100% را كه به وسيله انحصار دارندگان يك كالا پيدا شده بود، با عصبانيت ردّ كرد.
اين اصل را مواسات ناميديم و ممنوعيّت انحصار، نه مساوات تا ضمنابگوئيم در اسلام، مساوات نيست، كه در خلقت و طبيعت هم نيست، اين ظلم است كه هر دو نفر كه متفاوت كار مىكنند به يك اندازه بهره ببرند، مگر اخلاقا خود چنين بخواهند. در اسلام مواسات و تعاون است كه همه بايد از نعمتها بهرهمند گردند و بنابراين انحصارطلبى و ديگران را در مضيقه انداختن ممنوع است و اين اصل هم ناشى از اصل «لا ضرر و لا ضرار» در كلّ جامعه اسلامى است.
9 ـ مسائل حقوقى با مسائل حقيقى بايد تطابق داشته باشند. مسائل حقوقى نبايد بر خلاف واقعيّات تكوين و قوانين طبيعت باشد.
همان طور كه در جهان طبيعت هر معلولى به علت خويش وابسته است، از نظر حقوقى هم نتيجه كار هر كس، به خودش مربوط مىشود، مگر آن كه با قرارداد صحيحى از خود سلب نمايد. پس اگر كسى كاركرد و از آن راه پولى به دست آورد پول هم مال اوست. و اگر با آن پول چيزى خريد آن هم مال اوست، و اگر در آن چيز به تنهائى مولّد بود توليد هم از آن اوست و اگر با همكارى ديگرى توليد كردند هر دو از توليد بهره مىبرند. زيرا پول بدست آمده نيز يك كار متبلور است.
قرآن مىفرمايد: «ليس للأنسان الاّ ما سعى» = انسان فقط محصول كارش را مىبرد.
قاعده فقهى «الزرع للزارع و لو كان غاصبا» = هر محصولى ملك زارع صاحب بذر است هر چند زمينى را غصب كرده باشد، محصول ادامه وجودى بذر مىباشد كه بذر ملك صاحب بذر است. و حكم همان را دارد. و اين بر اساس همان تطابق پيشگفته است.
10 ـ قراردادها در زندگى اجتماعى انسانها محترمند، اگر قراردادها محترم نباشند، زندگى اجتماعى انسانها سخت در مخاطره مىافتد. بايد به قراردادها عمل شود، مگر اين كه با قراردادى ديگر خودشان آن را نقض كنند، و يا قراردادى بر خلاف قرار دادهاى عمومى و اجتماعى بسته باشند مانند (مانند قراردادهاى اجبارى و اكراهى، يا قرار داد خريد و فروش چيزهائى كه مضرّ به حال جامعه مىباشد)
بر اساس آيه قرآنى: «يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود» اى مؤمنين به قراردادها وفا كنيد. قراردادها قابل احترام است.
11 ـ كار محترم است، ليكن نه به آن اندازه كه دست كارگر را ببندد، و نتواند با قراردادى از خود، سلب و به ديگرى منتقل كند، و نه به آن اندازه كه موجب مشقت ديگران گردد. همچون استخراج انحصارگرانه يك معدن ضرورى جامعه.
12 ـ تمركز ثروت و به اصطلاح قرآن «كنز» در شرائط نياز جامعه ممنوع است «و الذين يكنزون الذهب و الفضه و لا ينفقونها فى سبيل اللّه فبشّرهم بعذاب اليم» = آنها كه طلا و نقره را گنج مىكنند و در راه خدا انفاق نمىكنند به عذابى دردناك بشارتشان بده (سوره توبه آيه 34).
13 ـ همانطور كه در وضع قوانين ديگر حتما بايد رعايت جهات روانى مردم شود، در قوانين اقتصادى هم ملّت نبايد فشار و تحميل بيش از اندازه را احساس كند. اسلام در همه خواستههاى اصلىاش برد و پايه تكيه مىكند: وجدان از درون، و قانون از برون! و هرگز پيش از آنكه وجدان جامعه را از درون آرامش بدهد، قانون وضع نمىكند. و بنابراين وضع قوانين بايد در ارتباط با حفظ روحيه افراد باشد. هيچ گاه نمىتوان در وضع قوانين براى عموم جامعه، افراد بالا دست را ملاك قرار داد. قانون بايد طورى باشد كه توده مردم احساس فشار نكنند، مگر اينكه مصالح قطعى جامعه ايجاب كند كه ناراحتى مردم ناديده گرفته شود كه اصل حكومت مصلحت است.
و بنابراين در شرائط عادى نمىتوان گفت لازم است هر كس به انداره توانائىاش كار بكند ليكن فقط به اندازه نيازش برداشت نمايد و بقيه را به جامعه بدهد.
اين قانون براى اكثريت افراد جامعه قابل تحمّل نيست. هر كس به اندازه توانائىاش كار مىكند و به اندازه كارش برداشت مىكند، نه به اندازه نيازش. گويا آنان نيز كه چنين گفتهاند، توى حرفشان ماندهاند! فيدل كاسترو هم در كنگره عمومى حزب كمونيست در كوبا دو سال گذشته گفت: هنوز وقت آن نرسيده كه بگوئيم هر كس به اندازه نيازش... يعنى فعلا محيط قانون است نه اخلاق آرى زمان اخلاق زمان حكومت ولى عصر ارواحنا فداه مىباشد، نه اين رهبران محكوم قدرت و هوس خويش.
14ـ حاكم اسلامى مىتواند در شرائط حساّس با مشورت متخصّصين، قوانين فوق العاده اقتصادى وضع كند، مىتواند حتّى جمع مال بيش از ضروريات معمولى زندگى را منع كند تا شرائط عادى تحقّق يابد و اوضاع نابسامان اقتصادى و اجتماعى كشور به سامان شود.
________________________________
6 ـ عهدنامه مالك اشتر ـ نهج البلاغه.