بسمه تعالی
در عدالت بحث های مختلفی است که بررسی شود، این طور که شایع است عامه
عدالت را شرط نمی دانند در امام، درست نیست، ابن رشد در کتاب بدایة: اختلفوا فی
امامت الفاسق، ردها قوم، درباره امامت فاسق اختلاف است عده ای رد کردند و اجازها
قوم آخر، فاسق را گروهی گفتند مطلقا امام می شود، وعده ی تفصیل دادند بین اینکه
فسق آن شخص گناه قطعی و ضرورت دین است یا نه، اگر گناه قطعی و از ضروریات نباشد
اشکال ندارد.
و عده ای هم گفتند اگر خودش توجیهی دارد و تأویل می کند اشکال ندارد و
الا اشکال دارد علت اختلاف را ابن رشد می گوید لانّه مسکوت عنه فی الشرع، چون در
شرع مطرح نبوده و بحث نشده و در قیاس هم القیاس متعارض، قیاس هم به هر دو قسم(
جواز و عدم جواز) راه دارد و اهل الظاهر می گویند مطلقا جایز است، ظاهریه، پیروان
در ظاهر هستند چون می گویند در روایت است یؤمهم اقراهم، هرکه قرائتش بهتر است پیش
نماز شود، نگفته هرکس گناه نمی کند پیش نماز شود.
حدایق: لاخلاف بین الاصحاب فی الاشتراط العدل فی امام الجماعة، اختلاف
بین شیعه نیست که عدالت شرط است و نقل الاجماع جم کثیر، عده ی زیادی نقل اجماع
کردند بل علیه بعض المخالفین، بعضی اهل سنت هم عدالت را شرط می دانند، از جمله
ابوعبدالله بصری است که جایز می داند.
گرچه روایات راجع به اشتراط عدالت نداریم اما تعبیرات مختلف داریم در
روایات که اشتراط عدالت را می رساند مثل خلف العاق نماز نخوان، خلف المقارف
للذنوب، المجاهر للفسق، مقارف یعنی هر گناهی پیش بیاید انجام می دهد، متجاهر به
فسق، متجاهر مقارف باهم فرق دارند، مقارف گناه می کند مخفی متجاهر علنی گناه می
کند. بعضی روایات دارد لاتصل خلف الفاجر بعضی دارد لاتصلّ خلف غیرالامین، روایت
داشت اذا کان امینا، لاتصلّ خلف شارب النبیذ، لاتصلّ خلف شارب الخمر، لاتصلّ خلف
الا قلف، این روایات گناهان خاص را دارد ندارد کلا عدالت شرط است این کلام صاحب
حدایق بود.
استاد: بعضی روایات داشتیم که عدالت را شرط می دانست، ان کان امام عدل
چکار کن و ان لم یکن امام عدل چکار کن. غرض اینکه عامه کلا شرط ندانند این طوری
نیست و اختلاف دارند.
و در خاصه هم مثل آقا میرزا جواد ملکی تبریزی است که عدالت را شرط نمی
داند و می گوید عدم تجاهر به فسق کافی است و شرب خمر نکند کافی است.
مباحثی در عدالت است و اولین بحث تعریف عدالت است:
1- معمولا آقایان گفته اند ملکه ی باعثه برترک گناه که محرمات را ترک
کند، مثل آقای خوئی می گوید ملکه لازم نیست و استقامت در جاده ی شرع کافی است، خود
عمل استقامت و عملا ترک گناه کردن.
استاد: اگر کسی غفلة گناه نمی کند یا گناه برایش ضرر داشته باشد عادل
است؟ بلکه استقامت عملی.
در جاده شرع منبعثه از ترک گناه یا باعثه بر ترک گناه درست است، مسلما
بدون ملکه و حالث نفسانی نمی تواند انسان در جاده شرع باشد.
بحث دیگر اینکه عدالت از کمالات نفس است شکی نیست و جهاد اکبر است و
خدا را ناظر به خودش ببیند خیلی مهم است و این تابع این است که انسان دیدش مادی و
تابع فلسفی مادی باشد یا تابع فلسفه ی الهی، فلسفه ی مادیت چشم ظاهر بین می خواهد
که برایش مهم نیست و فلسفه ی الهی ماورای مادیت خدارا می بیند، لذا فرق دارد با هم
این دو دیدگاه.
مطلب دیگر عدالت به هر معنا که باشد اختصاص به اسلام ندارد بلکه در هر
مکتب که باشد یعنی طبق آن مکتب کار کند عادل است، در اسلام همین طور ملکه باعث طبق
قانون یا طبق جاده شرع فرق نمی کند، یا استقامت عملی منبعنه از آن ملکه، فرق باهم
ندارند.
آیا عدالت امر وجودی است مثل فسق است یا اینکه وجود عدمی است یعنی عدم
الفسق است چون بعضی تعبیرات دارد گناه نکند، اگر ملکه ی باشد امر وجودی است و اگر
استقامت عملی در جاده شرع باشد و آن را گناه نکردن معنا می کنند امر عدمی است، ولی
به نظر امر وجودی است یعنی ان کان امام عدل یعنی در مسیر اسلام باشد نه اینکه گناه
نکند.
حالا اساسا عدالت شرط در ایمان است یا فسق مانع است؟ اگر عدالت شرط
باشد فرق می کند و اگر شک کنیم زید عادل است یا نه اصل عدم عدالت است، اگر فسق
مانع باشد در صورت شک اصل عدم مانعیت فسق است. تفاوتش در مجهول الحال است روایت هم
داشت لاتصلّ خلف المجهول. لذا اگر فسق را هم مانع بدانیم در مجهول درست نمی شود
چون روایت مجهول وجدانی را می گوید نه مجهول و عدم آن را بالاصل.
از بعضی روایات استفاده می شود که عدالت شرط است از بعضی روایت مانعیت
فسق استفاده می شود.
1-قلتُ اصلّی خلف من لا اعرف؟ پشت سر کسی که نمی شناسم نماز بخوانم؟
قال لاتصلّ خلف من لا تثق بدینه،
وثوق به دیانت می خواهد عملا و این امر وجودی است پس شرط است و اگر شک بکنیم اصل
عدم تحقق شرط است.
2- در این روایت فسق را مانع می داند نه اینکه عدالت شرط باشد. در
روایت عیون الاخبار فی کتابه علی المأمون، لاصلاة خلف الفاجر،
نفر مود لاصلات الاخلف العادل.
صحیحه عبدالله ابن ابی یعفور ظاهر را شرط می داند، ان تعرفه بالستر
والعفاف، شهادت کسی را قبول کن که به ستر والعفاف بشناسی. و اگر فسق مانع باشد نمی
شود پشت سر مجهول نماز بخواند چون روایت داشت لاتصلّ خلف المجهول لذا اصل عدم فسق
جاری نمی شود.
علی ایّ حال عدالت را از کجا تشخیص بدهیم؟ اسلام ظهور اسلام، کسی که
معتقد به اسلام باشد و اسلام کاشف از عدالت است به قول روانشناس فرانسوی آنچه از
مغز می گذرد از راه دست و زبان خارج می شود( ویکتور پوشه) از جمله عقیده شیخ طوسی
هم همین است. بعضی گفته اند عقیده مشهور عامه هم همین است.
از نظر شیخ که همین اصل ظهور اسلام را کاشف می داند دلیلش چیست؟
نظر شیخ بحث روانشناسی بود نه بحث فقهی و فقها این بحث را این طوری
مطرح نکردند.
1- دلیل اول اجماع است قولا و عملا و از بعضی اقوال علامه هم استفاده
می شود.
قولا چون در همه کتب این مطلب است، وعملا، کسی که شهادت می دهد و
اظهار مسلمانی می کند کسی تحقیق نمی کند در خانه اش چطور است.
استاد: اجماع ثابت نیست لعل اینکه خلاف این باشد، برای اینکه به صرف
مسلمانی این طوری نبوده شهادتش را قبول کند، در سابق قضات افرادی داشتند تحقیق می
کردند از حال کسانی که شهادت می دادند مثل الآن نبود، که کسانی است پول می گیرند
شهادت می دهند.
در تفسیر امام حسن عسکری که در وسائل روایت را نقل کرد، دارد: اگر کسی
نزد رسول خدا می آمد ادعی می کرد می فرمود شاهد و بینه داری اگر می گفت دارم رسول
خدا کسانی را می فرستاد چرا؟ از محل و بازار و مسجد محل آن شخص تحقیق می کردند بعد
قبول می کردند،
منتهی سند معتبر این تفسیر ندارد چون برادران صیادی در سند است که توثیق ندارند.
ولی در سابق و در زمانهای قدیم به ادعای مسلمانی کسی حرف شاهد را قبول
نمی کرد و تحقیق می کردند.
2- دلیل دوم اصل عدم فسق است یا اینکه اصالة الصحة جاری کنیم؟ در
اینکه جماعتش درست است یا نه و شهادتش درست است یا نه اصل صحت جاری کنیم، اصل عدم
صدور فسق غیر اثبات عدالت است و این مثبت
است و نمی شود اصل عدم فسق و اصل صحت می گوید آثار فساد با اینست اما اینکه آثار
عدالت بار شود ثابت نیست.
3- اطلاق آیة سوره بقره: و استشهدوا شهیدن من رجالکم، دو نفر گواه
دارد و ندارد عادل باشد، همینکه مسلمان باشد کافی است، رجالکم یعنی مسلمان اگر
رجالکم نبود شهادت را مطلقا قبول می کردیم چون رجالکم دارد یعنی مسلمان باشد. اگر
آیه را با این معنا قبول کنیم خود اسلام اصل است نه اینکه کاشف از عدالت باشد.
4- روایاتی است که اصل اسلام را کافی می داند ولی این روایات ضعف سند
دارند.
و در مقابل صحیحه عبدالله بن ابی یعفور است که آیة محکمه ی در بحث
شهادت است و سندش عال العال است و امام می گوید قبیله اگر او را به ستر و عفاف می
شناسد عادل است.
خیلی این روایات به خاطر این است وسوسه نداشته باشند چون بعضی به خاطر
غیبت غفلةً یا به نظرش حرام نیست امامت می تواند.
و یک روایت داریم بالاتر از حرف شیخ است و آن اینکه نماز خواندن پشت
سر ناصبی اشکال ندارد.
1- موثقه عبدالله بکیر. لابأس ان تصلی خلف الناصب، پشت سر ناصبی
اقتداء کن و تأیید می کند و لاتقرأ فی ما یجهر فیه، قرائت نکن و ان قرأته و ان
قرائتها تجزئک عن الصلاة، ناصبی به منزله کافر است و مالش را حتی برداری اشکال
ندارد گرچه آن روایت را آقای بروجردی در بحث خمس قبول نداشت همانطور که در استبصار
آمده این روایت حمل بر تقیه می شود.
2- عقیده دوم حسن ظاهر است و مطلقا کاشف از عدالت است، حسن ظاهر یعنی
چه؟ یعنی عندالمعاشرة به معنای اعم از اینکه منزلش ببینیم یا از نزدیک بشناسیم
بلکه جاهای خوب مثل حرم- مسجد او را می بینم همین کافی است. و روایت دارد اذا کان
ظاهره ظاهراً مأموناً، یعنی قیافه، مثلا ریش دارد یعنی آدم مذهبی است، نه آن که از
محاسن سوء استفاده کند، بلکه در محیطی که ریش بیان گر تدین است. به نظر ما همین
ظاهرالصلاح کفایت می کند مثل آن یهودی که از خراسان پیش نماز شد تا کوفه، حضرت
نگفت نماز را اعاده کن، و نگفت چرا تحقیق نکردی، و روایت اذا کان ظاهره ظاهراً
مأمونا داشت و مشهور حسن ظاهر کافی است، بعضی گفتند حسن ظاهر به شرط اینکه ظن برایش
بیاورد بعضی گفتند به شرطی که وثوق بیاورد( اطمینان).
دلیل بر حسن ظاهر:
1- یکی از آن دو روایت دارد اذا کان ظاهره ظاهراً مأمونا،
سند مشکل دارد و الا این روایت دلیل خوب برحسن ظاهر و ظن آور بود.
روایت ابن ابی یعفور: می گوید
تحقیق کنید عندالمعاشرة ثابت شود که اهل ستر و عفاف و سلامت این است.
استاد: به نظر ما روایت ابی یعفور نمی گوید تحقیق کن بلکه می گوید
بحیث اگر تحقیق کنی و سوال کنی به ستر عفاف می شناسند و این کافی است یعنی حسن ظاهر اگر ظن بیاورد در خوبی او
کافی است از روایت باب 10 جماعت: لاتصلّ خلف من لاتثق بدینه و امانته به سند شیخ
امانت دارد، علم نمی خواهد و لازم نیست بلکه وثوق کافی است، وثوق اطمینان است، خیل
موارد ظن آور غالبی را می گویند وثوق است.
و به نظر حسن ظاهر کافی است.