درباره زكات بايد به دو چيز توجّه داشت: اوّل اين كه در چه مواردى واجب است و دوّم اين كه به چه مصارفى بايد برسد.
مشهور اين است كه زكات بر دو قسم است: فطره و مال، اوّلى آن است كه هر كسى ساليانه يك من (تقريباً) از غذاى معمولى مردم را بايد به فقرا بدهد. زكات مال نيز در 9 مورد واجبى است: گندم، جو، خرما، كشمش، گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره. مشروط به اين كه هر يك به مقدار معيّنى برسند كه «نصاب» ناميده مىشود. در غلاّت، نصاب مزبور 288 من تبريز (45 مثقال كمتر) يا حدود 200/ 847 كيلوگرم مىباشد، كه اگر با آب باران و به طور ديمى و يا آب نهر و رودخانه آبيارى شود 10/1 محصول، و اگر با آب دستى يا چرخ يا موتور و مانند آن آبيارى شود، 20/1 محصول بايد داده شود.
نصاب طلا نيز 20 مثقال شرعى (18 نخود) يا 15 مثقال معمول بازار (24 نخود) است كه نيم مثقال شرعى بايد داده شود، و نصاب نقره 200 درهم (هر درهم تقريبا 12 نخود ونيم مىباشد) كه 5 درهم يعنى 40/1 بايد داده شود.
امّا نصاب شتر در هر پنج نفر شتر يك گوسفند، در هر ده نفر شتر 2 گوسفند، در هر 15 نفر شتر سه گوسفند، در 20 نفر شتر 4 گوسفند، در 25 نفر شتر 5 گوسفند، در 26 نفر شتر يك نفر بچّه شتر يكسال تمام، در 36 نفر شتر يك نفر بچّه شتر 2 سال تمام، در 46 نفر شتر يك نفر بچّه شتر 3 سال تمام، در 61 تو شتر يك نفر، بچّه شتر 4 سال تمام، در 76 نفر شتر 2 بچّه شتر دو سال تمام، در 91 نفر شتر 2 نفر بچه شتر سه سال تمام: در 121 نفر شتر به بالا هر پنجاه نفر شتر يك نفر بچّه شتر 3 سال تمام و يا در هر 40 نفر شتر يك نفر بچّه شتر 2 سال تمام (با هر كدام كه بهتر تطبيق نمايد) واجب است.
در نصاب گاو و گاوميش نيز هر 30 رأس گاو يك گوساله يك سال تمام و يا در هر 40 رأس يك رأس گوساله 2 سال تمام (با هر كدام كه بهتر تطبيق شود).
در نصاب گوسفند، در 40 رأس گوسفند يك رأس گوسفند، و سپس در 121 رأس گوسفند 2 رأس گوسفند، و سپس در دويست و يك رأس، 3 گوسفند، و در سيصد و يك رأس 4 رأس گوسفند، و پس از آن در 400 رأس به بالا در هر صد رأس گوسفند يك گوسفند.
در مقابل مشهور برخى افراد معتقدند كه موارد وجوب زكات به موارد پيشگفته اختصاص ندارد و در همه حبوبات زمين (برنج، لوبياو عدس، ذرّت و...) قائل به زكات هستند. چنان كه پارهاى از روايات نيز بر اين معنا دلالت دارد. بعضى گفتهاند: زكات يك ماليات دولتى است و قاعده كلّى در مالياتها اين است كه قانون ثابتى نداشته باشد، بلكه منطبق با نيازهاى حكومت و جامعه و شرايط توليد كنندگان موادّ خام تنظيم شود. وقتى جامعه و حكومت نياز بيشترى دارد هم از نظر مورد زكات و هم از نظر مقدار ادا، بايد در سطحى وسيعتر و مقدار بيشترى گرفته شود و ولى وقتى كه حكومت به پول نيازى ندارد و از آن طرف توليدكنندگان مواّد خام كمبود محصول و گرفتارى دارند كمتر گرفته شود و يا اساساً عفو شوند، و حتى چيزى هم به آنها مساعدت شود، و اگر حكومت نيازى ندارد وتوليد كنندگان هم گرفتارى خاصّى نداشته باشند و محصول خوبى هم دارند، شايد مصالح نفسانى و روانى اقتضا كند كه مقدارى بدهند كه حرص و علاقه به مال در آنها تقويت نشود يعنى در آن صورت نياز مطرح نيست، حالت روحى و روانى مطرح است.
و اين معنا در خمس نيست، زيرا خمس به عنوان يك ماليات دولتى حساب نشده، بلكه نوعى ملك شخصى حاكم حساب شده است و از طرفى در عمومىترين مواردش يعنى سود كسب، كاملا گسترده و نامحدود مىباشد، و از سود خالص پس از حذف مخارج كسب و مخارج زندگى داده مىشود، و بنابراين دائما رعايت وضع توليد كننده شده است. از طرف ديگر اگر حكومت هم نيازى نداشته باشد، چون ملك شخص حاكم حساب مىشود، مىتواند در هر مورد كه شخصا مصلحت بداند، در بهتر گردن سطح زندگى مردم يا كمك به ساير كشورها و يا تحقيقات علمى و رشد روانى و غيره صرف كند از جهت ديگر خاصيّت مهمّى كه يك ماليات ثابت دارد، آن است كه اختصاصى به زمان تشكيل حكومت ندارد. ملك شخص حاكم شرعى است هر چند هنوز حكومت را عملاً در دست نگرفته باشد، در اين صورت نيز خمس بايد داده شود تا حكومت را ايجاد و حكومت را تأسيس كند و منظور از حكومت نيز شامل محوريت مثل امامان شيعه مىشود، آنهم حكومت است، بلكه حكومت واقعى همان است، هر چه امام بگويد مردم همان را عمل مىكنند نه آنچه را كه حكومت ظاهرى سر نيزه مىگويد. مراجع تقليد هم همينطور..آنها حكومت واقعى بر مقلدين خود دارند.
اينها همه جهاتى است كه براى مادر قانون خمس (از هيچ جهتى) شكى باقى نمىگذارد. ولى سخن در قانون زكات مىباشد. از بررسى دقيقى كه در روايات زكات انجام مىگيرد، نظر تعميم زكات (به معناى عدم انحصار و امكان تغيير در شرايط مختلف) بيشتر جلب توجه مىنمايد.
روايات و نصوص قرآنى بسيارى اصل وجوب زكات را مىرساند آيات قرآنى را در اين زمينه بسيار است. و در اوّلين آيات سوره بقره شرط هدايت به وسيله قرآن تأديه زكات شمرده شده است. در ميان روايات هم نصوصى مانند: «ما فرض اللّه على هذه الأمة شيئا اشدّ عليهم من الزكاة و فيها تهلك عامتّهم = بر امّت اسلامى قانونى مهمتر و سختگيرتر از زكات وضع نشده است و با عدم رعايت همين قانون هلاكت عمومى پيش مىآيد».(119) و «از اين امّت ده گروه نسبت به خداوند كافر هستند و از جمله كسى است كه زكات را دريغ دارد».(120) «و ملعون كلّ مال لا يزكّى...= مالى كه زكاتش داده نشود، ملعون و دور از رحمت و بركت الهى است».(121) «و انّ اللّه فرض فى اموال الأغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الاّ بما منع غنىّ و اللّه تعالى سائلهم عن ذلك = خداوند در مال ثروتمندان غذاى فقرا را قرار داده است و گرسنگى هر فقيرى مربوط به بخل ثروتمندى مىباشد و خداوند از آنها در اين باره باز خواست مىكند».(122)
اين نصوص قرآنى و حديثى اصل قانون زكات را مىرسانند.
برخى ديگر از نصوص مقدار و تعداد موارد زكات را ذكر مىكنند؛ و در اين مورد، اختلاف روايات، زياد است. برخى از نصوص مزبور زكات را فقط در همان 9 مورد مىداند و مازاد را نفى مىكند (مانند اين حديث: و زكات را بر 9 چيز واجب كرده است: گندم و جو و خرما و كشمش و شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره»(123) و «از امام باقر(ع) درباره صدقات اموال پرسيدم فرمود: در 9 چيز است كه در غير اينها هيچ واجب نيست: در طلا و نقره و...(124)
در بسيارى از رواياتى كه زكات را منحصر در 9 چيز مىداند اين مطلب آمده كه پيامبر(ص) غير از اين 9 چيز را عفو نموده است.(125) لحن برخى از اين روايات بسيار تند مىباشد و امام با شدّت تمام، جلوى فكر توسعه و گسترش زكات در غير از 9 مورد را مىگيرد.(126) از لحن شديد مزبور و پافشارى برخى راويان حديث در سؤال مكرّر از اين مسأله پيدا است كه اين فكر توسعه، خيلى رايج بوده است. راوى مورد اشاره كه مكّرر مىپرسيده است، شخصى است به نام محمّد بن جعفر طياّر (كه مرحوم ما مقانى تصوّر كرده همان محمّد بن جعفر بن ابيطالب است و البته اين اشتباه است)، و ما نمىدانيم كيست، و چگونه آدمى است ليكن از طرز برخورد امام با او معلوم مىشود خود را صاحب فكر بلندى مىدانسته و توسعه زكات را به نفع جامعه فكر مىكرده است، و زير بار محدوديّت زكات در 9 چيز نمىرفته است.
ولى در بسيارى روايات آمده است كه برنج و ذرّت و عدس و هر چه با پيمانه كيل مىشود و بلكه همه حبوبات، زكات دارند. در حديثى مىفرمايد: گندم و جو و ذرّت و ارزن و برنج و عدس و كنجد و سلت (شبيه جو) و امثال اينها همه با يد زكات داده شوند.(127)
در برخى از اين روايات آمده است كه: مدينه در آن زمان، سرزمين برنج نبوده است كه چيزى دربارهاش گفته شود، ليكن حكمش قرار داده شده بود، چگونه مىتوان گفت (زكات) در آن نباشد با اين كه همه خراج عراق از برنج است.(128) ولى در روايت 3/8 آمده كه: والله در زمان پيامبر به كنجد و ذرّت و ارزن و همه اينها (برنج و...)بوده است، مگر عفو از چيزى كه نبوده ممكن است.
درباره مال التجاره و كالاهايى كه براى تجارت تهيّه شده است و نيز درباره قاطر و ماديان هم رواياتى دالّ بر لزوم زكات آمده است.
برخى از فقها گفتهاند رواياتى كه دلالت بر لزوم زكات در غير از 9 مورد سابق الذّكر دارد، در شرايط تقيّه و خوف از دشمن، صادر شده است يعنى امام در شرايطى بوده كه نتوانسته است حقيقت حكم اللّه را در اين مسأله بگويد...
ولى به نظر ما خود كلمه عفو در روايات دليل عموميّت قانون مىباشد، همان طور كه در برخى روايات گذشت كه مدينه سرزمين برنج نبوده است. البته برنج هم بوده است (چنان كه در برخى روايات ديگر ذكر شده) و بنابراين چون برنج كم بوده و چندان درآمدى از آن طريق عايد دولت پيامبر(ص) نمىشده است، بهتر اين بوده است كه به خاطر درآمد مختصر ملّت از طرف دولت احساس فشار نكند. و چيزى مختصرى كه از اين راه به دولت مىرسد ارزش جعل قانون و احساس فشار از ناحيه مؤديان مالياتى را ندارد.
ولى مانعى ندارد كه هر وقت حاكم صلاح بداند در چيزهاى ديگر هم ماليات زكات قرار دهد، چنان كه همه مالياتهاى معمولى حكومتها متغيّر مىباشد و طبق شرايط زمانه تغيير مىكند. به نظر ما همان شرايط برنج در مدينه آن روز، امروزه در پارهاى كشورها درباره اسب، شتر و گاو وجود دارد. اين كه در زمان ائمّه(ع) فقط مسأله توسعه زكات در غير آن 9 مورد مطرح بوده است و نه تضييق، يعنى شتر و گاو و گوسفند و ساير موارد 9 گانه زكات در زمان ائمّه(ع) نسبت به زمان پيامبر(ص) بيشتر شده كه كمتر نشده است. ولى برنج و ارزن و غيره كم بوده است و به تعبير امام(ع) مدينه در آن زمان «زمين برنج» و «برنجزار نبوده، برنج و غيره هم بوده ليكن برنجزار نبوده است و بنابراين شرايط گوناگون ايجاب مىكرده كه بر اين جنس كم و گاهى پر زحمت، مالياتى بسته نشود. شرايطى كه آن زمان درباره برنج و ارزن و... بوده است اينك درباره برخى از همان 9 مورد مشهور به وجود آمده است و بنابراين حاكم اسلامى مىتواند ماليات برخى از آنها را لغو نمايد و بر عكس برخى از اجناس ديگر را مشمول ماليات قرار دهد.
لازم به توضيح نيست كه اجناس مشغول ماليات زكات، ممكن است در نهايت، مشمول دو نوع ماليات شود: 1. زكات 2. خمس. زكات مربوط به خود جنس مشمول ماليات زكات مىباشد و در ارتباط با نصاب معيّن از نظر كميّت جنس مزبور، و حساب مخارج تحصيل جنس مزبور مىباشد. ولى خمس در ارتباط با سود خالص شخص از كل درآمد، پس از حذف مخارج كلّ زندگىاش در طول سال مىباشد.
مصرف زكات
زكات را مىتوان در همه نيازهاى جامعه و حكومت اسلامى به مصرف رسانيد، ليكن از ترتيبى كه در آيه قرآن به كار رفته است، در مىيابيم كه حلّ مشكل فقر اولويت دارد. تعبير قرآن كريم اين است «انّما الصّدقات للفقراء و المساكين و العاملين و المؤلفة قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل اللّه و ابن السبيل، فريضة من اللّه و اللّه عليم حكيم.(129) صدقات براى فقرا و بيچارگان و كارمندان اداره زكات و آنها كه مىخواهيم دلشان را الفت دهيم، است. و در مسأله بردگان و بدهكاران و در راههاى الهى و درماندگان راه (صرف مىشود) اين حكم الهى است و خداوند داناست و به حكمت كار مىكند».
چند گروه از فقرا از مصرف زكات بر كنار و محروم مىباشند:
1. سادات فقير، اصل مسأله در اسلام مسلّم است كه زكات به فقراى سادات نمىرسد. سادات فقير بايد از صندوق خمس استفاده كنند. در علّت اين حكم، آراء مختلف است برخى گفتهاند(130) حكم مزبور براى ساختن گروهى فعّال و مبارز از فرزندان پيامبر(ص) مىباشد كه دائما هوشيار و مراقب حوادث باشند، اينها از جيب حاكم برداشت مىكنند كه معلوم نباشند... سادات آن زمان گروهى مبارز بودهاند كه بالأخره بسيارى از آنها فرارى مىشدهاند...»
ولى اين راى كامل نيست، زيرا مسأله، مسأله فقر است نه مبارزه، سيد فقير هر چند مبارز هم نباشد، مىتواند از سهم سادات بگيرد و نبايد به او زكات داد. از طرفى مسأله ياد شده به زمان ائمّه اختصاص ندارد كه بگوييم چون آن زمان مبارز بودهاند سهم سادات مىگرفتهاند.
برخى ديگر گفتهاند زكات مال اضافى هر شخص است و در برخى روايات تعبير به «اوساخ» شده كه معمولا تصوّر مىكنند: اوساخ يعنى! چركها و مىگويند: زكات به منزله فضولات و اضافات اموال است (مانند چرك بدن) كه بايد به دور ريخته شود، و مقام سادات كه از نسل پيامبرند اشرف از اين فضولات است و نبايد فقر آنها از اين طريق درمان شود، فقر سادات بايد از صندوق خمس كه مربوط به شخص حاكم است برطرف شود.
بنا به اين نظريه، احترام به شخص پيامبر(ص) باعث شده است كه سادات كه از نسل آن حضرتند، از ديگران ممتاز شوند، و البته اين امتياز فقط در احترام است كه اينها در صف ساير فقرا نايستند، وگرنه از نظر مقدار بودجه فرقى نمىكند. به هر حال بايد فقر فقرا درمان شود از اين صندوق يا از آن صندوق. مثل اين كه براى مراجعه كنندگان به فلان اداره دولتى دو صف يا دو زمان براى مردم معمولى و نخبگان جامعه قرار دهيم. بگوييم دانشمندان از آن در وارد شوند، و يا عصر بيايند و ساير مردم از اين در و يا صبح. كه البته اين در همه دنيا معمول است...(131)
به نظر اين رأى نيز درست نباشد، زيرا از شريعت اسلام كه فرياد تساوى سر مىدهد و احترام را فقط به تقوى مىداند، آن هم تقواى شخصى نه ارثى، و پيامبر(ص) حتّى به فرزندش فاطمه مىگويد: من ترا نمىتوانم از خداوند بى نياز كنم... تو هستى و عملت!» و همين تعبير را درباره خويشان خود ـ فرزندان عبد المطلّب ـ مىفرمايد، و نيز مىفرمايد عرب بر عجم و سياه بر سفيد و... فضيلتى ندارد و فضيلت فقط با تقوا است...از چنين شريعت آزاد و والايى انتظار چنين كارى نيست، البته در احترام پدران فرزندان را بر ساير مردم امتياز مىدهند ولى از اسلام چنين كارى بعيد است، هر چند در برخى روايات چنين مسألهاى آمده باشد ولى قرآن كريم صراحت دارد كه كرامت و احترام به تقوا است.
آرى غير از تقوا، علم و مبارزه در راه حقّ نيز درقرآن كريم ملاك فضيلت حساب شده است كه دوّمى از مظاهر مهمّ تقوا، و اولّى مقدّمه تقوا مىباشد. تقواى بى علم و آگاهى ممكن نيست و سكوت در مورد لزوم مبارزه هم خلاف تقوا است، و در موارد عدم لزوم مبارزه (نه مفسده مبارزه) هم رخوت و سستى است كه مذموم است.
بنابراين احترام به تقوا و علم و مبارزه، صحيح است ليكن احترام ارثى با روش قرآن نمىسازد، البته در بعضى موارد اگر دو نفر از هر نظر مساوى باشند و فقط يكى از آن دو سيد باشد، سيادت براى او مرجّح مىباشد (از جمله در امام جماعت) ولى اين براى حلّ مسأله است، بالآخره يكى از آن دو نفر بايد مقدّم شوند و به ناچار بايد پاى مرجّحات جلو بيايد اما وقتى است كه در علم و تقوا و... مساوى باشند، و پس در تساوى مزبور مشكل نيست كه سيادت مايه ترجيح شود. خصوصاً كه تاثيرات معنوى ژنتيك هم ممكن است.زيرا مسأله تأثير برخى روحيّات از راه توارث هم مطرح است، وقتى رنگ پوست و موى مجعد بتواند پس از نسلها اثر بگذارد، چرا حالات و روحيات اثر نگذارد؟
خلاصه اين كه گر چه حتماً خوب است مردم خودشان به عنوان احترام به پيامبر(ص)، فرزندان صالح او را بيشتر احترام كنند، ليكن اين توصيه اخلاق است و نه قانون و الزام... از اين رو ترجيح قانونى يك گروه از باب توارث به نظر من با نصوص قرآنى و احاديث اسلامى تطبيقپذير نيست. و اللّه اعلم.
نظريّه سوّم اين است كه زكات، صندوق دولتى و موقعيّت خاص قانونى دارد و مصارفش نيز همين طور، بنابراين فقرا كه اوّلين مصرف زكات هستند، طلبكار صندوق دولت هستند، پيامبر اكرم(ص) نخواسته است كه فرزندان و بستگانش به عنوان خويشاوندى با او، جايى در صندوق دولتى داشته و طلبكار دولت باشند. ولى سهم سادات در اختيار شخص حاكم است و گويا حاكم از جيب شخصى خود به آنها مىدهد و گويا مىخواهد به آنها بگويد: ببينيد! شما در صندوق دولتى سهمى نداريد من از جيب خودم مىدهم پس مراقب خود و اعمال خود باشيد، ضمنا بدين وسيله آنها را از نزديك شدن به منصبهاى دولتى دور كرده است. كه شماها حتّى سهمى هم در صندوق دولتى نداريد.(132)
نظريه چهارم اين كه پيامبر(ص) خواسته است (به دستور خداوند) آنها را از باقى مردم جدا كند تا بدين وسيه دائما در پاكسازى خويش باشند، به آنها مىگويد شما با ديگران فرق داريد و منتسب هستيد اعمال شما در مردم بيش از ديگران تأثير دارد، بودجه شما هم جدا است. همان طور كه قرآن درباره زنهاى پيامبر(ص) فرموده است: «يا نساء النبى(ص) لستنّ كاحد من النّساء ان اتقيتنّ... = اى زنهاى پيامبر(ص) شما مانند ساير زنها نيستيد اگر تقوا داشته باشيد...(133) پس جدا كردن بودجه آنها بهانهاى است براى اصلاح بيشتر آنها، تا كمتر به فساد گرايش پيدا كنند.
شايد اين نظريه مناسبتر باشد و با قرآن كريم سازگارتر.
ليكن اين حكم كه سيّد مىتواند زكات مال سيّد ديگرى را بگيرد ولى نمىتواند زكات مال غير سيّد را بگيرد كه در «فقه» ما تقريباً حكمى قطعى است، به نظر مىآورد كه نكته ديگرى (پنجم) نيز وجود دارد و آن اين كه خداوند نمىخواهد پيامبر و امام و نزديكان آنها از جيب ملّت بخورند، مشكل نياز آنها از خمس بر طرف مىشود كه ملك شخص حاكم (امام) مىباشد. اين نظريّه پنجم چيزى است كه به ذهن نگارنده رسيده است.
البته توجه داريد كه در اين جا دو مسأله مهم مطرح شده است: 1. سادات از زكات سهمى نمىگيرند. 2. نيمى از خمس در درجه اوّل اختصاص به سادات دارد. آن چه تاكنون گفتيم مربوط به مسأله اوّل بود و امّا مسأله دوّم كه خيلى مورد اشكال است اين است كه چرا نيمى از خمس كه 5/1 همه درآمدهاى مردم را شامل مىشود، براى رفع نيازهاى سادات ـ كه گروه اندكى هستند ـ (در درجه اوّل) اختصاص داده شود و فقط سهمى از زكات كه در مقايسه با خمس، ماليات بسيار ناچيزى است براى درمان فقر همه فقرا باشد...
البته اين اشكال تا حدودى با تكرار مطالبى كه در مسأله اوّل گفتيم حلّ مىشود. ليكن همان طور كه قبلاً گفتيم اصل اين مسئله روشن نيست، و دليل قاطعى ندارد. برخى از فقهاى بزرگ عصر معتقدند سهم سادات (2/1 خمس)، مصرفى جداگانه از سهم امام (2/1 ديگر خمس) ندارد. و همه خمس مربوط به حلّ مشكل حكومت و جامعه مىباشد و از خمس براى حلّ مشكل فقر عمومى هم استفاده مىشود. در زكات براى رفع فقر (غير از سادات فقير) اولويتّى نسبت به ساير مشكلات قايل شدهايم، ولى خمس، همهاش ملك حاكم و مربوط به مشكلاتى است كه براى جامعه پيش مىآيد و هيچ مشكلى اولويّت قانونى و كلّى ندارد، و اين نظريه با تحقيق سازگارتر است، گر چه خلاف نظريّه مشهور مىباشد. در روايات ما آمده كه امام(ع) فرمود: «الخمس لى: خمس، يعنى همه 5 را، مال منست»، بنابراين رواياتى كه نيمى از خمس را مخصوص سادات مىداند منظور اين است كه بايد فقر سادات از اين مال برطرف شود.
بحث در مورد كسانى بود كه از زكات محرومند كه سادات فقير يكى از اين گروه بودند.
2ـ كسانى كه زكات را در راه معصيت صرف مىكنند، هر چند فقيرند ولى وقتى پولى به دست مىآورند در راه گناه صرف مىكنند.
كسانى كه شارب الخمر هستند و برخى از فقها گفتهاند كه تظاهركنندگان به گناهان كبيرهاى كه هموزن شرب خمر هستند نيز، همين حكم را دارند، و نبايد به آنها زكات داد، هر چند پول زكات را در راه اين گناهان مصرف نكنند.
____________________________
119 ـ 3/18 ما تجب فيها الزكاه.
120 ـ 4/7 ما تجب فيها الزكاه.
121 ـ 3/ 23 و 25 ما تجب فيها الزّكاه.
122 ـ 3/23 25 ما تجب فيها الزّكاه.
123 ـ 8/2 ما تجب الزّكاه ـ وسائل از امام هشتم.
124 ـ 8/9 ما تجب الزكاه.
125 ـ 8/ 1 و 3 و 4 و 5 و 6 و 8 و... ما تجب الزكاه.
126 ـ مانند 8/6 و 12 و 12 ما تجب الزكاه.
127 ـ 9/4 ما تجب الزكاه فيه و همينطور 9/10 و 11 و 1 و 2 و 3.
128 ـ 9/11 ما تجب الزكاه فيه حديث معتبر.
129 ـ سوره توبه، آيه 60.
130 ـ اين جهت را مرحوم دكتر على شريعتى معتقد بود. نامبرده متاسفانه در بسيارى از مباحث فقط بر اساس ذوق حرف ميزد، نه برهان.
131 ـ اين نظريّه از برخى روايات و كلمات مشهور فقهاء شعيه استفاده مىشود.
132 ـ اين عقيده را يكى از نويسندگان محقّق معاصر ابراز مىدارد.
133 ـ سوره احزاب، آيه 32.