صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 92-93

صلاة جلسات 107 و 108


جلسه 107
دوشنبه 1393/2/29


بسمه تعالی

بحث در اجزاء و شرایط است که باید نظر میت را رعایت کند،سید این نظریه را دادند.

در اصل قضاء که آیا قضاء لازم است یا نه باز هم نظر میت مقدم است.

استاد: عرض کردیم این حرف درست نیست، یک وقت قرار داد می کند که اجیر این طوری (با خصوصیاتی) بخواند حرف سیددرست است. اما یک وقت قرار داد با یک سال نماز است، به عقیده ی خودش اماره دارد که نماز این طوری است و طبق عقیده خودش تحویل بدهد.

در اصل نماز اینکه قضاء دارد یا نه نظر ولیّ شرط است و او می گوید به اجیر نماز بخوان با این خصوصیت، اساساً اگر شک کنیم به عهده ی میت قضاء است یا نه، یا یک ماه است یا دو ماه، سید باز هم می فرمایند نظر میت معتبر است.

قاعده ای اولیه به نظر می رسد برائت است، ما شک داریم یک ماه به عهده ی میت بوده یا دو ماه نظر اولی برائت است، ما برائت جاری می کنیم درباره میت، ما می توانیم درباره دیگری برائت جاری کنیم؟مورد برائت شک مکلف درباره خودش است نه شک درباره دیگران، ولیّ درباره خودش برائت جاری کند چه طور است مثلا ولیّ شک می کند یک ماه قضاء من المیت به عهده اش است یا دو ماه این برائت درست است؟

بعید نیست بگوییم این برائت محصول یک استصحاب است، شک می کنیم به عهده اش یک ماه بوده یا دو ماه یعنی شک می کنیم نمازهای بیش از یک ماه را خودش خوانده یا نه، اصل استصحاب جاری می شود که اصل عدم اتیان نماز است. استحصاب را بگوییم اصل محرز است و بگوییم مقدمه است بر برائت، پس برائت درباره میت خود میت باید جاری کند، برائت ولیّ محصول استصحابی است که ولیّ درباره میت جاری می کند، وقتی استصحاب که اصل محرز است جاری شد این مقدم بر برائت است. بنابراین می گوییم استصحاب مقدم است. شبهه بر استصحاب شده آن اینکه استصحاب می گوید عدم الاتیان، آیا عدم الاتیان همان فوت است و فوت آیا همان موت است و امر وجودی؟ و موت عدم تذکیه نیست، ما یک موت داریم و یک عدم تذکیه. اینجا هم فوت امر وجودی است ، و عدم اتیان اثبات فوت نمی کند مگر روی اصل مثبت.

یا اینکه بگوییم عدم الاتیان همان فوت است استصحاب ما روی فوت است، رجل مات و علیه صلات او صیام، علیه صلاة او صیام را استصحاب می کنیم، اول وقت مسلماً علیه صلات او صیام بوده ، پس اصل موافق با عدم برائت است، موافق با خواندن بیشتری ولیّ است.

مگر بگوییم دو مطلبی دیگر است که به آنها تمسک کنیم:

1ـ قاعده حیلوله: قاعده حیلوله این است که بعد الوقت شک کند نماز را خواندم یا نه، بنا را بگذارد که خواندم، شک بعد الوقت ولو خلاف استصحاب است چون وارد و حاکم بر استصحاب است مقدم است. برای اینکه قاعده ی حیلوله خاص است و استصحاب عام است، و لذا مقدم است.

قاعده حیلوله می گوید وقتی شک کردید در وقت انجام وظیفه کردید یا نه مثل شک بعد از سلام است. شک بعد از سلام بر خلاف استصحاب می گوید اعتنا نکن، شک بعد الوقت هم مثل شک بعد سلام می گوید اعتنا نکن.

قاعده حیلوله درباره دیگری جاری است، ولیّ در اینکه قضاء یک ماه به عهده اش است یا دو ماه قاعده حیلوله را درباره میت جاری می کند؟ یک مکلف درباره مکلف دیگر دلیل دارد قاعده حیلوله جاری کند، ولیّ می تواند بگوید یک ماه را بخواند و درباره ماه دوم شک داریم خوانده یا نه چون شک بعد الوقت است و قاعده حیلوله را جاری می کنیم. من شک می کنم نه میت. لذا شمول قاعده ای حیلوله در این مورد مشکل است.

در ابواب خلل بیشتر صحبت می کنیم.

2ـ مطلب دوم ظهور حال مسلم است ظاهر حال این است یک مسلمان معتقد نمی گذارد نمازش قضاء شد و این ظهور حال مسلم را بگوییم مقدم بر استصحاب عدم اتیان باشد و طبق همان برائت است. یک ماه را نخوانده در ماه دوم شک می کنیم خوانده یا نه بگوییم ظهور حال مسلم این است که خوانده.

استاد: اینجا دو شبهه باز هم است: یک شبهه صغروی یک شبهه کبروی:

اما شبهه ی صغروی: افراد فرق می کنند، یک عده اول وقت که می شود مضطرب هستند اول وقت نماز هایشان را بخوانند ، پیش از وقت وضوء می گیرند آماده می شوند، بعضی ها عین خیالشان نیست و به فکر نماز اول وقت نیستند. ظهور حال مسلم بر اساس ظهور و اماره عقلائیه اگر باشد افراد مختلفند، نمی شود معمولا آنهائی که متدین هستند می گویند نماز را بخوانیم زودتر راحت شویم، و حال اینکه رسول خدا می فرمود بلال اذان بگو که راحت شویم. پیامبر می گوید راحتی ما در نماز است ، متدینین می گویند زودتر تکلیف تمام شود که راحت شویم اینها با هم فرق دارند.

صغرویا نمی شود بگوییم یک قاعده کلی است، این میت چه طور مسلمان بوده آیا نماز ها را زود می خوانده یا نه؟

 اما کبری قضیه: کبرویا آیا ظهور حال مسلم یک اماره عقلائیه است؟ یا از ادله خاص می خواهید استفاده کنید؟ مثلا بگوییم معنای قاعده حیلوله شک بعد الوقت، همانطور قاعده شک بعد از سلام، بگویم مبنای همه اش ظهور حال مسلم است، ایا دلیل خاص داریم که ظهور حال مسلم حجة است؟ در ابواب خلل این را بیشتر بحث می کنیم.

سوال: شما فرمودید در مورد اتیان عمل و عدم آن ، حمل بر صحت می کردید اینجا چه طور حمل بر صحت نمی کنید.

جواب استاد: حمل بر صحت عمل با ظهور حال مسلم فرق می کند، ظهور حال مسلم یعنی مقتضای عقیده مسلم، اختصاص به مکتب اسلام هم ندارد، در هر مکتبی اگر شک کنیم که به مقتضای عقیده اش عمل کرده یا نه می گوییم ظاهر حال این است که طبق عقیده اش عمل کرده است.

بعضی روان شناسان دارد آنچه که از راه مغز وارد می شود از راه دست و زبان خارج می شود.

یعنی عمل می کند طبق عقیده اش و قاعده ای عقلائیه همین است، باید اثبات کرد و موارد متعدده ای پیش می آید ، مثلا یادش نیست خمس را همه را حساب کرده یا نه، بگوییم ظهور حال مسلم این است که خمس داده.

اینکه بگوییم ظهور حال مسلم یک قاعده کلیه است یا نه، مشکوک است این معنا.

مثلا در حمام، رخت کن، حمام های قدیمی بود، رخت کن حمام ظاهر حالش نجاست است، اول هر کس که می آید بدنش آلوده است بعد می رود خودش را تطهیر می کند پس زمین حمام آلوده است، مردم می گویند نجس است و قول مردم مقدم است از باب ظهور حالاگر ظهور حال حجت باشد.

علی ایّ حال ظهور حال اگر حجت باشد اثبات می کند نماز هایش را خوانده است. مازاد بر یقین لازم نیست قضاء کند، اگر ظهور حال را نپذیریم قاعده ی حیلوله را بپذیریم هم همین است، ولی گفتیم قاعده ی حیلوله درباره خود شخص است نه درباره دیگری.

اگر برائت جاری کنیم آن هم می گوید خوانده است، ولی برائت درباره دیگری جاری می شود؟ نمی شود، پس یا استصحاب عدم اتیان، یا استصحاب کون الصلاة او الصوم علیه جاری می شود. لازم نیست استصحاب فوت کنیم و بعد بگوییم فوت امر وجودی است حالت سابقه ندارد. اول وقت بر عهده اش بوده نمی دانیم آخر وقت به عهده اش است یا نه، استصحاب کون الصلات علیه جاری می شود.

پس ولیّ بیشتر را انجام دهد مگر یک اماره به علیه ش باشد. اگر خود میت خبر داد که دوماه به عهده ام است. آیا قول میت معتبر است. دوماه را بخوانیم یا نه؟ اگر شک داریم درست گفته یا نه و یا می دانیم یک ماه به عهده اش نیست. آیا قول میت مقدم است؟ اول چند جهت را مورد توجه قرار بدهیم:

1ـ خبر ثقة است و قول ثقه که معتبر است اختصاص به حکم ندارد، در موضوعات هم حجة است، ان جائکم فاسق درباره موضوع بوده ، درباره ولید بود. بر خلاف مشهور که خبر ثقه را در موضوعات قبول ندارند می گویند در احکام حجة است نه در موضوعات، دلیلشان این است که در باب شهادت چرا می گویند دو شاهد عادل، نمی گویند قول ثقه حجة است.

استاد: این استدلال درست نیست چون دو عادل درباره خصومت است، یک ادعی این دارد، یک ادعی آن دارد ، آنجا دو شاهد عادل را اعتبار کردند، این دلیل نمی شود در هر جا دو شاهد معتبر باشد. موضوعات مثل احکام است یک قول ثقه معتبر است، و قول میت اگر ثقه است قول خودش از باب خبر ثقه معتبر است.

این یک وجه، وجهی بدی نیست؛ مادر معلقات همین وجه را قبول کردیم.

اگر میت ثقه است ولی کثیر النسیان است و آخر عمر پیر شده و آلزایمر داشته است، گرچه فوق الثقه بوده و فوق عادل بوده ولی دچار فراموشی شده است، آیا باز هم قولش مورد قبول است خیلی مشکل است حرفش قبول باشد. بارها گفتیم عمار در فقه کثیر الاشتباه بوده ولی ثقه هم است ضبطش خوب نبوده حافظه اش خوب نبود، روایات زیاد دارد، از طهارت تا دیات، روایاتی او را فقهاء همه رد کردند، به خاطر اینکه ضابط نبوده است، در باب روایت هم بگوییم ثقه بودن کافی نیست باید وثوق به روایت هم باشد، گاهی ثقه است، ولی وثوق به روایت نیست، خلاصه ما در حجیت خبر واحد می گوییم وثوق به روایت باشد نه وثوق به راوی. ما روایاتی صحیح السند داریم که قرآن تحریف شده ولی وثوق به روایت نداریم چون قرآن دارد: لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه لذا وثوق به روایت ملاک است، اینجا هم ولو میت ثقه بوده اگر فراموشی داشته قولش قبول نیست.

2ـ می شود بگوییم هر کس که هر چیز راجع به خودش است قولش معتبر است. زن نمی دانیم در عده است یا نه می گوید قول زن مقدم است .اینکه می گوید در عده نیستم و حاضر به ازدواج است.

شاید بگوییم آنجا قول نمی خواهد همینکه خودش را عرضه می کند خود عرضه قول است، چون مربوط خودش است. گاهی تعبیر می کنند به ما لا یعلم الامن قبل نفسه ، از قبل خودش معلوم می شود البته عده گاهی از طرف شوهر قبلی که دارد معلوم می شود، این لا یعلم الا من قبله نیست ولی فقهاء حرف زن را قبول کردند.

پس هر چیزی لا یعلم الا من قبل نفسه است قبول است، یا چیزی که شبیه این است به طور گسترده تر قبول است. نماز هم مال میت است، قولش قبول است، اگر ثقه نباشد اینکه قول زن در عده قبول است دلیل می شود قول این هم قبول باشد؟ نه چون توسعه بدهیم و از قول زن در عده بگوییم قول میت در نماز قضاء قبول است، قیاس کرده ایم و علاوه قول زن در اینکه در عده ای کس نیستم همه جا قبول نیست مثلا در مورد که تازه ازدواج کرده و یا طلاق را تازه گرفته است.

3ـ بگوییم از باب اقرار حرفش قبول شود، اقرار می کند که از خدا این قدر بدهکارم، مثل اینکه اقرار می کند من به زید بدهکارم، چه طور آنجا اقرارش قبول است و اینجا هم اقرار می کند از خدا بدهکارم درست است که اقرار العقلا  علی انفسهم جایز، اینجا چه طور است ، اقرار بر خودش است یا اقرار بر ولیّ و غیر است، اقرار می کند این قدر بدهکارم تا ولیّ انجام دهد.

بگوییم فرق می کند موردها: اگر اقرار می کند و وصیت می کند از مالم بده درست است اگر اقرار می کند و وصیت هم نکرده و یا وصیت در این مورد نکرده است، به عهده ی ولیّ می افتد اقرار بر غیر می شود و اقرار بر غیر جایز نیست، پس موارد اقرار فرق می کند، و قیاس به عده ی زن مع الفارق است.

و از باب قول ثقة حجت است، نه از باب قول کسی که درباره خودش است قبول شود.

4ـ وجهی دیگر هم می شود گفت و آن از باب توسعه قاعده ی ید، هر چه که تحت اختیارش ، قولش حجة است صاحبخانه می گوید حوز حیات خانه کر است شما از باب اینکه تحت اختیارش است قبول می کنید. من استولی علی شیء قولش در آن قبول است، از باب توسعه قاعده ی ید.

یعنی هر کس بر چیزی مستولی است، قولش در مستولی علیه قبول است، بعید نیست ید را به عنوان قاعده ی عقلائی با توسعه اش قبول کنیم ولی مرحوم امام (ره) ید را در همان مثال کر که آوردیم اشکال می کند و قبول نمی کند و می فرماید قول صاحب خانه را در کریت حوز قبول نداریم و توسعه ای قاعده ی ید را نمی پذیریم.

استاد: ولی اماره ای عقلائیه است، عقلاء در این موارد به قول صاحب خانه عمل می کنند.

مطلب بعدی: میزان کبر سن و ولد اکبر بودن چیه که نماز قضاء پدر را انجام دهد، اکبر یعنی چه از نظر معنای عرفی هر کسی زودتر متولد شده است، اگر پنج دقیقه زودتر متولد شده اکبر حساب می شود ولی از یک روایتی استفاده می شود که میزان اکبریت تولد قبلی نیست. سبق در انعقاد نطفه است، اگر اولی یک آمیزش انجام شده بعد یک آمیزش دیگر انجام شده ، دو تا بچه که متولد شده یکی شش ماهه به دنیا می آید و یکی نه ماهه آنکه زودتر متولد شد اکبر است، اگر میزان انعقاد نطفه است آنکه زودتر نطفه اش منعقد شده اکبر است.

متن روایت: کلینی عن محمد بن یحیی،(یعنی عطارقمی) عن احمد بن محمد عیسی قمی، عن علی بن احمد بن اشیم، در کتب رجال اسمش به خاطر این روایت آمده، و جزء شاگردان امام رضا شمرده شده و نمی دانیم این چه کسی است نه تنها توثیق ندارد که مجهول هم هست، پدرش که احمد بن اشیم است اسمش در کتب رجال نیامده است مرحوم آقای خوئی می گوید چون جزء اسناد کامل الزیارات است و ابن قولویه آورده ثقه است ولی به نظر ما شیخ بلا واسطه را ابن قولویه می گوید ثقه است نه مشایخ با واسطه، لذا سند مشکل دارد علی بن احمد عن بعض اصحابه نقل کرده است که آقای خوئی اینجا اشکال می کند روایت مرسل است. نظر ما این است بعضی اصحابه ثقه است چون در سند کامل الزیارات آمده که ابن قولویه توثیق کرده، اصحاب همین های است که در سند کامل الزیارات است، ما قبول نداریم روایت را از باب علی بن اشیم.

اما عبارت روایت: قال: اصاب (قال اول به بعضی اصحاب می خورد نه به امام) رجل غلامین فی بطن یک کسی دو پسر در یک شکم پیدا کرده فحنّا ابو عبدالله (ع) حضرت به او تحنیت گفت که بچه دار شدی.

ثم قال: ایّهما الاکبر امام فرمود: کدام بزرگترند قال الذی خرج اوّلا. امام اول، بعد از تحنیت عنوان کرد کدام بزرگتر است؟ خود رسول خدا دو قسم صحبت داشته خطاباتی ارشادی و یک صحبت ها و سوالات تربیت استکمالی بوده به عنوان سوال و جواب بوده، روش سقراط سوال و جواب بوده است، حضرت اینجا سوال کرد ایهما اکبر؟ کدام بزرگتر است؟ صاحب بچه گفت آنکه اول متولد شده حضرت فرمود نخیر الذی خرج اخیر فهو اکبر، آنکه آخر متولد شده بزرگتر است پس اگر دو تا هستند اکبر آن نیست که زودتر متولد شده، بلکه اکبر آن است که بعداً متولد شده است. چرا؟ اما تعلم انها حملت ذلک اولا، نمی دانی آن که بعد می آید اول منعقد شده است؟ آن زن اول حامله به این شد که بعداً می آید، و انّ هذا دخل علی ذاک، دومی بر اولی وارد شده است.

فلم یمکنه ان یخرج حتی یخرج هذا، آن اولی نمی تواند بیرون بیاید تا اینکه دومی بیرون بیاید فالذی یخرج اخیراً فهو اکبر[4] آنکه بعداً خارج شده اکبر است، برای اینکه انعقاد نطفه اش اول بوده است استاد: این روایت اکبر سنی را گفته یا اکبر انعقادی را؟ یک سبق ولحوق نطفه داریم یک سبق و لحوق ولادت داریم، دنیاء داریم برزخ داریم و آخرت داریم، هرکدام سبق و لحوق دارد رحم هم سبق و لحوق دارد، سبق و لحوقش به اعتبار انعقاد نطفه و آمیزش است، یعنی از صلب پدر که اول در رحم مادر آمده، در دنیاء سبق و لحوق به این است که زودتر به دنیاء آمده است امام اکبر سنّاً را در انعقاد نطفه می داند.

 این روایت را نمی توان قبول کرد و عقلائی هم نیست آنکه بعد متولد شده اکبر باشد و معرض عنها است. شاید اکبر در انعقاد و داخل رحم را می گوید نه اکبر سنّاً را.


---------------------------------------------------------
[4] - وسایل الشیعه، ج21، احکام اولاد باب 99، ح1.




--------------------------------------------------------------

جلسه 108
سه شنبه 1393/2/30
 


بسمه تعالی

دو تا نکته از بحث قبلی را بگوییم و بعد متفرعات را بحث کنیم:

1ـ اگر شک کردیم میت دو ماه بدهکار است یا یک ماه نماز، برائت جاری کردند و ما شبهه کردیم که این در تکلیف دیگری است، به علاوه محکوم استصحاب است، استصحاب عدم اتیان.

اگر قاعده ای حیلوله را جاری کنیم خود میت که شک ندارد، شک ولیّ را می خواهیم در تکلیف جاری کنیم که این هم نمی شود، بعضی آقایان با فتأمل مسأله را گذراندند. اگر کسی شک کند پدرش یک ماه نماز بدهکار است یا دو ماه واقعا دو ماه می خواند؟ مردم یک ماهش را هم نمی خواند.

استاد: من فکر می کنم در این چنین موارد که مردم تسامح می کنند اگر نظر شارع الزام است صریح بگوید و الا به هدف نمی رسد، این یک نظر ساری در همه ی ابواب فقه است، مردم با اطلاقات و عموم زیر بار نمی روند و عمل نمی کنند، باید شارع تصریح کند. اینجا که تصریح نشده و با ذوق و مذاق مردم سازگار نیست، برائت است، فوق برائت است، به نظر ما شبیه یک اصل محرز است و اگر نه قاعده حیلوله به این مربوط نیست، برائت به این مربوط نیست.

2ـ نکته دوم: در روایات توأمان داشت دو بچه که دو قولو متولد می شوند اکبر آنکه اول می آید نیست، اکبر آن است که انعقاد نطفه اول صورت گرفته و انعقاد نطفه در آنکه بعداً می آید جلوبوده، و بعدی روی آن سوار شده و این اول می آید بعد آن می آید.

استاد: میزان اکبریت در ولادت است، در رحم مادر بعضی فقها عامه را گفتند چهارسال بوده خیلی هایشان تا یک سال گفتند، در رحم بچه می ماند. میزان سبق انعقاد نطفه در دو قولوها نیست، بسته به این است اووم زن تحت یک اسپرم ما تزئید قرار می گیرد با اینکه در آن واحد چند اسپرم ما تزوئد به اووم حمله می کنند، تو امان و دوقلوها و اینها مربوط به این است(به تعبیر قرآن علق) چند تا اسپرما تزوئد حمله می کنند به تخمک، اگر یکی موفق شود چنان جدار تخمک محکم می شود که هیچ اسپرم بعدی نمی تواند نفوذکند، ولی اگر دو سه تا اسپرم همزمان هجوم می آورد به طرف تخمک و وارد می شوند لذا دوقولو و سه قلو می شوند. نه اینکه اول این آمیزش شد ، و بعد آن، دوقولو می شود، در نتیجه روایت هم سند نداشت.

متفرعات: فرع اول اینکه گفتیم میت قولش قبول است، قولش به منزله اماره است؟ گفتیم این قول از باب حجیت قول ثقة است، و خبر ثقه اماره است، اماره مقدم بر اصول است مثل قاعده ی حیلوله، شک بعد الوقت و اینها به منزله اصلند.

فرع دوم: قضاء که به عهده ی میت است، اختصاص به صلات یومیه ندارد، همه نماز های قضائی را مثل نماز آیات را شامل می شود. اما چیزهایی که به عنوان ثانوی واجب شده است. مثل نذر و عهد و قسم و مانند اینها، چه طور است اینها؟ بعید نیست بگوییم روایات که واجب را می گوید منصرف به نمازهای باشد که به عهده ی خود میت است. نه آن چیزهایی که به عناوین ثانویه به عهده اش آمده، مثلا اجیر شده که برای دیگری نماز بخواند، حالا که نماز خودش را نخواند، ده سال دیگر پول گرفته نماز بخواند، ولی نمازهای خود میت و هم نماز های که میت اجیر شده و نخوانده، بخواند. نه اینطور نیست، بلکه آنچه اصالة به عهده ی خود میت واجب بوده نه به عناوین ثانویه.

درنذر یک شبهه ای دیگر هم است، از جمله سیدنا الاستاد امام (ره) می فرمایند: در نذر آنکه واجب است وفا به نذر است نه منذور. بنابراین نماز واجب نمی شود برای ولیّ، وفاء به نذر واجب می شود. وفاء به نذر به وسیله این نماز واجب می شود نه اینکه خود نماز واجب باشد، در جای جای فقه نظرشان این است، ایشان نماز را حیثیتی تقییدی می گیرند نه حیثیتی تعلیلی، نماز واجب نمی شود عنوان وفاء به نذر واجب می شود.

استاد: ما بارها عرض کردیم حیث تعلیلی است نه تقییدی، یعنی لاجل وفاء به نذر این نماز واجب می شود. به هرحال اگر حیث تقیید باشد نماز واجب نیست که بخواهد بخواند، اگر به نظر ما حیث تعلیلی است و نماز واجب باز هم بر ولیّ واجب نیست چون ادله نمازهای قضائی به عنوان اولی را می گیرد نه واجبات عناوین ثانوی را، مثل اجاره، نذر، عهد.

مطلب و فرع سوم: اگر وقت داخل شده به مقدار نماز وقت داشته و نخوانده و فوت کرده است آیا بر ولیّ واجب است این نماز؟ اول ظهور به مقدار چهار یا هشت رکعت نماز وقت داشت و نخواند. و سکته کرد. آیا این واجب است؟ چون شبهه شده که تعبیر روایات ما فوت داشت و نمازهای که فوت شده یعنی وقت گذشت و این نخواند. اما در بحث اینجا در وقت بوده و نخوانده است بگوییم فوت به این صدق نمی کند؟

استاد: ولی آنچه که در روایات و خصوصا صحیحه حفص بوختری است که بارها خواندیم دارد: رجل مات و علیه صلات او صیام، نه علیه فائتة، موضوع کلام فوت نیست، موضوع علیه صلات او صیام است. اینکه اول وقت بود و نخوانده علیه صلات او صیام است، لازم نیست فوت برایش صدق بکند.آن وقت دو تا نکته پیش می آید:

1ـ این نماز های که اول وقت نخواند و مرد ، ولیّ نیت قضاء کند یا اداء؟ درجاهای دیگر که فوت بود قضاء بوده یقضی عنه اولی الناس بمیراثه. ولی اینجا که اول وقت بوده در وقت بوده نیت قضاء کند یا اداء؟ روایات قضاء داشت؟ یقضی ظاهراً نه به معنای قضاء خارج وقت است، بلکه اتیان و اداء است. وقضی ربک ان لا تعبدوا إلا ایّاه، این در اصل قانون و تشریع است، ولی قضاء به معنای خواندن خارج وقت نیست.

روایت دارد: الصلات التی دخل وقتها قبل ان یموت المیت یقضی عنه اولی الناس بمیراثه[5] نماز که وقتش داخل شده پیش از اینکه میت بمیرد، یعنی اول وقت، ولد اکبر قضاء کند، پس قضاء به معنای خارج وقت نیست، ولی این روایت از سید بن طاووس در کتاب غیاث سلطان الوری لسکان الثری است که خطی است چاپ نشده است. روایاتش در این باب خیلی هایش مرسلات است.

و ایشان رساله ای عملی نداد جز همین کتاب که فرموده چون قطعی بوده، نظر همه همین بوده این را نوشتم، ولی این روایت طبق قاعده است، ولیّ نمازی را که اول وقت میت نخوانده اتیان کند.

2ـ وقتی که اتیان می کند چه نیت کند؟ بعضی محشین عروه گفته اند نیت ما فی الذمه کند.

استاد: این فی الذمه یعنی چه و او که از طرف میت انجام می دهد، نایب که از طرف او می خواند حالا تنزیل نفس، یا تنزیل فعل، نماز او را می خواند. شاید منظورشان از ما فی ذمه این است که اداء و قضائش معلوم نیست، ذمه ی من و یا ذمه ای او معنا ندارد، مثل اینکه شما یک بدهی دارید و زید هم بدهی دارد شما پول را بدهی بگویی یا ذمه ی من یا ذمه ی او، این معنا ندارد.

آیا فوراً واجب است اداء کند؟ نه واجب نیست، وقتی که مرد وقت بود الان که ولیّ انجام می دهد وقت است، در وقت پس انجام بدهد، اگر تنزیل نفس را بگوییم یا حتی تنزیل فعل را ، نه واجب نیست چون تقید به وقت برای خود میت بود، اگر زنده بود تا غروب وقت داشت، فوت او احکامی شده برای ولیّ، فوریت لازم نیست، و تقیید نشده است. میت تا زنده بود تقید به وقت داشت و آنکه مرد این تکلیف تازه پیدا می کند، مقید به وقت نیست. ضمن اینکه ما در قضاءها گفتیم مضایقه نیست، مواسعه است.

سوال: نماز عصر امام حسین را امام سجاد اداء کرده است؟ بلی چون اول وقت افضل است نه فضیلتی که مشهور است(با فاصله)

فرع چهارم: میت ولیّ نداشت یا ولیّ داشت قبل از انجام مرد،چکار کنیم؟ اگر مثل مرحوم سید دین بدانیم از ترکه اش می پردازند، اگر مثل عقیده ما گفتیم مثل دیون دیگر و حجة الاسلام نیست از ترکه اش هم لازم نیست مگر اینکه وصیت کرده باشد.

فرع پنجم: اگر ولیّ خودش هم فائتة دارد فائتة خودش مقدم است یا فائتة پدرش؟

مخیّر است، به خلاف آن روایتی لا تطوّع لمن علیه الفریضه ، در باب صوم فتوای همه است کسی که روزه قضاء واجب دارد روزه مستحبی نمی تواند بگیرد، در باب صلات هم خیلی از قدماء فتوایشان مثل روزه است که لا تطوع لمن علیه الفریضة و متاخرین معتقد به این نیستند ما هم در معلقات داریم که اشکال ندارد انجام دهد، این یک مسأله معضلی است اگر من لا تطوع لمن علیه الفریضه نوافل چه می شود؟ نوافل ظهر و عصر که قبل از نماز ظهر و عصر است، آنجا بگوییم تخصیص خورده است و در بحث ما در فریضه است یکی فریضه خودش دیگری فریضه پدرش ، هرکدام را زودتر انجام داد مخیر است. قبلاً گذشت فوائت خودش مضایقه نیست، مواسعه است، لازم نیست فورا انجام دهد.

فوائت از میت هم همینطوره فوریت لازم نیست، دلیل بر فور نداریم. و در فوائت خود شخص عدم الدلیل بر فور است.

فرع بعدی فرع ششم است: اگر ولیّ کسی را اجیر کرد، اجیر نیت کند از طرف ولیّ بخواند، یا از طرف میت؟ این را ولیّ اجیر کرده که نماز های قضای میت را انجام دهد، و حسابش با ولیّ است، این ظاهراً از طرف میت انجام می دهد نه از طرف ولیّ، بعضی گفتند: ظاهراً از طرف میت انجام می دهد از جمله سید در عروة همین نظر را دارد، این ظاهراً نشان می دهد یک قدری شک دارند در اینکه از طرف میت انجام بدهد، و این ظاهراً خالی از اشکال نیست و تردید را می گوید.

ممکن است بعضی ها تصور کنند که علاوه بر میت ولیّ را در نظر بگیرد و لازم است بگوید نماز را از طرف میت می خوانم به امر ولیّ. یا بگوید از طرف ولیّ و میت می خوانم که اسم ولیّ هم بیاید.

نظیر این مطلب را بعضی در تمام نماز ها گفته اند، نماز ها را که می خوانیم در نظر بگیریم صورت ولیّ الله را. یا بعضی گفته اند در نظر بگیریم مرشد کامل را، برای اینکه اینها واسطه ی ما هستند. به نظرم ملا محمد تقی مجلسی پدر علامه مجلسی صاحب بحار در روضة المتقین هم چنین نظری دارند، خیلی سالها پیش کتاب ایشان را دیدم که می گوید: نماز های می خوانید صورت ولی الله را در نظر بگیرید که مقابل ولی الله نماز می خوانید.

استاد: نظر ایشان مستند نیست و دلیل ندارد، بلی روایاتی ما می گوید اعمال ما کلاً با ولایت باشد.

 بعضی تصور کردند پس هنگام نماز ولی الله در ذهن بیاورد و مرور کند، این غیر این است که نماز لله است این همه روایت داریم بر اینکه نماز لله باشد، اخلاص قلب، لله باشد.

سوال: اگر تنزیل نفس باشد باید ولیّ را در نظر بگیرید؟

جواب استاد: نه لازم نیست و اجاره نیت نمی خواهد، اگر این طور باشد هر بناء هر صبح نیت کند این ساختمان را برای صاحبش می سازم و نیت لازم نیست اجاره توصلّی است قصد قربت نمی خواهد. شاید این منظورشان باشد ظاهراً من که از طرف میت انجام بدهم، یعنی مقصود سید این باشد که ظاهراً از ولیّ کافی نیست، این را می خواهد بگوید، عبارت مثبت را گفته منظورش عبارت نفی است.

اینکه گفته از طرف میت ظاهراً نیت کند مقصودش این است که ظاهراً از طرف ولیّ کافی نیست، چون قضاء عن المیت را می خواهد انجام بدهد لذا از طرف ولیّ کافی نیست. به هرحال روشن است مساله که اجاره توصلّی است نیت نمی خواهد و آنکه نیت می خواهد نماز قضاء است که از طرف میت انجام میدهد.

فرع دیگر فرع هفتم: اگر میت از عامه باشد، سنی باشد، این حکم قضاء ولیّ اینجا جاری است ، برای اینکه ادله اطلاق دارد و این مورد را هم شامل می شود، روایات دارد یقضی عنه اولی الناس، شیعه و سنی فرق نمی کند.

قیل: به نظر مشکل است ، اگر اطلاق و عموم شامل مخالف شود صراحت می خواهد این همه روایت که درباره آنهاست عملشان اشکال دارد چون ولایت ندارند. بعد ما بگوییم پسرش که شیعه است برایشان نماز قضاء انجام دهد! و این اکرام کند پدری را که ولایت را قبول ندارد؟

در کافر مسلّم است که پسر مسلمانش برایش انجام ندهد و هیچ کرامتی ندارد.

فرع دیگر فرع هشتم: کسی می داند چیزی به عهده اش است نمی داند از خودش است، یا از طرف پدرش چکار کند؟ تصریح دارند که نیت ما فی ذمه کند، یعنی اگر از طرف خودم است از طرف خودم اگر از طرف من نیست از طرف پدرم باشد. اگر این طور باشد اشکال ندارد، تردید در نیت نیست، تردید در منوی است. توجه می کنید: می گوید اگر من دارم از طرف خودم و الا از طرف پدرم باشد.

اما اگر نماز می خوانم معلوم نباشد برای که، ذمه ی من ، یا ذمه ی او، مشکل است. این باید طوری باشد برگردد به تردید در منوی نه تردید در نیت، بسیار از طولیات این طور است می گوید خدایا اگر من قضاء دارم از طرف خودم ، من ندارم از طرف پدرم، پدرم ندارد، از طرف مادرم اگر او ندارد از طرف فلان نفر، همینطور، مثل اینکه حج انجام می دهد از طرف امام حسن عسکری اگر حج نرفته باشد، اگر حج رفته از طرف امام رضا(ع) باشد و از این قبیل که تردید در منوی است.

فرع نهم: شخص کافر بود مسلمان شد لازم نیست نماز های خودش را قضاء کند. نماز های پدرش را چه؟ نماز های پدر بر پسر بزرگ واجب است و مسلمان شد الاسلام یجبّ ما قبله نماز های خودش قضاء ندارد، از طرف پدر چه؟ نماز های پدر که به عنوان تکلیف ثانوی به عهده اش آمده چه؟ بعید نیست بگوییم الاسلام یجبّ ما قبله، قضاء نداشته باشد.

-------------------------------------------------------------------------
[5] - وسایل الشیعه، ج8، باب12، اقضاء صلوات ح18.




   دوشنبه 26 آبان 1393




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما