صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 92-93

صلاة جلسات 99 و 100




جلسه 99        
دوشنبه 15/2/1393


بسمه تعالی

   بحث این بود که آیا قضاء نماز پدر واجب است یا پدر و مادر بر فرزند؟ شواهد و قرائنی شاید بر این است که عمومیت دارد، میت چه زن  چه مرد، چه پدر چه مادر، وقتی از دنیا می روند نماز و روزه قضاءشان بر فرزند است، حالا کدام فرزند بعداً بحث می شود. شاید حدوداً شش و هفت قرینه آورد بر خلاف نظر مشهور، مشهور نظرشان خاص است، یعنی معتقدند قضاء نماز پدر نه مادر. ولی برای عمومیت می شود چندین قرینه آورد: که بین پدر و مادر فرقی نیست: اول روایتی است در باب 12 قضاءصلوات حدیث هجدهم:

   عن عبدالله بن سنان، عن الصادق(ع) عن الصلات التی دخل وقتها قبل ان یموت المیت[5]، نماز که وقت داخل شده نخوانده بعداً مرده، نمی گوید رجل، بلکه میت می گوید که پدر و مادر را شامل می شود، این یک شاهد بود دو روایت دیگر است که تصریح داشت راجع به زن و عبارت یکی از آن دو روایت این است:

   فی امرأة مرضت فی شهر رمضان او طمثت او سافرت(حدیث 16 باب 23 است) فماتت قبل ان یخرج رمضان هل یقضی عنها[6]، زنی در ماه رمضان مریض شده یا حیض شده یا مسافر شده و در همان ماه رمضان مرد از این زن قضاء بشود؟ قال اماطمث والمرض فلا، حیض و مرض قضاء ندارد، اما السفر فنعم اگر مسافر بوده قضاء دارد، راجع به مادر است، پس پدر و مادر فرقی نمی کند و عمومیت استفاده شد برخلاف نظر مشهور، ولکن این دو روایت که قرینه شدند مقابل قول مشهور قابل جوابند.

   جواب: این دو روایت راجع به مشروعیت است، از حضرت سوال می کند قضاء دارد، می فرماید قضاء کن. مرحوم شیخ طوسی به همین استناد کرده که قضاء پدر و مادر فرق نمی کند بر فرزند واجب است، اما این ظاهراً مسأله وجوب را مطرح نمی کند، مسأله جواز را مطرح می کند، عبارت این است: فی امرأة ماتت فی شهر رمضان او طمثت او سافرت هل یقضی عنها؟ آیا قضاء می شود؟ این قضاء می شود بحث وجوب نیست بحث جواز است، اینکه در طمثت و مرض نه می گوید برای اینکه تشریع است، وقتی قضاء ندارد چرا قضاء کند؟

   بنابراین در سفر ممکن است، به شهادت اینکه جا داشته کسی گفته باشد این جایز نیست، چون در ماه رمضان مسافرت کرده بعداً وقت نداشته است، در ذهن بوده که شاید جایز نیست.

   و شاهد هم داریم باب 23 شهر رمضان حدیث دوازدهم را نگاه کنیم، این طوری است که شک و شبهه بوده در اصل جواز و اصل جواز را می گوید: عن امرأة مرضت فی شهر رمضان و ماتت فی شوال و اوصتنی ان اقضی عنها؟ یک زنی در ماه رمضان مریض شد در ماه شوال مرد، وصیت کرد که قضاء کنم برایش؟ قال:هل برأت مرضها؟ قلت لا در ماه شوال هم مرضش خوب نشد، ماتت فیه در همین مرض مرد در ماه شوال. قال: لاتُقضی عنها(لاتَقضی عنها) نه، قضاء نکن، فان الله لم یجعلها علیها، خداوند این را برایش معین نکرده است، جعل نکرده، مریض بود در همین مرض هم مرد وقتی هم نبود برای قضاء، قلتُ انی اشتهی ان اقضی عنها من دوست دارم قضاءکنم، اشتهی، یعنی میل خودش است، اوصتنی بذلک، آن هم وصیت کرده هم دلم می خواهد که قضاء کنم. قال: کیف تقضی شیاءً لم یجعلها علیها؟ چطور می خواهی چیزی را قضاء کنی که خداوند بر این زن واجب نکرده است؟ خدا بر این تکلیف نکرده شما چرا می خواهی قضاء کنی؟ معلوم می شود خودش هم می خواسته قضاء کند، بعد می گوید فان اشتهیت ان تصوم لنفسک فصم[7]، اگر می خواهی برای خودت روزه بگیر نه برای مرده، پس می شود بحث از جواز باشد، شبهه این بوده، با توجه به امثال این روایت بدست می آید که حداقل ظهور بر وجوب ندارد. آن وقت شما می خواهید وجوب را در باب روزه اثبات بکنید بعد بگویید روزه با نماز فرق نمی کند، پس در نماز هم واجب است، وجوب نمی شود از این استفاده کرد.

   پس  دلیل دوم هم درست نبود.

   دلیل سوم(البته قرائن را عرض می کنم) استناد کنیم به روایاتی که بعضی روایات به خصوص رجل دارد از باب مثال است، رجل را از باب مثال گفته است، خیلی روایات حلال و حرام می گوید رجل، پس چکار کنیم پس آن روایاتی که رجل دارد از باب مثال است، خصوصیت ندارد مثل روایات باب حلال و حرام و باب شکوک که رجل کذا می گوید، اینها به عنوان مثال است.

   استاد: این هم قابل زبّ است از کجا می گویید از باب مثال است؟ وقتی در خود روایت کلمه رجل را دارد شما به چه دلیل می گویید از باب مثال است،یک وقتی می دانیم مثل رجل شک بین ثلاث و اربع اینجا می دانیم از باب مثال است. هیچ فقیهی نگفته فرق است در شک سه و چهار بین زن و مرد اما یک جاهایی است نمی دانیم از باب مثال است، بعضی جاها می دانیم از باب مثال نیست، مثل باب قضاوت، انظرو الی رجل منکم یعرف حلالنا و حرامنا، تطرفی احکامنا، آنجا هم بعضی گفته اند رجل خصوصیت ندارد، یک آقایی در نماز جمعه حتی می گفت زنها می توانند قضاوت کنند چون رجل من باب مثال است.

   استاد: هیچ کسی اینجا نگفته از باب مثال است و خود روایت کلمه رجل را دارد، شما چطور می گویید از باب مثال است با اینکه می دانیم در قضاوت زن و مرد باهم فرق دارد، زنها احساسی است و آدمهای احساسی نمی توانند درست قضاوت کنند.

   علی ایّ حال در روایت با اینکه رجل دارد از باب مثال باشد دلیل می خواهد، لذا این دلیل و شاهد هم به درد نمی خورد.

   یک مطلب دیگر اینکه ان روایتی که عموم داشت، یک شبهه ای شده( روایت 18 باب 12) که میت داشت،عبدالله بن سنان: الصلاة التی دخل وقتها قبل ان یموت المیت، بدون فرقی بین زن و مرد، قال یقضی عنه اولی الناس به می گویند درست است اینجا کلمه ی میت دارد ولی اشکال کردند بر استفاده عموم، چرا؟ چون این روایت در مقام اینکه میت مرد است یا زن، نیست. اطلاق از آن استفاده نمی شود، و عموم هم از آن استفاده نمی شود. برای اینکه این در مقام حکم دیگری است، حکم اینکه قبل از مردن وقت داخل شده، و فرق است بین اینکه فوت قبل الوقت باشد یا بعدالوقت باشد، چون اگر قبل از ظهر بمیرد قضاء ندارد، اگر بعدازظهر مرد نماز قضاء دارد، این روایت در مقام بیان فوت قبل الظهر و بعد از ظهر است، نه در مقام بیان اینکه میت مرد است یا زن، از کلمه ی میت اطلاق نمی شود گرفت، و این اشکال بر عمومی ها، و از آن طرف جوابی داده شد، ما آن جواب را به عنوان عموم استفاده می کنیم روایتی که از یک جهت در مقام بیان بود، این شاهد می شود که از جهاتی دیگر در مقام بیان نیست؟ خوب در مقام بیان فوت قبل از ظهر و بعداز ظهر است درست، اما منافات ندارد که در مقام بیان اطلاق کلمه میت هم باشد و اعم از زن و مرد. چه قضاء پدر و چه قضاء نماز مادر هردو را شامل می شود.

   شاهد دیگر اینکه: بر فرزند لازم است قضاء کند دلیلش چیست؟ از بعضی روایات استفاده می شود این مقابل هبوه است، هبوه ی میت به فرزند می رسد آن وقت یک تکلیف نماز هم بر فرزند گفته اند.

   و در هبوه هم فرقی نیست که زن باشد یا مرد، مادر باشد یا پدر، چیزهای خصوصی اش به فرزند، ولد اکبر ولیّ میت می رسد. حالا انگشتر، کتابی علمی، مرکب سواری، بحث در محل خودش است که اینها اگر متعدد شد یعنی انگشتر چندتا شد و کتابهای علمی متعدد شد و چندتا مرکب و ماشین داشت چطور؟ بعضی ثروتشان فقط همین است و همه ی این را به ولد اکبر بدهند؟ تازه اینها به عنوان مثال است، یا تمام چیزهای خصوصی؟

   یک چیزهای عمومی خانواده است، خانه خرید زندگی کنند، یک چیزهای خصوصی است، همانطور که لباس و پیراهن میت به درد کسی نمی خورد انگشترش هم همینطور و مانند اینها، بگوییم اینها به عنوان مثال است، چیزهای مال شخص است و به خانواده ارتباط ندارد، علی ایّ حال بگوییم قضاء عن المیت مقابل هبوه است، و هیوه بین زن و مرد فرق نمی کند.

   استاد: جوابش این است که این استحسان محض است به این مصالح مرسله می گویند. فقه عامه با اینها کار دارد، قیاس- استحسانات، مصالح مرسله، سد زرایع و مانند اینها، در تعبیر کتابهای فقهی عامه است. والا این دلیلی نیست، دو حکمی از هم جداست.

   شاهد دیگر فتوای عده ی زیادی از اصحاب است. بعضی ها در کتابها دارند فتوای معظم، ولی اگر مشهور است، مشهور، خاصند می گویند از پدر قضاء کند.

  شاهد دیگری است بر تعمیم که اگر پدر و چه مادر مرد بر ولد اکبر قضاء نمازهایشان واجب است. و آن این است که از یک روایت تعلیل استفاده می شود، و تعلیل بین زن و مرد فرق نمی کند ببینید. در باب 23 احکام شهر رمضان حدیث 13 ما در معلقات این را به عنوان شاهد آوردیم روایت سیزدهم این است: موثقه عبدالله بکیر، فی رجل یموت فی شهر رمضان، یک کسی در ماه رمضان مرد قال: لیس علی ولیّه ان یقضی عنه ما بقی من الشهر، خودش مقداری روزه گرفته و مرده بقیه اش را لازم نیست قضاء کند و ان مرض فلم یصم رمضان، ثم لم یزل مریضا حتی مضی رمضان و هو مریض ثم مات فی مرضه ذلک[8]، اگر چنانچه مریض شد ماه رمضان روزه نگرفت و بعد از ماه رمضان زنده بود و مریض بود و بعد مرد باز هم می فرماید لیس علی ولیّه ان یقضی عنه الصیام، لازم نیست قضاء کند. اما فان مرض، ما به اینجا کار داریم فان مرض و لم یصم شهر رمضان، مریض شد ماه رمضان روزه نگرفت ثم صح بعد ذلک بعد از رمضان خوب شد، ولم یقض، قضاء نکرد ثم مرض و مات دوباره مریض شد و مرد فعلی و لیه ان یقضی عنه، اینجا ولی قضاء کند لانّه قد صح و لم یقض و وجب علیه. چون این صحیح شد و روزه نگرفت و برایش واجب بود باید قضاء شود، تعلیل لانه قد صح و لم یقض بگوییم اختصاص به مرد ندارد عام است مثل کبری قیاس است، مورد ولو اینکه رجل است و شقوقی که حضرت فرمود همه اش راجع به رجل بود مثل و ان مرض و لم یصم... ولی لانه قد صح ولم یقض اختصاص به رجل ندارد، هرکسی که صحیح شود روزه نگیرد باید بگیرد چه زن چه مرد و ولیّ هم اگر نگرفته است قضاء کند چه پدر و یا مادر.

   استاد: ما آنجا( در معلقات) جواب داده بودیم از این روایت استفاده ی تعلیل عام نمی شود لانه لان رجل، رجل خودش است، اگر گفت انار بخور چون شیرین است، آیا شیرینی بخورد چون شیرین است؟ انار شیرین را بخورند نه هر شیرینی را، این در مورد این رجل صحبت می کند این مرد چون خوب شد روزه نگرفت ولیّ، نه اینکه مادر هم اگر روزه نگرفت قضاء کند. بنابراین این هم نمی تواند دلیلی باشد بر عموم، واگر ادله ی بر عموم اثبات نشد با این شواهد( شش، هفت) شواهد که ذکر کردیم، هیچ کدام ثابت نشد، دلیل بر تعمیم نداریم که قضاء نماز مادر را شامل شود، همینکه دلیل نداریم کافی است.

   درمقابل قراینی داریم که قضاء اختصاص به پدر دارد، تا الآن شواهدی آوردیم برای شمول قضاء نماز مادر، نشد.

    ادله بر وجوب قضاء خصوص قضاء پدر:

   شاهد اول روایت پنجم از باب 23 احکام شهر رمضان: صحیحه حفص البوختری، سند در کافی علی بن ابراهیم عن ابیه و محمد اسماعیل و دو باره از فضل بن شاذان، همه شان از ابن ابی عمیر عن ابی عبدالله(ع) فی الرجل یموت و علیه الصلات اوالصیام. قال یقضی عنه اولی الناس بمیراثه، کسی، مردی، می میرد نماز و روزه به عهده اش است حضرت می فرماید اولی الناس بمیراثه از طرف او قضاء کند، بعداً اولی الناس به بحث می شود که ولد اکبر است. قلتُ فان کان اولی الناس به امرأة، پسری بزرگ ندارد، ولیّ میت دخترش است قضاء کند؟ قال: لا. فرمود: قضاءنکند الا الرجال[9]، فقط بر مردها واجب و لازم است یعنی ولد اکبر باشد. در این روایت امام سوال نکرد رجل یموت یا امرأة یموت نفرمود، درست است این در کلام سائل است نه کلام امام، کلام امام قیدی نیاورده است، قید در کلام سائل است ظهور در تقییدش ضعیف است، ولی در عین حال رجل را دارد امرأة ندارد، این یک شاهد بر اینکه بگوییم خصوص(رجل) است ولی این شاهد ناقص است یک قدری، چون قید در کلام سائل بود نه در کلام امام، ظهورش ضعیف است که بگوییم امام چرا نگفت فرقی بین رجل و غیر رجل است، چون صحبت راجع به این جهت است که قضاء بکند بیشتر هم این است، صحبت در قاضی است نه در مقضی عنه، ما یک قاضی داریم یک مقضی عنه داریم، یک مقضی داریم قاضی قضاء کند، مقضی عنه از که قضاء کند، مقضی چرا قضاء کند.

   اینجا بحث مقضی عنه نبوده گرچه رجل دارد بحث این بوده که قاضی کیه، یقضی عنه اولی الناس بمیراثه، بنابراین یک قدری این ظهور در تقیید رجل ضعیف است، نمی شود از آن ظهور در اختصاص را گرفت، ممکن است بگویید بالاخره این یک قیدیست در کلام و آن روایتی که داشت المیت و عموم بود، این روایت آن را تقیید می کند، آن داشت المیت این می گوید الرجل، جوابش این است: تقیید در متعارضین است و آن روایت و این روایت مثبتین هستند آن روایت می گفت میت و عموم هم داشت و این می گوید رجل مُرد قضاء دارد، هردو می گوید قضاء دارد، نه اینکه یکی بگوید قضاء ندارد، مثبتین تقیید نیست مگر در جایی که وحدت اراده احراز شود مثلا در باب کفارات یک دلیل می گوید اعتق رقبة دلیل دیگر هم می گوید اعتق رقبة مؤمنة، مثبتین هستند اما می دانیم یک مطلب را می گویند، مثلا می گوید اگر روزه را افطار کردید عتق رقبة کنید و آن روایت می گوید عتق رقبة مؤمنه کنید، می دانیم دو رقبة واجب نیست یک رقبه واجب است، وحدت اراده است، درجایی که وحدت اراده باشد مثبتین هم باشد اطلاق و تقیید است، ولی اگر وحدت اراده اثبات نشود مثبتین که اطلاق و تقیید نیست.

   علی ایّ حال این خصوص نشد استفاده کنیم و مختصر ظهوری دارد که رجل است اما چون در مقام بیان مقضی عنه نیست، در مقام بیان قاضی است که قضاء کند، اینکه نماز و روزه پدر را قضاء کند دلیلی روشنی پیدا نکردیم. به نظر شاهد اول که رجل است چندان ظهور روشنی ندارد.

   شاهد دوم: نه آن عموم نه این خصوص، برائت، شک می کنیم که قضاءهای نماز مادر بر فرزند واجب است یا نه؟ برائت جاری می کنیم در مورد ولد اکبر از طرف پدر مطمئن هستیم و از طرف مادر نتوانستیم دلیلی بیاوریم در مورد عمومیت و خصوصیت برائت جاری می کنیم. بنابراین بعید نیست طبق برائت عمل کنیم و دلیلی بر وجوب قضاء از طرف مادر پیدا نکردیم. حالا چرا ما نمی دانیم، احکام شرع براین است، خیلی ها احساسی بحث می کنند و می گویند چون مادر مظلوم است و زحمت می کشد باید مادر را بگوییم، اینکه استحسانی است، بعلاوة محیط ها فرق می کند در بعضی محیط ها پدر مظلوم است. این طور نیست همه جا مادرها مظلوم باشند در روایات داریم، دو قسم روایت داریم که بیشتر بهشتی ها زنها هستند ولی روایتی هم است قلّ ما یمکن که زن بهشت برود. یک روایت هم دارد کسی آمد خدمت امام صادق از زنش خیلی تعریف کرد که زن متدینه خوبی دارم حضرت فرمود به او بگو در اسلام مردها می توانند دوتا زن بگیرند اگر قبول کرد خیلی خوبه، زنها در محیط های ایران به خصوص محیط مناطق مرکزی اگر به زنها بگوئی می گویند پیغمبر را هم قبول ندارند.

   درست است زن در خانه زحمت می کشد ولی مردها هم تا یک لقمه نان حلال پیدا کنند به قول قمی ها حتکش در می آید، زنها دوران حمل زحمت می کشند ولی مردها هر روز روز حملش است که قرض ها را چکار کند. قسط ها را چطور بدهد.

   مطلب بعدی: پدر می خواهد آزاده باشد یا عبد باشد، مردی که مرده آیا فرق است اینکه عبد باشد یا آزاده باشد یا نه؟ اگر برده باشد لازم نیست بگوییم فرزندش نمازهای او را قضاء کند، مرحوم سید تبعا للمشهور می فرمایند لافرق بین الحر والعبد چنان چه سید می فرمود لا فرق بین الرجل و المرأة، اینجا هم می گوید لافرق بین الحر والعبد می خواهد پدر حر باشد می خواهد عبد باشد. و میت هم در زن آزاد باشد یا کنیز باشد، مشهور هم عقیده اش این است لافرق. بعضی روایات اطلاق دارد، درباب 23 احکام شهر رمضان روایت پنجم همان روایتی که عرض کردیم فی الرجل یموت، رجل دارد، حالا این رجل حر است یا عبد، ندارد و اطلاق دارد فی الرجل یموت و علیه الصلاة اوالصیام، مردی مرده نماز و روزه به عهده اش است می خواهد آزاد باشد یا برده باشد، این یک شاهدی است بر این مسأله.

   بعضی فرمودند: از اقسام این روایت نمی شود اطلاق استفاده کرد، فی الرجل یموت، نمی شود گفت چه حر باشد یا عبد باشد چرا؟ برای اینکه این روایت در مقام بیان قاضی است همانطور که گفتیم نه مقضی عنه، نه اینکه رجل که مرده کیه؟ آزاد است یا عبد، نه، این نیست، بحث در قاضی است یعنی یقضی عنه اولی الناس بمیراثه، اطلاق رجل به درد ما نمی خورد چون بحث در قاضی است که چه کسی قضاء کند نه در مقضی عنه، قاضی اولی الناس بمیراثه است و این اولی الناس بمیراثه شاهد بر حرّ است که عبد نباشد، برای اینکه عبد که ارثش به بچه نمی رسد به مولی می رسد،(اگر قایل شویم صاحب مالش است) یا یقضی عنه اولی الناس بمیراثه به معنی عامش بگیریم در عبد اولی الناس بمیراثه مولایش است که او نماز قضاءهایش بخواند؟ احدی هم چنین فتوائی نداده است، نه شیعه نه سنی، معهودی از اهلبیت هم نیست ائمه ما همه ی شان برده داشتند و هم چنین چیزی نبوده که اهلبیت نماز قضاهای برده هایشان را قضاء کنند. پس اگر رجل اطلاق داشته باشد که برده را شامل شود اولی الناس بمیراثه مولایش است و هیچ کسی فتوا ندادند که مولی نماز برده اش را قضاء کند اهلبیت همه برده داشتند و ما در جواب کمونیستی ها زمانی که در زندان بودیم جواب اینکه اسلام چطور برده داشته در کتابی نگاهی به بردگی آوردیم.

   همه ائمه برده می خریدند و نمی گفتند از کجا آوردی برده دزدی و فراری است یا نه مثل ید معتبر می دانستند و می خریدند و سوال هم نمی کردند.

   امروزه هم در دنیاء برده است از آفریقا انسانها را دزدی می کنند بعنوان برده می فروشند.

اللهم صلی علی محمد و آل محمد



جلسه 100      
سه شنبه 16/2/1393


بسمه تعالی

صحبت این بود که قضاء نماز میت از این جهت که حر باشد یا عبد باشد فرق دارد یا نه؟ بعضی گفته اند باید حر باشد، بر میتی که عبد است بر وارثش این نماز لازم نیست. چرا؟ برای اینکه در بعضی روایات این طور نقل شده. یقضی عنه اولی الناس بمیراثه، قضاء نمازهای میت را اولی الناس، آنکه اولویت به میراث میت دارد انجام بدهد. اولی الناس در برده فرزندش نیست، مولی است، اگر عبدی بمیرد مولی دارد و فرزند حر دارد ارثش به مولی می رسد نه به فرزند حرش. البته روی مبنای اینکه مالک چیزی باشد. اگر مالک چیزی نباشد هیچ، اولی الناس بمیراثه هم نیست، ارث هم مطرح نیست، آن وقت اگر طبق این جمله اولی الناس میت، مولاست نمازهای او را مولی باید قضاء کند، در حالی که احدی هم چنین فتوایی را نمی دهد، معهود از ائمه و اصحاب ائمه هم این چنین نیست که اگر برده اش بمیرد نماز قضاء هایش را مولا بخواند، هیچ کس هم چنین فتوایی نمی دهد با این که برده همه جا بوده و نه اینکه بوده فرد نادر الوجود بوده است، شایع و کثیر بود، هم خود ائمه داشتند هم اصحابشان داشتند پس بهتر است بگوییم مساله عبد بیرون از این قانون است واینکه نمازهای میت قضاء دارد مال حرّ است. و الا اگر قضاء داشته باشد عبد اولی الناسش هم مولایش است و او هم قضاء نمی کند، پس این مسئله مال حر است.

ولی همانطور که جواب داده شده، این مساله اینطور نیست برای اینکه اولی الناس ، اولی الناس بالفعل را نمی گوید ، این عبارت اخری این است که بگوییم اقربهم الیه، اقرب به میت اقرب تکوینی است، ظهورش در تکوین است، نه اقرب قرادادی، عبد و مولا به هم اقرب هستند ولی اقرب قراردادی، معامله، خرید و فروش، اعتبار، اما اقرب تکوینی پدر و فرزندی است، اولی الناس مثل اولوالارحام بعضهم اولی ببعض است، یک مطلبی تکوینی است نه مطلبی قرار دادی نظیر این در قرآن زیاد است مثل واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا، منظور حبل تکوینی است، نه اینکه حبل اعتبار می باشد. حبل اعتباری از جامعه جدا نشوید بلکه حبل تکوینی است. حبل اعتباری، حبل قراردادی است که در بعضی چیز مشترک باشند و با هم باشند و لذا در روایت دارد حبل الله یعنی حبل ولایت، ولایت حضرت امیر، نه اینکه اجتماع کنید و با هم باشید و جدا نشوید از جامعه، آن وقت استناد شود که امام حسین قیام کرد قیامش باطل بود چون از جامعه جدا شد و مردم داشتند زندگی می کردند، ایشان اختلاف کرد.

درحال که صریح قرآن است: من احسنُ قولاً من دعی الی الله و عمل صالحاً و قال انّنی من المسلمین چه حرفی از این بهتر که انسان حرفش را بزند، حرف در راه خدا، و نمی توان گفت که تو چرا شق عصای مسلمین کردی.

علی ای حال همانطور که آن حبل الله تکوینی است و سبب المتصل بین الارض و السماء است. در اینجا هم که یقضی اولی الناس بمیراثه، اولی تکوینی است نه اولی قراردادی و خرید و فروش که در مساله عبد و حر مطرح است. ان وقت اولویت به میراث اگر اقربیت به تکوین باشد. این کنایه است نه حتما ارث باشد. ممکن است کسی مرد و مال هم نداشت، ارث بالفعل نیست، اگر پدری مرد و ارث هم نداشت بچه اش باید قضاء بکند. پس منظور از اولی الناس نه وارث بالفعل، بلکه آنکه اقربست لازمه اش این است که اگر پولی باشد او ارثی بیشتری می برد. سهم بیشترمی برد و آن لازمه اش است و الا همان اقربیت تکوینی است و مثل حبل الله تکوینی که حبل الله تکوینی است نه قراردادی، حبل ولایت. بنابراین عبد که مرد اولی الناس یعنی اقرب الناس تکویناً که بچه اش است نه مولایش، از طرف پدر قضاء کند. و فرقی بین حر و عبد نیست.

مطلب دوم: اینکه نماز قضاء انجام می شود اتفاقی و اجماعی است. یکی دو سه نفر گفتند لازم نیست ولی نماز قضاء انجام بدهد می تواند نماز قضاء انجام دهد، یا می تواند پول به عنوان صدقه بدهد، نه اجیر کند کسی را بر نماز، صدقه بدهد. اگر کسی مرد و نماز قضاء داشت لازم نیست ولی او نماز بخواند، می تواند نماز قضاء بخواند و می تواند به جای او صدقه بدهد. از جمله کسانی که این عقیده دارند ابن جنیده، سید مرتضی ـ ابن زهره ابوالمکارم است. اینها قائلند به تخییر ، ولیّ میت مخیر است بین اینکه نمازش را بخواند یا صدقه بدهد.

در روایات داریم صدقه را اما در نافله است ، ولیّ هم نیست خودش است که صدقه بدهد. نافله نخوانده لذا به جای هر دو رکعت یک مد طعام بدهد که این را در نمازهای مستحبی روایاتش را خواندیم. درباره خود شخص است و ما بگوییم ولیّ اگر صدقه بدهد فرقی نمی کند، اینکه ولیش صدقه بدهد یا نماز بخواند این قیاس است قیاسی بی مدرک که از نافله تعدی کنند به فریضه، و از خود شخص به ولیش. صاحب حدائق ج11 ص57 می فرماید: و لم نظفر بمستند. ما هیچ دلیلی بر این قول پیدا نکردیم.

علامه می فرماید غیر این سه نفر و باقی المشهورین من الاصحاب لم یذکرو الصدقه فی الفرائض مشهور اصحاب صدقه را در واجبات مطرح نکردند. لنا انّه واجب، می گوید دلیل بر اینکه نماز را بخواند واجب است لا تجوز الصدقه، صدقه جایز نیست. علامه می فرماید آنها یک دلیل آوردند: و احتجو بانّه واجب علی سبیل البدل، می گوید قبول داریم نماز قضایی میت واجب است، ولیی صدقه علی البدل واجب است لا علی التعیین، نظیر صوم است ، کسی روزه نگرفت بدل دارد، حتما روزه واجب نیست  اینجا هم بدل دارد روایت هم  دارد آن جایی که نماز قصر است روزه نمی گیرید آنجایی که روزه نمی گیرید نماز قصر است.

در بحثی صلات مسافر روایاتی داریم روزه تشبیه شده به نماز، روزه اگر نمی گیرید نماز قصر است و نماز اگر قصر است روزه هم آنجا نیست.

در کفاره هم روزه بدلی است ، نه حتما روزه بگیرید، نماز هم طبق این قاعده بگوییم بدلی است یا نماز بخواند یا صدقه بدهد. این ادله ابن جنید و اینها بود.

علامه در مختلف می فرماید: و فیه انّه بالنص. بلی در صوم داریم در نافله داریم نمی شود قیاس کنیم لوجوه استحسانی ، که پس در نمازی فرائض هم هست.

مطلب سوم: خیلی ها گفته اند ما فاته لعذر، اگر میت نمازش لعذر قضاء شده ولی اش قضاء کند. در این مطلب سه عقیده است.

1ـ مافاته لعذر، معذور بوده نماز نخوانده حالا به هر جهت، خواب بوده یا هر جهتی دیگر.

2ـ ما فاته لمرض الفوت، آنکه در مرض موت از او قضاء شده و دنبالش موت آمده.

مرحوم ابن ادریس حلی ـ ابن سعید، صاحب جامع، اینها گفته اند فقط نمازی که در مرض موت قضاء شده قضاء کند و الا سایر مرض ها قضاء ندارد. عذرهای دیگر قضاء ندارد که ولی قضاء کند، خودش هرکاری کرده کرده، و خدا هم کاری می کند.

3ـمطلقا بر ولی قضاء نماز فائته میت واجب است. پس سه عقیده شد: لعذر قضاء شده باشد ، در مرض موت قضاء شده باشد. مطلق واجب است.

آنکه مطلقا واجب می داند می گویند لعذر باشد یا عمداً باشد یا در مرض موت باشد یا نباشد همه بر ولی واجب است. عقیده دوم که مافاته لمرض الموت بود و ابن ادریس حلّی و اینها گفته اند هیچ دلیلی ارائه نکردند جز دلیل انصراف، ما نفهمیدیم چه انصرافی و به چه دلیلی، روایات را خواندیم که در باب 12 قضاء الصلوات مفصلا بحث شده که مافات من المیت هیچ نداشت مرض موت و هیچ وجهی در انصراف به مرض موت نداشت.

بنابراین حرفهای اینها درست نیست.

اما مافاته لعذر آنکه لعذر فوت شده نه فقط در مرض موت، اگر فاته لعذر قضاء دارد و الا نه، و این به چه جهت؟ بعضی وجوهی استحسانی گفته شده یکی لا تزر وازرة وزر اخری پدر نماز نخوانده چه طور به گردن پسر می اندازید پس به قدر متیتن اکتفا کنید که می خواست بخواند نشد، عذر بود و متمکن نبود نشد و لا تزر وازرة وزر اخری، آن نماز نخوانده من چکاره ام نمازش را بخوانم.

استاد: این ظاهراً وجهی نیست و آیه لا تزر و ازرة و زر آخری، این در سیاق ایات قیامت است، اگر کسی گناه کرده گناهی این را در قیامت به پای دیگری نمی نویسند.ربطی به این ندارد که یک نفر موضوع شود برای حکم دیگری،میت از دنیا رفته احیاء موظفند بروند جنازه اش را دفن کنند و نماز بخوانند، حالت و فعل کسی دیگری موضوع می شود برای حکم دیگران بنابراین این ربطی به آیه ندارد، یک نفر مسجد را نجس کرده و گذاشت و رفت برای دیگران واجب است تطهیر کنند عمل شخص دیگر است موضوع می شود برای تکلیف دیگران.

در اینجا میت نماز نخوانده موضوع می شود برای حکم ولیّ این ربطی به لا تزر وازرة وزر اخری ندارد و آن راجع به گناه و عقاب در آخرت است. نه برای موضوع احکام در دنیا.

یک وجه هم گفته اند که این متناسب با عقاب باید باشد، اگر بگوییم یک کسی عمداً نماز نمی خواند این متناسب با قضاء نیست متناسب با عذاب و عقاب است. این نخوانده عمداً عقاب شود نه اینکه ما از گردنش بکاهیم و اعمالش را انجام بدهیم.

در جواب بگوییم: اینکه عمداً نخوانده ما قضاء نکنیم ربطی به عقاب ندارد عقاب در قیامت است و باید قضاء شود.

وجه دیگر: ادعی انصراف است که به لعذر انصراف دارد و ما گفتیم به هیچ وجه انصراف ندارند پس سه عقیده داریم: قضاء مرض موتش انجام دهد نه مطلقا چون انصراف به این دارد و این عقیده ابن ادریس اینها بوده. یک عقده این بود که اختصاص به مرض موت ندارد، ولی مطلق العذر و مرضهای دیگر بعد موفق نشد بخواند، بالاخیره مطلق لعذر، معذور در ترک اداء و قضاء بوده مطلق العذر بوده.

این هم برایش ادعی انصراف کردند و ما گفتیم انصراف وجهی ندارد و یکی هم لا تزر وازرة وزر آخری بود که می گفت گناه کسی دیگر را ما به گردن نگیریم حتی المقدور یک کسی نماز نخواند ما بیاییم نمازهایش را بخوانیم و لذا به قدر متیقن اکتفا کنیم که لعذر باشد یا به قدر متیقن حرف ابن ادریس مرض موت باشد و گفتیم لا تزر ربط به قیامت دارد و ربطی به موضوع ندارد ممکن است عملی یک  کس موضوع باشد برای حکم دیگران بنابر این طبق همان روایاتی که خواندیم مافات عن المیت هیچ ندارد لعذر، مافات عن المیت من صلاته و افعال دیگر که قبلا صحبت شد ولیش انجام دهد چه مرض موت باشد یا نباشد می خواهد لعذر باشد یا نباشد، مطلقاً ولی میت قضاء کند.

سوال: بحثی عقاب را یک دفعه دیگر بفرمایید. استاد: اگر مخصوص کنیم به غیر عذر، با عمد، عقاب مناسب است اما اگر مطلق بگیریم با عقاب تناسب ندارد. اینکه بگوییم تناسبش با عقاب است صرف استحسانی است، ربطی به عقاب ندارد.

یک مطلب دیگر، ما گفتیم مافاته لعذر او غیر عذر، با هم فرقی نمی کند، مافات عن المیت لعذر او غیر عذر گفتیم مطلقا انجام بدهد حالا فاته لعذر او غیر عذراٍ آیا بعداً می توانست قضاء کند.

یا نمی توانست قضاء کند؟ این یک مطلبی است، فاته لعذر او غیر عذر مطلقا آن فوت است اما اگر بعداً قضا نکرد این چه طور است؟ تمکن من القضاء نکرد و اهمل وسامح. یا اینکه بعداً هم لم یتمکّن، فات لعذر او مطلقاء این راجع به اصل فوت، و گفتیم سه عقیده است: فوت لمرض الموت فوت مطلق العذر فوت مطلق چه عذر یا بدون عذر ـ که مشهور بیشتر همین را می گویند اما این بحث این است فات به هر صورت، و قضاء نکرد به هر صورت، قضاء نکرد روی احمال تسامح، یا قضاء نکرد چون متمکن نشد. این چه طوری است؟ دو عقیده است:

1ـ یک عقیده گفته و لم یتمکّن ظاهر عبارت سید این است: مافات لعذر من مرض او سفر او حیض و لم یتمکّن من قضائه، فوت شد بعداً هم نتوانست قضاء بکند. یکی قضیه ی فوتش بود سید می گوید لعذر مثل مرحوم محقق و یک عده، ما مطلقا گفتیم قضاء کند، این مال اصل فوت بود، اما اگر بعداً هم قضاء نکرد، مکّن و اهمل او لم یتمکّن، این دو عقیده است ، مرحوم سید می فرماید و لم یتمکّن، فوت لعذر بوده و بعداً هم قضاء نکرد نه، اینکه قدرت داشت قضاء نکرد، نه، بلکه گرفتار شد گرفتار زندگی و مسایلی پیش آمد نتوانست قضاء کند تمکن عرفی نه عقلی، عرفا تمکن نداشت، وقت نداشت مراجعات داشت و از این قبیل، کارهای دنیوی که دارند نه اینکه تسامح کرد، منظور عقلانی نیست عرفی است.

آیا دلیلی داریم که لم یتمکّن؟ روایات که در باب 12 قضاء الصلوات خواندیم، این لم یتمکّن در کلام امام هیچ جا نیست و هیچ کجا هم چون قیدی ندارد، بنابراین نمی شود آنجاهای قضاء کند ولیّ که میت لم یتمکّن من القضاء، بلکه بعض ادعی کردند، روایات مال جاهای است که تمکّن، خصوص تمکّن است می توانیم بگوییم مطلقا تمکّن او لم یتمکّن ، بلکه آنجایی است که تمکّن ، فاته لعذر و تمکّن من القضاء و لم یصلّ و لم یقض اهمالا و تسامحاً، این مال آنجاست ، به چه دلیلی؟ فوت حالا لعذر او مطلقا، ولی قضاء تمکّن و لم یقض نه لم یتمکن مثل که سید می گفت، می گویند از بعضی روایات این استفاده می شود، چه طور؟ مثلاً دو تا روایتی که عرض می کنم: یکی باب 23 احکام شهر رمضان حدیث پنج صحیحه حفص البوختری که قبلا به جهتی خواندیم ، عن الصادق(ع) فی الرجل یموت شخص می میرد و علیه صلاة او صیام، نماز و یا روزه به گردنش است، و علیه الصلاة و الصیام[10] که می گوید بعد از اینکه فوت شد اگر لم یتمکّن بود و قدرت نداشت و علیه نمی گفت، و علیه مخصوصا در روزه حالا در نماز با یک تسبیحات اربعه و یا الله اکبر درست می شده، در صوم به خصوص علیه می رساند که تمکّن و اگر لم یتمکّن بود علیه معنا نداشت، علیه ما در معلقات داریم (این فرمایشی که عرض کردیم مال آقایی خوئی است) ایشان می فرماید از علیه اینجا این طور استفاده می شود قضاء به عهده اش بوده و می توانست قضاء کند و تسامح کرده است و انجام نداده ما در معلقات داشتیم علیه اعتبار اصل است.

به اعتبار اداء، برای اصل نخواندن، نه قضاء، آن اصلش که نماز به عهده اش است و نخوانده، در آن اصلش به اعتبار مقام اداء نه به اعتبار مقام قضاء، نه اینکه بعداً قضاء توانست یا نتوانست، اصل تکلیفی که از اول به عهده اش بوده به آن اعبار گفته شده است.

ایشان یکی به همین تمسک کردند و یکی در باب 23 حدیث دوازدهم، راجع به آن زنی که مرد و قضاء به عهده اش بود و بچه اش گفت من می خواهم انجام بدهم، ببینید: روایتی ابی بصیر عن الصادق(ع) سألته عن امرأة مرضت فی شهر الرمضان و ماتت فی شوال، می گوید زنی در ماه رمضان مریض شد و در ماه شوال مرد، یعنی پس وقتی قضاء کأنه نداشت، فاوصتنی آن اقضی عنها به من سفارش کرد از طرفی او انجام بدهم، نمی گوید این ولی است یا نه؟ وصیت را می گوید. قال برأت امن موضها آیا خوب شد از مریضی؟ قلت لا: گفتم نه، ماتت فیه ، در همین مرض مرد، قال لا تقض عنهما قضاء نکن از طرف او فانّ الله لم یجعلها علیها خدا به عهده ی این زن قرار نداده چطور قضاء می کنید؟ در ماه رمضان مریض بود و بعداً هم مرد. وقتی قضا نشد، و لم یتمکّن ، قلت: فانی اشتهی ان اقضی عنها و قد اوصتنی بذلک ، حالا من خودم دوست دارم قضا بکنم از طرفی این ولو لازم نیست من این کار را می کنم. قال: کیف تقض شیاءً لم یجعلها الله علیها؟[11] چه طور قضا می کنی چیزی را که خدا به عهده او قرار نداده است، خودت بگیر او روزه ندارد.

ایشان(آقای خوئی) از این روایت استفاده می شود که اگر قضاء لم یتمکّن بود، یعنی لم یتمکّن عن القضاء اصلا وجوب ندارد، وجوب قضاء مال جایی است که تمکّن ، نه لم یتمکّن، مال تمکّن است.

استاد: این مال اداء است یعنی هم چنین چیزی اصلا تکلیف نداشت به این وجه.

استاد: ما می گوییم مطلقاً چه تمکّن او لم یتمکّن می خواهد تمکّن او لم یتمکّن، فوت نماز هم نه لعذر بلکه مطلقاً است ، قضاء را هم نمی گوییم تمکّن او لم یتمکّن ، می خواهد تمکّن او لم یتمکّن، مطلقا قضاء به عهده ی ولیّ است باید انجام بدهد.

بنابراین بحث در نماز است ، روزه هم هم چنین ، اگر چنانچه شخص مرد یعنی ما گفتیم پدر ، مرحوم سید گفت ولو مادر اگر مرد ایشان فرمود لعذر ما گفتیم ولو لغیر عذر، بعد فرمود لم یتمکّن من القضاء ما گفتیم تمکّن او لم یتمکّن من القضاء فرق نمی کند، باید ولیش انجام دهد، بعد بحث می کنیم ولی کیست؟ سوال: شما مطلقا را از کجا به دست آوردید؟ جواب استاد: مطلقاتی که می گفت یقضی عن المیت خواندیم روایت را در باب 12 قضاء الصلوات. اللهم صلی علی محمد و آل محمد.

 
 ---------------------------------------------------------------------------------

[5] وسائل الشیعة باب 12 قضاء الصلوات ح 18

[6] وسائل الشیعة باب 23 احکام شهر رمضان ح 4-16

[7] وسائل الشیعة ج 10 باب 23 احکام شهر رمضان ح 12

[8] وسائل الشیعة ج 10 باب 23 احکام شهر رمضان ح 13

[9] وسائل الشیعة ج 10 باب 23 احکام شهر رمضان ح 5

[10] - وسایل الشیعه، ج8، باب 23، احکام شهر رمضان، ح5.

[11] - وسایل الشیعه، ج 10، باب 23، احکام شهر رمضان، ح12

   چهار‌شنبه 30 مهر 1393




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما