بسمه تعالی
بحث این بود که روایات بعضاً می گفت باید برگردد
متابعت کند و طبق بعضی روایات صراحتاً دارد برنگردد، دو روایت صحیحه بود که برگردد
و موثقه غیاث بن ابراهیم بود که برنگردد.
موثقه غیاث: سئل ابو عبدالله عن الرجل یرفع راسه
من الرکوع قبل الامام ایعود فیرکع اذا ابتأ الامام و یرفع راسه معه، سر از رکوع بر
می دارد قبل الامام برگردد به رکوع اگر امام مهلت می دهد؟
قال: لا، برنگردد، این که فرموده برنگردد دو
احتمال دارد لزوم ندارد یا اینکه حتما برنگردد بین این روایات چند جمع گفته شده
است:
1- تصرف در هیئت و استحباب، آنکه می گوید برگردد
مستحب است برگردد و آن روایت که می گفت برنگردد یعنی لزوم ندارد برگردد.
2- بعضی گفتند جمع به استحباب درست نیست و جمع
دیگر بهتر است از جمله آقای خوئی می گوید جمع به استحباب این است که عرف بپذیرد می
گوید افعل و لابأس بترکه، این جمع به استحباب است عرف می پذیرد اما اینجا جمع به
استحباب نمی شود چون سه روایت می گوید یعد و یک روایت می گوید لایعد تناقض است.
استاد: فرمایش ایشان درست است؟ نه برای اینکه
اگر وجب الاعاده می گفت و دیگری لایعد و لابأس بترک الاعاده تناقض بود، اگر این
طور بگوید یُعد و دلیل دیگر بگوید لایعد تناقض نیست چون زیاد یُعد به افضلیت و
استحباب به کار می رود و والارجح الاعاده تناقض نیست جمع که خوئی و خیلی ها می
پذیرند این است که روایت غیاث صورت عمد را می گوید یا صورت سهو را می گوید صورت
سهو را حتما نمی گوید چون در صورت سهو حتما باید برگردد از نظر فقه، پس صورت عمد
را می گوید و آن دو سه روایت مطلق بود اطلاق و تقیید است و مقید مقدم بر مطلق است.
خودشان یک اشکال بر این جمع می کنند که خودشان
عام و خاص نبودند بلکه به انضمام فتواها و کلمات اصحاب و قطعیت فقه روایت غیاث را
خاص کردید و این انقلاب است آیا این درست است؟
مثلا دوتا متباین است یا عام و خاص من وجه است
ما با قرائن که از خارج به دست می آوریم خاص کنیم و عام را قید بزنیم درست است؟ یا
اینکه ظهورات را ببینیم ظهور آن دو روایت می گوید یعد و ظهور این روایت می گوید
لایعد و متباین می شوند و تعارض و تساقط می کنند؟
جواب می دهند: ظهورات بماله ظهورات میزان و ملاک
نسبت سنجی نیست بلکه ملاک نسبت ظهورات بماله الحجیة است، نه ظهورات بدویه، و ما می
دانیم روایت غیاث از خارج که مربوط صورت عمد است و این روایت خاص می شود و خاص
مقدم بر عام است.
استاد: حمل بر صورت عمد حمل بر فرد نادر است و
حمل بر خلاف ظاهر است، و قبول داریم ظهورات را بماله الحجیة قیاس کرد، پس حمل بر
عمد حمل بر فرد نادر و شاذ است برای اینکه مأمومین که اقتداء می کنند به قصد
متابعت است به نظر ما بدوی میزان قیاس و نسبت سنجی و انقلاب نسبت نیست بلکه ظهورات
مستقره که از خود کلام بدست می آید است نه ظهورات بماله الحجیه که از قرائن و
دلایل دیگر بدست می آید. بنابراین سه ظهور است: ظهور بدوی- ظهور مستقر که از خود
عبارت فهمیده می شود ظهورات بماله الحجة که با انضمام قراین و ادله دیگر بدست می
آید مثلا از خارج می دانیم که شرع عمد را می گوید. ظهور عرفی ملاک است بماله
الاستقرار نه ظهورات بماله الحجیة که ملاکش اجتهاد است و کار فقهاء است، بلکه از
خود کلام بدست بیاید این میزان است به نظر جمع به استحباب خوب است.
اینجا یک بحث دیگری پیش می آید اول که سهو کرده
سر از رکوع مثلا برداشته حالا که برمی گردد به رکوع برای متابعت با من زاد فی
صلاته متعمداً فعلیه الاعاده چه کار کنیم؟ چون عمداً اضافه کرده است، و روایات که
می گوید لایعد جنگ دارد با این روایت فعلیه الاعاده.
پس سه دسته روایات است: برگردد- برنگردد-
روایاتی که می گویند من زاد فی صلاته فعلیه الاعاده. چه جمع به استحباب کنیم که
اعاده کند یا اعاده نکند در عمد با این روایت متعارض است.
جواب: من زاد فی صلاته مطلق است و آن روایات
راجع به جماعت است و خاص بر مطلق مقدم است. زیاده مطلق اضافه کردن یک جزء زیاده
است؟ یا به قصد جزئیت اضافه کند یا به قصد عدم الجزئیت است؟ یا به قصد امور عقلائی
دیگر مثل متابعت است که امر عقلائی است و احترام امام جماعت می کند. درست است که
متابعت شرع می کند ولی ملاک متابعت شرع احترام امام جماعت است، آیا ادله زیاده
مطلق زیاده را می گوید؟ یا به قصد جزئیت یا به قصد عدم جزئیت یا به قصد امر عقلائی
را می گوید؟ رکوع متابعت زیاده نیست چون قدر متیقن ادله اعاده آن است به قصد جزئیت
بیاورد نه به قصد امر عقلائی یا به قصد عدم جزئیت یا به قصد ان قلت: پس چرا در
نماز آیه سجده که خوانده می شود می گویید سجده نکنید با اینکه قصد جزئیت نیست؟
قلت: آنجا دلیل داریم و تعبد است، شارع می گوید لاتسجد فانها زیادة فی المکتوبة
طبق روایت معتبر حضرت فرموده زیاده است سجده تلاوت، اگر دو سجده تلاوت کند سهواً
باید زیاده باشد. اگر مطلق زیاده اشکال داشته باشد باید اشکال داشته باشد و حال
اینکه اشکال ندارد.
اما یک مطلب دیگر: جزء متابعی که با امام می
آوریم نسبت با آن جزء اصلی چیست؟ کدامشان رکن است؟ رکوع اصلی رکن است یا رکوع
متابعتی؟ یک احتمال این است در مقابل رکوع اصلی یک رکن مستقل است. اگر شک کنیم رکن
اصلی ناقص بوده رکن متابعی را به قصد رکن انجام دهیم لازم است یا نه برائت جاری
است.
2 احتمال دارد: رکن نباشد و جزء نماز هم نیست یک
واجب نفسی مستقل به احترام امام جماعت باشد بعید نیست این احتمال باشد این اجازه
است، مثل آنجایی که عقرب را بکشد اجازه داده است یا مثلا در نمازها مستحبی اجازه
داده شده ضمن هرکار که منافات نداشته باشد بخوانید.
پس یک فعل مستقل است که شارع اجازه داده.
3- احتمال سوم: اولی ناقص بود، این رکن است،
فقهاء این را قبول ندارند. اگر این رکن باشد اگر تعمداً برداشته باید برگردد و حال
اینکه فقهاء گفتند لازم نیست برگردد مخصوصاً اگر عمد باشد و روایت هم داشت لایعد
در صورت عمد.
4- احتمال دارد رکن مرکب از هردو باشد چون اولی
ناقص بود، و این هم دلیل ندارد.
5- اگر ذکر را نگفته دومی رکن باشد، و این هم
دلیل ندارد
نکته: در جلسه دیروز نظر ما این شد متابعت در
معظم اجزاء باشد، و اگر در یک جزء دو جزء متابعت نکرد اشکال ندارد و دلیل ما روایت
است:
1- صحیحه عبدالرحمان بن حجاج سألتُه عن الرجل
یصلی مع امام یقتدی به، سوال کردم از کسی که با امام که قبول دارد نماز می خواند.
فرکع الامام و سهی الرجل و هو خلفه فلم یرکع حتی رفع الامام راسه و انحتّ الی
السجود ایرکع ثم یلحق بالامام والقوم فی سجود هم ام کیف یصنع؟ قال یرکع ثم یحتُّ
ثم یتمّ صلاته معهم و لا شئ علیه.
پس امام رکوع کرد و مأموم سهواً نرفت به رکوع
حتی اینکه امام سجده کرد آیا رکوع کند این؟ و بعد امام در سجده ملحق شود؟ چکار
کند؟ فرمود: رکوع کند و بعد نمازش را با آنها تمام کند بر عهده اش هیچی نیست. و
نظر ما روی این روایت که در یک جزء و دو جزء اشکال ندارد. مرحوم شهید اول در ذکرا
یک عبارتی دارد مؤید ماست: لا یتحقق فوات القدوة بفوات رکن او اکثر عندنا، جماعت
نزد ما با فوت یک رکن یا بیشتر فوت نمی کند و از دست نمی رود چون جماعت عرفی است
مثل همان راهپیمائی که اگر یک نفر کنار رفت بازهم اجتماع صادق است.
علامه در تذکره توقف کرده در این مسأله. و اگر
بنا بر قول مشهور واجب تعبدی باشد با عود جبران می شود و عفو می شود، قرآن هم دارد
الا لمم، گناهان صغیره یا گناهانی که گاهی اتفاق می افتد معفو است.