اينك ببينيم قرآن بر چه اساسى مالكيّت فرد را در طول مالكيّت به خدا و جامعه مىداند. با مختصر دقّتى ملاك و فلسفه اعتبار مزبور روشن مىشود. ما به ظاهر فقط كارگر و ابزار توليد و كالا را مىبينيم و دقّت نمىكنيم كه نيروى كارگر از كجا تأمين شده است؟، ابزار توليد با چه زحمات و همكارى گروه مختلف مردم و در طىّ ساليان متمادى به دست آمده است؟، مادّه خام كالا چگونه در زمين تكوّن يافته است؟
نيروى كارگر با غذا و موادّ خوراكى به دست آمده كه جامعه برايش تهيّه ديده است. ابزار توليد به دنبال اختراعات و ابتكارهاى تدريجى ساليان متمادى به دست آمده. و مادّه خام با همكارى گسترده اجزاى طبيعت و چه بسا افراد گذشتهانسان، تكوّن يافته است. غذا و مواد خام و قدرت اختراع و ابتكار و...همه اينها هم فعل خداوند مىباشد.
بنابراين ابتدا خداوند است كه مالك همه چز است و همان ملك و اختيار و قدرت تكوينى او منشاء همه چيز و منشأمالكيّت اقتصادى ديگران نيز مىباشد، سپس جامعه است كه فرد در درون آن رشد پيدا كرده امكانات نيرويى خود را از طبيعت و از جامعه مىگيرد و امكان عمل پيدا مىكند.
حتّى مسائل فكرى اشخاص معمولى نيز بى تأثير از محيط نخواهد بود به همين جهت است كه مؤمنين نبايد با اسلام و ايمان خود بر خداوند منّتى بگذارند، و بلكه خدا منّت دارد كه آنها را در مسير هدايت قرار داده است.(188) البته آنها با اختيار خود ايمان آورده و تسليم حكومت پيامبر شدهاند ليكن چه بسا اگر محيط ديگرى بودند، كافر مىشدند.
با دقّت در اين مسايل به خوبى روشن مىشود كه روابط تكوينى انسان و طبيعت، فرد و جامعه، و نيز روابط اجتماعى فرد و جامعه ايجاب مىكند كه اعتبار مالكيّت فرد در درون اعتبار مالكيّت جامعه باشد و آن هم در طول مالكيّت اللّه.
حديث قدسى اين جا معنا مىيابد كه: «المال مالى و الأغنياء و كلائى و الفقراء عيالى = مال مال من است، و مالداران وكيلان من هستند كه بايد به وظيفه وكالت عمل كنند، ملك خودشان نيست، و فقرا هم عيالاتمنند. معناى حديث اين نيست كه بايد هرج و مرج شود و هر كجا مال بود بردارند، به اين بهانه كه مال خدا است و بدين معنا هم نيست كه ثروتمندان وكلا مورد اعتماد من هستند پس هر چه كردند كسى حق اعتراض ندارد!
__________________________
188 ـ سوره حجرات، آيه 17.