تجارت يعنى وساطت در رساندن جنس مورد نياز جامعه. واژه مورد نياز در تعريف مزبور عموميّت داشته تجارت در مواد خام، كالاهاى صنعتى، ساختمانى و موادّ تغذيه و... همه را شامل مىگردد.
ضرورتهاى اجتماعى، انواع ديگرى از قراردادها را نيز ايجاب مىكند. كسى زمينى را آباد كرده و بدين جهت آن را صاحب شده است ليكن فعلاً موانع جسمى يا روحى يا كارهاى اجتماعى ديگرى دارد كه نمىتواند شخصاً مباشرت در كشت يا مديريّت آن را به عهده بگيرد، با اين زمين چه كنيم؟
شخصى درختهاى زيادى غرس نموده ليكن امسال نمىتواند خود متعهّد رشد و حفاظت آنها بشود، با درختان مزبور چه كنيم؟
يا شخصى پول دارد، ليكن نمىتواند با پول مزبور شخصاً تجارت كند، چه كند؟
شخصى منزلى ساخته ليكن از سكونت در آن فعلاً منصرف شده امّا نمىخواهد آن را بفروشد، با منزل مزبور چه كنيم؟
در هر سيستم اقتصادى ممكن است افراد جامعه مقدارى پول اضافه پيدا كنند، در سيستم اقتصاد آزاد و يا ارشادى كه امكان اين پولهاى اضافى به خوبى معلوم است. در سيستم سوسياليزم هم مىدانيد كه حقوقها دقيقاً بر اساس نيازها اندازهگيرى نشده و امكان هم ندارد كه كاملاً دقيق باشد، حقوق يك نفر كارگر ساده با يك نفر تكنيسين يا مكانيسين يا مهندس تفاوت دارد آنهم، از نظر ارزش كار، نه بر اساس نيازها، هر چند كارگر چندين نفر نان خور داشته باشد و مهندس مجرّد باشد. در چين هم حقوقها ميان حدو 120 يوان تا 450 يوان در نوسان است. در شوروى هم ميان 100 روبل تا 500 روبل(104) البته در شغلهاى معمولى. شغلهاى حسّاس حزبى و دولتى حقوقهاى كلانى دارد! پولى كه زايد بر مقدار نياز است هر چند اندك باشد تدريجاً به صورت ثروت انبوهى در مىآيد! از نظر منطقى اين پولها را چه كنيم؟
در كشورهايى كه روش سوسياليسم دارند، پولهاى اضافى سرنوشت اسفبارى دارند. خودشان وقت يا حال اضافى براى كار خارج از برنامه با اين پول را ندارند، در بانكها كه نگه نمىدارند تا اقلاً ـ هر چند با سود و عنوان ربا ـ در جريان اقتصادى قرار گيرد. و پس از يك سال مصادره مىشود، چنان روحيهاى هم ندارند كه از طرق مختلف آن را در اختيار مراكز شبه خيريّه اجتماعى قرار دهند زيرا مىبينند كه كارگزاران جامعه شان چنين روحيهاى ندارند، در قوانين اقتصادىشان هم براى چنين پول هايى پيشبينى درستى نشده است و لذا عملاً يا صرف عياّشىها مىشود و يا مخفيانه ذخيره مىشود، تا در چنان جامعه كم پول (در سطح افراد) در رشوه و خريد قاچاق مصرف شود.
در اقتصاد اسلامى قانون مضاربه و مزارعه و مساقات و اجاره و... براى حلّ همين مشكل مىباشد، خانه آن چنانى را به اجاره مىدهد تا هم زحمت خودش هدر نرود و هم ديگران از خانه موجود استفاده كنند، منتها در بهاى اجاره بايد دقّت شود تا بر اساس صحيحى قرار گيرد همانگونه كه در قيمت كار و كالا بايد اين دقّت به كار رود.
پول آن چنانى را به مضاربه مىدهد تا هم زحمتى كه براى تحصيل پول مزبور كشيده است، هدر نرود و هم آن پول بيهودن نماند و يا بىجا مصرف نشود و جامعه از آن استفاده ببرد و ديگرى كه وقت و نيروى كار دارد، و پول و موجودى ندارد آن را به كار گيرد.
درختهاى غرس شده را به شخصى كه وقت و نيروى كار دارد، مىدهيم تا كار كند و جامعه بتواند از درختهاى مزبور استفاده كند.
زمين مزبور را به شخصى مىدهيم تا كشت كند و جامعه از كشت آن استفاده كند و صاحب زمين هم از زحمتى كه براى آباد كردن زمين يا پول آن متحمّل شده است، بىبهره نماند تا ديگران هم تشويق به كار شوند، زمينها را آباد كنند و بدانند كه با آباد كردن زمين مالك آن مىشوند، و مال خودشان است، از آن بهرهمند مىشوند و چنان چه از كار بيفتند، باز جيره خوار مفت دولت نخواهند بود و از محصول شخصى خود هنوز مىتوانند برداشت كنند، هر چند با دخالت دادن عمل شخصى ديگرى، قانون ارث هم در اسلام براى همين اطمينان است تا هر فردى مطئمن شود كه محصول كارش به هيچ وجه از او گرفته نمىشود. تا هست خودش استفاده مىكند و پس از خودش فرزندانش كه جزوى از خود او هستند، استفاده مىكنند. در اسلام ارث ماليات هم ندارد و همه مال به وراّث مىرسد كه ادامه وجودى مورّث هستند.
اين ديد اقتصادى به يك مسأله مهم ديگرى معطوف است و آن اين كه هر قدر امور اقتصادى و معيشتى مردم مستقيما به دست خودشان سپرده شود و خودشان مدير و مسئول مستقيم زندگى باشند، از تمركز كارها در كادر دولت جلوگيرى مىشود و تمركز قدرت نمىشود تا فساد استبداد پديد آيد، مردم هم رشد فكرى بيشترى در زندگى اقتصادى پيدا مىكنند و انديشهشان بارور مىگردد، و امكان سوء استفاده مأمورين دولتى هم كمتر مىشود. مىدانيم كه در كشورهاى سوسياليستى استبداد بيشتر است، و مردم هم ياراى مبارزه و انقلاب ندارند، زيرا براى تداوم مبارزه تكيه گاه اقتصادى مهمترين مسأله است، كه آنها ندارند. و هر جا كه استبداد بيشتر است طبقه سودجو بيشتر مىتواند استثمار كنند و خودكامه حكومت كنند.(105)
اگر كسى بگويد كه تصويب مزارعه و مضاربه و مساقات و تجارت و ارث و همين طور مالكيّت زمين و ابزار توليد روز (كارخانجات) نيز تمركز ثروت مىآورد، و تمركز ثروت تمركز قدرت را در پى دارد، و تمركز قدرت استثمار مىآورد، پس چرا كسى كه كارى نكرده، سهمى ببرد؟! از طرفى ضرورتى كه براى پولهاى سرگردان بيان شد موجب مىشود در همان موارد خاص آنها را قانونى بدانيم، كلّى و مطلق نيست بنابراين قانون كلّى اسلامى اين معاملات بر خلاف مصالح جامعه است...
در جواب مىگوييم: همه جا كه هكتارها اراضى چون اراضى خاندان پهلوى و ايادى آنها (چون هژير يزدانى و محمود جعفريان و...) نيست، كسانى هم هستند كه مقدار مختصرى زمين دارند كه زندگىشان از همان راه تأمين مىشود و خودشان هم نمىتوانند كار كنند چرا آنها را از اين زحمت خودشان كه زمينى را به دست آوردهاند، محروم كنيم و آنها را نان خور دولت نماييم؟! تمركز ثروت هم در صورتى استثمار مىآورد كه در اختيار افراد معدود باشد، نه در سطح جامعه كه هزاران يا ميليونها نفر چنين باشند، و مهمترين تمركز ثروت كه استثمار مىآورد، تمركز ثروت دولتى در سيستم حكومتى به اصطلاح پرولتاريايى است، كه چون به نام خلق پرولتاريا، ثروتهاى انبوه را در اختيار دارند، وجهه قانونى و انسانى هم به كارشان مىدهند و كسى نمىتواند اعتراضى به كارشان بكند.
نگوييد ثروت موجود در دست حكومت پرولتاريا مال خودشان كه نيست.. زيرا براى استثمارگر انسانكش، اين فرق نمىكند كه به حسب قوانين واقعى مال خودش باشد يا نباشد، اين است كه مىبينيد ماشينهاى غربى 75 هزار دلارى را بزرگان حزبى شوروى زيرپا دارند!
لذا استثمار، بيش از آن كه مربوط به تمركز ثروت باشد، به فقر اكثريت و يا سيستم حكومتى و يا ضعف حكومت مربوط است.
از طرفى زمين و ابزار توليد هم محصول كار شخص مىباشد، از هوا كه نيامده است، چه فرق مىكند، كار تدريجى با كار متراكم چه تفاوت دارد، زمين و ابزار توليد و پول و درخت كه به مزارعه و مضاربه و مساقات مساقات داده مىشوند، اينها همه كار متراكم شخص مىباشند كارخانهاى هم كه شخص با پول مشروع و زحمت كشيده خريده است، كار متراكم اوست. ميان خريد زمين به وسيله پول با خريد اشياى ديگر و كالاهاى زندگى چه فرقى است؟ مگر اينكه پول غير مشروع باشد يا زمين غير قابل تملك و هيچ كدام (به فرض) چنين نيستند.
استثمار هم فقط منحصر به مالكيّت زمين و ابزار توليد نيست، و اساساً بايد با قدرت حكومت مشروع و روش رهبرى و جو انتقاد آزاد و روحيّه حريّت و آزادگى اجتماعى، استثمار شكسته و محدود شود، نه اين كه صاحب حق را از حقّ مشروعش ممنوع كنيم كه ممكن است استثمار شود!
اين ضعف قانونگذارى و ضعف سيستم حكومت و ضعف حاكم است كه نتوانيم بدون ممنوعيّت حقّ طبيعى افراد، جلوى استثمار را بگيريم. و لذا در اسلام هر چند قانون ممنوعيّت كنز وجود دارد، تا بتوانيم جلوى تمركز ثروت را بگيريم، ليكن قانون مزبور استثنايى است و در غير شرايط حساّس جامعه (چون فقر شديد جامعه و يا نياز شديد حكومت و خالى بودن خزانه دولتى) به قانون مزبور متوسّل نمىشويم.(106)
تصويب قانون ارث هم به جهت همان نكته روانى است كه گفتيم تا مردم تشويق به كار شوند، كه مآلا به نفع توليدات كلّ كشور است و به سود همه جامعه مىباشد.
اسلام با تصويب قوانين مزبور و با استفاده از غريزه علاقه انسان به خويش و به آثار و نتايج كار خود، پولها را از مصارف بيهوده كنار كشيده و با قرار دادن آن در مجارى صحيح، جامعه را به حركت در آورده است.
ممكن است گفته شود بنابراين كار از اصالت مىافتد، و بر خلاف آيه 7 سوره حشر مىباشد كه در علّت حكم اختصاص «فيىء» به فقراى مهاجر مىفرمايد «كى لا يكون دولة بين الأغنياء منكم = تا اموال ميان ثروتمندان شما نچرخد».
بايد گفت: آيه مزبور در مورد «فيىء» مىباشد كه جزو انفال است يعنى اراضى به دست آمده از دشمن ـ كه بدون جنگ تسليم شده و به حاكم تفويض كردهاند ـ ملك خود حاكم مىباشد و مصرف آن فقراى مهاجر و دور از وطن مىباشند و نبايد در ميان ثروتمندان بچرخد. بنابراين ربطى به اموال خصوصى ندارد، مورد آن برخى از ا موال عمومى و بيت المال مىباشد.
اصالت كار هم كه طبق فطرت و آيه قرآن «ليس للأنسان الاّ ما سعى بشر فقط بهره كار خود را مىبرد» فهم مىشود، كار تدريجى، متراكم بازويى، فكرى و قراردادى همه را شامل مىشود، مديريت هم كار است، بكار انداختن فكر در تحصيل مال نيز كار است.
به جهاتى كه ذكر شده همه قراردادهايى كه در حيات اقتصادى غير استبدادى جوامع انسانى مورد نياز مىباشد، در اسلام قانونى شده است، تجارت و خريد و فروش، اجاره، مزارعه، مضاربه، مساقات... و حتّى قراردادهايى كه به لحاظ عاطفى مورد نياز مىباشد مثل بخشش هبه با انواع مختلفى كه دارد از معوّض، و غير معوّض يادگارى كوچك و بزرگ، كه عواطف يك خانواده را تحكيم مىكند، و يا دو دولت و دو قدرت بزرگ را به هم نزديك مىسازد. و صلح، كه اگر قانونى نبود، در جامعه بدون قرارداد مصالحه و سازش، منازعات تداوم مىيافت و آرامش از جامعه بشرى بيرون مىرفت.
امام صادق(ع) اجاره را يكى از قراردادهاى صحيح مىداند و مىفرمايد:... «اجارة الأنسان نفسه او ما يملكه او يلى امره من قرابته او دابته او ثوبه... او داره اوارضه او شيئا يملكه فيما ينتفع به من وجوه المنافع =... انسان خود را براى كار صحيحى كه انتفاع جامعه باشد، اجاره بدهد، يا كسى را كه تحت قيوميت و ولايت اوست، يا حيوان خود را و يا لباسش را يا خانه و زمين و هر چيزى كه ملك اوست...»(107)
و نيز فرمود:«...كسى كه طبق قرارداد مضاربه، با پول كسى كار مىكند، سود مىبرد ولى از زيان چيزى به او نمىرسد، مگر اين كه خلاف دستور صاحب پول كارى كند...(108)
و پيامبر(ص) مزارعه و مساقات را قانونى مىداند و خود، خيبر را اين چنين قرار داد مىبندد.(109)
البته در خصوص قرارداد مزارعه و مساقات خيبر يك مصلحت سياسى ـ اقتصادى ديگرى هم بود و آن اين كه اراضى و درختهاى خيبر كه در جنگ به دست پيامبر افتاده بود، اگر پيامبر مىخواست با يهود ساكن خيبر، قرارداد نبندد و خيبر را وسيله مأمورين حكومتى خود اداره كند، مخارج سنگينى براى ايشان در برداشت و كاملا امكان داشت يهود خيبر خراب كارى كند، ليكن وقتى خود آنها را شريك نمود، آنها براى برداشت محصول بيشتر (هر چند در سهم خودشان) ناچار بودند كه از زمين و محصول مواظبت كنند و طبق همين مصلحت، وقتى درختها ميوه آوردند، پيش از آن كه كاملا برسند پيامبر(ص) مأمور فرستاد وتخمين زدند و روى سهم خود معامله كردند كه زودتر منافع حكومت و جامعه اسلامى تأمين شده و از خطرات سالم بيرون بيايد.
اسلام وكالت را قانونى مىداند كه ضرورت جامعه است و خود امام صادق(ع) براى كارهايش كسى را وكيل مىكند.(110)
درباره صلح نيز مىفرمايد: «و الصلح خير»،(111) بخشش و ساير قراردادهاى مفيد را تصويب فرموده است. قراردادهايى هم كه در زمانهاى گذشته نبوده، ليكن مصالح جامعه در شرايط كنونى ايجاب مىكند، اگر اشكال خاص نداشته باشد، طبق تصويب عمومى قرآن كريم: «اوفوا بالعقود = به قراردادها وفا كنيد» مورد قبول مىباشد. اقسام عقد «بيمه» از اين قبيل مىباشد.
_________________________
104 ـ مبلغ مزبور بحسب تاريخ تأليف كتاب 1356 هجرى شمسى.
105 ـ طبقه جديد به قلم ميلوان جيلاس معاون مارشال تيتو رئيس جمهور يوگسلاوى را ببينيد، و نيز مجمع الجزائر كولاك به قلم سولژنيتسين روسى و نيز بازگشت از شوروى به قلم آندره ژيد، ترجمه مرحوم جلال آل احمد و نيز «كمونيسم دمكراسى» به قلم عنايت و... ملاحظه كنيد.
106 ـ تفصيل قانون كنز را در كتاب مالكيّت خصوصى در اسلام اثر نگارنده ببينيد.
107 ـ 1/1 اجاره وسايل.
108 ـ 1/4 مضاربه وسائل.
109 ـ 8/1 3 و مزارعه.
110 ـ 8/1 وكالت وسائل.
111 ـ ص 128، نساء قرآن كريم.