پيش درآمد
در همه دوران طلبگى و از زمانى كه در زواياى اشتغالات طلبىام قلم به دست گرفتهام غير از مواردى خاص ديگر دست به ترجمه آثار ديگران نزدهام و آن موارد هم، در هر كدام ضرورتى خاص بود كه به نظر مىرسيد خدمتى ارزنده است. ابتدا در سال 1340 ترجمه عدالت اجتماعى در اسلام به قلم سيد قطب مصرى و سپس در سال 1342، ترجمه جلد پنجم تفسير الميزان به قلم استاد علامه طباطبايى و آنگاه در سال 1343، ترجمه «نحو الدستور الاسلامى» به قلم ابوالاعلى مودودى. عدالت اجتماعى را بهترين كتاب در ترسيم فشردهاى از مبانى و اركان و عوامل عدالت اسلامى، و نمونههاى تاريخى جريان عدالت، در مسلمين يافته بودم و فكر مىكردم خدمتى بس ارزنده در آن آغاز دوره خفقان مىباشد كه بعدها برخى از جوانان پرشور مبارزات مسلحانه مىگفتند اولين دريافت ما از اسلام انقلابى اين كتاب و نظام آن بود. در آخر پاورقى جلد اول همان كتاب بود كه در آن سال و شرايط خاص آن زمان، ولايت فقيه و حكومت بر اساس آن را مطرح (13)
كردم. تفسير الميزان هم كه در همان زمانها مكرر مىگفتيم جامعترين تفسير قرآن است و اساسا مشتاق بودم كه در زمره مترجمين آن باشم و به محض پيشنهاد از طرف استاد پذيرفتم. در سال 43، كه امام از قم به تركيه تبعيد شد دردهاى درونيم به حدى زياد شده بود كه در آن ايام ـ كه حدود 15 روز درسهاى حوزه هم تعطيل بود ـ نه لحظهاى سرور در دل و نه تبسمى بر لب داشتم. فكرم مشغول نظريه اسلام درباره حكومت بود كه در زمان غيبت امام عصر چه بايد بشود تا اين همه ظلم نباشد، مىخواستم بر اساس همان نظريه امامت اسلامى، امامت بالاصل و بالاضطرار، و ولايت فقيه كتابى مفصل بنويسم ولى نه حال و حوصله تفصيل بود و نه خفقان حكومتى اجازه تصريح و كتاب مستقلى درباره آن مىداد، به كتاب نحو «الدستور الاسلامى» به قلم ابوالاعلى مودودى برخوردم و آن را بهانهاى براى ابراز نظريات خود درباره حكومت يافتم و از بيم فشار نام كتاب را به جاى: «به سوى حكومت اسلامى»، قانون اساسى در اسلام، انتخاب كردم ولى در درون كتاب مطالب به نوعى بوضوح گفته شد، و شايد اولين نوشتهاى بود كه حكومت جمهورى اسلامى بر اساس ولايت فقيه را مطرح نمود. به هر حال اينك هم كه مكرر پيشنهاد نوشتن فلسفهاى جامع، ناظر به كتاب بداية الحكمة تاليف استاد عظيم الشأن به وسيله دانش پژوهان و برخى ناشران محترم مىشد و استاد هم خرسندى خود را ابراز داشتند، پس از تامل و دقت كافى پذيرفتم، دقت در اين كه يك دوره فلسفه اسلامى است، فشرده، و يك دوره فلسفه فشرده با توجه به نظريات اخير در فارسى نداريم. آن هم از استادى ارزنده كه مدتهاى مديد در حضورش(14)
تلمذ كردهام، در فلسفه و تفسير. به علاوه استفادههاى خصوصى و حظوظ روحى كه از آن مرد عظيم القدر كه اينك قدرش مجهول است بردهام. البته استاد در پارهاى مباحث خيلى فشرده نوشتهاند و به اين جهت توضيحاتى افزودم و احيانا دليل يك مطلب را كه به علت اتفاق نظر و وضوحش در فلسفه، در كتاب ذكر نشده بود اضافه كردم، و نام كتاب را: «آغاز فلسفه» انتخاب كردم. اميدوارم مفيد باشد و مورد قبول خداوند جل و علا قرار گيرد. از بيان نظريات فلسفى خودم احتراز جستم، كه اگر نظريهاى بدرد خور داشته باشم در دفترهاى فلسفهام كه اينك تا چهار دفترش منتشر شده است بيان داشته و مىدارم. دفترهاى مزبور چون مفصل است و در صورت توفيق از ده دفتر بسى بيشتر خواهد بود جاى اين كتاب را كه يك دوره فشرده فلسفه در يك جلد است نمىگيرد. استاد از من خواستند كه جنبه درسى كتاب حفظ شود يعنى ترجمه باشد نه شرح.چيزى كه جايش در فلسفه ما خالى است بررسى عميق نظريات ائمه اطهار عليهمالسلام در مسائل مختلف فلسفى مىباشد. تا حدودى در اسفار اين كار انجام شده ولى بسيار اندك و بايد گفت: ناچيز. مرحوم صدر المتالهين در شرح بسيار مهمش بر اصول كافى روايات فلسفى كافى را بر اساس مبانى اصيل فلسفى به خوبى تبيين كرده است. ليكن روايت معنى كردن مطلبى است و نوشتن يك كتاب فلسفى به گونه كتابهاى درسى فلسفه و بيان نظريات ائمه عليهمالسلام درباره هر مسئله، مطلبى ديگر است. روايات بسيار در اصول كافى و توحيد صدوق و... داريم كه به خوبى مىتواند منبع دريافت نظريات فلسفى ائمه عليهمالسلام باشد، همان طور(15)
كه روايات فقهى ائمه عليهمالسلام منبع دريافت نظريات فقهى آن وجودات مقدسه است و روايات ديگر براى علوم ديگر... اينجانب وقتى در بحثهاى فلسفىام در حوزه علميه قم آيات و رواياتى را به تناسب بحثهاى فلسفى مىآوردم اشتياق و لذت علمى طلاب عزيز فلسفه را چند برابر مىيافتم. اميد است با پىگيرىهاى محققين در آينده نزديك و دور اين خدمت ارزنده در سطحى وسيع انجام شود.بتوفيق منه تعالى.شعبان 1401قم ـ حوزه علميهمحمد على گرامى(16)
|