صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 93-94

صلاة جلسه هشتاد و یک




بسمه تعالی

در ترتیب بین اوصاف امام جماعت اختلافات در عبارات است همه یک جور نیستند در ذکر ترتیب. آنچه را که مرحوم سید عنوان کرده در مسأله هفدهم و هجدهم به این ترتیب است می فرمایند الامام الراتب فی المسجد اولی و ان کان غیره افضل امام راتب یعنی اینکه مرتب حاضر بوده و منظم میامده و لو دیگری غیر امام راتب افضل باشد یه عالمی آمده که از او اعلم است امام مقدم است اما بهتر این است که امام راتب بیاید این افضل را مقدم بداند. لکنّ الاولی تقدیم الافضل به وسیله ی خودش و کذا صاحب المنزل اولی من غیره البته اون غیری که مأذون است اگر اذن ندارد که اصلا حق ندارد در منزل دیگری نماز بخواند ممکن است اذن بدهد که بیا غذا بخور بیا بنشین ولی اذن ندهد که پیش نماز هم بشود بالاخره پس اذن می خواهد. ولی حالا اینکه مأذون است باز صاحب منزل مقدم است والاولی الاذن تقدم افضل باز برای صاحب منزل اولی این است کسی که افضل است او را مقدم بداند. بعد می گوید والهاشمیوالاولی سید اگر باشد مقدم است یعنی مقدم غیر از آن دوتا راتب مقدم است صاحب منزل مقدم است غیر از این جهت هاشمیون می گوید مقدم است حالا ببینیم چی از ادله استفاده می شود.

در مسئله هجدهم هم می گویند اذا تشاح الائمه اگر امام جماعت ها اختلاف کردند درگیری شد مجادله شد که کدام امام بشوند این را دو جور معنا می کنند یک معنا گفته اند اذا تشاح الائمه یعنی تشاح در تقدیم این می گوید شما باید جلو بایستید و آن یکی می گوید شما باید جلو بایستید. این تشاح در تقدیم است.

یک نظر دیگر این است که نه همین که ظاهر عبارت سید است تشاح در تقدم یعنی این می گوید من باید جلو بایستم و دیگری می گوید من باید جلو بایستم. لذا این ها چون به فکر من خلاف عدالت باید باشد یک قیدی آوردند از جمله مرحوم سید میگوید اذا تشاح الائمه رغبتا فی ثوابه الامام این که تشاح می کنند در تقدم از باب رغبت در ثواب است چون امامت خیلی ثواب دارد در حقیقت وافد القوم الی الله تعالی است. این خیلی ثوابش مهم است این نه اینکه تشاح می کنند به غرض دنیوی که من عنوانم بیشتر باشد تشاح در اینکه من میخواهم ثواب بیشتری ببرم. این قید را می آورم برای اینکه خوف بطلان و فساد در کار نباشد.

یه نظرم این است که تشاح در تقدم است در این حال قید رغبتا هم نمی خواهد و لو به غرض دنیوی می خواهد جلوی قوم و قبیله اش پز بدهد که من پیش نمازم و مانند اینها. اشکال ندارد جماعت که امر تعبدی نیست توصلی است، مثل بقیه توصلیات اگر قصد قربت داشت ثواب می برد ولی اگر قصد غربت نداشت جماعت درست است حالا ثواب بهش نمی دهند. بنابراین نماز اشکال ندارد.

به هرحال چه تشاح به معنای تقدیم، چه تشاح به معنای تقدم رغبتا، چه تشاح به معنای تقدم لامر دنیایی، بالاخره کدام مقدم تراند اگر تشاح شد. می فرمایند که رجّح من قدّمه المأمومون جمیعهم، کسی جلو است که همه ی مأمومین او را جلو بیندازند.

این را هم باید از روایت استفاده کنیم که اگر مأمومین همه گفتند که می خواهیم زید پیش نماز شود او مقدم است، آن هم درصورتی که تقدیما ناشئاً من ترجیح شرعی( عبارت سید) لا لغرض دنیوی، کسانی که زید را می خواهند از باب یک مرجحات شرعی نه به خاطر اینکه مثلا همشهری ما است هم قبیله ما است، اگر اختلاف کردند یک عده ای گفتند ما زید را می خواهیم یک عده ای هم گفتند ما عمرو را می خواهیم و همه هم به عنوان ترجیح شرعی نه به عنوان اغراض قبیله ای و مانند اینها، فاراد کلٌ تقدیم شخص هرکدام می خواهند یکی پیش نماز شود فالاولی ترجیح الفقیه الجامع لشرائط اونا می خواهند فقیه باشد و جامع شرایط منظور از جامع شرایط به حسب عبارت ایشان یعنی جامع شرایط فتوا، سیّما مع الذمه شدت التقوا و الورع چنانچه از نظر تقوا و ورع هم محکم تر باشد فرق می کند افراد با یکدیگر فان لم یکن اگر اینطور نبود یعنی فقیه جامع شرایط نبود یا این متعدد بود یعنی همه خوبن از نظر تقوا و ورع و فقیه جامع الشرائط بودنشان، فالاولی تقدیم الاجود قرائتاً کسی که قرائتش بهتر است مقدم است ثمّ الافقه فی الصلاة کسی که علمش بیشتر است در احکام نماز ثم الافقه فی غیرالصلاة یعنی از نظر نماز همه مثل هم اند یعنی هردو اعلم هستند در عبادات در نماز اما یکی در غیر صلاة هم اعلم است او مقدم است ثم الاسن کسی که سنش بیشتر است. این راجع به ترتیبی که مرحوم سید عنوان کردند.

بعضی ها تعبیری دارند که می گوید تشاح بین ائمه باشد یا بین مأمومین نه بین اونایی که خارج اند، نه امامی اینجاست نه مأمومی ولی دعوا سر اینکه باید فامیل ما پیش نماز شود این مرجحات برای آنها نیست و بی خود دخالت می کنند.

مرحوم آقای حکیم در مستمسک مسأله ی هاشمی باشد می گوید الاولی ایشان می گویند که اکثر فقها این را نیاوردند که هاشمی اولاست جزو مرجحات است از شهید اول در ذکری نقل شده که ایشان می فرماید ما در روایات اخبار اصلا ندیدیم. حالا عرض کنیم بعضی روایات ازش استفاده می شود. یک روایت مرسلی را ذکری ذکر می کند به نظر من غیراز این هم داریم ولی ایشان این را می گوید که از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند: قدموا قریشا و لا تقدمواها یعنی ولا تتقدمواها قریش را جلو بیندازید یعنی در جمیع امور و شما از آن ها جلو نیفتید. حتم دارم سند هم ندارد این روایت ساخته ی خود حکومت باشد چون که ابوبکر از قریش بود عثمانم که از قریش بود و عمرم که از قریش بوده، به همین جهت قریش هم در سقیفه اینها جلو افتادند سعدبن عباده اولین کسی بود که خرابکاری کرد جمعیتی را برداشت برد در سقیفه بعد قریش که فهمیدند زودتر دویدند که از آنها عقب نمانند و گفتند که قریش مقدم است و قریش بیعت شد.

ذکری در بحث شرایط امام جماعت این را آورده که قدموا قریشا و لاتتقدمواها در روایت شیعه به طور مرسل نقل شده بعضیها ولی سندی ندارد. در سنی ها کنزالعمال جلد 6 صفحه 198.

این هایی که گفتیم نوعا اداب است که بخوانیم ببینیم چی از آن استفاده می شود. بعضی ها گفتند که جاهل اصلا حق ندارد پیش نماز شود ممنوع است. لابد جاهل به احکام ماسواه مثلا. به طور کلی این طور است که جاهل حق ندارد، ما در روایت هایی که داشتیم این طور خواندیم که اعلم مقدم است نه اینکه شرط است ایشان گفتند علم شرط است، شیخ در مبسوط هم می گوید اقرء یعنی اقرء قرائتا بر افقح مقدم است وجوبا نه به اولویت پس ما چند جهت را باید از روایات استفاده کنیم:

یک اینکه آیا این چیزهایی که ذکر کردند در روایات داریم یا نه، دوم اینکه آیا همه اش آداب است یا بعضی ها وجوب است، سوم اینکه اختلاف بین این ذکر شده ها است که بعضی ها این ترتیبات را ذکر نکردند بعضی خلاف این ترتیب ها، در خصوص دو موردش اقامه دلیل خیلی مشکل است یکی سادات است که نقل شد به طور مرسل و کتب حدیثی نداریم یکی هم این است که از امام رضا نقل کردند در فقه الرضاء هم است. عبارت این است: الاقرء اقرء مقدم است اجودالقرائته ثم الافقح بعد از اجودالقرائته الافقح ثم الاقدم هجرتا فردی که زودتر هجرت کرده از دارالکفر به دارالاسلام یا از اعرابیت به شهریت آمده ثم الاسن کسی که سنش بیشتر است مقدم است ثم الاصبح کسی که زیباتر است مقدم است. در مورد اصبح و تعبیر قریش هرچه گشتیم چیز به درد بخوری پیدا نشد در قضیه ی قریش یک روایت در کتب فقهی است امام رضا(ع) به سادات فرموده انکم سادات الناس والعلماء ساداتکم به سیدا فرموده شما بزرگ مردمی و علما از شما بزگتراند علم مقدم است بعد سیادت. ولی این هم در کتب حدیثی نیست. اصبح اونی که زیباتر است در همان قضیه ی فقه الرضاء آمده و هیچ روایتی بر این پیدا نکردیم و فقه الرضا هم که ثابت نیست برای کی هست. مرحوم حاج نوری هم در مستدرج باب 25 جماعت روایت چهارم این روایت را آورده به همین عنوان از فقه الرضاء نه اینکه خودش یک سند دیگری داشته باشد. باب 25 صلات جماعت روایت چهارم اصبح را آورده.

روایاتی داریم که اطلبوالخیر عند حسان الوجوه خیر و خوبی را نزد کسانی که زیباترند بجویید اما آیا منظور از حسان وجوه یعنی زیبایی ظاهری قشنگ بودن هیکل یا حسان الوجوه منظور وجهه ی وجوهی است یا منظور نورانیت است یه زیبایی داریم که زیباشناسان انتخاب می کنند که در زمان قبل از انقلاب رسم بود کشورها( در ایران هم بود آن زمان) در میان زن ها می گشتند و ملکه ی زیبایی را انتخاب می کردند از لحاظ زیبایی جسمی که مخصوصا در زنها رسم بود.

اما مرحوم صدر متألهین در جلد هفتم اسفار اونجام راجع به این موضوع تاکید دارد که اصبح و احسن وجها به معنای زیبایی ظاهری را مورد تایید قرار می دهد ولی از نظر اینی که ما داریم همین است اطلبوا الخیر عند حسان الوجوه ولی اولا احتمال می دهیم منظور وجهه ی وجودی است ثانیا منظور اگر ظاهر هم باشد نورانیت ظاهری است که نورانیت ظاهری هم خودش جذبه دارد ولی غیر از قشنگی تیپ و هیکل و مانند اینهاست که در انتخاب ملکه ی زیبایی به کار می رفت آقایان اینجور گرفتند اصبح.

سوال: این روایت در مورد ازدواج هم مطرح شده.

جواب: در مورد ازدواج که بله چون می گویند بگرد بهترین را بیابی که بعدا به گناه نیفتی.

حالا یک مقداری روایت می خوانیم که چیز مختلفی ازش استفاده می شود و بالاخره سادات را عرض کردم مستدرک باب 23 صلات جماعت.

قدموا قریشا و لاتتقدمواها کنزالعمال را هم که عرض کردم و ذکری هم که این را نقل کرده به طور مرسل البته یک تأییدی می شود برایش آورد و آن اینکه این اکرام پیغمبر است، سادات را وقتی مقدم می دانند یعنی اینکه به پیامبر(ص) احترام می گذارند اما قدموا قریشا یعنی مقدم هستند بر علما که آن روایت نهی می کند می گوید علما مقدم اند، احترام پیامبر(ص) بیشتر بین کسانی است که احکام ایشان را بر قرار می کنند نه کسانی که فقط نسب به پیامبر(ص) می رسانند ولی نسب هم بالاخره احترام است.

 در آن روایت دارد که ابوحنیفه در راه به امام صادق رسید امام صادق(ع) یک عصائی دستش بود ابوحنیفه گفت شما عصاء به دست گرفتید یعنی می خواست بگوید که شما سنتان زیاد نیست، حضرت فرمود عصای پیغمبر در دست من هست آمد جلو خم شد عصا را بوسید به عنوان اینکه یادگار پیامبر(ص) است، حضرت فرمود که این چوب است دست من را ببوس که گوشت و پوست پیغمبر است در حقیقت یک نوع احترام به پیغمبر است. حالا روایات را ببینیم چه استفاده ای ازش می شود در انواع این مسائل، ترتیب و دخالت بعضی ها و.. اینها چگونه است.

در باب 26 خود وسائل استحباب تقدیم افضل الاعلم الافقه و عدم التقدم علیه اینها همه را در یک ردیف ذکر می کند، افضل اعلم افقه نه با ثم.

روایت اول: حدیث مرفوعه: من عمّ قوما و فیهم من هو اعلم منه لم یضل امره الی السفال الی یوم القیامة کسی که پیشوایی قومی شد درحالی که در آن گروه اعلم از او وجود دارد امر این گروه و این مردم تا روز قیامت روز به روز رو به پستی است یعنی سقوط می کنند اینها.

 روایت دوم و سوم هم همین طور است اینها سند ندارد ولی مرحوم صدوق به طور جزمی این را نقل کرده می گوید قال رسول الله(ص) به طور جزم همین حدیث را نقل می کند منتهی افقه را که بعضی های دیگر دارند ندارد یعنی همین من امّ قوما و فیهم من هو اعلم دنبالش دیگر افقه ندارد. به طور جزم می گوید من امّ قوما و فیهم من هو اعلم منه لم یضل امره الی السفال الی یوم القیامة.

ما جزمیت صدوق را معتبر می دانیم، باز یک حدیثی را به طور جزم می گوید قال رسول الله(ص): امام القوم وافدهم کسی که امام قوم است اینجا ندارد امام در نماز چه امام در اجتماع چه امام در نماز همه را شامل می شود امام القوم وافدهم آن کسی است که جلوی وفد را وافد می گویند یک گروهی که ملاقات کسی می آید وافد است و آن جلویی که سخنگوی اینها است وافد اینها است، امام القوم وافدهم فقدموا افضلکم کسی که افضل است را جلو بیندازید برای اینکه سخنگوی شما باشد در درگاه الهی یا در جامعه و قال پیغمبر(ص) به طور جزم می گوید ان سرّکم عن تذکّوا صلاتکم فقدموا خیارکم اگر خوشحال می شوید که نمازتان پاک باشد خوبان را جلو بیندازید این می شود بحث امامت این را هم به طور جزم می گوید.

در روایت قرب الاسناد که اشکالی ندارد جز وجود مسعدة بن صدقه ، مسعدة بن صدقه در تفسیر علی ابن ابراهیم آمده( عرض کردم که مقدمه ای که علی ابن ابراهیم در تفسیر قمی داره قسمت اول نه قسمت الحاقی، قسمت الحاقی یک قدری مشکوک است که مال علی ابن ابراهیم هست یا نه ولی قسمت اول که مال او هست تعبیر ایشان با تعبیر کامل الزیارة ابن قوله فرق دارد در کامل الزیارة طوری است که توثیقی که ایشان می کند به مشایخ بلا واسطه می خورد نه به همه ی روات ولی عبارت علی ابن ابراهیم در اول تفسیر این است که کل روایت را توثیق می کند و ایشان در آنجا واقع شده لذا روایت معتبر است) نقل می کند از امام صادق از پیغمبر(ص) قال: ائمتکم وافدکم الی الله امامان شما سخنگوی شما به طرف خدا هستند سخنگوی وفد فنظروا من توا فدون فی دینکم و صلواتکم دقت کنید چه کسی را به عنوان وافد و سخنگوی خود معین می کنید در دینتان و نمازتان اینجا هردو را دارد دین کل مسائل شرعی همه ی اینها صلوات نماز و امام جماعت.

در روایت دیگر دارد که این را مرحوم شهید در ذکری نقل می کند پیغمبر مرسلا پس تا اینجا افضل و اعلم را از این روایات استفاده کردیم برای اینکه و فیهم من هو اعلم گفت که اعلم را انتخاب کنید و آن روایت هم گفت افضل را انتخاب کنید این روایت هم گفت هرچه می توانید دقت کنید و بهتر را انتخاب کنید پس اینها تقریبا اصلش به طور کلی ثابت می شود در یک روایتی که شهید در ذکری به طور مرسل نقل کرده می گوید من صلی خلف عالم فکانما صلی خلف رسول الله اگر کسی دنبال یک عالمی نماز بخواند گویا پشت سر پیغمبر نماز خوانده مرسل است و راجع به ترتیب هم نیست ولی بالاخره اهمیت این را می رساند در مقایسه ی عالم با غیر عالم نه عالم با اعلم، از بعضی روایات مسئله ای که از سید خواندیم که آن کسی که همه ی مأمومین قبولش دارند مقدم است استفاده می شود.

صدوق به طور مرسل روایت اول از باب 27 جماعت به طور مرسل ولی جزمی نقل می کند قال نبی(ص): ثمانیة لایقبل الله لهم صلاة هشت گروه هستند که خدا نماز اینها را اصل قبول نمی کند: اول العبدالعابق بنده ای که فراری است نوشته ای که ما در سال 51 نوشتیم چون دیدم که کمونیست ها کلیسای ها بعد از بعضی جهات مطلع بودیم و بعضی از همین امروزی ها اعتقاد داشتند به اسلام در مسئله کنیز و غلام خلاصه بردگی، بردگی را آمریکا آبراهام نیلکون برکنار کرده هنوز در فقه ما مطرح است اشکال داشتند این موضوع را ما هم اول طبق نظر خیر از جمله علامه طبابایی و بعضی آقایان فعلی و محمد قطب مصری طبق آنها جواب دادیم که اسلام با بردگی مخالف است بیش از این نتوانسته و دیدم خلاف فقه است، فقه ما می گوید جنگ می کنید اسیر می شوند اینها برده می شوند پس این حرف درست نیست که اسلام نتوانسته بیش از این جلوی بردگی را بگیرد، نتوانسته یعنی چه شراب خواری بیش از آن رایج بوده و اسلام به شدت با آن مخالفت کرده بت شدید رایج بوده و اسلام مخالفت کرده.

به همین دلیل بررسی دقیق تر کردیم که بعدها چاپ شد نگاهی به بردگی که با دقت عقلانی همین حرف فقه درست است و لو اینکه حرف فقه هم یک مشکلاتی پیش می آید در آن ولی در مقایسه با اینکه یا زندان کنیم اسراء را یا آزاد کنیم یا اعدام کنیم این راه بهتر است و لو اینکه مشکلاتی هم دارد از جمله اینکه بعضی برده ها فرار می کردند از خانه ها می گوید اشکالی ندارد از صدتا پنجاه تا هم در برود باز این بهتر است از روش های دیگر.

آن وقت روایات راجع به فراری عذاب الهی هم مقدر کرده عبد عابق، اینهایی که مسلمان شدند که تحت تأثیر واقع می شوند و آنهایی که مسلمان نشده فرار می کنند آنها بالاخره یه اعتقادی به قیامت دارند و پیغمبر را هم به عنوان رجل الهی قبول دارند فرض کن بگویند که خاتم انبیاء نیست لذا روی این مورد تأکید شده.

گروه اول پیغمبر(ص) فرمود عبد عابق خدا نماز و عبادتش را قبول نمی کند تا به مولای خودش برگردد.

دوم الناشزة عن زوجها و هو علیها ساخط زن ناشزه که شوهرش غضبناک است ان لایقبل الله لها الصلاة از این زن.

سوم مانع الزکاة لایقبل الله له الصلاة.

چهارم و امامُ قوم یصلی بهم و هم له کارهون امام جماعتی که میاد پیش نماز می شود درحالی که مأمومین او را نمی خواهند ان لایقبل الله له الصلاة نماز این قبول نیست.

مورد بعد هم تارک وضوء بی وضوء باشد و ششم زن بزرگی که بدون خمار نماز می خواند.

بعدی اینکه زبین یعنی کسی که به خودش فشار می آورد می خواهد برود توالت نگه دارد و نماز بخواند یکی هم سکراها مست.

یکی این بود که امامُ قوم یصلی بهم و هو لهم کارهون یعنی همه شان نمی خواهند ولی ندارد ترجیح به اینکه همه بخواهند کسی که همه نمی خواهند نمازش قبول نیست اما آن هم از بعضی روایات استفاده می شود.

روایت دوم از باب بیست هفتم نهی النبی ان یأم الرجل قوما الا باذنهم پیامبر(ص) نهی کرده کسی پیش نماز شود مگر به اجازه ی مأمومین و قال من امّ قوما باذنهم و هم به راضون فقتصد بهم فی حضوره و احسن صلاته به قیامة و قرائة و رکوعه و سجوده و قعوره فله مثل اجر قوم و لا ینقصوا من اجورهم شئ کسی که با رضایت پس نمازها پیش نماز شود و آنها به این راضی اند و این را هم مراعات کنند نمازش هم در قیام و رکوع و سجود و اینها مراعات آنها را بکند اجر همه ی مأمومین را به این می دهند بدون اینکه اجر خود مأمومین کم شود، پس بنابراین هرچه جمعیت بیشتر اجر امام جماعت هم بیشتر، در صورتی که مردم خودشان امام جماعت را بخواهند.

گفتیم تشاح یکیش همین است به خاطر اینکه اجر بیشتر ببرد یکی می گوید من می خواهم پیش نماز شوم دیگری می گوید من می خواهم پیش نماز شوم. استاد امام می فرمودند تشاح در تقدیم است اون می گوید تو جلو بایست دیگری می گوید تو جلو بایست ولی به حسب این روایت که عرض کردم و بعضی از آقایان گفتند تشاح در تقدم هم است.

آنجایی که گفتیم همه ی مأمومین این روایت را دقت کنید ابن ادریس در آخر سرائر قبلا به تناسبی این روایت را خواندیم منتهی نقل است از کتاب احمد بن محمد بن سیار است که گفتیم یک مقداری مشکل دارد.

می گوید به امام جواد گفتم ان القوم من موالیک یجتمعون فتحضرالصلاة، دوستان شما جمع می شوند وقت نماز می شود فیأذّن بعضهم یکی اذان می گوید و یتقدم احدهم یکی هم می رود جلو پیش نماز می شود. چطوره؟ قال: ان کانت قلوبهم کلها واحده اگر همه ی آنها این را می خواهند عیب ندارد پس معلوم می شود رضایت همه مهم است.

بعدابی می گوید: و من لهم به معرفته ذاله از کجا می شود فهمید که قلوب همه ی اینها این را می خواهد؟ می گوید وقتی ثابت نیست ولش کن. فدع الامامة لاهلها پیش نمازی را بگذارید برای کسی که معلومه همه می خواهند او را، خیلی اوقات بود که اختلاف می شد به پیش نمازی به جاهای سختی می کشید. در مسجد امام قم موردی بود که یکی از آقایان فوت کرده بود اومد نماز بخواند در را قفل کردند که نیاد تو نماز بخواند.

پس اعلم را استفاده کردیم، رضایت مأمومین را استفاده کردیم و بعضیی خصوصیات دیگر هم استفاده شد از روایاتی که خواندیم. اما اقرء و هجرت و اسن از بعضی روایات استفاده می شود از جمله این روایت: کلینی عن علی بن محمد به عنوان مشیخه ی کلینی توصیف اونجوری برای ایشان ثابت نیست منتهی دارد عن علی بن محمد هم خودش از مشایخ کلینی است و دارد و غیره که ظاهر از متعدد افراد شنیده عن سهل بن زیاد به نظر ما معتبر است عن ابن محبوب عن ابن رعاب عن ابی عبیده این روایت به نظر من معتبر است، سألت اباعبدالله(ع) عن القوم من اصحابنا یجتمعون فتحضرالصلاة فیقول بعضهم بعض تقدم یا فلان چطوره بعضیها می گویند تو جلو بایست و او هم می رود جلو؟ فقال: ان رسول الله(ص) قال: یتقدم القوم اقرئهم لقرآن کسی که جلو می ایستد باید کسی باشد که قرائتش از همه بهتر است فان کانوا فی القرائة سوا اگه همه قرائتشان خوب است فاقدمهم هجرتا کسی که زودتر هجرت کرده از دارالکفر یا از اعرابی بودن فان کانوا فالهجرت سوا اگر همه در مهاجر بودن مساوی هستند مثلا هردو سال اول هجرت آمدند مدینه اگر در این هم مساوی اند فاکبرهم سنن کسی که بزرگتر است فان کانوا فالسن سوا اگر در سن مساوی هستند فالیؤمهم اعلمهم بالسنة و افقههم فی الدین در آن روایات میزان اعلمیت است این روایت که معتبر هم است اعلمیت را بعد از سن و هجرت و اقرء بودن قرار داده.

حالا کدام را مقدم بدانیم بعضی ها معتبر بود جزمیات صدوق که می گفت اعلم این می گوید که افقه در دین بعداز سن و هجرت و اینها لحاظ می شود بنابراین ناچاریم تخییر بگیریم مگر اینکه این طور جمع کنیم بگوییم که آن روایات می گفت اعلم مقدم است این روایات هم اعلم را قبول دارد منتهی با یک قیدی که اقدم در هجرت نباشد اقرء نباشد و مانند این ها بگوییم این روایت مقید است و آن روایت مطلق است مطلقا گفته اعلم مقدم است این روایت می گوید اعلم درصورتی مقدم که سن و هجرت و اینها در آن ترتیب نباشد البته بعید است آن ظاهرش این است که خیلی صریح می گوید اعلم مقدم است که این روایت جزمی صدوق هم بود این می شود تخیر در حقیقت بعد می فرماید و لایتقدمن احدکم الرجل فی منزله اگر در منزل کسی هستید مراقب باشید که در منزل او شما از او جلو نیفتید و لاصاحب السلطان فی سلطانه اگر کسی رئیس مملکت است آمد او مقدم است.

در بعضی روایات چیزهای دیگری هم داریم مثلا در روایت دعائم الاسلام یأمّکم اکثرکم نوراً کسی پیش نماز شود که نورش بیشتر است این نور دنبال خود روایت دارد والنور القرآن پس معلوم می شود قرائت اینجا هست یا خود عالم بودن به قرآن و کل اهل مسجد احقّ بصلاة فی مسجدهم این جا چون بحث امامت است پس منظور از اهل مسجد یعنی پیش نماز امام راتب پس امام راتب را اینجا دارد روایتی که قبلا خواندیم نداشت امام راتب بگوید مقدم است منتهی مرسل است روایت دعائم الاسلام از پیامبر(ص) الا ان یکون امیر حضره مگراینکه امیر حاضر شده باشد او احقّ به امامت است از امام راتب عرض کردم سند ندارد البته.

در روایت دگیری باز دعائم الاسلام نقل می کند یؤمّ القوم اقدمهم هجرتاً هجرت را دارد مانند روایت معتبر کلینی که هجرت را داشتیم فان ساوها اگر همه در هجرت مساوی هستند فاقرئهم کسی که قرائتش بهتر است و ان استووا اگر مساوی هستند فافقههم باز افقه بعد از اینها آمده و ان استووا اگر در فقه هم مساوی هستند فاکبر هم سناً بعد فرمود و صاحب المسجد احقّ بمسجده دوباره صدر عبارت تکرار شد که امام راتب مقدم است البته قید زد مگر اینکه امیر بیاید حالا امیر هم مطلق امیر یا امیر شرعی توضیح داده نشده که منظور از سلطان یعنی هرکسی که مسلط بر کشور و شهر است یا اینکه کسی که سلطان الهی است.

روایت دیگر قال رسول الله(ص): صاحب الفراش احقّ به فراش( فراش یعنی منزل) صاحب منزل احق است و صاحب المسجد یعنی امام راتب احقّ بمسجد در فقه الرضا همانطور که عرض کردم این را دارد ان اولی الناس بالتقدم فی الجماعة اقرئهم للقرآن و ان کانوا فی القرآن سوا فافقههم و ان کانوا فی الفقه سوا فاقدمهم هجرتاً و ان کان فی الهجرت سوا فاسنهم فان کان فی السنّ سوا فاصبحهم وجهاً فقط این روایت دارد اصبحهم وجهاً که توضیح داده شد.

در روایت دیگری فقه الرضا دارد صاحب الفراش احقّ بفراش صاحب المسجد احقّ بمسجد اکثرهم قرآنا ..... اقدمهم هجرتاً فان استووا فاقربهم اقربهم ظاهرا اینجا اشتباه است فاقرئهم کسی که قرائتش بیشتر است فان استووا فافقههم فانستوا فاکبرهم سناً این هم یک روایت.

علی ایّ حال اونی که به نظر می آید دخالت قطعی دارد به حسب روایات معتبری که اول خواندیم اعلمیت است به حسب این روایت این از معتبر کلینی افقهیت را بعد از سن و هجرت و قرائت آورده حالا یا تخیر یا اطلاق و تقیید بگیریم چیزهای دیگر مخصوصا هاشمی و اصبح وجهاً دلیلی برایشان پیدا نکردیم.

   یک‌شنبه 13 اردیبهشت 1394




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما