آن چه كه تا كنون درباره هدف از آفرينش گفتيم «هدف فعل» بود نه «فاعل».
توضيح اين كه گاهى بحث مى كنيم كه: هدف از خلقت شىء خاصى، يا از خلقت كل عالم چيست؟ به اين معنا كه آن چيز يا اين مجموعه عالم در نهايت چه بايد بشود و چه منظورى در خلق آن بوده است. اين را مىگويند: هدف فعل. و گاهى بحث مى كنيم كه هدف از خلق كردن عالم چه بوده است به اين معنا كه خداوند براى چه منظورى «چيزى را يا كل عالم را خالق كرده تا به كمال برسند.»؟ اساسا چرا مى خواهد خلق كند و تكميل نمايد و آن را به هدف برساند؟ به اين مىگويند: هدف فاعلى. هدف فاعلى خداوند خارج از ذات خودش نيست يعنى براى خودش اين كار را انجام داده است، هدفى خارج از ذات خود ندارد، چرا كه اگر بنا باشد خداوند هدفى بيرون از ذات خود داشته باشد يعنى غرض كارهايش چيزى خارج از خود باشد يعنى كارى را انجام دهد كه به آن غرض برسد لازمه اش نقص ذات واجب مىباشد.
اين يك قاعده كلّى و قطعى است،... هر كس كارى را انجام مىدهد كه به هدف و مقصودى برسد نياز به آن هدف و مقصود دارد و نياز با وجوب وجود منافات دارد. اگر بخواهيم مثالى بزنيم، اين طور مىگوييم: گاهى يك فرد بخيل، كرم مى كند تا طبق دستور علم اخلاق صفت بخل او برطرف شود و گاهى ديگر، كرم مىكند تا معروف شود كه شخصى كريم است.. ولى حاتم طائى كه كرمش زبانزد خاص و عام است چرا كرم مى كند؟ او فقط چون حاتم است نه چون مى خواهد حاتم بشود.
به تعبير ديگر: گاهى هدف از انجام فعلى، تحصيل يك شىء است و گاهى حصول آن سبب انجام آن است يعنى چون هست چنين مىكند نه چون ميخواهد بشود. وجود كامل لازمهاش سعه وجود وافاضه و كرم است، اگر خدا، خداست همان طور كه اصل وجودش «واجب» است «الهيّت» او يعنى جامع همه صفات كمال بودن (و از جمله رازقيت و وهّابيّت و اعطاء وكرم و...) نيز همه واجب مىباشد لذا در دعاها مى خوانيم: «يا دائم الفضل على البريّة!...» و در قرآن كريم آمده كه «... ما كان عطاء ربك محظورا؛ عطيّه الهى نامتناهى مىباشد.»(1) پس همواره خلق و اعطاء بوده و خواهد بود.(2)
بيان حقيقت منافاتى با اتحاد فرق اسلامى ندارد
گاهى گفته مى شود اساسا نبايد مسئله خلافت پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و چيزهائى از اين قبيل، در جامعه كنونى مطرح شود زيرا اينها موجب اختلاف فرق اسلامى خواهد شد و استدلال به كريمه قرآن «واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا»(3) مى نمايند معمولاً هم در اين گونه موارد مى گويند: دشمن پشت دروازه است، هر گونه بيان مطلبى كه مضر به رفاقت گروهها مى باشد همكارى با استكبار جهانى است و... و از اين قبيل حرفها.
لكن بايد توجه نمود كه بيان حقيقت دين و مذهب، بيان فطرت است. اختلاف از ناحيه كسانى است كه بر خلاف فطرت و حقيقت دين كار مىكنند، به علاوه استغاثه مظلوم و دادخواهى او در هيچ محيط و عرف و مجتمع عقلايى، اختلاف افكنى حساب نمىشود زيرا بيان حق و حقطلبى هرگز مصداق اختلاف افكنى (مذموم) نيست. اين بيان عينا همانند آن است كه كسى مال يا ناموس ديگرى را بربايد و چون مظلوم فرياد كند، بگويند ساكت شو كه اختلاف مىشود!
آيات قرآنى و روايات مذهبى با تعبيرات گوناگون وارد شده است كه هر يك مربوط به جايى وناظر به موردى است. قرآن همان طور كه منادى وحدت و ضد تفرقه است. دعوت داعيان الهى را بهترين سخن مىداند: «و من أحسن قولاً ممّن دعا إلى الله و عمل صالحا و قال إنّني من المسلمين؛ چه كسى خوش سخنتر از آن كه دعوت به خدا كند و عمل شايسته نمايد و بگويد كه من از مسلمانان هستم.»(4) دعوت همه انبياء موجب اختلاف در جامعه شده، عدّهاى مؤمن به برنامه پيامبران و عدهاى كافر شدند و درگيرىهاى شديدى بين آن دو گروه پيدا شده است. قرآن مىفرمايد:« كان الناس أمّة واحدة فبعث اللّه النبيّن مبشّرين و منذرين...؛ مردم همه يك پارچه بودند خداوند پيامبران را براى تبشير و انذار فرستاد و كتاب را به حق همراهشان كرد تا بين مردم در موضوع اختلافشان حكم كند و در آن اختلاف نكردند مگر كسانى كه كتاب را دريافت كرده، پس از آن كه دلائل روشن به آنان رسيده بود، از سر ظلم...»(5)
پس مردم پيش از نزول كتب و ارسال رسل يك پارچه بودند يعنى اختلاف مذهبى نداشتند زيرا مذهبى و كتابى نبود...، ليكن اگر انبياء نبودند همه در گمراهى و ضد ارزش و خلافت فطرت بودند، با آمدن انبياء اگر همه اصلاح نشدند اقلاً عدهاى نجات يافتند، دعوتى كه براى نجات غريق باشد اختلاف افكنى نيست. اختلاف را آنها مىافكنند كه ستم مىكنند، انحصارطلبى مىكنند، حق ديگران را مىبرند، ادّعاى ناحق مىكنند، غصب حكومت و مقام مى كنند. آن گاه اگر كسى بگويد شما شايسته نيستيد مىگويند اختلاف نيفكنيد، در حقيقت اين مطللب را چماقى براى استثمار و استعباد مردم مىكنند. آيات قرآنى همه جا از دعوت پيامبر و اصرار و پافشارى مرز ميان مؤمنين و كفّار سخن مىگويد: «قل يا أيها الكافرون لا أعبد ما تعبدون و لا أنتم عابدون ما أعبد...»(6) و هرگز قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله اختلاف افكن نمى شوند.
آيه «واعتصموا بحبل اللّه» نيز مربوط به «وحدت اجتماعى» به معنائى كه امروزه گفته مىشود نيست، صريح آيه اين است كه حبل الله، ريسمان الهى، را محور قرار دهيد و همه به آن چنگ بزنيد نه اين كه به هر صورت و با هر ترفند سعى كنيد يكپارچه باشيد. اساسا منظور از «حبل الله»، اجتماع يك جامعه نيست كه آن يك امر اعتبارى است بلكه منظور يك امر حقيقى تكوينى است، در روايات هم آمده كه منظور از «حبل الله» ريسمان ولايت على عليه السلام و امامان پس از او مىباشد، همانچه كه در دعاى ندبه هم مىخوانيم: «و حبل الله المتين و صراطه المستقيم؛ على عليه السلام پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ريسمان محكم الهى و صراط مستقيم او بود» روايت ابن يزيد از امام كاظم عليه السلام و جابر از امام باقر عليه السلام را ببينيد: «على بن ابى طالب حبل الله المتين است» و «آل محمد حبل الله است كه خداوند دستور به تمسك به آن داده است». در تفسير على بن ابراهيم هم آمده: «منظور توحيد و ولايت است». در روايت معانى الاخبار صدوق آمده است: حبل الله قرآن است، امام و قرآن از هم جدا نيستند، قرآن به امام هدايت مىكند و امام به قرآن»(7)
نكته ديگرى كه لازم است مورد توجّه قرار گيرد اين است كه بحث علمى وتحقيق تاريخ، وحدت را بر هم نمى زند بلكه نوع برخورد و درگيرى جدال و مراء و تعصّب است كه به ناراحتى و جدائى مى انجامد وگرنه حتى بحثهاى مربوط به اصل توحيد ميان مسلم و كافر، اگر انسانى و بدون عصبيّت انجام شود هيچ گونه منافاتى با رفاقت و همزيستى مسالمتآميز ندارد. خود من شخصا احيانا با برخى افراد غير معتقد به اصل اسلام بحث داشتهام و او مىگفت مىترسم تكفيرم كنيد گفتم حرفت را بگو! توانستم روشنت مىكنم، نتوانستم روابط انسانى هست.
به روايات احتجاجات ائمه عليهم السلام و دستوراتى كه درباره مناظره با اهل تسنن دادهاند رجوع كنيد و به خصوص دو جلد كتاب مرحوم طبرسى را به دقت ملاحظه فرماييد كه هرگز اهل بيت عليهم السلام به بهانه واهى وحدت و مانند آن، كتمان حقايق نكردهاند. مىگويند: «زمان فرق مىكند، اكنون در برابر قدرت استكبارى آمريكا و مانند آن هستيم،...» مگر در زمان اهل بيت جنگهاى برون مرزى در جريان نبود، مگر سپاه اسلام درگير جنگهاى مهم با يهود و مسيحيّت نبود؟! به اين جمله حضرت صادق عليه السلام اكتفا مىكنم كه به محمد بن نعمان فرمود دقت كنيد: «خاصموهم و بيّنوا لهم الهدى الذي أنتم عليه و بيّنوا لهم ضلالهم و باهلوهم في علي عليه السلام ؛ با آنها بحث و جدال كنيد و راه هدايتى كه داريد نشانشان بدهيد و گمراهيشان را برايشان روشن كنيد و در مورد على عليهالسلام با آنها مباهله نماييد.»(8)
___________________________________
1- سوره الاسراء /20 .
2- جاى تفصيل و فرصت توضيح نيست كه روايت: «كان الله و لم يكن معه شىء» چه مى گويد؟ و آيا منافاتى با اين دوام فيض واعطائى دارد يا خير؟ «فرصتى ديگر ببايد داشت و...»
3- آل عمران /103.
4- فصلّت /33.
5- بقره، 213.
6- به اين مناسبت بايد عرض كنم بيان مسائل اجتماعى و اخلاقى اسلام نيز اجتهاد و تخصص مىخواهد، روايات، اطلاق و تقييد و عموم وخصوص و... دارند، هم دعوت به صبر داريم هم دعوت به جهاد، هم اصرار بر كسب و كار داريم و هم مذمّت جمع ثروت (به حسب ظاهر برخى ادلّه)... اين مجتهد است كه بايد موارد آنها را تشخيص دهد. در قديم حتى سخنرانيهاى مجالس عمومى نيز در اختيار مجتهدان بود و اينك...
7- به تفسير برهان و نور الثقلين در ذيل آيه 103 آل عمران رجوع فرماييد.
8- الفصول المختارة، تأليف سيد مرتضى، ص 284.