صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 92-93

صلاة جلسات 109 و 110




جلسه 109
چهارشنبه 1393/2/31
 
 

بسمه تعالی

بحث در صلات جماعت است، خود کلمه ی جماعت از معانی عرفیه و لغویه گرفته شده است و اینجا معمولا هم به عنوان صفت صلات آمده هم به عنوان مضاف الیه صلات آمده است، صلات الجماعة یا الصلاة الجماعة، صلات الجماعة گاهی اضافه صفت به موصوف است صلاتی که جماعت است، یا اینکه اضافه ، شبیه فعل و فاعل است نمازی که گروه می خوانند، جماعت همان گروه است در فقه در آینده به این معنای عرفی گاهی تمسک می کنیم، اصل صلات جماعت مسلم است از چیزهای مشروع در اسلام و بر خلاف رهبانیت است.

نه تنها مشروع است که مستحب است بلکه مستحب موکد است، حتی گفتند اگر ترک کند رغبة از نماز جماعت حرام است، و ترک بدون رغبة مکروه است، مع الرغبة و الاعراض گفتند حرام است.

و گفته شده جماعت در همه ی نمازها است الاما استثنی، ببینیم چه طور استفاده می شود، و هم در نماز اداء و هم در نماز قضاء جماعت گفته شده است ببینیم از کجا استفاده می شود این قول، خصوصا در بعضی نمازها تاکید شده است. نماز ادائی موکد تر از نماز قضایی است و در نماز اداء، نماز ادائی، نماز صبح، مغرب، عشاء تاکیدی بیشتر شده است.

برای همسایه بیشتر تاکید شده است، در کتب فقهی همین همسایه مسجد است، ولی در روایات که تمسک می شود همسایه ای جایی است که نماز جماعت خوانده می شود ، مسجد یا غیر مسجد ، فرق نمی کند.

همینطور برای کسانی که صدای اذان نماز جماعت را می شنوند ولو همسایه حساب نشود.

حالا همسایه تا چه حد حساب می شود، در روایات تا چهل خانه را حساب کردند، ولی در زمان ما ما دیدیم قبل از اینکه تشکیلات بلندگوها و مکبّر ها پیدا شود، صدای بعضی موذن ها تا چهل خانه بیشتر می رسید. کسی بود از سادات در همین مأذنه ی ایوان طلا که مشرف بر فیضیه است مناجات می کرد و اذان می گفت صدای اذان خیلی جاها می رسید، منزل پدری ما در گذرجدا،عشقعلی بود صدای این ذریه ی پیامبر تا انجا میرسید.

برای لمن سمع نداء مستحبش بیشتر است. حالا نداء معمولی، یا نداء با وسایل روز، منظور بلندگوهای برای محل جماعت است، بگوییم صدای بلندگوها تا هر جا که می آیند، بعید نیست این را قبول کنیم،چون میزان شنیدن صدای اذان است.

اما روایت را راجع به مشروعیت و استحباب و تاکید مشروعیت ببینیم. موارد تاکید، در بعضی روایات است پیامبر تحدید کرده که کسانی نماز جماعت ما نمی آیند، یا حاضر شوند یا کسی را از اهل بیتم می فرستم خانه را روی سرشان خراب کند. ببینیم خانه را به خاطر امر مستحبی خراب می شود کرد؟ مخصوصا اینکه اعدام کند، اینکه خانه را بر سر صاحب خانه خراب می کند اعدام است. بخاطر ترک مستحب اعدام شود خیلی عجیب است.

پس باید بگوییم اینها گروه مخالف سیاسی بودند، علیه حکومت توطئه می کردند، از این نظر حکمشان اعدام است.

مخالفین سیاسی را مگر اعدام می کنند؟ خیلی به نظر به حسب زمان ما مشکل می آید که کسی را به صرف نیامدن نماز جماعت اعدام کند ولو مخالف حکومتند. اینها به نماز جماعت حکومت نمی آیند، خودشان جماعت دارند یا در خانه ها فرادا می خوانند. مخالف سیاسی حکمش اعدام باشد خیلی سخت است، پس بگوییم ما نمی فهمیم تعبداً روایت را قبول می کنیم. همانطور ما در معلقات نوشتیم این باشد که نماز جماعت که نیامدند مخالف سیاسی می شوند و بعد توطئه چینی علیه حکومت و شورش مسلحانه می کنند، یوشک که به اینها کشیده شود و صرف نیامدن جماعت نباشد.

روایات را ببینیم: روایات باسناد شیخ طوسی، عن حماد، عن حریز، عن زراره وفضیل، قالا قلنا له: یعنی به امام صادق یا امام باقر(ع) قاعدة امام صادق باید باشد، و قلنا له الصلاة فی جماعة فریضة هی؟ نماز در جماعت واجب است؟ قال: الصلوات فریضة، نماز واجب است و اما لیس الاجتماع لمفروض فی صلوات کلها اجتماع واجب نیست، جماعت به معنای عرفی اجتماع گرفته شده است، و اما لیس الاجتماع به مفروض فی صلوات کلها اجتماع واجب نیست، جماعت به معنای عرفی اجتماع گرفته شده است ، در همه ی نمازها، جماعت وجوب ندارد لکنها سنة ولی سنت است، روش پیامبر منظور است یا به معنای مستحب است. من ترکها رغبة عنها و عن جماعت المومنین من غیر علت فلا صلاة له[6] کسی نماز جماعت را ترک کند، اعراض از آن جماعت کند نه آنکه عذری دارد، اهمیت نمی دهد، اعراض از جماعت مومنین بدون علت و عذر فلا صلات لا الصلات بطلان نیست ولی حداقلش کراهت است.

بنابراین نه تنها مستحب است بلکه ترکش هم مکروه است. اینجا رغبة عنها را ندارد حرام است، فلا صلات را هیچ کس فتوا نداده است که نمازش باطل است، چنان چه حرمت هم ندارد، ظاهر عبارت کراهت را می رساند ولی ظاهر عبارت بعضی ها از جمله سید حرمت را می رساند.

عبارت سید در عروه: من المستحبات الاکیده فی جمیع الفرائض خصوصاً فی الصلوات الیومیه و خصوصاً فی ادائیه و لا سیما فی الصبح، العشائین و خصوصا لجیران المسجد، او من یسمع النداء و قد ورد فی فضلها وذم تارکها یلحقها بالواجبات، نزدیک به واجب و ترکش حرام است ، بعضی دارند رغبة عنها جایز نیست.

ظاهراً سید یک عبارتی دیگر هم داشته باشد که تاکید بیشتری روی جماعت شده باشد، این روایتی که خواندیم یعنی چه؟ این ولیس بمفروض فی الصلوات کلها، عموم نفی است یا نفی عموم؟ اجتماع در همه ی نماز ها واجب نیست ، یعنی در بعضی نماز ها واجب است، در بعضی نماز ها واجب نیست، این منظور است؟ یا نفی عموم است، همه جا واجب نیست. یا عموم نفی است یعنی هیچ کجا واجب نیست. جماعت واجب نیست در نمازها در همه جا که عموم نفی می شود نه نفی عموم، یعنی هیچ کجا واجب نیست ، نه اینکه نفی عموم باشد و بعضی جاها واجب، بعضی جا واجب نباشد.

استاد: ما که به این جمله معطل می شویم نه به خاطر این جمله است، بلکه به خاطر جمله ی بعد است، جمله بعد مثل همین جمله است، اگر این عموم نفی است، در اثبات هم آن عام است، اگر نفی عموم است، جمله ی اثباتی آن مثل این نفی عموم در اثبات است.

عبارت را ببینید: الصلوات فریضة، خود نماز واجب است اما ولیس الاجتماع بمفروض فی الصلوات کلها ، جماعت واجب نیست در نماز ها، در هیچ کجا اگر واجب نباشد دنبالش لکنها سنته، لکن جماعت در همه جا مستحب است و معلوم می شود عموم و اطلاق است، جماعت مستحب است، ولی اگر جمله ی قبلی عموم نفی نیست و بلکه نفی عموم است یعنی همه جا واجب نیست و معنای لکنها سنة این می شود بعضی جاها سنت است. علی الاجمال سنت است نه در همه موارد سنت باشد. اگر معنای لیس الاجتماع بمفروض فی الصلوات کلها یعنی در هیچ کجا واجب نیست معنای اثباتش هم می شود در تمام موارد سنت است.

ما در معلقات داریم ظاهرش عموم نفی است یعنی هیچ کجا واجب نیست، اگر منظور این باشد که در همه جا واجب نیست در بعضی جا واجب است جمله ی لیس الاجتماع بمفروض فی الصلوات کلها نمی گفت، می گفت لیس الاجتماع بمفروض فی الصلوات ، در همه ی نماز ها واجب نیست، هردو تعبیر با هم فرق می کند.

ولی بعضی از محشین عروه اصرار دارند این را نفی عموم معنا کنند، مرحوم آقای حکیم از جمله کسانی است که نفی عموم می گوید.

عبارت معلقات: اصرّ بعض اعلام العصر تبعاً للحکیم همه جا می گویند واجب نیست و سنت هم در بعضی جا است و علی الاجمال، ولی این این طور نیست، یکوقت می گوید لا تجب الجماعت فی الصلوات کلها، یکوقت می گویند لا تجب فی کل صلوات، اگر تعبیر دوم باشد، یعنی لا تجب فی کل صلوات، این نفی عموم است، بعضی جا واجب بعضی جاها واجب نیست ولی لیس الواجب فی الصلوات کلها، عموم نفی است، لکنها سنت هم یعنی در تمام جاها واجب نیست، نفی در هرجایی وارد شد اثبات هم وارد می شود، عموم نفی که شد، اثباتش هم عموم است، یعنی همه جا سنت است.

این از روایاتی است که با دلیل خاص اثبات می کند و نماز جماعت مستحب است در تمام نماز ها الاما استثنی یک دسته روایات داریم ثواب ها را بیان کرده است، بعضی روایات معتبر و صحیح السند است ، همان هایی است که می گوید یک رکعت به بیست و پنج رکعت حساب می شود.

مثل این روایت سوم باب 1 جماعت: صحیحه زراره قلت لابی عبدالله (ع) یروی الناس ان الصلاة فی جماعت افضل من صلات الرجل و حده بخمس و عشرین صلات؟ آیا درست است این مطلب ، یعنی عامه این طور نقل می کنند، الناس اشاره است به عامه ، اینکه مردم نقل می کنند نماز افضل است، به بیست و پنج برابر می رسد، قال: صدقوا[7]؛ درست گفتند همینطور است، یک رکعت بیست و چهار برابر می شود با نماز خودش بیست و پنج برابر می شود.

روایت پنجم: فضل صلات الجماعة علی صلات الرجل فرداً خمس و عشرون درجه فی الجنة.[8]

در بعضی روایات تعبیری دارد به این معنا که کسی نمازش را به جماعت می خواند، فکر و ظن خیر به او داشته باشید عبارت روایت، صدوق به طور جزم می گوید: من صلّی صلوات الخمس جماعةً فظنوا به قل خیر کسی که پنج نماز را به جماعت می خواند هر خیری را برای او در نظر داشته باشید، هر خیری را به او نسبت بدهید شبیه این را بعضی روایاتی دیگر دارد: در علل و عیون، عن فضل بن شاذان ، عن الرضا(ع) انما جعلت الجماعة لا لاّیتون الاخلاص والتوحید، والاسلام، والعبادت لله، الاّ ظاهراً مکشوفا مشهوراً.[9] جماعت مشروع شده برای اینکه اخلاص، توحید و عبادت خدا علنی باشد. مخفیانه نباشد، پیامبر بعد از چند سالی که مخفی بود، اذن داد برای تبلیغ، یک دفعه مسلمان ها بیرون شدند و گفتند قولوا لا اله الا الله تفلحون، مردم را دعوت به اسلام کردند. خدا می خواهد توحید و اخلاص و عبادت ظاهر باشد نه مخفی و لانّ فی اظهار و حجةً  علی اهل الشرق والغرب لله وحده در این توحید و اخلاص حجتی بر شرق و غرب است برای خدا، علامت حجیت عبادت نماز جماعت است بعد می گویند و لیکون المنافق  و المستخف مودیا لما اقرّبه، نماز جماعت باشد، برای اینکه و آنکه استخفاف به اسلام دارد و اقرار می کند، اقرارش را اداء کرده باشد، اگر اقرار دارد نماز بیاید.

یظهر الاسلام و المراقبة ، اسلامش را اظهار بکند، ولیکون شهادات الناس بالاسلام بعضهم لبعض جایزة ممکنة، نماز جماعت بیایند شهادت های آنها بعضشان برای بعضی، شهادت بعض برای بعض این است که هم دیگر را به خوبی و به مسلمانی بشناسند و شهادت به مسلمانی هم بدهند، یا اینکه مقصود این است در جماعت حاضر شوند تا عدالتشان معلوم شود، تا وقتی شهادت می دهند در امور مسلمان ها به عنوان عادل قبول شود، مع ما فیه من المساعدة و البر و التقوی، در جماعت مساعدتی بر برّ و تقوا است، هم دیگر را کمک می کنند و الزجر عن کثیر من معاص الله، وقتی همه همدیگر را می بینند در بر و تقوا است اعمال هم به هم تاثیر میگذارند از گناهان دوری می کنند و تدریجا به راه صحیح رهنمون می شوند. نکته ی مهم روایت این است، اگر می خواهید شهادت برای بعضی جایز باشد، این با نماز جماعت است کسی که اصلا نماز جماعت نمی آید چه طور شهادت می دهید که این آدمی خوب است، از کجا می دانید مسلمان است؟ برای اینکه منافق هم شهادت را همین طور می گوید، غیر از مسلمانی، خوب بودنش با اینها معلوم می شود.

یا اینکه از این روایات استفاده می شود، همه چیز حمل بر صحت می شود الانماز، در اینکه فلانی نماز می خواند یانه، نمی شود گفت انشاء الله می خواند تا اینکه ببینید یک جا جماعت شرکت کرده است، چه خودش پیش نماز باشد، یا ماموم باشد ، فرق نمی کند.

درچیز های دیگر حمل بر صحت کنید، مثل لباس را خوب شسته یا نه، ظرفها را خوب شسته یا نه، حمل بر صحت کنید این حیوان را خوب ذبح کرده یا نه، همه اش حمل بر صحت است. نمی دانیم این آقا نماز می خواند یا نه، تا نماز جماعت نیامده نمی شود بگوییم نماز می خواند.

بعضی می خواهند از این روایت اینطور برداشت کنند، قطعی نیست ولی بعید هم نیست.

در بعضی روایات داشت بیست و پنج نماز، بعضی روایات دارد، بیست و پنج یا بیست و هفت نماز تردید از راوی است یا درجات نماز به حسب افراد است؟

شهید ثانی در شرح لمعه می گوید الجماعت مستحبة فی فریضة ، موکده فی یومیة حتی ان الصلاة الواحدة منها تعدل خمسا اربعاً و عشرین صلاة ، بیست و پنج نماز یا بیست و هفت برابر نماز فرادا است اگر پیش نماز عالم نباشد، جاهل باشد، و معه، اگر پیش نماز عالم باشد، الفاً هزار رکعت می شود، ولو وقعت فی المسجد تضاعفت بمضروب عددها فی عدده، اگر در مسجد شد ضرب می شود عدد جماعت نماز در عدد افراد ففی الجامع مع غیر العالم الفان و سبعة مأة و مع مأة الف، اگر در مسجد جامع باشد پیش نماز عالم نباشد دو هزار و هفتصد برابر می شود، اگر عالم باشد صد هزار برابر می شود.

در یک نامه امام رضا(ع) به ماموم می فرماید: الصلاة فی الاوقات و فضل الجماعت علی الفرد الفا رکعة، دو هزار برابر، و لا تصلّ خلف فاجر و تقتدی الا باهل الولایة، به مأموم امام چه طور گفته این را شاید ماموم فکر کرده منظور از اهل الولایت خودش است، و لا تصلّ فی الجلودالمیتة و لا جلود السباع پس از روایت اول استفاده شد و عموم نفی و گفتیم اثباتش هم مثل نفیش عموم دارد که همه جا مستحب است در اداء یا در قضائی؟ یا در هردو؟ از روایت استفاده می شود که اداءً و قضاءً کلها ،بعضی گفتند بلی این استفاده می شود، برای اینکه ماهیت و حقیقت نماز اداء و قضاء یکی است، نماز چهار رکعت ظهر همان چهار رکعت است، در وقت یا خارج وقت، فرقی نمی کند.

استاد: ولی قبلا این حرف را رد کردیم، درست است، وقت از شرایط است نه از ذات، ذات همان چهار رکعت است چه داخل وقت و چه خارج وقت، ولی به حسب روایاتی ما وقتی نماز در وقت نباشد می گویند فوت شد، پس معلوم می شود نماز اداء با قضاء دو ماهیت هستند، و لذا باید بگوییم در نیّت معین کند که چهار رکعت ادائی می خواد یا قضائی.

همانطور که بین نماز و روزه باید معین باشد، نماز است یا روزه، یا نماز آیات است، یا نماز عید مثلا، در اینکه نماز ادائی باشد یا قضایی باید معین باشد. اینها دو حقیقتند به شهادت روایات. فوت یعنی مرد ، فائتة است و موت.

فوقش بگوییم نماز اداء و قضاء دو ماهیت از نظر ذات و اجزاء و شرایط نیست ولی از نظر احکام فرق می کند حکم استحباب نماز اداء با قضاء فرق می کند.

بنابراین از این قبیل روایات استفاده استحباب جماعت در قضاء نمی شود، همان در اداء است از بعضی روایات خاص استفاده می شود که عرض می کنیم:

یکی درباره پیامبر است که نماز قضاء را به جماعت خواند، در سفری که داشتند نماز صبح ایشان و اصحابش قضاء شده عامه و خاصه این را نقل کردند، ایشان از آن محل زود به محل دیگر رفتند و نماز قضاء را به جماعت خواندند و این روایت را قبلا خواندیم و روایت صحیحه هم است.[10]

در باب 55 جماعت هم است حدیث یک: روایت اسحاق بن عمار است[11].

قلت لابی عبدالله (ع) تقام الصلاة و قد صلیت، من نمازم را خواندم بعدش نماز جماعت  برقرار شد قال صلّ و اجعلها لمافات، این نماز را با اینها بخوان و نیت قضاء کن، پس قضاء در جماعت می شود هم اماماً هم ماموماً مثل این راویت و روایت رسول خدا.

در این روایت شیخ طوسی باسناده عن حسین بن سعید احوازی، عن محمد بن ابی عمیر، عن سلمة یا سلمیة، صاحب الصابری، فروشنده پارچه هایی بوده که از شاپوری خوزستان می برده آنجا. توثیق ندارد، قلیل الروایت هم است، اما آقای خوئی می گویند چون در اسناد کامل الزیارات ابن قولویه ذکر شده بنابراین ثقة است.

البته به طریق دیگر هم نقل شده است و آن طریق صدوق به علی بن اسماعیل هم که علی بن اسماعیل توثیق نشده است، و آن هم در سند کامل الزیارات است.

اما همان روایت صحیحه که خواندیم، لیس اجتماع الصلوات بمفروض کلها وجوب ندارد، عموم نفی است در هیچ کجا وجوب ندارد، و کلنها سنة. و این همه ی نماز یک عموم دارد، یک اطلاق، عموم یعنی همه نماز ها، اطلاق، یعنی چه در وقت و چه در خارج وقت، از اطلاقش استفاده کنیم که همان نماز قضاء را می گوید.

 
 



[6] - وسایل الشیعه ج8، باب 1 جماعت ،ح2.

[7] - وسایل الشیعه، ج8، باب1، جماعت ح3.

[8] - وسایل الشیعه، ج8، باب1، جماعت ح5.

[9] - وسایل الشیعه، ج8، باب1،جماعت ح9.

[10] - وسایل : ج8، ابواب قضاء صلوات ، باب 5. وسائل: ج 8، ابواب قضاء، باب 61 مواقیت

[11] وسائل الشیعة باب 55 جماعت، ح 1




-----------------------------------------------------------------


جلسه 110   
شنبه 3/3/1393
 

 

بسمه تعالی

از روایات استفاده شد که جماعت در نمازها مشروع است، در آن روایتی که از باب 2 جماعت ح1 داشتیم. عبارت: فی الصلوات کلها بود.

بعضی نمازها، یک خصوصیتی دارد که با جماعت خوانده نمی شود، مثل نماز طواف که نماز است و این روایت شامل او می شود، ولی سیره نبوده در طول تاریخ، نه از ائمه و نه از اصحاب که نماز طواف را به جماعت بخوانند. هیچ ضبط نشده است، در حقیقت سیره در مقابل روایتی فی الصوات کلها است که آن همه ی نمازها را می گوید ولی سیره براین است که جماعت در نماز طواف دیده نشده است.

البته نماز طواف که برگذار نمی شود به خاطر ازدهام جمعیت است که وقتی طواف تمام می شود همه می خواهند خلف مقام نماز بخوانند، یکی زود می آید، یکی دیر می آید لذا جماعت مشکل می شود احتمال قوی دارد این مطلب علت برگذار نشدن جماعت باشد. در عصر ما که جمعیت زیاد است و در زمان امام صادق(ع) که کشور اسلامی توسعه پیدا کرده بود تا کشورهای آفریقائی بعضی کشور اروپایی اسلام گرفت و فتح کرد آنها همه حاجی داشتند. چون ضبط نشده آقایان شک دارند در مشروعیتش و ماهم شک داریم در مشروع بودنش. وقتی شک داریم انجام نمی دهیم. ولی عموم شامل می شود، اما شمول عموم همه اش توسط الفاظ نیست که بگوییم لفظ عام است. میزان ظهورات است گاهی از اوقات قرائنی به دست می آید که ظهور را سست می کند، و به عموم عمل نمی کنیم، چنان که در مخصّصات، مثلا 50 روایت عام داریم یک روایتی مخصّص. ولو قاعده این است یک خاص برآن پنجاه به عام غلبه دارد از نظر فنی و صنعت اصولی. ولی اگر میزان ظهورات است یک مخصص را حاکم نمی کنند بر این همه عمومات، غرض،میزان ظهورات است گرچه آن روایت شامل نماز طواف می شود، ولی وقتی یک نمونه هم نداریم، امام صادق با همه اصحابش نماز جماعت طواف را انجام ندادند، لذا شک می کنیم در مشروعیتش.

در نماز میت، در حقیقت این نماز نیست، برای اینکه دعاست، روایات ما دارد: الصلات ثلثه رکوع و ثلثه سجود وثلثه طهور. نماز سه ثلث دارد، رکوع، سجود، طهور، روایتی معتبر هم است که در گذشته ها هم خواندیم، و نماز میت نه طهور دارد نه رکوع نه سجود، طهارت شرط نماز میت نیست و رکوع و سجود هم ندارد. پس آن روایت الصلوات فی کلها جماعة این را شامل نمی شود، با اینکه جماعت در این است پس معلوم می شود روایت فی الصلوات کلها نسبتش بافقه ما، نسبت عموم و خصوص من وجه است. بعضی جاها آن عموم می گیرد جماعت نیست مثل طواف، بعضی جاها آن عموم نمی گیرد ولی جماعت است مثل نماز میت. به هرحال آن عموم معتبر است الاما استثنی، اینها استثناء است.

مطلب دوم اینکه بعضی نمازها خیلی تأکید خاص شده بر اینکه در جماعت خوانده شود، از جمله نماز صبح نماز مغرب، نماز عشاء، باب 3 جماعت حدیث یک، روایت عبدالله سنان، سمعتُه یعنی از امام صادق شنیدم. یقول صلی رسول الله الفجر، پیامبر نماز صبح را خواند، فاقبل بوجهه الی اصحابه، روکرد به اصحاب وسأل عن اناس یمسی هم به اسمائهم سوال کرد و خصوصاً از بعضی ها اسم برد، مثلا فلان کس تقی بن حسین، حسین بن علی، اینها کجا هستند؟ فقال: هل حضرو الصلاة؟ گفتند نه یا رسول الله، فرمود: هل غیّبوا؟ مسافرهستند، نیستند؟ قالو: لا، قال اما انه لیس من صلات اشد علی المنافقین من هذا الصلات، والعشاء، هیچ نمازی سخت تر بر منافقین از این نماز صبح و نماز عشاء نیست.

عشاء احتمال دارد عشائین باشد، ولی مغرب از لفظ به دست نمی آید. و به احتمال قوی عشاء به هردو گفته می شود. شرکت نکردن در نماز صبح خواست منافقین است، منافقین از نماز صبح رنج می برند.

نکته اش هم این است کسی خوابش را رها می کند به نماز صبح شرکت می کند، نشان می دهد ایمانش قوی است و به این مکتب پایبند است و منافقین از این جهت ناراحت می شود.

و فرمود: لو علموا ایّ فضل لهما لاتوهما و لو حبواً[1]، اگر می دانستند چه فضیلتی در نماز صبح و عشاء است شرکت می کردند و لو روی زانو بودند،(کسانی که پاهایشان قطع است روی زانوها می آمدند.)

روایت دوم، صدوق به طور جزم می گوید: قال الصادق علیه السلام من صلّی الغداة والعشاء الآخرة، آن روایت عشاء داشت، احتمال داشت مغرب را بگیرد اما این عشاء آخرت دارد شامل مغرب نمی شود. فی جماعت فهو فی ذمة الله عز و جل، در ذمۀ خداست یعنی خدا متعهد کارهای این است، کارهای دنیاء یا کارهای آخرت، یا کارهای هردو. اطلاق دارد.

درعهده خدا، یعنی خدا متعهد است به کارهای این، یعنی خودت را به خدا بسپار وقتی به جماعت می آئی خیالت راحت باشد. و من ظلمه فانّما یظلم الله ضمیر مفعولی ظلمه به چه بر می گردد اگر به غدات باشد باید مؤنث باشد، به نماز بر می گردد باید مؤنث باشد به جماعت برگردد هم باید مؤنث باشد پس به مصلّی برمی گردد.

قرآن دارد: یا من یمسک السموات والارض امسکنا عن کل سؤ: یعنی خودت را که به خدا بسپاری کار تمام است، اشاره به این است که این مصلی در پناه خداست هم از شرور طبیعی هم از شرور انسانی، ادامه حدیث: و من حقّره فقد حقّرالله[2]، کسی به این مصلی ظلم کند به خدا ظلم کرده و هر کسی او را تحقیر کند همانا خدا را تحقیر کرده است.

در اینجا عشاء آخرت را داشت اوّلی عشاء را داشت که احتمال دادیم مغرب را شامل شود.

در روایت سوم اینجا باز این طوری دارد:

قال رسول الله(ص) : من صلی المغرب والعشاء الآخرة و صلات الغدات فی المسجد فی جماعت فکانه احی الیل کله[3]، کسی نماز مغرب و عشاء و نماز صبح را در مسجد در جماعت بخواند مثل این است که تمام شب را عبادت کرده است.

آن روایت دوم خاصیتش حفاظت بود، این روایت خاصیتش احیاء شب است، آن نماز عشاء آخرت را با نماز صبح داشت و این نماز مغرب و عشاء و صبح را دارد، این در مسجد در جماعت بود آن در جماعت بود. اما شبهه ای که دارد این است در سند روایت احمدبن محمدبن یحیی، احمد بن محمد بن یحیی قمی پدرش محمدبن یحیی از ثقات قم بوده است و از بزرگان قم است، در قم بعضی از بزرگان  بودند که تجارت می کردند، و تاجر بودند، بعضی آنها در این اواخر فوت کردند که خدمت آقا امام زمان می رسیدند و بعضی شایعات راجع به کسبه محل مسجد امام حسن عسکری بازار است، شصت یا هفتاد سال قبل این قضیه مربوط او می شد.

احمد بن محمد بن یحیی نه توثیق دارد و نه کثیر الروایت است، آقازاده ای است که عنوان پدرش را بین محدثین ندارد. از بعضی  رجالیین این تعبیر را دیدم که نقل عن خلق یعنی از افراد زیادی روایت کرده ولی در رجال از افرادی که نقل کرده کم است.

پس در روایت عشاء و صبح بود و مغرب در این روایت بود که راوی توثیق نداشت، لذا مغرب را قبول نکردیم، مگر به قول آقایانی که از باب اخبار من بلغ قبول دارند، قبول شود. و ما در اخبار من بلغ گفتیم باید از راوی ثقة باشد روایت و الا قبول نداریم، چون در عرف بلاغ نمی گویند اگر از یک جعال کذاب روایت نقل شود. اگر کذاب و جعال را نگیرد موارد دیگر مشکوک الصدق می شود که این اخبار من بلغ او را شامل شود یا نه.

روایتی در باب 2 جماعت حدیث ششم آمده که صحیحه هم است: اشترط رسولالله(ص) علی جیران المسجد شهودالصلات، پیامبر به همسایه های مسجد شرط کرد که در نماز جماعت حاضر شوند.

استاد: این چه شرطی است؟ شرطی ابتدائی که نفوذ ندارد، شرط ضمن عقد بوده؟ چه عقدی؟ یا منظور قرار است که اینها بیایند همسایه مسجد شوند، اگر ملک خودشان است به پیامبر مربوط نمی شود پس چه طور قرار است، اگر قرار ابتدائی است مثل وعده می ماند که الزام آور نیست.

بعد فرمود:لینتهینّ اقوام لا یشهدون الصلات، آنهائی که به نماز حاضر نمی شوند، یا دست بردارند از این کارشان، او آمرنّ مؤذناً یؤذن ثم یقم ثم آمر رجلا من اهلبیتی، یا اینکه دستور می دهم مؤذن اذان بگوید و اقامه بگوید و سپس به یکی از اهلبیتم دستور می دهم( منظور حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است) فلیحرقنّ علی اقوام بیوتهم، خانه هایشان را بسوزاند، بهزم الحطب، با شاخه های درخت، لانهم لایأتون الصلات، برای اینکه اینها در نماز حاضر نمی شوند.

چطور معنا می کنید این روایت را که یا حاضر شوند در نماز جماعت یا خانه ها را آتش می زنم. اگر نماز جماعت مستحب است که همه ی روایات مستحب می داند، خانه آتش زدن معنا ندارد، خانه را با سکنه آتش بزند که همان اعدام است؟ یا بدون سکنه را آتش می زند؟ پس اهل خانه را بیرون می کند بعد خانه را آتش می زند، بعد طبق آن شرط که کرده بود، زمین را به دیگران می دهد. اگر این باشد، زمین از پیامبر بوده به علی(ع) جا داده به عباس جاداده است، بعد همه ی درب ها را بست. معلوم می شود زمین اطراف مسجد مال رسول خدا بوده است.

و الا رسول خدا ملک مردم را آتش نمی زند چون الناس مسلطون علی اموالهم، لذا ملک مال رسول الله بوده است و دربها را هم بست.

اینها شاید توطئه گر بودند نماز نمی آمدند، نه اینکه به خاطر تنبلی بوده که نمی آمدند، این مسأله واقعاً محل بحث است. بعضی ها می گویند این ها توطئه گر بودند، نظر سیدنا الاستاد امام ره این بود از روایات هم همچنین مطلبی استفاده نمی شود، بین فقهاء هم این چنین نظری نیست، بین فقهاء عامه هم نیست، ابن رشد در بدایة المجتهد ج1: 136 می گوید اینکه پیامبر دستور داد خانه هایشان را بسوزانند فقط به خاطر ترک جماعت بود. این درست نیست، لذا بگوییم شرط ضمن عقد بوده زمین از رسول الله بوده، فرموده به تو می دهم به شرطی که در جماعت بیایید نیامدند، درب ها را ببندد و زمینها را حق دارد پس بگیرد.

حالا ببینم روایات، مسأله ای احراق خانه ها چطور است؟ بعضی روایات مثل روایت اول باب  2 جماعت جیران نداشت ولی روایت 6 باب 2 جیران داشت، روایات مختلف است در باب احراق:

روایت اول باب 2 جماعت احراق را ندارد: قال امیرالمؤمنین(ع) من سمع النداء فلم یُجبه من غیر علة فلا صلات له، نمازش باطل است، حالا بگویید باطل نیست، نفی کمال است. کسی اذان را شنید و اجابة نکرد و بدون عذر فلا صلات له[4]، دنباله ی این روایت روایت دیگری است بیشتر تأکید می کند: اما یستحیی رجل منکم، خجالت نمی کشید ان تکون له الجاریة، کنیزی داشته باشید بعد بفروشید و مشتری سوال کند فلانی چطور بوده کنیز بگوید فتقول: لم یکن یحضرالصلات[5]، به نماز جماعت ها نمی رفت، یعنی کارهای خصوصی تان برملا می شود.

روایت سوم می گوید: لا صلات لمن لا یشهدالصلاة من جیران المسجد الاالمریض او مشغول، مگر مریض باشد یا کار داشته باشد و الا لا صلات له[6]، اولی همسایه نداشت می گفت سمع النداء و این همسایه را دارد.

روایت احداق روایت چهارم است: مرحوم صدوق به طور جزم می گوید، قال: رسول الله لقوم لتحضرنّ المسجد او لاحرقنّ علیکم منازلکم[7]، درباره عده ای فرمود مسجد حاضر شوند در جماعت یا اینکه منزلهای تان را آتش می زنم. استاد: اگر توطئه منظور است که در روایت این را نگفته است، اگر صرف حاضر نشدن مسجد است، خودتان می گویید نماز جماعت مستحب است، پس معنا ندارد احراق، پس این روایت همان روایت شرط است و زمینها مال پیامبر است.

روایت ششم فقط صرف حضور جماعت را دارد. و روایت دهم صحیحه دارد از امام صادق(ع) ان اناساً کانو علی عهد رسول الله(ص) ابطئوعن الصلات فی المسجد کندی می کردند از حضور در مسجد بحث توطئه نیست. بحث منافق نیست، سستی می کردند، آنهایی که منافقند که سستی نمی کنند، آنها مجدانه در کار خودشان هستند، ابطئو یعنی تنبلی، و رسول الله فرمود لیوشک یدقوم یدعون الصلاة فی المسجد یوشک از افعال قلوب است، یعنی این احتمالش است، نمی گوید حتما این کار را می کنم، آنجا دستور می دادند بسوزانند اینجا می فرماید یوشک، این تهدید است، این هایی که در مسجد حاضر نمی شوند احتمال دارد ان نأمر بحطب، دستور می دهیم هیزم بیاورند، فیوضع علی ابوابهم، درب خانه هایشان بگذارند.

فتوقد علیهم النار فتحرق علیهم بیوتهم[8]، یعنی خودشان را می سوزانیم، بعضی می گویند، همین قضیه بهانه داد به دست ظلمه ی بعد از پیامبر که معلوم می شود مواردی است خانه ها را آتش بزنند، آمدند خانه ی حضرت زهرا را آتش زدند، و بعدها هم در جنگ با ابن زبیر آتش بواسطه ی منجنیق به خانه ی کقبه زدند، خیلی حرف شد، گفتند این کار خیلی وقت قبل با خانه ی بنی هاشم شده است.

به نظر مروج الذهب مسعودی این را دارد. می گوید قبلا این کار با بنی هاشم شد و ما بهانه داشتیم. وقتی به خاطر نماز خانه هایشان را می شود آتش زد، برای مخالفت با حکومت به طریق اولی.

سوال: رسول خدا وحشی را می بخشد بعد می آید خانه ها را آتش بزند؟

جواب استاد: وحشی روشش را عوض کرد و آمد عذرخواهی، اینها همین طور هستند نماز نمی آیند.

از بعضی روایات دیگر استفاده می شود، بعضی روایات دارد: همّ، تصمیم گرفت، یا اینکه هم تصمیم نیست بلکه در فکرش بود. روایت نهم: همّ رسول الله با حراق قوم بمنازلهم کانو یصلّون فی منازلهم و لایصلّون الجماعة[9]، در خانه ها نماز می خواندند، به جماعت نمی آمدند. همّ به حراق قوم نه اینکه احرق، پس یکی همّ است و یکی تهدید است بیایید و اگرنه دستور می دهم آتش بزنند. یکی از روایات داشت، یوشک، پس دستور نداد فقط تهدید بود، اما همین که تهدید شد، بهانه داد آنها هم خانه حضرت زهرا را آتش زدند.

پس مابین روایات احراق که مربوط توطئه باشد پیدا نکردیم، احتمالش می دهیم ولی دلیلش را پیدا نکردیم، پس تا اینجا ظاهرش همان حرف ابن رشد است در بدایت المجتهد که می گوید فقط به خاطر ترک جماعت بوده است.

دو مطلب شهادت می دهد که مطلب همین باشد، نه مسأله ی توطئه:

1- یکی اینکه از بعضی روایات استفاده می شود اصل اسلام با نماز معلوم می شود و معلوم نمی شود کسی اهل نماز است یا نه و این با جماعت معلوم می شود، اگر می گوید در خانه نماز می خوانم از کجا بدانیم راست می گوید.

ببینید روایت هشتم از باب دو جماعت: انما جعلت الجماعة والاجتمال الی الصلاة، لکی یعرف یصلی ممن لا یصلّی، اگر نماز جماعت گذاشتیم برای این است آنکه اهل نماز است از آنکه اهل نماز نیست جدا شود. مسأله ی نماز است نه مسأله ی حکومت، و من یحفظ مواقیت الصلات ممن یضیّع آنهایی که وقت نماز را حفظ می کنند از آنهایی که وقت نماز را ضایع می کنند جدا شوند.

ولولا ذلک، اگر این کار نبود، جماعت را نمی گذاشتیم، لم یمکن احداً یشهد علی احد بالصلاة، کسی نمی توانست شهادت بدهد این آدم خوب است، اصل عمود دین نماز است، من هم ندیدم نماز بخواند، وقتی در جماعت نباشد معلوم نیست، لان من لم یصل فی الجماعة لاصلات له بین المسلمین کسی نماز جماعت نخواند بین مسلمانها نماز نخوانده است، لان رسول الله(ص) قال لاصلات لمن لا یصلی فی المسجد مع المسلمین الّا من علة[10]، یعنی می گوید نماز فرادائی کسی که هیچ وقت جماعت نمی آید قبول نیست از این معلوم می شود که ترک بالکل است، و اگر ماهی یکبار نماز جماعت بوده کافی است.

همین قدر معلوم شود که در نماز جماعت مسلمین حاضر می شود، نمی گوید دائم بیاید.

همه روایاتی که خواندیم، ترکها داشت یعنی اصلا نماز جماعت نیاید، اگر نماز جماعت را اصرار داریم برای این است که شهادت بدهند مسلمان است، چون عمود دین نماز است.

2- شاهد دوم: از بعضی روایات استفاده می شود ولو در خانه نماز بخوانی با جماعت بخوان پس مسأله ی توطئه در کار نیست.

قبل از این عرض کنم در روایت 11 باب 2 عن الصادق(ع) من خلع جماعت المسلمین قدر شبر خلع رقب الایمان من عنوقه، کسی جماعت مسلمین را از خودش به اندازه ی یک وجب کنار بزند لباس ایمان را از خودش کنده کنار زده است، این ندارد نماز، ولی نماز با جماعت مسلمین درست می شود یعنی نماز جماعت.


-------------------------------------------------------------------------------

 


[1] وسائل الشیعه باب 3 جماعت ح1

[2] وسائل الشیعه باب 3 جماعت ح2

[3] وسائل الشیعه باب 3 جماعت ح3

[4] وسائل الشیعه باب 2 جماعت ح1

[5] وسائل الشیعه باب 2 جماعت ح2

[6] وسائل الشیعه باب 2 جماعت ح 3

[7] وسائل الشیعه باب 2 جماعت ح6

[8] وسائل الشیعه باب 2 جماعت ح10

[9] وسائل الشیعه باب 2 جماعت ح 9

[10] وسائل الشیعه باب 2 جماعت ح8

 

 
 
   دوشنبه 26 آبان 1393




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما