جلسه 101
چهارشنبه 17/2/1393
بسمه تعالی
صحبت این بود که در نماز، هر نمازی که فوت شده، قدر متیقن از پدر باید قضاء بشود، اختصاص ندارد به فوت لعذر، دلیل گفتیم اطلاق دارد مثل صحیحه ی حفص، حفص بوختری که خواندیم.
مساله ی عقوبت و ثواب اینها نیست که بگوییم. جاهای که لعذر نبوده به عقاب استحقاق دارد نه اینکه رفع مشکل از او بکنیم. اینها نیست، مائیم و اطلاق دلیل، مافاته لعذر او لغیر عذر آن وقت قضاء شود.
حالا عذر چیست؟ مرحوم سید در نماز فرمودند: مثل مرض و سفر و نخوانیها. قبلا عرض کردیم در نماز مرض عذر حساب نمی شود، نماز در جایی دارد که می رسد به صلات غرقی که یک توجه، و تکبیریست، عذر از اصل نماز نیست، و سفر هم همینطور، بلی، حیض را هم مثال زدند، آن می تواند عذر باشد، در آنجایی که اول وقت بوده و شارع هم اجازه داده تاخیر کنید و این اول وقت نخواند و حائض شد. بلی این عذر است به هرحال چه عذر و چه غیر عذر، دلیل اطلاق دارد باید قضاء شود، حرّاً کان المیت او عبداً. همه ی اینها توضیح داده شده اما حالا روزه چه طور است؟ روزه مثل نماز است یا فرق می کند؟ گاهی منشأ خوردن روزه مرض است و گاهی منشأ سفر است، گاهی منشأ اعذار دیگر است غیر از مرض و سفر. مثلا جنوب بوده و مسأله اش را نمی دانسته، این غیر مرض و سفر است، و امثال اینها.
اگر چنان چه مریض بوده و روزه نگرفته اگر بعدا متمکن نبود و مرض ادامه داشته قضاء ندارد.
در ماه رمضان مریض بوده بعدش هم مریض بوده بعدش مرده، لذا اگر فوت لمرض بوده، قضاء در صورتی است که تمکن، یعنی می توانسته انجام بدهد و انجام نداد. قضاء در آنجایی است که تمکن و اگر لم یتمکّن، قضاء بر او لازم نبوده تا ولیش قضاء کند. روایاتی هم داریم که الان می بینم و اما اگر منشأ روزه نگرفتن سفر بوده می خواهد تمکن یا لم یتمکن باید قضاء کند، بعدا سفر تمام شد وقت داشت نگرفت یا اینکه بعد از سفر مرد، فرقی نمی کند تمکّن او لم یتمکّن.
بحث در این است که اگر عذری غیر سفر و مرض داشت، در سفر تمکن اولا یتمکن قضاء داشت، مرض در صورت تمکن قضاء داشت، نه مرض بود نه سفر اعذار دیگر بود مثل جنوب بود مسأله اش را نمی دانست بعد متوجه شد. آیا این ها را ملحق کنیم به مرض که در صورت تمکن قضاء دارد، یا ملحق کنیم به سفر تمکن او لم یتمکن به هر حال مات و نگرفت ، بگوییم مطلقا ولیش قضاء کند.
عبارت مرحوم سید ظاهرش این است می گوید اینها مثل سفر است. یعنی تمکن او لم یتمکن قضاء دارد. ببینیم از روایات چه استفاده می کنیم، روایات در باب 23 احکام شهر رمضان ادعی می شود فقط سفر است که تمکن او لم یتمکن قضایش را آورد، اما مثل مرض می ماند نه سفر.
از چند روایت استفاده شده:
1ـ روایت دوازده این باب روایت ابو بصیر، سند خوب، باسناد شیخ، عن صفوان ، عن احمد بن محمد عیسی عن علی بن حکم، عن محمد بن یحیی، عن ابی بصیر، عن الصادق(ع) این روایت را قبلا به جهاتی خواندیم.
سألته عن امرأة مرضت فیی شهر رمضان، از امام پرسیدم درباره زنی که در ماه رمضان مریض شد و ماتت فی شوال، در ماه شوال مرد و فاصله ای نشد تا این قضاء ها را انجام دهد، فاوصتنی ان اقض عنها وصیت کرد من را از طرف او قضاء کنم. حضرت فرمود: هل برأت من مرضها، مرضش خوب شد؟ قُلت: لا، خوب نشد ، ماتت، در همین ماه مرد. قال لا تقضی، قضاء ندارد و ان الله لم یجعل علیها خداوند واجب نکرده بر او روزه را تو بخواهی قضاء کنی، قُلت فانی اشتهی ان اقضی، من به امام گفتم من دوست دارم قضاء کنم،به هر حال ، چون وصیت کرده اوصتنی، قال کیف تقض شیاءً لم یجعله الله علیها، چه میخواهی قضا کنی؟ چیزی را که خداوند بر او واجب نکرده است؟ فاشتهیت ان تصوم لنفسک فصم.[12] برای خودت می خواهی روزه بگیر، این راجع به مرض است، درباره مرض تصریح دارد متمکن باشد، مرضش ادامه داشته قضاء ندارد.
اما یک قاعده به دست می دهد که آنچه را جعل شده می توانی قضاء کنی، آن چه را جعل نشده در حال عذر است در حال عذر تکلیفی ندارد. بعدا دلیل می خواهد این بر او واجب باشد، مرض را بالصراحت گفته تمکن شرط است.
تمکن نداشت قضاء ندارد. یک قاعده کلی هم به دست داد که قضاء در جایی است اصل حکم جعل شده باشد، اگر معذور بود جعل ندارد اگر عذر نداشت در جریان است.
2ـ روایت چهار23 است. این یک قدر روشن تر درباره مرض صحبت می کند: عن ابی حمزه ثمالی، صحیحه است، کافی عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن علی بن حکم، عن ابی حمزه، عن الباقر(ع): سألته عن امرأة مرضت فی شهر رمضان، یک زنی در ماه رمضان مریض شد او طمثت: یا حایض شده حیض مرض نیست طبیعی است، کسی حیض نشود مریض است. او سافرت، یا مسافرت رفت فماتت قبل خروج شهر رمضان، قبل از خارج شدن ماه رمضان مرد، حالا هل یقضی عنها، روزه ها از این زن قضا بشود؟ قال : اما الطمث و المرض فلا، اگر در حیض بوده روزه نگرفته بعد وقت نشده و مرده قضاء ندارد، اما السفر فنعم[13] قضاء دارد.
به خوبی ملاحظه کنید تصریح می کند، سفر است که قضاء دارد، و مرض و حیض قضاء ندارد و مرض را روایت قبلی هم گفت و اما طمث غیر مرض است و قضاء ندارد.
بنابراین اعذار غیر مرض و سفر ملحق به مرض می شود یعنی در صورتی قضا دارد که تمکّن و لم یقض و الا اگر عذر ادامه پیدا کرد و مرد قضاء ندارد.
بعضی از روایت حفص بوختری هم این معنا را استفاده کرده اند که روایتی پنجم این باب است، قبلا به جهاتی خواندیم.
عن الصادق(ع) این هم صحیحه است:فی الرجل یموت و علیه الصلاة او الصیام، قال یقضی عنه اولی الناس بمیراثه این را بحث می کنیم که اولی الناس کیست و قضا می کند. قلت: و ان کان اولی الناس به امرأة، اگر اولی زن باشد چه؟ قال: لا،[14] الا الرجال، باید مرد باشد، موضوع در این روایت چیست؟ و علیه الصلاة او الصیام است. از کلمه علیه استفاده کردند باید حکم ثابت باشد، و این در موقعی که معذور بوده معذور شرعی بوده، بعداً دلیل می خواهد که قضاء برایش واجب باشد، چون خودش هم که مرد.
استاد: ما قبلا هم صحبت کردیم این علیه الصلات او الصیام شاید اداء را می گوید، آن حال اداء این تکلیف به عهده اش بوده که انجام نشده است. ولی به هر حال به این روایت هم استناد شده، اما آن روایتی قبلی که خواندیم دلیل خیلی خوبی است بهترین دلیل، آن روایت است. عن ابی حمزه ثمالی که خواندیم. اما الطمث و المرض مریض و حایض اگر تمکن نداشت قضاء ندارد، مرض معلوم است که گفتیم و طمث هم که ملحق به مرض است قضاء ندارد.
سوال: زنی که حایض بوده در ماه رمضان و مرد قضاء ندارد؟
جواب استاد: بحث همین است اگر لم یتمکن قضاء ندارد، مرحوم سید عقیده اش این نیست، سید می گوید تمکن او لم یتمکن.
عبارت سید: لمرض تمکن من قضائه او سفر مطلقا او غیر ذلک عبارت سید: و کذا فی الصوم لمرض تمکّن من قضائه و اهمل بل ولو کذا من غیر المرض، من سفر او طمث و ان لم یتمکن من قضائه.
اما در روایت 4 باب 23 داشت اما الطمث و المرض فلا، طمث غیر مرض است ولی ملحق به مرض شده و این دلیل خیلی خوبی است. چه طور مرحوم سید این طور فرمودند؟ به خاطر اطلاق روایت دیگر که علیه داشت و علیه را هم فهمیدند که تکلیف.
بین محشین عروه هم اختلاف است که در اعذار دیگر آیا ملحق به مرض شود که در صورت تمکن قضاء کند یا ملحق به سفر کنند که چه تمکن او لم یتمکن قضاء کند اختلاف است بین محشین عروه.
روایت ابوحمزه صحیحه هم است، ظاهرا ملحق به مرض است اعذار دیگر.
سوال: بگوییم اعذار دیگر از باب ما غلب الله باشد ملحق به مرض شود اگر به اختیار خودش باشد ملحق به سفر شود؟
استاد: ما در این باره چنین نظریه ای نداریم و روایتی هم د ر این باب نداریم گرچه از باب روایاتی که قبلا در باب قضاء خواندیم می شود بگوییم ما غالب الله فهو اولی بالعذر قضاء ندارد و این احتمال می رود، و از روایت کلما غلب الله بعضی عمومیت فهمیدند، مفصلا بحثش گذشت و خیلی عمومیت را قبول نکردند.
سوال: روایتی بود که ابو حنیفه هم نظر امام صادق را پذیرفته اند که در حیض قضاء دارد روزه وباید قضاء کند جواب این روایتی که الان خواندیم گفت حیض قضاء ندارد ان لم یتمکّن.
بلی از باب ما غلب الله علی العباد فهو بالعذر اینجا تفصیل قائل شویم بین ما غلب الله که قضاء ندارد و غیر ما غلب الله که قضاء دارد.
خلاصه: مافات من الاب نه من کل میت، من صلاة او صیام لعذر او غیر لعذر به عقیده ما، کان المیت حرّا او عبداً فرقی ندارد و ولّی قضا کند، این در نماز اما در روزه فرق است بین اینکه ترک کرده روزه را لمرض او سفر او اعذار، اگر لمرض بود بعداً اگر تمکن پیدا کردقضاء دارد و الا ندارد. اگر ترک لسفر بوده چه تمکن داشت قضاء نکرد یا تمکن نداشت قضاء کند و مرد قضاء دارد.
و اما اعذار دیگر را مرحوم سید ملحق به سفر کرده، ولی بحسب این روایت که خواندیم ملحق به مرض است و قضاء ندارد. بله اگر روایاتی کلما غلب الله علی العباد فهو اولی بالعذر اگر تعمیم بدهیم، آن وقت بگوییم در این روایات راجع طمث گفته و اعذار که مثل طمث است قبول می کنیم یعنی چیزهای که از طرف خداست، و اما چیزهایی که باعث افطار روزه به اختیار خودش شده حکم سفر را دارد این طور تفصیل بدهیم ولی خیلی ها این تعمیم را قبول نکردند و گفتند در مورد خودش است.
مطلب بعدی این است که قضاء کند، تا الان راجع به مقضی یعنی چه قضا شود و مقضی عنه که از طرف که قضاء کند بود. مقضی نماز و روزه مقضی عنه پدر با این خصوصیاتی که گفتیم، و اما قاضی که باشد و که قضاء کند؟ روایات چند تعبیر دارد ببینیم تعبیرات چه طوری است.
1ـ یک تعبیر صحیحه حفص حدیث پنج، باب23 است: یقضی عنه اولی الناس بمیراثه، خواندیم این روایت را که فی الرجل یموت و علیه الصلات او الصیام یقضی عنه اولی الناس بمیراثه این یک تعبیر.
2ـ تعبیر دیگر روایت 12 باب 23: فی رجل سافر فی شهر رمضان فادرکه الموت، کسی در ماه رمضان مسافرت رفت و مرد و نشد قضاء کند. قال: یقضی ها افضل اهل بیته، افضل خاندانش قضاء کند، این فرق دارد با آن تعبیر آن آن می گفت اولی الناس بمیراثه این می گوید افضل خاندانش.
3ـ تعبیر سوم. حدیث سوم، باب 23، یقضی عنه اکبر ولییه، اینها چیست معنایش، این روایتی اکبر ولییه خیلی روشن است و نشان می دهد فرزند بزرگتر، منتهی تصریح ندارد این فرزند ها پسر است یا دختر ولی ظهور دارد.
روایت این است : رجل مات و علیه قضاء شهر رمضان عشرة ایام، کسی مرده و ده روز روزه قضاء بر عهده اش است ، وله و لیّان، نه ولیتان، ظاهرش این است دو فرزند پسر دارد. هل یجوز لهما ان یقضیها عنه جمیعاً؟
جایز است دو تایی با هم روزه بگیرند. پنج روز این بگیرد؟ و پنج روز آن دیگری، خمسة ایام احد ولییه و خمسة ایام آخر، پنج روز را این پسر و پنج روز را آن پسر بگیرد؟
فوقع (ع) در جواب توقیع و در جواب نامه این طوری نوشت یقضی عنه اکبر ولییه عشرة ایام ولاءً انشاء الله. پسر بزرگ این ده روز را بگیرد پشت سر هم بگیرد، انشاء الله تبرکی است که آخر خیلی نامه هامی آمده است. این تصریح دارد به این که اکبر اولاد ذکور اما دو تا مشکل دارد در روایت ، غیر از توقیع داشتن که یک قدری سست می کند روایت را از باب احتمالات و تقیه و غیر ذلک دو تا اشکال دارد:
1ـ ولاءً بگیرد یعنی پشت سرهم و این ولاء در کفاره است اما در قضاء یک روز بگیرد بعد چند روز دیگر بگیرد اشکال ندارد ظاهرش هم است که ولاءً لازم است.
2ـ طرف سوال کرد از جواز نه از وجوب، هل یجوز لهما، حضرت فرمود بزرگتر بگیرد، جواز محل بحث نیست و بحث ما در وجوب است و الا جواز مسلم است که اشکال ندارد، هردو بگیرند یا دیگری بگیرد مشکلی نیست.
این دو مشکل در روایت است. منتهی بگوییم اگر در صدر و ذیل روایت مشکلی بود در اصل مسأله روایت مشکلی ندارد، قاضی اکبر اولاد ذکور است، حالا ولاء و اینکه جایز است هردو بگیرد یا نه، این متفرعاتی است که عمل نمی شود و اصل قضیه که اکبر اولاد ذکور است عمل می کنیم، بنابراین روایت می رساند اکبر اولاد ذکورو مشهور هم عقیده شان اکبر اولاد ذکور است، اما آن روایت که افضل اهل بیته داشت یعنی آنکه با سوادتر است و عالم است؟ این را هیچکس نمی گوید، پس حمل به رجحان می شود به اعتبار اینکه، این مسائل را بهتر بلد است، بهتر می تواند از میت رفع مشکل کند. پس این هم حمل بر رجحان شد و بحث در وجوب ندارد. و آن روایت که می گفت ، یقضی عنه اولی الناس بمیراثه صحیحه حفص بوختری حدیث پنجم از باب 23، فی الرجل یموت قال: یقضی عنه اولی الناس بمیراثه، قلت و ان کان اولی الناس بمیراثه امرأة؟ قال: لا الا الرجال، این اولی الناس بمیراثه چیست؟
دو عقیده در شرح اولی الناس بمیراثه است: محشین عروه هم این دو عقیده را دارند و از اول هم این دو عقیده بوده است.
1ـ اولی الناس بمیراثه یک وصفی کلی است ، اشاره به شخصی خاص نیست، هر کس که در شرایط متوفی اولی به ارث است ارث بیشتر، این انجام بدهد، این کیست؟ فرق می کند، یک موقع پدر می میرد، پسر ارث بیشتر می برد، پدر متوفی یک ششم می برد پسر همه مال را می برد. یک موقع این متوفی مال خیلی کم دارد اگر پدرش یک ششم ببرد، به پسر خیلی کم می رسد ، به هر حال ممکن است مالی چندانی نداشته باشد.
یک موقع مال زیاد است ، طبقات ارث پدر و پسر نیست، مثلا پدر فوت کرده پسر هم فوت کرده برادر دارد او باید انجام دهد، اگر مادر و دختر است گفتیم که باید رجال باشد، گاهی برادر اولی الناس بمیراثه است، پس یک نظر این است اولی الناس بمیراثه نه یک نفر بلکه یک نفر مردد ، شامل، یعنی یک جا پدر است، یک جا پسر است. یک جا برادر است، و مادر و خواهر نه، پس اولی الناس را معنا کنیم یک فرد مردد و شامل تمام طبقات، همانکه ارثش را می برد، البته در بحث می آید اگر چند نفر ارث می برند چکار کنیم؟ قاعده اش این است که تقسیط کنیم چون همه ارث می برند ، در بین محشین این نظریه است. از جمله آقای میلانی(ره): می گوید اولی الناس بمیراثه همه طبقات را می گیرد هر کس که در موقع مردن از او ارث می برند، ما نوشتیم و تبعه بعض الاعلام.بعضی از معاصرین هم نظریه آقای میلانی را قبول کردند، پس اولی الناس بمیراثه شخص معین نیست فرد مردد، شامل همه طبقات است، گفتند اگر چند نفر شدند، این آقای بعض الاعلام که یادم نیست کیست، می گوید وجوب کفایی است، یکی از وراث به طور واجب کفایی باید قضاء کند.
استاد: به چه دلیل واجب کفایی این وارث است، آن هم وارث است، اولی الناس شامل هردو هم می شود و بگوییم سهم ها تفاوتی ندارد. وجوب کفایی معنا ندارد باید تقسیط کند، این یک نظریه راجع به اولی الناس بمیراثه بود که شامل همه طبقات می شد.
2ـ عقیده مشهور راجع به اولی الناس عنوان مثیر است به فرزند اکبر ذکور، این اولی الناس است ، نه اینکه وارث بالفعل ممکن است هیچ مال ندارد و ارثی هم ندارد پس اولی الناس بمیراثه اقرب به میت از دیگران و این اولی الناس بمیراثه را عنوان مشیر او گرفتیم و اقرب به پدر فرزند بزرگ است و لازمه ی همین اقربیت هم است که فرزند بزرگ هم ارث بیشتر می برد هم هبوه را می برد، ممکن است یک انگشتر خیلی ارزش داشته باشد، این اولی الناس بمیراثه می شود، پس اولی الناس بمیراثه عنوان مشیر فرزند بزرگ خانواده است، این باشد تا خانواده از هم نپاشند. به اصطلاح حافظ اینها است از بعد عواطف و رسیدگی ها، هر مشکلی و هر غصه ای باشد درب خانه پسر بزرگ می آیند، قاعده اش این طور است چنانکه د رعرف شایع است که می گویند بزرگ خاندان، معلوم می شود مشکلات خانواده را او حل می کند.
اولی الناس را اولا عنوان مشیر می گیریم و این اولی به ارث لازمه آن است و نه حتما مال داشته باشد مال هم نداشته باشد این اولی الناس بمیراثه است و این عنوان مشیر است و اگر بخواهیم این عنوان مشیر را با ارث مقایسه کنیم، فرزند بزرگ می شود چون هبوه را می برد که هیچ کس با او شریک نیست، و هم نوعاً سهم ارثش بیشتر از دیگران است پدر یک ششم می برد. مادر یک ششم می برد بقیه، مال بچه است، اگر این طوری باشد نوعا پسر بزرگ سهم بیشتر می برد، هبوه همه اش مال این است لذا اولی الناس بمیراثه پسر بزرگ است و افضل اهلبیته را گفتیم رجحان را می گوید، اعلم و افضلیت، اینها دخالت به این اولی الناس بمیراثه که پسر بزرگ است ندارد.
و اکبر ولییه همان عقیده مشهور است که فرزند بزرگ ذکور است.
--------------------------------------------------------------------
[12] -وسایل الشیعه ، ج1، باب 23، احکام شهر رمضان ح12
[13] - وسایل الشیعه، ج10، باب 23، احکام شهر رمضان، ح4
[14] - وسایل الشیعه، ج10، باب 23، احکام شهر رمضان، ح5
جلسه 102
شنبه 1393/2/20
بسمه تعالی
دوتا نکته مربوط به جلسات قبل:1- در نماز آنچه مؤثر است مرض و حیض غیر مستوعب است اینکه در عروة داشت سفر یا مرض، اثری نداشت، صوم اگر برای مرض بود تمکن از قضاء داشت و نگرفته بود، ولیّ انجام می دهد. اگر در سفر بود تمکن اولم یتمکن باید قضاء کند اگر نشد از طرف او قضاء کند.
اما صحبت در عذرهای دیگر، غیر از سفر و مرض بود و نظر ما این شد. عذرهای دیگر ملحق به مرض شد یعنی اگر متمکن از قضاء شد و انجام نداد ولی انجام می دهد.
در آن جلسه بعضی از آقایان صحبتشان این بود که بگوییم عذرهای دیگر دو قسم است:
1- ماغلب الله که به اختیار مکلف نیست، اینها مثل مرض است، یعنی اگر تمکنی داشت قضاء دارد و الا ندارد. حیض از این قبیل است بعضی عذرها ما غلب الله نیست به اختیار خودش به وجود آمده اینها ملحق به سفر باشند یعنی تمکن اولا یتمکن قضاء دارد. گفتیم آن روایتی کلما غلب الله علی العباد فالله اولی بالعذر کانّه این مطلب را ممکن است تایید کند ولی نه، اوّلاً فقهاء فرق نمی گذارند بین عذرهای غلب الله و عذرهایی که دست خود شخص است. ثانیا آن روایت ما غلب الله فهو اولی بالعذر راجع به خود شخص است ما اینجا راجع به ولیّ داریم صحبت می کنیم، خود شخص اینکه با اختیار بوده یا نه فرقی می کند و ثالثاً اینکه در اینجا در خود حیض قاعده کلی نیست که بی اختیار باشد گاهی قرص می خورند، جلو و عقب می افتد، به اختیار خودشان است. قدیمها این قرصها نبود و داروهایی بوده و گاهی با جهش عصبی خود شخص دعوا راه می اندازد حیض جلو می افتد، این طور نیست آن بی اختیار باشد و در روایت به طور کلی گفت حیض مثل مرض است، و آن چیزهایی که غیر حیض است مثل خواب، خواب، گاهی با اختیار است گاهی بی اختیار و نمی توانیم بگوییم این از آن چیزهایی است که با اختیار بوده، گاهی آنقدر کار می کند که خسته می شود و می افتد و یا نگذاشته که بخوابد مثل دوره های زندان در بازجوئی. باز جو نمی گذارد که بخوابد شکنجه ها همین طوره گاهی یک شلاقی می زنند که خوابش نبرد تا مجبور شود حرفهایی که آنها می خواهد بنویسد.
علی ایّ حال این یک قاعده ای نیست که عمومیت از آن استفاده شود، حیض هم دو قسم است و خواب هم دو قسم است، به هرحال ما هستیم و روایات، روایات دارد سفر است که قضاء دارد تمکّن یا لم یتمکّن، مرض و حیض و مانند اینها در صورت تمکّن قضاء دارد و الا قضاء ندارد و بر ولی هم واجب نیست.
مطلب دوم: نکته دوم که قضاء کند، آن روز در جلسه قبل هم گفتم و امروز تاکیداً به آن اشاره می کنم،1- مشهور گفتند ولد اکبر قضاء کند 2- عده ای گفتند طبقه وارث، گاهی طبقه اولند گاهی طبقه دوم، و این نسبة به فقهاء قدیم هم داده شده است.
مرحوم شهید اول در دروس می گویند فقهائی از قد ماء چنین نظری داشتند. از محشین عروة مرحوم آقای میلانی همان طبقه را معتبر می داند، بعضی اعلام که خوب دقت کردم بعضی فقهاء فعلی قم است. اینها هم گفته اند طبقه، و یک برهان ذوقی آوردند که اسمش را نمی شود برهان گذاشت، گفتند اینها که ارث میت را می خورند یک چیزی هم برای میت بدهند. و لابد از باب قاعده ی من له الغنم فعلیه الغرم می گویید ارث را که می خورند یک کاری به میت هم بکنند.
استاد: اگر این حرف را بزنید یک نفر نباید نماز و روزه ها را انجام بدهد، طبقه ی که می برند، اگر چند نفر وارث بودند تقسیم شود، آیا این از عبارت روایات استفاده می شود کرد که اینها یک گروه اند؟ یا ظاهر روایات با تعبیرات این عده فقهاء فرق دارد؟ من هو الا ولی به طبقه نمی خورد.
و روایات هم چهار تعبیر دارد که چه کسی از طرف میت قضاء کند و این چهار تعبیر:
1- یک تعبیر من شاء من اهله، از خاندان این هر کسی که باشد، روایت اول باب 23 احکام شهر رمضان. روایت این است: اذا مات الرجل، مرحوم صدوق می گوید روی عن الصادق(ع) قال اذا مات الرجل و علیه صوم شهر رمضان فلیقضی عنه من شاء من اهله[1]. از خاندانش هر که می خواهد قضاء کند.
استاد: این تعبیر را به جهاتی نمی توانیم بپذیریم: اول اینکه روی دارد، نه سند دارد نه صدوق به طور جزم نقل کرده است. دوم اینکه فلیقضی امر است و من شاء وجوب ندارد، هر که دلش می خواهد، یک قدری تهافت بین این جمله اخیر است، فلیقضی امر است و وجوب با من شاء فرق دارد، و دیگر اینکه در وجوب صحبت می کنیم من شاء با وجوب سازگار نیست.
2- تعبیر دوم باب 23 حدیث سوم است: یقضی عنه اکبر ولییه[2]، دوتا ولی داشته بزرگترش قضاء کند، و این همان عقیده مشهور است. روایت هم صحیحه است.
3- تعبیر اولی الناس بمیراثه است، روایت 6 و 11 از باب 23 یقضی عنه اولی الناس بمیراثه[3]، این اولی الناس بمیراثه ما نمی توانیم بگوییم طبقه منظور است. مرحوم صاحب جواهر در جواهر بحث را که عنوان می کند می فرماید لم اجد من عمل بهذا، یک نفر پیدا نکردم از فقهاء که بگوید منظور طبقه است، اولی به میراث بگوییم طبقه باشد، بعد ایشان می گویند به شهید در دروس نسبة داده شده است که ایشان عقیده دارند طبقه است. بعد شهید هم در دروس نسبتی به فقهاء هم داده است. بعد صاحب جواهر می گوید این قول را قبول نمیکنیم چون با نظری که مشهور داده فرق میکند.
به هر حال اینکه بگوییم اولی الناس یعنی طبقه خیلی به نظر بعید می آید، اولی فرد است و یک فرد مشخص نه فرد مردد و اینکه بگویید فر مردد از بین طبقه این روشن گر نیست، مردم می خواهند مسأله یاد بگیرند با این حرف که فرد مردد است روشن نمی شود. بله خوب بود، می گفت ولد اکبر، تا این قد گیج نباشیم اما می خواستند ملاک را به دست بدهد که ولد اکبر می گوییم همان اولی به میراث است، چون اولی به میراث است این باید قضاء کند. پس مشهور هم ولد اکبر را گفتند و روایت 3 باب 23 که صحیحه هم است ولد اکبر را می گوید.
بنابراین من شاء من اهلک درست نیست و عنوان مشیر هم فرد مشخص است.
آن روایتی که داشت افضل اهلبیته، اگر منظور جنبه های معنوی است، این دخالتی ندارد آنکه عارفتر است آنکه عالمتر و عارفتر است دخالت ندارد مگر بگوییم از باب رجحان آنکه مسأله را خوب بلد است انجام دهد. بنابراین حرف مشهور که ولد اکبر را گفته اند و روایت سوم باب 23 هم داشت درست است.
فرمایش آقای میلانی و بعضی اعلام قم که این را گفتند درست نیست، عجیب اینکه من تبع آقای میلانی وقتی طبقه را مطرح می کنند می گویند وجوب کفائی است، اگر یکی از این طبقه انجام دهد کافی است.
استاد: مردم نسبت به نماز قضاءهای خودشان هم سستی می کنند چه رسد به اینکه بگوید یکی از شما این کار را بکند دنبالش نمی روند و به هدف شارع نمی رسد، این یک نکته از قبل بود که عرض کردیم.
و اما حالا مسائل متفرعاتی که دنباله ی این بحث است و این متفرعات زیاد است باید به این برسیم، خیلی متفرعاتی را مرحوم سید اینجا آوردند.
نکته ای از بحث قبل عرض کنم و آن اینکه اولی به میراث همان ولد اکبر باشد، چطور حفص نفهمیده و روایت این طوری بود، حدیث باب 23 فی الرجل یموت و علیه صلات او صیام، کسی مرد و به عهده اش نماز و روزه است. قال یقضی عنه اولی الناس بمیراثه، ما گفتیم اولی الناس به یعنی ولد اکبر همانطور که در صحیحه بود. روایت صفوان گفت: اکبر ولییه گفت له ولیّان دو پسر دارد فرمود اکبر ولییه. اینجا هم گفتیم ولد اکبر و ولد اکبر بیش از دیگران می برد نوعاً، هبوه را هم یکجا می برد، اگر این است یک اشکال می خواهیم به این نظریه شود، چرا حفص که خودش یکی از فقهاء است، کثیرالروایت و معمول الروایة و متین الروایة است خیلی حفص معتبر است. چطور این معنا را نفهمیده است؟ قلتُ دنبال جمله امام می گوید قلت فان کان اولی الناس بمیراثه امرأة، اگر اولی الناس زن بود چه؟ و حال اینکه ما گفتیم اولی الناس یعنی ولد اکبر و ذکور و ایشان می گوید امرأة اولی الناس است، ما گفتیم اولی الناس مشخص نه مردد پسر بزرگتر است و این سوال جا ندارد که بگوید اگر اولی الناس امرأة فان کان اولی الناس به امرأة، اولی الناس زن بود ما گفتیم اولی الناس زن نمی شود باشد این چه سوالی است که حفص کرده است.
استاد: حفص نفهمیده رب حامل فقه الی من هو افقه منه، شاگردان امام صادق همه که اعلم نبودند و اشتباه کرده اند از زراره نزدیکتر به امام کسی نبوده فکر می کرد از سنی ها نمی شود زن گرفت امام فرمود برو از همینها زن بگیر اگر منظور طبقه باشد فرد معین نباشد مناسب با قانون نیست، در تکالیف الهی مردم از مشخصش تازه فرار می کنند چه رسد به غیر مشخص، قاعده قانون گذاری این نیست، مثل اینکه بگویند اهل این شهر مالیات بدهند با استبداد می سازد با قانون نمی سازد، استبداد می گوید همه را می کشیم و می زنیم یالله پول بدهید مردم از ترس مالیات می دهند. ولی قانون باید مشخص باشد، با غیر روش استبدادی با کل نمی شود قانون وضع کرد، ما وجوب کفائی را وجوب عینی می دانیم.
سوال: چطور در تجهیزات میت واجب کفائی است و هیچ مشکلی هم پیش نمی آید؟
جواب: در تجهیزات میت واجب عینی است ولی وقتی یکی رفت انجام داد موضوع از بین می رود.
استاد: در عرف هم اولی را ولد اکبر می دانند، در عرف کسی که عهده دار زندگی است متعارف مردم پسر بزرگ است نه بچه های دیگر، آنکه اینها را جمع می کند و محور است تا زندگی و بنیان خانواده از بین نرود ولد اکبر است، عرف هم این را می فهمد.
سوال: سن ملاک نیست در عرف بلکه آنکه مسائل را می فهمد آن مقدم است؟
جواب: اینها استثناآت است ولی به صورت قانونی نمی شود، مثل اینکه بین زنها یک زنی باشد از هر مردی بی عاطفه تر باشد و نوع زنها با عاطفه هستند و کارها را خراب می کنند و اگر استثناءها را بگیریم به جائی نمی رسیم. چرا اینکه زن ها قاضی نباشند نکته اش همین است. ولی دلیل روایت است.
مطلب اول از متفرعات این است: اگر ولد اکبر نبود بقیه افراد طبقه مستحب است به ترتیب طبقه قضاء کنند. چرا؟ به خاطر اینکه آنها گفته اند، و به احتیاط مستحبی اگر ذکور نیست اناث قضاء کنند چرا؟ چون بعضی ها مثل شیخ مفید این را گفته اند که طبقه اناث قضاء کنند و احتیاط مستحبی است به خاطر فتوایی که داده شده( فتوای مفید).
قبلا صحبت کردیم این روایات من بلغ، من بلغه ثواب علی عمل فعمل به کان له ثوابه و ان لم یکن کما تخیّل اگر کسی خبری به او رسید فلان عمل ثواب دارد و انجام داد و ثواب نداشته طبق اخبار من بلغ ثواب می دهند، به نظر ما من بلغ نه روایتی ضعیف و بی اعتبار بلکه روایتی معتبر را می گوید و الّا بلاغ نیست، یک نفری که کذاب است معروف به کذب است جعال است بعد به شما خبری داد شما نمی توانید بگویید خبر به من رسید، اگر دروغ گو را نگرفت، مشکوک الصدق آن می شود مشکوک الشمول به دلیل الصدق.
پس من بلغ روایتی معتبر را می گوید که اگر روایتی معتبر داشتید که گفت ثواب می دهند، ممکن است راویان صحیح السند هم اشتباه کنند، مثل روایات عمار آنقدر اشتباه دارد در فقه که توضیح دادیم.
مطلب دیگر اینکه اگر ولد اکبر انجام نمی دهد یا نیست حالا ولدِ ولد اکبر انجام دهد؟ این هم از باب احتیاط مستحبی است، از باب قول به طبقه. چنانکه ولد اکبر اگر مُرد آیا لازم است اولاد اصغر(بقیة) برادرها انجام دهند؟ نه، مگر از باب طبقه که گفته شد، آیا در ولد اکبر عقل و بلوغ زمان حیات پدر شرط است؟ نه، اگر موقعی که پدر بود این ولد اکبر صبی بود یا نابالغ بود ویا مجنون بود بعداً بالغ شد و عاقل، این باید تکلیف را انجام بدهد. پس بلوغ و عقل زمان حیات پدر شرط نیست، الآن که بالغ و عاقل است باید انجام دهد بخاطر اطلاق دلیل. مثل همان صحیحه صفوان با همان بیانی که گذشت. میزان هم اکثر سِنّی است نه بلوغ، اگر دو فرزندند یکی بزرگتر و یکی کوچک تر اینجا هیچ کدام بالغ نیستند، بلوغ مطرح نیست و هر کدام که سنشان بیشتر است به عهده ی اوست. حتی ارث بالفعل معتبر است؟ بعضی گفته اند این معتبر نیست، وارث بالفعل معتبر نیست بنابراین قاتل پدر برایش واجب است یا نه؟ پسری پدر خودش را کشت آیا نماز و روزه های پدر را انجام دهد یا نه؟ اگر گفتیم این وارث بالطبع و طبعا ارث می برد، اولی بمیراثه هم نمی گفت حتما ارث ببرد، ممکن است هیچ مال نداشته باشد تا ارث ببرد، وارث بالفعل به آن معنا نیست، عبد را گفتیم به عقیده ی بعضی واجب نیست ولد اکبرش نماز او را قضاء کند ولی به عقیده ما واجب است و فرقی بین حرّ و عبد نیست معتق، ضامن بالجریره ، امام، اینها وارث هستند ولی این حکم را ندارند، فقط همان ولد اکبر این حکم را دارد بنابراین اگر گفتیم ارث بالطبع منظور است و باطبع ارث می برده باید نمازها را بخواند. اگر ارث بالفعل معتبر باشد این قاتل است ارث نمی برد. ظاهراً فعلیت معتبر نیست، شاید این اصلا پول ندارد تا ارث ببرد. پس ارث بالفعل نیست، قانون است، طبع است که این هم چنین ارثی ببرد، معلوم است این.
اگر ولد اکبر خنثی شد حکمش چه می شود؟ خیلی هایش شاید امکان وقوعی نداشته باشد ولی مسأله اش باید بررسی شود تشخیص اذهان است وبررسی مواد قانونی.
مرحوم سید اینجا تعبیرش این است که بر خنثی واجب نیست می فرماید فالولیّ غیره من الذکور اگر خنثی مشکل، ولد اکبر است، بقیه ذکور، این ولد ذکور دیگری ندارد و فقط همین خنثی است و ما نمی دانیم زن است یا مرد بر این هم واجب نیست، چرا؟ چون به مذکر واجب است و این مشکوک است که مذکر است یا مؤنث.
بعضی گفتند که تفصیل بدهیم درباره خنثی: اگر چنانچه بعد از مرگ پدر بالغ شده اینجا باید نماز و روزه های پدر را بگیرد. اگر قبل الموت پدر در زمان حیات پدر بالغ شده لازم نیست. چرا؟ می توانید بگویید چرا لازم نیست؟ اگر بعد از موت پدر بالغ شده اینجا نماز و روزه های پدر را بگیرد.
اگر در زمان حیات پدر و قبل الموت پدر باغ شده لازم نیست روزه های پدر را بگیرد.
سوال: با حالت خنثی بودن چطور بالغ می شود؟
جواب استاد: بله خنثی بالغ می شود و دو آلت دارد و چه بسا انزال هم می شود.
استاد: ما در معلقات هم داریم و جریانش هم این است اگر قبل الموت پدر بالغ شود نمی داند که زن است یا مرد است. آقایان نوعاً فتوا دادند به مقتضی علم اجمالی باید جمع کند بین تکالیف مرد و تکالیف زن بنابراین خودش از نگاه کردن به غیر هم جنس باید پرهیز کند و خودش در معرض آنها بدون حجاب نیاید و یکی از احکام هم این است این اگر مرد است باید صوم و صلات پدرش را انجام دهد.
پس اگر بعد از فوت پدر بالغ شد در برابر عده ای از تکالیف قرار می گیرد، چه تکالیف زنان و تکالیف مردان علم اجمالی می گوید باید طبق هر دو عمل کنید، و یکی از اینها قضیه روزه و نماز پدر است.
ولی اگر قبل الموت پدر، در زمان حیات پدر بالغ شده آن موقع پدر زنده بوده، پس علم اجمالی به تکالیف دیگر دارد نه این. هنوز پدر نمرده تا نماز و روزه به گردن کسی واجب باشد، پس در تکالیف دیگر علم اجمالی دارد و احتیاط کند این یکی از حریم علم اجمالی بیرون می آید. وقتی بیرون آمد شبهه بدوی می شود. در شبهه بدوی برائت است.
استاد: منتهی ما همانطور که سابقا عرض کردیم: اگر طبق علم اجمالی این کار را انجام دهد، ما شبهه کردیم و گفتیم این مسأله مسأله ی یک انسان است و مشکل، و یک انسان را از زندگی ساقط می کند، ازدواج نکند، زن نگیرد و شوهر هم نکند، بعد این گونه تکالیف را انجام دهد، چادر سرش کند و به غیر هم جنس نگاه نکند و از این قبیل. نمازش را قاعدة با چادر بخواند، ما سابقاً عرض کردیم قرعة: القرعة لکل امر مشکل او مشتبه هردو عبارت روایتی متبر دارد، طبق قرعه عمل کند. اللهم صل علی محمد و آل محمد
------------------------------------------------------------------
[1] وسائل الشیعة ج 10 باب 23 احکام شهر رمضان ح 1
[2] وسائل الشیعة ج 10 باب 23 احکام شهر رمضان ح 3
[3] وسائل الشیعة ج 10 باب 23 ح 6-11