بسمه تعالی
مختصر توضیح بحث گذشته: سید درعلو امام از مأموم
سه قسم تصور کردند:
1- علو دفعی که به مقدار یک وجب است
2- علو انهداری انبساطی، در زمین پهن و گسترده
که بیشتر از یک وجب امام بالا باشد اشکال ندارد انهداری انبساطی زمین صاف و گسترده
که مقداری چاله دارد و این چاله ها اشکال ندارد.
3- علو به صورت انهداری جبلی نه انبساطی که
احتیاط این است یک وجب بیشتر نباشد
اساساً کلمه ی یک وجب را گفتیم در هیچ کجا ثابت
نیست که ایشان در علو دفعی یک وجب را جایز می داند در روایت یک وجب ثابت نشد اصح
نسخ که کافی است وجب ندارد بلکه به اندازه یک انگشت، کمتر یا بیشتر دارد، و در
تهذیب یک وجب است، ولی یک وجب علو خیلی است، بعضی از محشین عروة قبول کردند و خیلی
ها هم اشکال کردند. بعضی گفتند نکته ی اینکه یک وجب را گفتیم این است که وقت
مستثنی معلوم نیست چیه و ابهام دارد ابهام سرایت می کند به مستثنی منه، بنابراین گفتند
علو جایز نیست الا به مقدار یک وجب و یا مستثنیات دیگر که معلوم نیست چیست، مستثنی
که معلوم نیست ابهام سرایت می کند به مستثنی منه که علو باشد وقتی مستثنی منه
معلوم نشد رجوع می کنیم به اصل، و قدر متیقن بالاتر از یک وجب ممنوع است، یک وجب
اشکال ندارد.
پس وجب را به عنوان اینکه معلوم است مستثنی نمی
گیریم بلکه مستثنی مبهم است و سرایت می کند به علو و مستثنی منه، وقت معلوم نشد
قدر متیقن گیر می کنیم، در اضرار و قدر متیقن اضرار بالای یک وجب است پس اصل عدم
مانعیت یک وجب است. پس نتیجه اصل عملی یک وجب می شود نه اینکه دلیل بر وجب داشتیم.
سوال: کافی که اضبط است یک انگشت دارد و عرض
انگشت هم مقصود است پس شبر و وجب معنا ندارد جایز باشد. و سید یک وجب را در علو دفعی و شیب دار جایز دانستند که
معنا ندارد و به نظر ما قدر یسیر علو( یک انگشت، کمتر و بیشتر) جایز نیست، یک
انگشت عرفی.
در قضیه علو روایت کافی دارد: فقال الامام علی
شبه الدکان او علی موضع ارفع من موضعهم لم تجز صلاتهم و ان کان ارفع منهم بقدر
اصبع او اکثر او اقل اذا کان الارتفاع ببطن المسیل اذا کان الارض مبسوطه اشکال
ندارد، کلام خود امام است که به قدر اصبع است، و در کلام عمار هم آمده است.
مسأله ی بعدی مسأله ی بُعد است که یکی از شرایط
جماعت است، بعضی راجع به امام بعضی راجع به مأمومین، بعضی راجع به نسبت بینهما
است.
یکی از شرایط همین است که نباید بین امام و
مأموم بُعد زیادی باشد. و همین طور بین صف قبلی و صف بعدی نباید فاصله زیاد باشد.
اتصال برقرار باشد.
اتصال یعنی چه؟ مورد بحث است، خیلی ها عرف را
میزان گرفتند و گفتند بُعد زیادی نباید باشد و توضیح ندادند و گفتند مراجعه به عرف
شود. در بعضی کتب دیدم که سیصد زراع یعنی صد و پنجاه متر فاصله باشد اشکال ندارد و
بعضی نظر دادند بر اینکه امام در یک کشتی و مأموم در کشتی دیگر باشد اشکال ندارد
امام در کشتی جلویی است و مأموم در کشتی بعدی، اگر سیصد زراع فاصله باشد اشکال
ندارد جماعت بخوانند.
در عامه همین فتوا را دادند که فاصله زیاد نباشد
تا وحدت و ارتباط باشدو صدای امام شنیده شود بُعد نیست. در قدیم صدای معمولی بوده الآن صدای با بلندگو را هم
حساب می کنند.
نظریه دوم: حدّ را معلوم می کند به اینکه
لایتخطی باشد( در بحث ما لایتخطی گذشت که سه احتمال دارد فاصله ارتفاع بیش از یک
گام نباشد که نتواند رد شود، به صورت افقی یک گام بیشتر نباشد احتمال سوم اینکه چه
فاصله حائل باشد یا غیر حائل بیشتر از گام نباشد، استعمال لفظ در اکثر از یک معنا
نیست بلکه استعمال لفظ در جامع است که به یک گام نیاید اعم از فصل و حایل.
در ما نحن فیه علاوة بر سه احتمال بحث در فصل
است که این فصل یعنی چه. به مقدار یک گام فصل نباشد بعضی گفتند بیش از یک گام
نباشد همانطور که آنجا گفتیم. معنای دوم که کمتر از یک گام نباشد، اگر بین امام و
مأموم کمتر از یک گام باشد نمی توانند سجده کنند، اگر یک گام فاصله نباشد نمازشان
نماز نیست.
1- ایّ صف کانو یصلون بصلاة الامام، هر صف که به
امامی اقتدا می کنند و کان بینهم و بین الصف الذی تقدمهم بین این صف و صف جلو اگر
اقل من ذلک باشد( کمتر از ما لایتخطی) فلیس تلک الصلاة لهم بصلاة[1][3]،
نماز نماز نیست، یعنی کمتر از یک گام نماز را نمی توانند انجام بدهند.
خلاصه ما لایتخطی این شد که یک گام بیشتر نباشد
و یا یک گام کمتر نباشد، اینکه یک گام کمتر نباشد بین دو موقف وصف را می گوید و
اینکه بیشتر از یک گام نباشد بین دو موقف را می گوید یا بین موقف و محل سجده را می
گوید؟
این را از روایت استفاده باید بکنیم.
2- روایت را محمدین ثلاث نقل کردند( صدوق، شیخ
طوسی، کلینی) روایت صحیحه است اشکال ندارد عن زراره: قسمت اول روایت این است:
ینبغی للصفوف ان تکون تامة متواصلة، ینبغی دارد پس مستحب است. مستحب است که صفوف
پیوسته باشند.
بعضی می گویند ینبغی یعنی مطلوب و مطلوب یعنی
ملزم و واجب است که فاصله بین صفوف نباشد.
استاد: به نظر ینبغی یعنی مستحب.
الآن هم در متعارف عرف عرب این است که فاصله
نباشد( کسی 500 متر یا یک کیلومتر) فاصله داشته باشد عرف نمی پذیرد و عرف تأسیس
اصل می کند در مورد مشکوک که اصل عدم مانعیت فاصله است، فاصله زیاد نباشد یعنی
وحدت برقرار باشد.
اما ببینم از روایت چه به دست می آید ینبغی للصفوف
ان تکون تامه، یعنی پر باشد، در بین عامه هم مرسوم است تا صف جلو کمی خالی باشد
جلو می روند ایستاد می شوند، متواصله، صفوف به هم پیوسته باشند، متواصله صفت اجزاء
یک صف نیست بلکه صفت صفوف است. وصل را نمی گوید چقدر باشد، شاید جمله ی بعد توضیح
وصل باشد، و لا یکون بین الصفین ما لایتخطی، بین دو صف به حد که به گام نیاید
نباشد یعنی بیش از یک گام نباشد، اندازه گام چقدر است یکون ذلک قدر مسقط جسد انسان
اذا سجد، اندازه گام را می گوید که تا این حد اشکال ندارد. منظور از صف اگر موقف
بعد تا موقف جلو است پس بیش از گام نباشد و حال اینکه بین موقفین بیش از گام است
لذا ینبغی مستحب می شود. چون مثال زده به قدر جسد انسان در سجده پس حداقل را می
گوید مثل روایت مستدرک، برای اینکه کمتر از جسد انسان درحال سجده نمی شود. پس
معلوم نشد ینبغی وجوب است یا استحباب، ما لایتخطی حداقل را بیان کرده یا حداکثر را
رجوع به اصل می کنیم که اصل عدم مانعیت فاصله عرفی است. بعد می گوید و قال ابو
جعفر(ع): ان صلّی قوم و بینهم و بین الامام ما لایتخطی بین صفین اینجا ندارد، پس
ممکن است این جمله با جمله قبل فرق کند. فلیس ذلک الامام لهم بامام، این روایت
حدّاکثر را می گوید برای اینکه کمتر از گام باشد اشکال ندارد، این جمله صف ندارد
بین امام و مأموم دارد که احتمال می رودبین موقف قبلی و مسجد صف بعدی بیشتر از یک
گام باشد. صف اشاره به موقف و قیام است و ایّ صف کان اهله یصلون بصلاة امام و
بینهم و بین صف الذی تقدمهم ما لایتخطی فلیس لهم تلک الصلاة بصلاة این جمله مؤید
روایت مستدرک است که کمتر از یک گام اگر باشد نماز نماز نیست، نه اینکه امام امام
نیست.
بعد می گوید و ان کان شبرا واحداً یک نسخه ان
کان ستراً او جداراً یک نسخه، باز می گوید و ایّما امراة صلت خلف امام، هر زنی که
پشت سر امامی نماز می خواند، و بینها و بینه ما لایتخطی، بین زن و امام به گام
نیاید فلیس تلک صلاة بصلاة که این هم مربوط روایت مستدرک می شود که حداقل را می
گوید یعنی کمتر از یک گام نباشد، قلتُ: فان جاء انسان یرید ان یصلّی( این مسأله ی
دیگر را می گوید) کسی آمد نماز بخواند یک امام است یک مأموم گفت چکار کند، فرمود
یدخل بینها و بین الرجل[2][4]،
بین زن و امام داخل می شود در فقه همین روایت ما لایتخطی دارد در موارد دیگر روایت
این کلمه را ندارد و روایت 4 این باب هم ظاهراً دارد.
قال ابو جعفر(ع): ابن ادریس از زراره نقل می کند
و همین روایت است، ان صلی قوم و بینهم وبین الامام ما لا یتخطی فلیس ذلک الامام
اماماً[3][5]،
امام امام نیست اگر فاصله ما لایتخطی باشد و این روایت همان روایت است و مبهم است و
چیزی استفاده نمی شود که بین موقفین است بین موقف و سجده و حداقل است یا حداکثر.
ما در معلقات اجمالا داریم که میزان فاصله ی عرفی است و لم یذکر الفاصله فی الکتب
فقهیة القدیمة یک گام در کتب فقهی قدیم ذکر نشده است حتی در نهایة، و افتی فی
البسوط والخلاف که حدّی ندارد و حدّی معین نیست. عامه میزان را وحدت گرفته است و
نظر ماهم وحدت میزان است و به خاطر این روایت یک گام رعایت شود.
پس روایت ابهامات داشت هم در لاینبغی و هم در
موقفین و موقف و مسجد، اینکه در بعضی جملات موقفین گرفتیم و در بعضی جملات موقف و
مسجد استظهاراتی است که از لغة بدست آوردیم و الا ظهور در این معانی ندارند و در
عرف هم بین موقفین بیش از یک گام نیست و بین موقف و مسجد یک گام کمتر است.
3- عن الرجل یصلّی بالقوم و خلفه دار و فیها
النساء پشت سر امام خانه ای است که در آن زنها است، هل یجوز لهن ان یصلّین خلفه، می
توانند زنهای داخل خانه به این امام اقتداء کنند؟ خانه یعنی مجموعه ی خانه یا
اینکه امام در فضای باز است و زنها داخل بیت است، قال نعم اذا کان الامام اسفل
منهن بله اگر امام پایین تر از آنها است ذیل حدیث کانه ظاهرش این است بحث علو را می گوید، ممکن است فاصله و علو هردو باشد و
امام همه جهات را بیان کرده است و اضافه کرده که امام بالاتر نباشد بعد می گوید
قلتُ: به این بیشتر کار داریم: فان بینهن و بینه حائطا او طریقا، بین زنها و امام
دیوار و یا راه فاصله است، طریق بیش از یک گام است و اگر از طریق اطلاق بگیریم یعنی
طریق وسیع( خیابان) اگر اطلاق ندارد یک متر حتما است.
4- صحیحه عبدالله سنان قال اقل ما یکون بینک و
بین القبله مر بزعنز و اکثره مربز فرس، حداقل فاصله بین شما و قبله( نه کعبه) جلوی
و امام به اندازه خوابگاه بز است، این همان اندازه جسد انسان در سجده است که مثل روایت
مستدرک حداقل را می گوید پس ما لایتخطی حداقل است و اکثر من ذلک مربز فرس و این
روایت روایت قبلی را تقیید می زند که به اندازه خوابگاه بز حداکثر به اندازه
خوابگاه فرس باشد. گامها هم معلوم نبود متوسط یا کوتاه یا زیاد گام عرفی است یا
تفریحی یا ورزش اینها معلوم نیست اگر جزء چیزهای قطعی و واجب بود باید حدش معلوم
بود مثل زکات بلکه مثل للسائل حق معلوم که حدّ معین ندارد مثلا نخواندن نماز نزد
زن. پس ملاک وحدت است که صادق باشد.