بسمه تعالی
صحبت در این بود که کثیر الشک که در اجزاء نماز اعتبار ندارد شکش در رکعات
نماز در اجزاء نماز نباید به شکش اعتنا کند آیا در اصل اتیان نماز هم همینطور است
که اعتناء به شکش نکند، صحبت در این بود اطلاق ادله شکوک مقتضی به این معناست که
هر شکی حکم خودش را داشته باشد به مقداری که دلیل تخصیص بزند تقیید بزند دست بر می
داریم از ادله احکام شکوک ماذادش به اطلاق آن ادله باید عمل شود، ادله اولیه می
گوید مثلا شک بین سه و چهار به مقتضای شک باید عمل شد منتهی دلیل داریم در شک کثیر
اعتنا نکنیم در اجزاء نماز هم همینطور اما اگر در اصل اتیان نماز اگر کثیرالشک است
هرچه نماز بخواند بازهم شک می کند که خواندم یا نخواندم آنجا دلیلی نداریم که
بگوید اعتنا به شکش نکند روایاتی هست که دیدیم دلیلی بر این تقیید و تخصیص پیدا
نکردیم. ممکن است کسی بگوید در اجزاء و رکعات هم اگر اعتنای به شک کثیر نمی کنیم
ولو روایات این معنا را می رساند اما یک ملاکی دارد که آن ملاک ممکن است اینجا هم
باشد، آن ملاک چیست؟ حرج که اگر بنا باشد مردم موظف باشند به شک خودشان عمل کنند
خیلی مشکل پیش می آید دائما شک می کند که نماز بخواند یا در شکوک در اجزاء هم
همینطور دائم شک می کند دوباره رکوع یا سجود بیاورد، ملاکش می گوییم حرج است یا به
طوری که در بعضی کتابها آمده مرحوم شیخ هم در رسائل بعضی جاها در احتیاط اشاره
دارد می گوید ملاکش این است که لعب به امر مولا نشود و این به لعب به امر مولاست
که مثلا صد دفعه شک می کند که رکوع آورده یا نه و هی به رکوع برود این یک نوع بازی
درآوردن است، در تعبیر عرفی می گویند مسخره کردن امر است این دو جهت را اگر ملاک
عدم اعتنا به کثیرالشک بکنیم چه فرقی می کند بین اجزاء، رکعات با اصل اتیان همان
طور که تکرار زیاد رکوع به خاطر شک حرج است و لعب است و امر به مولاست اصل اتیان
هم همین طور است. همان طور که اعتنای زیاد به رکعات موجب هرج است موجب اعتصاب لعب
به امر مولاست خب در اصل اتیان هم همین است می گوییم ملاک اینکه در اجزاء و رکعات
اعتناء به شک کثیر نمی شود ملاکش این است درست است روایات داریم ولی ملاک این است
که حرج است یا لعب به امر مولا آیا این فرق می کند، در اصل اتیان نماز هم همینطور
است، نماز بخواند بگوید نشد دوباره، لذا از قدیم رسم بوده کسانی که وسوسی هستند و
شک زیاد می کنند بعضی از افراد می نشستند اطرافشان و می خندیدند و مسخره شان می
کردند، اگر ملاک این است پس فرق نمی کند بین رکعات زیاد با اصل نماز زیاد هی شک می
کند و هی می خواهد بیاورد. حرج را می شود پذیرفت که بگوییم ملاک حرج باشد بنابراین
در اصل اتیان هم می آوریم ولی لعب به امر مولا و لو در کلمات شیخ اعظم هم شیخ
انصاری هست این معنا ولی درجایی که شخص دارد از باب احتیاط دارد تکرار می کند این
را نمی شود گفت لعب به امر مولا این در واقع به احترام امر مولا هی تکرار می کند،
اما حرج را می شود گفت بعید نیست منتهی جرئت می خواهد بگوییم با اینکه دلیل نداریم
بگوییم این شکش دیگر اعتبار ندارد این دلیلی می خواهد به هرحال دلیلی که ما در
کثیرالشک داریم در اجزاء و رکعات نماز است در اصل اتیان اگر شک کرد بگوییم
کثیرالشک شد اعتنا نکند ممکن است ملاک این باشد که حرج است و حرج هم اینجا هست اما
اولا حرج شخصی است یک کسی برایش حرج است و کسی دیگر حرج نیست حرج عمومی نیست همه
جا ممکن است ملاک یک حکم عام یک حرج عمومی باشد اما دلیل می خواهد ما دلیل در اصل
اتیان نداریم.
مسئله 9: سید می فرمایند اگر در بعضی
شرایط شک بکنند در اصل نماز نه در رکعات و
اجزاء، این چطور است؟ یک وقت قبل از شروع در نماز است یک وقت در اثناء نماز است و
یک وقت بعد از فراغ از نماز است، قبل از نماز اگر شک کرد در شرایط عن تقصیر شک
بکند نمی داند وضو دارد یانه باید مطمئن شود و وضو بگیرد بعد نماز را شروع کند،
قبل از نماز شک کرد در قصور شرط باید مطمئن شود که شرط هست. بعداز فراغ از نماز هم
اگر شک کرد که این شک را مثلا طهارت را دارد یا ندارد گذشته محکوم قاعده تجاوز و
فراغ و امر بر صحت و اینها است نماز صحیح است، این مشکل ندارد. شک در اثناء فرق می
کند، بعضی شروط شرائط اجزاء نماز هستند بعضی شروط شرائط اصل نماز هستند مثلا قیام
درحال قرائت شرط اصل نماز نیست که نماز
حتما باید در تمام حالات باید قائما باشد اگر یک لحظه نشست و دوباره بلند اگر فعل
کثیر حساب نشود اشکالی ندارد یک لحظه می نشیند و دوباره بلند می شود، این شرط خروج
نماز نیست که قائم باید باشد شرط اجزاء است که قرائت باید درحال قیام باشد. اما
بعضی شرایط هم شرط کل صلاة است شرط اصل صلاة هست مثل طهارت، طهارت در حمد و سوره
نیست که باید بگوید حمد و سوره باید با طهارت باشد و لو حمد و سوره هم نخوانده صاف
ایستاده فکر می کند که کسی که خیال می کرده حمد و سوره را خوانده همینطور ایستاده
و فکر می کند در این حالتی که کاری هم انجام نمی دهد باید با وضوء باشد وضوء شرط
کل صلاة است به عبارت دیگر شرط حالات و اکوان هم است نه فقط شرط اجزاء شرط کل صلاة
است شرط اکوان و حالات هم هست. بنابراین باید انجام دهد بعضی گفته اند که اگر شک
کرد در طهارت اگر امکان دارد همانجا یه آب بگذارد بقل دستش و فورا وضوء بگیرد این
شرط حاصل شد خب این شرط حاصل شد برای بعداز این الان که شک دارد وضوء دارد یا
ندارد شرط حاصل نشده که، گذشته ی نماز را بگویید حمل برصحت، اما برای آینده هم می
گویید وضوء بگیرد الان اما برای همین الآنش نه گذشته و نه آینده گذشته مفهوم به
صحت مثل اینکه بعد از فراغ از نماز چطور مفهوم به صحت حالا این منظور گذشته مفهوم
به صحت است آینده را هم بگویم الان وضوء می گیرد اما برای آن الان که دارد وضوء می
گیرد یا شک دارد این را با چه چیزی درستش می کنید؟ بنابراین شک در اصل صلاة با شک
مربوط به شرایط اجزاء فرق می کند، شک اگر مربوط به اعمال جزء است می شود اینجا حمل
برصحت شود و اشکالی ندارد، شک می کند که آیا قیام داشت موقع قرائت یا نه؟ گذشته اش
را با تجاوز و اینها درست می کند الانش را هم بلند می شود و می ایستد مشکلی نیست
اما اگر شک کرد در شرایط اصل نماز مثل طهارت گذشته اش با قاعده تجاوز و حمل برصحت
درست است آینده اش را هم الان وضو بگیرد درست می شود اما الان که درحال وضوء است و
شک می کند با چه چیزی درستش کنیم؟ بنابراین اینجا نمی شود درستش کرد و نماز باطل
است.
مسئله 10: عرض می کنم که مسئله 10 شک در ابعاء نماز نه شرایط، ابعاء است یا
قبل از دخول در فعل بعد است جزء بعد است یا قبل از ورود در فعل بعد است. اگر
چنانچه قبل از ورود در فعل بعد است الان وقتش هست در محل است باید بیاورد چون مورد
قاعده تجاوز است مفهوم تجاوز الان در محل است محل نگذشته شک بکند که این فعل را
آورده یا نه رکوع، سجود، ارکان، غیرارکان فرقی نمی کند، باید بیاورد و اگر محل
گذشته است مصداق .... قاعده تجاوز است که وقتی از محل گذشت دیگر اعتنا نکند این
معلوم بحثی در آن نیست و در روایات هم گفته شده مکرر از جمله در باب 23 از ابواب
خلل بعضی روایات هست از جمله روایت اول، روایت این است: شیخ طوسی باسناده عن احمد
بن محمد عن احمد بن محمدبن ابی نصر یعنی بزنطی روایت کاملا صحیح است قلت لابی
عبدالله (علیه السلام) رجل شکّ فی لاذان و قد دخل فی الاقامه، اقامه می گوید و
درهمین حال شک می کند در اذان قال یمضی، اعتنا نکند قلتُ شک فالاذان والاقامه فقد
کبّر، تکبیر گفته شک را در اذان و اقامه می کند، قال یمضی اعتنا نکند، قلت رجل شکّ
فی التکبیر وقد قرع قرائت می خواند شک می کند در تکبیر این هم قال یمضی اعتنا
نکند، قلت شکّ فی القرائه و قد رکع، در رکوع شک می کند که قرائت را انجام داده یا
نه قال یمضی اعتنا نکند، قلت شکّ فی الرکوع وقد سجد در سجده شک می کند که رکوع
انجام داده یا نه قال یمضی اعتنا نکند، ثم قال یا زرار قاعده کلی که حضرت دست پیدا
کرده اذا خرجت من شئ ثم دخلت فی غیره فشکّک لیس بشیء از یک چیزی فارغ شدی وارد چیز
دیگری شدی شکت اعتبار ندارد.
البته این عبارت کلی است اما ما غیر نماز جاهای دیگر نمی گوییم مثلا یک
معاملاتی دارد با دیگران و مانند اینها اینها را مشمول قاعده تجاوز بکنیم اینگونه
نیست. روایت غیر از این هم داریم استصحاب نمی دانیم رکوع را انجام داده یا نه اصل
عدم انجام است، قاعده اشتغال تکلیف به رکوع داشته نمی داند از عهده ی تکلیف برآمده
یا نه اشتغال، این هم گذشت آیا اشتغال مقدم است یا استصحاب یا می توانیم هردو را
جاری کنیم به دو لحاظ که بیشتر مدنظر ما هم همین بود.
مقدمتا چون بحث مهمی است قاعده تجاوز یک چیزهایی را عرض کنیم در مورد قاعده
تجاوز ، اولا اینکه باید بدانیم که فقه ما دائر مدار اصول، امارات، قواعد واقعیت
این است که در برابر فقه عامه که روی استحسانات فقه معروفشان فقه ابوحنیفه بوده در
خیلی جاها الان هم همینطور است عرض می کنم که اینها بیشتر به استحسانات عمل می
کنند، استحسانات معنایش تمثیل منطقی است قیاس فقهی، مثل اینکه می گوییم زید قدش دو
متر است پس امر هم که رفیقش است قدش دو متر است، چطور می گویید این حجت نیست دلیل
نیست از یک جزئی به جزئی دیگر نمی شود منتقل شد در منطق به آن می گوییم تمثیل و
حجیت هم ندارد در فقه هم می گوییم قیاس فقهی اما ما در فقهمان سه مبنا و منبع مهم
داریم یکی عمارات کل چیزهایی که در مسیر کشف از واقع است یکی هم کل قواعد کل
چیزهایی که خودش قاعده است خودش حکم است نه در مسیر کشف حکم اما قاعدة سوم هم اصول
است که هم خودش حکم است موضوعش هم شک است کل شیء نظیف حتی تعلم انّه قذیر حتی تعلم
نشان می دهد پس آن کل شیء یعنی کل شیءٍ مشکوک هر مشکوکی، تا یقین کنی که نجس است
این اصل است هم کشف از حکم نمی کند بلکه خودش حکم است و هم موضوعش هم شک است کل
شیءٍ مشکوک فهو نظیر حتی تعلم عن له قزه این اصل است. قاعده ید و قواعد دیگر قاعده
است موضوعش شک نیست ولی درباره شک است اما موضوع ندارد خودش یک حکم است که ید دال
بر حکم است.
حالا بین اصل و قاعده حق هایی هم است که ما می توانیم به قاعده اصل بگوییم و
به اصل هم قاعده بگوییم، از بعضی روایات می شود استفاده کرد که حضرت در قواعد هم
تعبیر اصل به کار برده یعنی تعبیر خود حضرت است یک روایتش را هم بگوییم: در باب 7
از ابواب خلل روایت 2 باسناد شیخ طوسی عن اسحاق بن عمار قال لی ابوالحسن الاول
امام موسی بن جعفر(ع) اذا شککت فهم علی الیقین وقتی به یک چیزی شک می کنی بنا را
به یقین بگذار قلت هذا اصلٌ این یک اصل است قال نعم، کلمه ی اصل گفته شده اما مورد
در مورد شک در رکعات و مانند این است. اصل تعریف کرده برایش با این که مورد آن
هست. اجمالا عمارات کاشف از واقعیت است قواعد و اصول خودشان حکم هستند حکم ظاهری
قواعد در موضوع شک اصل نمی شود اما در اصل در موضوعش هم شک اصل می شود حالا به
هرحال این سه مطلب در فقه ما هست، با وجود این سه مطلب نیاز به استحسانات و مانند
اینها نداریم ما در فقه اصلا به استحسانات عمل نمی کنیم مگر اینکه یک جاهایی جنبه
ی عرفی داشته باشیم یعنی به دست عرف هم بدهیم می فهمد که روی این ملاک بوده نه
تمثیل منطقی بشود اصلا ملاکش را می فهمیم آن وقت توسعه می دهیم.
مطلب دیگر اینکه عمارات لوازمش هم معتبر است اگر خبر واحدی بر یک چیزی وارد شد
نه تنها خود این را اثبات می کند لوازمش هم معتبر است. اما در اصول لوازمش دیگر
معتبر نیست قواعد هم همینطور اگر لازمه دارد لوازمش معتبر نیست مگر اینکه یک لازمه
ی عرفی داشته باشد که از این تعبیر خوب هم بفهمد این مسئله دیگری است. یکی از
قواعد قاعده تجاوز است چنانچه که یکی از قواعد قاعده فراغ است. اولین مطلب که در
اینجا هست در نماز که همه به قاعده تجاوز تمسک می کنند و اختلاف بین فقها نیست که
در نماز قاعده تجاوز جاری است، آیا در دو رکعت اول هم جاری است بعضی منع کردند
قاعده تجاوز در رکعت اول و دوم نیست در سجده است شک می کند رکوع را انجام داده است
یا نه گفته اند قاعده تجاوز در اینجا جاری نیست. در دو رکعت آخر نماز جاری است
برای اینکه روایت متعددی داریم که در اولیین وهم نیست شک نیست اصلا در روایات معراج هم دارد که نماز اولیه ده رکعت بود
پیغمبر بعدا برای اینکه این ده رکعت حفظ بشود حواسشان جمع بشود نقایصشان جبران شود
هفت رکعت دیگر هم اضافه شد به عنوان رکعت سوم و چهارم برای جبران این حواس پرتی
ها، پس اینها برای جبران حواس پرتی است رکعت اول و دوم است در رکعت اول و دوم
نباید شک بیاید لذا فقها می گویند شک در نماز دو رکعتی بطلان است. بعضی گفته اند
شک در اجزاء دو رکعت اول حتی دو رکعت اول نمازهای چهار رکعتی فرق نمی کند نماز صبح
یا نماز ظهر و عصر و عشاء رکعت اول و دوم گفته اند که قاعده تجاوز جاری نیست. از
جمله کسانی که این عقیده را داشتند مرحوم شیخ طوسی، شیخ مفید، علامه حلّی، ابن
حمزه، اینها می گویند قاعده تجاوز در رکعت سوم و چهارم است نه رکعت اول و دوم
دلیلش هم همان بود که عرض کردم. ولی آن روایات را وقتی دقت می کنیم می بینیم برای
اجزاء نیست برای رکعات است در رکعات اول و دوم نماز نباید شک باشد همانطور که فقها
هم فرموده اند شک در رکعات اول و دوم و نماز های دو رکعتی اعتبار ندارد نه شک در
اجزاء، مثلا در سجده است نمی داند رکوع انجام داده است یا نه نمازش باطل شود این
گونه نیست.
در روایات هم از ابواب خلل هست در باب اول از ابواب خلل، روایت 8 باب 1، سئلته
عن السهو فی صلاة الغداة در نماز صبح که دو رکعتی است اگر شک کردی سماعه می گوید
از امام پرسیدم چکار کنیم؟ قال اذا لم تدر واحدة صلّیت عن سنتین فأعدالصلاة نماز
باطل است در رکعات است والجمعة ایضاً اذا سها فیه الامام اگر در نماز جمعه هم شک
بکند امام فعلیه عن یعیدالصلاة نماز باطل است لعنها رکعتان تمسک به دو رکعت بودنش
است والمغرب اذا سهی فیها فلم یدر کم رکعة صلی فعلیها ان یعید بازهم نمازش باطل
است و از این قبیل روایات متعدد داریم. لایکون الصبر فی خمس در پنج چیز جای صبر
نیست، فی الوتر نماز یک رکعتی نماز وتر، جمعه، والرکعتین اولتین من کل صلاة مکتوبه
دو رکعت اول، این دو رکعت اول به این دلیل مبنای آنها بوده است ولی به قرائن امروجاج
و روایات دیگر پیداست منظور شک در اجزاء و اینها نیست و در رکعات است و رکعتین
اولتین یعنی خود رکعت یعنی خود رکعت نه اجزاء رکعت و بعدش می گوید و فی الصبح و فی
المغرب، پیداست شک در رکعات است. روایت 14 از باب اول خلل.
روایت 15: عن رجل صل الفدر فلایدری صلّی رکعتین هو رکعتین این صریح در رکعت
است قال یعید قال لهو بعض اصحابنا و عن الحاضر یکی از صحابه به حضرت عرض کرد
والمغرب مغرب هم همین است؟ قال والمغرب، بعد راوی می گوید فقلتُ لهو أن من گفتم
والوتر؟ وتر هم همین است؟ قال نعم والوتر والجمعه، از جمله روایاتی که نشان می دهد
بتر یک رکعت است همین یکی دو روایت است، بعضی ها می گویند که والوتر ثلاثة رکعات و
کتابی هم در این باره نوشته اند. ثلاثة الرکعات یعنی شفع و وتر را یک نماز حساب
کردند یک نماز است. این منظور شدت وصل است وگرنه سلام دارد شفع و سلام محرج است
بنابراین وتر می شود یک رکعت علی ایّ حالٍ این قبیل روایت در باب یک زیاد است. در
بعضی از ابواب دیگر هم دارد. بنابراین این شک در رکعات را می گوید اعتبار ندارد نه
اینکه شک در اجزاء دو رکعت اول هم بگوییم بزرگان این گونه فرموده اند، شیخین طوسی
علامه مفید و ابن حمزه.
یکی از چیزهایی که در قاعده تجاوز مطرح است این است که آیا فقط اجزاء مستقله
را می گیرد یا اجزاء غیر مستقله را هم شامل می شود. یعنی یک وقتی شک می کند در
قرائت و الان در رکوع است، قرائت که جزء مستقل است یک وقتی شک می کند در حمد
درحالی که در رکوع است حمد جزء مستقل نیست به این معنا که حمد و سوره باهم قرائت
اند و قرائت جزء نماز است، این جزء الجزء است آیا در جزء الجزء هم جاری است؟ بعضی
ها گفتند جاری نیست برای اینکه این جزء الجزء است نه اجزاء نماز، ما تجاوز درباره اجزاء
نماز داریم ما همچنین دلیلی نداریم که حتما تجاوز درباره اجزاء مستقله باشد و
جزءالجزء را نگیرد، یک جایی که اصلا چیزی حساب نمی شود تا از او گذشت که بگوییم
تجاوز عنه، این را بعضی ها گفتند از معاصرین هم بعضی از جمله مرحوم آقای خوئی
عقیده اش این است که می گوید مثلا می گویید غیرالمغضوب علیهم در علیهم شک می کند
در مغضوب این را می گویند قاعده تجاوز جاری نیست برای اینکه غیرالمغضوب علیهم یک
کلمه است یک محل است پس این تجاوز نشده است. از این روشن تر حرف یک کلمه مثلا در
غیرالمغضوب روی ر شک می کند در غینش اینجا هم گفتند جاری نمی شود برای اینکه تجاوز
نشده است به نظر ما آنجا هم این طور نیست. به هرحال درست است که عرف ابتدا متوجه
نیست انصراف است ولی انصراف بدوی است از او بپرسم دقیقا ر بعد از غ است یا قبل از
غ است، خودش بگوید ر بعد از غ است بعد از غ است یعنی تجاوز عن محله به نظر ما در
اجزاء یک کلمه هم قاعده تجاوز جاری است. مسائل دیگری هم درباره قاعده تجاوز است که
جلسه آینده می گوییم.