پيش گفتار
فلسفه ـ كه چون بحث از وجود مىكند، و موجود يا خدا است و يا افعال خداوند، فلسفه الهى ناميده مىشود ـ علمى است كه از موجود به ماهو موجود بحث مىكند. موضوع فلسفه هم كه به موجب قاعده كلى موضوع هر علم، بايد از عوارض ذاتى آن در فلسفه بحث شود همان موجود به ماهو موجود است. هدف از فلسفه هم شناخت موجودات به طور كلى و امتياز آنها از خرافه و چيزهايى كه وجود حقيقى ندارند مىباشد.توضيح اينكه انسان وجدانا در مىيابد كه خودش حقيقت و واقعيت دارد، و نيز با وجدان خود درك مىكند كه غير از خودش نيز حقيقت و واقعيتى وجود دارد، و مىيابد كه مىتواند به آن واقعيتها برسد. هر چه را مىطلبد فقط به اين عنوان و بدين جهت مىطلبد كه حقيقت آن شىء مىباشد و از هر چه فرار مىكند و اجتناب مىنمايد فقط به اين جهت است كه آن چيز به حقيقته همان است. طفلى كه به دنبال پستان مادر مىدود، مسلما به دنبال شير واقعى مىرود نه آنچه كه شير خيالى است. و انسانى هم كه از شير بيابان فرار مىكند از شير واقعى فرار مىكند نه شير خيالى. (17)
منتها چه بسا انسان در ديد خود خطا كرده غير حقيقت را حقيقت واقعى خارجى مىپندارد، مانند اعتقاد به شانس و غول بيابان، و يا حقيقت خارجى را باطل و خرافه مىشمارد چنان كه در مورد روح مجرد و عقل مجرد اين طور تصور شده است. بدين جهت اولين كار ضرورى اين است كه احوال مخصوص موجود به ماهو موجود (اصل وجود صرفنظر از نوع وجود) را شناسايى كنيم تا بتوانيم موجود واقعى را از غير موجود در سطح كلى تمييز بدهيم.علمى كه اين مسئوليت را بر عهده مىگيرد فلسفه الهى است و بنا بر اين «حكمت» و يا فلسفه الهى علمى است كه از احوال و خصوصيات موجود به ماهو موجود بحث مىكند. اين علم را فلسفه نخستين(1) و علم اعلى نيز مىنامند و «موضوع» آن موجود به ماهو موجود است و «هدف» از آن امتياز دادن و جدا كردن موجودات حقيقى از غير حقيقى، و شناخت علل عاليه وجود و به خصوص علت نخستين كه سلسله وجودات به او ختم مىگردد و همين طور شناخت اسماء و صفات علت نخستين مىباشد.
1 .ـ از اين نظر كه علم به نخستين موجود يعنى علت نخستين است، چنانكه ابن سينا اينطور گفته است يا چون علم به نخستين چيز از نظر تحقق يعنى خداوند، و اولين چيز از نظر مفهوم يعنى هستى مىباشد كه صدر المتألهين اينطور تفسير كرده است.(18)
|