اگر هدف از خلقت انسان تكامل است و آن پيوستن به وجود برتر است و وجود برتر فقط خداوند است، اين هدف حتما بايد در برخى انسانها تحقق يابد وگرنه نقض غرض لازم مىآيد و نقض غرض در افعال خداوند مستلزم عجز يا جهل حضرت حق مىباشد كه محال است. پس اين هدف در برخى انسانها تحقق يافته است، آن انسانها همان چهارده معصوم هستند. نه تنها از باب قدر متيقن يعنى قدر مسلم آنهايى كه به اين مقام رسيدهاند بگوييم فقط چهارده معصوم هستند، بلكه تاريخ و روايات مذهبى هم نشان مىدهد كه تنها اين چهارده نفر هستند كه تاريخ زندگيشان بدون اشتباه است و در همه لحظات زندگيشان عقل حاكم بوده است و به تعبير قرآن كريم:« و ما أنت بنعمة ربك بمجنون؛ به نعمت خداوند «تو» مجنون نيستى(1) يعنى همه زندگى و رفتارت سرتاسر عاقلانه است.
اين آيه اگر مفيد حصر نباشدو اين را نرساند كه فقط تو هيچ گونه و هيچ گاه جنون ندارى ليكن به هر حال اين تعبير درباره ديگران نيست. طبق روايت «العقل ما عبد الرحمن و اكتسب به الجنان؛ عقل همان است كه وسيله عبادت و كسب بهشت است.» اين پيامبر است كه همه رفتارش بر اساس اين عقل استوار است. انسانهاى ديگر فقط مقدارى از رفتارشان چنين است. يكى از روانشناسان غربى هم مىگويد: هر انسانى در شبانه روز چند دقيقهاى ديوانه مىشود عاقل كسى است كه بيش از اين ديوانه نشود.
از طرفى اهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآله همه يك نور هستند چنان كه در روايات هم آمده است «...أرواحكم و أنواركم واحدة...» پس همه اهل بيت عليهمالسلام اين طور هستند كه عقل محض مىباشند. ليكن باقى مردم نوعا در كارها اشتباه دارند. چه بسيار سخنى مىگويند و پشيمان مىشوند، كارى مىكنند و پشيمان مىشوند، نوعا نابجا عصبانى مىشوند و به تعبير نهج البلاغه: «الحدّة ضرب من الجنون؛ عصبانيت نوعى جنون است.»
انبياى بزرگ هم كه در زمان پيامبر صلىاللهعليهوآله نبودهاند (و آيه سوره قلم: «ما أنت بنعمة ربِّك بمجنون» به آنها تعريضى ندارد)، نيز به نوعى لغزش داشتهاند، منتها نه لغزش به معناى گناه، يعنى نافرمانى در قوانين جزايى، بلكه لغزش به معناى خلاف مصلحت. چنان كه موسى عليهالسلام مىگويد:«ربّ ظلمت نفسي»(2) و يا قرآن درباره آدم مىفرمايد: «و عصى آدم ربه...»(3)، در روايت صعصعة بن صوحان لغزش انبياء ديگر ذكر شده است. عصيان پيامبران و اولياء خدا در قوانين جاريه نيست بلكه احيانا لغزش در قوانين مربوط به حبّ و عشق، يا هيبت يا حيرت، يا فنا و مانند آن مىباشد. فى المثل در قانون حبّ و عشق صرف يك لحظه عدم توجه، لغزش است، چنان كه عاشقى كه همراه معشوق در گلستانى گام مىزد از گلى خيلى تعريف كرد معشوق رنجيد و گفت: رخسار من اين جا و تو بر گل نگريى؟!
به هر حال پس اين جمله دعاى رجب خلاف قاعده نيست كه فرمود:«خداوندا! فرقى بين تو و بين آنهانيست جز اين كه آنها بندگان تو هستند.» اين مقتضاى «هدف خلقت» و «محاليّت نقض غرض» مىباشد... پس آنها به كمال مطلق و فناى در ذات حق كه سرّ بقاست رسيدهاند و باقى به بقاء خداوند هستند ليكن اين مقام را از عبوديّت براى حق تعالى دارند. ممكن الوجودى هستند كه خداوند آنها را بىنهايت قرار داده است.
لذا نمىتوانيم جمله مرحوم آية اللّه خويى(قده) را كه درباره راوى اين دعا مىفرمايد: «اودعايى نقل كرده كه از اذهان متشرعه دور است و قابل قبول نيست و باور صدور از معصوم را ندارد»(4) با همه احترامى كه براى آن بزرگوار قايليم پذيرا باشيم.
همين طور جمله علامه شوشترى را در كتاب الاخبار الدخيله به همين مضمون، كه به علاوه، براى سست كردن روايت مىفرمايد: اين رافقط اقبال سيد بن طاووس از شيخ نقل كرده است و مجلسى هم در بحار از اقبال نقل كرده و توضيحى هم نداده است. غرق شدن در علوم ظاهرى چه بسا بزرگان را نيز دچار غفلت مىكند.
خلقت عالم به طفيل چهارده معصوم عليهمالسلام
بنا به آن چه تاكنون گفتيم هدف از خلقت عالم انسان است ليكن نه هر انسان، بلكه انسانى كه چون چهارده معصوم باشد. انسانهاى موحّد ديگر هر چند كه به درجاتى از ارتباط الهى رسيدهاند ليكن به درجه مطلوب اصلى كه وصل به بى نهايت باشد نرسيدهاند بنابراين ديگران به طفيل چهارده معصوم ايجاد شده و ارتزاق نموده و مورد لطف واقع مىشوند؛ زيرا خود نرسيدهاند به آن جا كه بايد برسند و در استعدادشان به وديعت گذارده شده است.
اساسا در هر حركتى، هر درجه و قدمى مقدمه درجه بعد و قدم بعد مىباشد، حركت قابل تقسيم به بى نهايت است و هر جزوى مقدمه رسيدن به جزء بعد مىباشد. انسانها هم در حركت تكاملى خويش درجات بى نهايتى را بايد طى كند و هر درجهاى مقدمه درجه بعد مىباشد و براى درجه بعد به وجود مىآيد و انسانهاى در درجه پايينتر نيز به خاطر و به طفيل انسان درجه برتر به وجود مىآيد.
وجود جسمانى انسان مطرح نيست، هدف از ايجاد او مطرح است و آن «كمال مخصوص» مىباشد. حتى اگر انسانى به كمال نرسيده ولى سقوط هم نكرده است، از انسانى كه سقوط كرده اشرف است و منّت بر او دارد، اين است كه در روايات متعددى آمده است كه: «لولا شيوخ رُكَّع و بهائم رتّع و صبية رضّع لصببت عليكم البلاء و ترضّون به رضّا؛ اگر نبودند پيران قد خميده و حيوانات اهلى چرنده و خردسالان شيرخوار، بلا بر شما فرو مىريختيم و با آن كوبيده مىشديد.»(5)
لازمه اين مطلب اين است كه نه تنها انسانهاى پاك خداجو و خداخواه و خدادار يعنى واصل، از ساير انسانها اشرفند كه حتى حيوانات اهلى كه خدمت مىكنند و تكليفى ديگر ندارند، از بسيارى انسانها اشرف هستند. در قرآن كريم هم آمده كه:«بل هم أضل؛ آنها از چهار پايان هم، از راه دورترند.» بنا به قاعده مزبور آنها كه با خداوند رابطه ندارند فقط به طفيل مردم متدين زندهاند و اينها هم به خاطر انسانهاى برتر و همين طور تا برسد به آنها كه وصل مطلق شدهاند يعنى چهارده معصوم عليهمالسلام . ممكن است بگوييد: مگر مىشود كه اين جهان نامتناهى فقط به خاطر چهارده نفر به وجود آمده باشد؟
پاسخ اين است كه اوّلاً سخن در هدف اعلا مىباشد، انسانهاى ديگر نيز تا حدودى به هدف رسيدهاند يعنى درجهاى از هدف را دارند، يعنى به هر اندازه كه به توحيد و عبوديّت راه دارند به همان اندازه در مسير هدف قرار دارند.
ثانيا هدف مزبور به حدّى مهم و والاست كه چهارده وجود نيز كفايت مىكند، حتى يك الگوى خداوندى نيز ارزش اين همه تشكيلات را دارد تا چه رسد به چهارده نور مطلق. در كارهاى معمولى انسانها نيز اگر كسى كارخانه توليدى احداث كند كه بيشتر توليدات فاسد شوند ليكن تعدادى در حدّ اعلى به دست آيد كه جبران همه خسارتها را كند و به علاوه سود كند آن كارخانه را سود آور مىدانند.
بنابراين از جمله اول حديث مزبور روشن است، همه عالم براى پيامبر صلىاللهعليهوآله و اهل بيت عليهمالسلام خلق شده است. همان طور كه گفتيم اين مطلب در روايات بسيار ديگر نيز آمده است. حديث مشهور «كساء» نيز مشتمل بر همين مطلب است كه: زمين و آسمان و...، براى اينها خلق شده است. اصل جريان كساء مسلم است و شيعه و سنى به تواتر نقل كردهاند. هر چند اين تعبير در همه آن روايات نيست ليكن در حديث مشهورى كه شيعه نقل كرده است اين جمله را هم دارد كه زمين و آسمان و...»(6)
برخى روايات ديگر هم كه در بحثهاى ديگرى وارد شده همين را مىرساند. مثل حديث مهريه حضرت فاطمه عليهاالسلام كه «همه آبهاى دنيا مهريّه زهرا عليهاالسلام مىباشد». يعنى اصل حيات طبيعت به خاطر اوست، يا حديث تعيين حدودفدك كه در كلام امام كاظم عليهالسلام خطاب به هارون الرشيد آمده است كه كل مملكت اسلامى آن روز يا بيشتر از آن را شامل مىشود. البته جمله حضرت امام كاظم عليهالسلام شايد فقط حقانيّت حكومت را برساند يعنى حكومت بر كل اين سرزمينها از آن هاست. همه آن چه تاكنون گفته شد بر اساس معناى «عليّت غائى» بود يعنى هدف از خلقت عالم، انسان كامل است.
________________________________
1. قلم / 2.
2. قصص، / 16.
3. طه، / 121.
4. معجم الرجال، ج7، ص83.
5. بحارالانوار، ج 88، ص314.
6. پس خداى عزّ و جلّ فرمود: «اى ملائكه من و اى ساكنان آسمانهايم، من نيافريدم آسمانى برافراشته و نه زمينى گسترده و نه ماهى نورافشان و نه خورشيدى درخشان و نه فلكى در گردش و نه دريايى در جريان، و نه كشتى اى شناور...، مگر در محبت اين پنج تن كه در زير عبايند....».