برخى نصوص حقوقى اسلام دلالت بر اين نكته دارد كه مسلمانها در سه چيز مالكيت جمعى دارند: آب، گياه و آتش و منظور از آتش موادّ آتشزا مىباشد. كه در زمان ما نفت را نيز شامل مىشود. و منظور از گياه، مراتع مىباشد خشك باشد يا تازه.
از امام هشتم(ع) نقل است كه: مسلمانان در آب و آتش و مرتع شريك هستند.(42)
از پيامبر اكرم(ص) نيز نقل شده كه: مردم در سه چيز شريكند آتش و آب و گياه(43) و هم از آن حضرت نقل شده كه از فروش آب و گياه و آتش منع فرموده است.(44) در روايتى ديگر حكم فرموده كه: اضافه آب را كسى منع نكند و اضافه گياه را نفروشد.(45) و فرمود: نبايد اضافه آب منع شود كه اضافه گياه منع شود و سپس فرمود: ضرر زدن و به مشقت انداختن (در قانون ما) نيست.(46)
و فرمود : پنج چيز است كه نبايد پنج چيز است كه نبايد بخل شود: آب و نمك و گياه و آتش و علم.(47)
و برخى تصوّر كردهاند كه بنابراين احياء مرتع و چشمه و قنات و درختهايى كه هيزمش مطلوب است، اساسا موجب ملكيّت نمىشود.
ولى اين مطلب با قواعد كلّى احيا كه تعبيراتش قابل تخصيص نيست، سازشى ندارد. و از طرفى رواياتى هم داريم كه فروش اضافه آب را جايز مىداند، از جمله از امام صادق(ع) سؤال شد: مردى با گروهى در يك قنات شريك هستند، يكى از آنها از مقدار آب خود بىنياز مىشود آيا مىتواند مقدار آب خود را بفروشد؟ فرمود: آرى، اگر بخواهد به پول بفروشد و اگر بخواهد به پيمانه گندم(48) و نيز از حضرت ابى الحسن (امام هفتم يا هشتم) سؤال شد كه فروش گياه و مرتع چطور است؟ فرمود: مانعى ندارد.(49)
و بنابراين طبق قواعد كلّى احيا بايد گفت فروش هيزم و آب و مرتع كه به طور طبيعى و بدون كار، خود به خود وجود دارد، جائز نيست. ولى فروش اينها در صورتى كه با احيا و كار شخص به وجود آمده يا قابل استفاده شده باشد جائز است. البته در همان موارد طبيعى هم اگر كسى مقدارى براى خود برداشت نمايد، مىشود و مىتواند ملك خود را به ديگرى بفروشد. ممكن است شخص ديگر به جهات گوناگون به جاى اينكه خودش تجسس نموده و از منابع اولّيه برداشت برده، از دست دوّم بخرد.
شيخ طوسى در كتاب خلاف مىفرمايد: وقتى كسى با احيا مالك چاه آب شد از ديگران اولى بوده، به مقدار احتياج خود و حيوانات خود قبل از ديگران بر مىدارد و زائد بر نياز خود را بايد به ديگران بدهد تا احتياج خود و حيوانات خود را برطرف كنند. ولى براى آبيارى زراعت ديگران لازم نيست بذل كند، بلكه مستحب است... دليل ما روايتى است كه ابوهريره از پيامبر(ص) نقل كرده است: كسى كه اضافه آب را منع كند كه اضافه گياه را منع نمايد، خداوند از فضل رحمت خود در قيامت ممنوعش مىكند. و از اين حديث مطالب ذيل استفاده مىشود:
1. بذل آب اضافى واجب است چون در حديث تهديد كرده است.
2. اين بذل بايد رايگان و بلا عوض باشد.
3. براى استفاده حيوانات بايد بذل كند نه براى زراعت.
ابن عباس هم از پيامبر(ص) نقل كرده است كه: «مردم در سه چيز شريكند، آب و آتش و گياه» از فروش اضافه آب نهى فرموده است و نمىتوان جز بر اين معنا حمل نمود.
ولى همانطور كه گفته شد، طبق قواعد كلّى و روايات خاص پيشگفته بايد ميان موارد طبيعى و موارد احيا فرق گذارده شود.
حدود استفاده از آبهاى عمومى
هر كس مىتواند با فعاّليت خود قنات آب احداث نمايد، يا يك حلقه چاه حفر كند و از آب آنها استفاده كند، در اين صورت آب را مالك مىشود، و بنا به آنچه گفتيم حقّ فروش هم دارد. ليكن حفر چاه يا قنات بدون ضابطه نيست وگرنه موجب هرج و مرج و ضربه خوردن اقتصادى ساير افراد مىشود.
محمّد بن حسين مىگويد: نامهاى به حضرت عسگرى ـ عليه السلام ـ نوشتم كه مردى در يك قريه قناتى دارد. ديگرى مىخواهد قناتى حفر نموده و به طرف قريه خود روانه كند، بين آن رو چقدر بايد فاصله باشد تا يكى از آن دو به ديگرى ضرر نرساند. وقتى زمين سخت يا سست باشد. حضرت در جواب مرقوم داشت: به اندازهاى كه يكى از آن دو به ديگرى ضرر نرساند.(50) همين مطلب را ابن محبوب از امام كاظم(ع) سؤال كرده و همين را پاسخ شنيده است، منظور اين است كه موارد مختلف است بايد قنات دوّم به قنات اوّلى زيانى نرساند و اين بستگى به سستى و سختى زمين، دورى و نزديكى و مسير آبها دارد و تنها سستى و سختى زمين ملاك نمىباشد.
در حديث ديگرى از امام صادق(ع) آمده كه: اگر زمينى سخت باشد، بايد فاصله دو چاه پانصد ذراع باشد و اگر سست باشد هزار ذراع.(51)
از پيامبر(ص) نقل شده كه: ميان دو قنات بايد پانصد ذراع باشد(52). از امام صادق(ع) پرسيدند: كسى از كنار كوهى قناتى حفر نموده و آب در آورده است، سپس مرد ديگرى قنات ديگرى از كنار كوه مزبور بيرون آورده و اين قنات آب قنات اوّل را برده است. حضرت فرمود: ادامه و دنباله آب را شب به شب مقايسه مىكنند (يك شب فقط از يكى استفاده مىكنند و شب ديگر با هم و سوم آن يكى جدا) تا ببينند كدام به كدام ضرر مىرساند، اگر دوّمى به اوّلى ضرر رساند كور مىشود.(53)
استفاده از آب رودخانه و چشمهها كه با احيا و كار نبوده نيز قانون خاصى دارد، محل نزديك به آب اولويت دارد، آنها ابتدا استفاده مىكنند و سپس آب را به محلهاى پايينتر مىفرستند. نقل است كه پيامبر(ص) درباره سيل بيابان نهرور (مسيل قريظه كه گاهى سيل آن به مدينه هم مىرسيد و خرابىها به بار مىآورده است) اين طور حكم فرمود: براى زراعت تا بندهاى (نعل عربى) و براى درخت خرما تا كعب پا (برآمدگى پهلوى يا)، و آنگاه آب را به محل پايينتر بفرستند.(54)
پيامبر(ص) همچنين درباره آبيارى درختان خرما با آب سيل چنين حكم فرمود: محلّ بالاتر بيش از پائين، آب داده شود، بگذارند كه آب تا برآمدگى پا بالا بيايد و سپس محلّ پايين نزديكتر داده شود و همين طور به ترتيب...(55)
حتّى براى استفاده از مكانهاى عمومى در نشستن حدّى معيّن شده است حريم مسجد از هر طرف 40 ذراع است، و حريم هر مؤمنى در تابستان به اندازه يك دست مىباشد. و نقل است كه به اندازه استخوان ذراع...(56). از پيامبر اكرم(ص) نقل است كه: در جاده صاحب شتر بر پياده اولويت دارد (كه زودتر راه بدهند برود) و شخص پا برهنه بر كسى كه كفش دارد، اولويت دارد.(57)
وظيفه حاكم اسلامى است كه ترتيبى بدهد تا اراضى، معطّل و باير نماند، آبهاى زيرزمينى استخراج شده، زمينها آباد گردد. مردم بايد تشويق به آباد كردن اراضى شوند، بخش خصوصى كشور فعاّلانه و اميدوار و بدون ترس و واهمه از فشارهاى جانبى بتواند كار كند و اراضى باير را از معطّلى در آورند.
در رژيم منحط پهلوى براى اجازه حفر يك حلقه چاه آن قدر مردم را معطل مىكردند كه اقدام كننده پشيمان مىشد، اصلاحات ارضى به جاى اينكه زمينهاى باير را آباد نمايد، بسيارى از همان زمينهاى آباد را خراب كرد، منهاى اراضى آباد طبيعى (چون بسيارى نقاط شمال)، ساير اراضى كشور كه قبلا رعايا با مساعده اربابها كشت مىكردند، ديگر از زير بار ادارات به اصطلاح تعاونى خلاصى نداشتند و همواره گرفتار بودند، و به همين جهت محصول غلات دائما رو به كاهش بود.
________________________________
42 ـ 5/1 احياء موات وسايل.
43 ـ 4/2 احياء موات مستدرك.
44 ـ 4/1 احياء موات مستدرك.
45 ـ 7/3 احياء موات وسايل مرسله صدوق.
46 ـ 7/2 احياء موات وسايل.
47 ـ 6/2 احياء موات مستدرك.
48 ـ 6/1 احياء موات وسايل.
49 ـ 9/3 احياء موات وسايل.
50 ـ 4/1 احيا موات وسايل.
51 ـ 11/ 3 و 5 احيا موات وسايل.
52 ـ 11/ 3 و 5 احيا موات وسايل.
53 ـ 16/ 1 احيا موات.
54 ـ 8/1 احيا موات وسايل.
55 ـ 8/5 احيا موات وسايل.
56 ـ 11/10 احيا موات وسايل.
57 ـ 12/1 احيا موات مستدرك.