بسمه تعالی
بعضی مسائل جزئی در مورد قاعده تجاوز هست که بد نیست اینجا بحث شود گرچه اصول
هم خیلی مواردش بحث می شود و مورد توجه قرار می گیرد. آیا این یک مسئله ی اصولی
است یا یک مسئله فقهی؟ در اصول هم به طور کلی اصول منظور اصل ها، استصحاب، برائت،
اشتغال، آنجا هم این حرف هست که اینها مسئله اصولی اند یا فقهی بستگی به تعریف
اصول دارد، اگر اصول را تعریف کنیم که بحث امّا یقع فی طریق استنباط الاحکام که
جنبه ی أماریت پیدا می کند که شامل اصول کلا نمی شود ولی اگر نگفتیم ما یقع فی
طریق استنباط الاحکام بلکه ما یقع فی طریق العذر مایکون معذّراً او منجّزا، اصول
عذر است، اصل استصحاب، اصل برائت، اصل اشتغال، اگر از ما بپرسند چرا چنین کردی می
گوییم تمسک به این اصول اینها معذر هستند عذراند، به هرحال قاعده تجاوز به این
تعریف جزء اصول می دانیم درعین حال چون حکم هست و در فقه هم در آن بحث است.
خلاصه اولین بحث در اینجا این است که آیا در تجاوز صرف مضی محل شرط است یا
دخول در غیر هم لازم است آیا باید وارد کار بعدی بشویم تا بتوانیم در قبلی تجاوز
جاری کنیم یا صرف اینکه کار قبلی تمام شد اگر شک کنیم در آن قاعده تجاوز جاری می
شود، بعضی روایات دخول درغیر را شرط نکرده است از جمله موثقه عبدالله بکیر باب 23
خلل روایت 3: کلُّ ما شککت فیه مما قد مضی فامضه کما هو در هرچه شک کردی از آنچه
که گذشته تو هم از او بگذر، نمی گوید به او و دخلت فی غیره روایت هم روایت معتبر
است جلد هفتم باب 23 از ابواب خلل روایت
سوم روایت خوبی هم هست، کل ما شککت فیه مما قد مضی[1][1] نمی گوید و دخلت فی غیره پس طبق این و بعضی و روایت دیگر که به
این صراحت نیست پس مُضی در آن عمل کافی است ولی خیلی از روایات دخول در غیر را
آورده از جمله روایاتی که من در این جلد آورده ام در ابواب رکوع و سجود دخول در
غیر را شرط کرده است. کل شیءٍ من ما قد مضی اذا شککت فی شیءٍ و قد دخلت فی غیره در
چیزی شک کرد که حالا در غیر او وارد شدی این را اعتنا نکن، ازجمله در باب 13 از
ابواب رکوع روایت اول روایت صحیحه است اشُکّ و أن ساجد فلا ادری رکعتُ ام لا من
درحال سجده هستم شک می کنم که رکوع کرده ام یا نه، پس هم گذشت خود محل و هم دخول در
غیر محل البته این در کلام راوی است ولی جا دارد شخصی بگوید اگر این دخالت نداشت
امام خوب بود می گفت می خواهی وارد سجده شده باشی می خواهی نشده باشی این دخالت
ندارد. حالا به هرحال هردو را آورده است. قلت لابی عبدالله(ع): اشک و أن ساجد فلا
ادری رکعتُ ام لا قال امضه در روایت سوم همین باب سیزدهم رکوع قلت لابی عبدالله(ع)
استتمُّ قائما فلا ادری رکعت ام لا[2][2] من
ایستاده ام نمی دانم رکوع کرده ام یا نه بنابراینکه این ایستادن قیام بعد رکوع
باشد این عمل غیر دخول در غیر ذکر شده است.
روایت سوم روایت چهارم همین باب است قال ابو جعفر(ع) این از قبلی ها خیلی بهتر
است چون در کلام خود امام است، ان شکّ فی الرکوع بعدما سجد فلیمض اگر بعد از اینکه
سجده کرده منظور ورود به سجده است فرمود انز فلیمض خود امام دخول در غیر را ذکر کرده یعنی شرط
کرده است و ان شک فی السجود بعد ما قام، بعداز اینکه ایستاده شک می کند در سجده
فان یمضی اعتنا نکند، کلُّ شیءٍ شکّ فیه من ما قد جاوز و دخل فی غیره فلیمض علیه[3][3]
هرچیزی که در آن شک می کند که مصداق تجاوز است و وارد در غیر عمل بعدی شده باشد
فلیمض علیه هم کلام امام است و هم این که صریحا قید دخول در غیر را حضرت شرط کرده است. اگر ما باشیم طبق این روایت
باید بگوییم دخول در غیر شرط است حالا تا ببینیم.
در روایت پنجم همین باب: سئلته عن رجلٌ شک بعد ما سجّدت عنه لم یرکع بعد سجده
شک می کند در رکوع قال یمضی، روایت ششم رجلٌ اهوا الی السجود به طرف سجده رفت فلم
یدر ارکع ام لم یرکع قال قد رکع، روایت هفتم فی رجلٌ شکّ بعد ما سجد عنه لم یرکع
قال یمضی فی صلاته حتی یستیقه خلاصه امثال این روایات در برخی ابواب دیگر هم هست
از جمله در روایات وضوء، در ابواب وضوء باب 42 روایاتی مربوط به همین قاعده تجاوز
به جا آورده است. در آن روایات هم دارد بعد ما دخل فی غیره بنابراین طبق این
روایات باشد باید بگوییم دخول در غیر شرط است لذا خیلی از حضرات در قاعده تجاوز
دخول در غیر را شرط کردند در کتب فقهی.
ولی احتمالاتی هست که قدری این استدلالها را شل می کند، یک اینکه خیلی هایش در
کلام راوی است واین محرج است در خیلی از این روایات غیر از آن که گفتیم در کلام
خود امام است ولی خیلی هایش در کلام راوی است پس به عنوان موئید ذکر شده مورد هم
که می دانیم مخصص نیست. بعضی هایش محقق موضوع است به این معنا که می خواهد مُضی را
نشان بدهد چون وقتی وارد عمل بعدی نشدیم این تحقق مُضی یک قدری مشکل است که گذشت،
چی گذشت هنوز وارد عمل بعدی که نشدیم پس گذشت معنا ندارد، محقق موضوع است محقق
معنای مُضی منتهی همه جا این طور نیست مثلا کسی همینطور وارد کار بعدی نشده اما
همینطور معطل مانده است مدتی هم دارد می گذرد البته به حدی هم نرسیده که از صورت
نمازگذار خارج شود اما به هرحال طول کشیده است یک مدتی، اینجا مضی صادق است آن جزء
گذشته است الان داری فکر می کنی متحیّر هستی مُضی صادق است ولی خیلی از اوقات اگر
دخول در غیر نباشد صدق مُضی محل اشکال است پس در آن روایتی که هم خود امام دخول در
غیر را شرط کرد می توانیم بگوییم این برای محقق در موضوع است چطور شما می گویید ان
رزقت ولد فختنه می گویید محقق موضوع است اگر بچه دار شدی او را ختنه کن این محکوم
ندارد که اگر بچه دار نشدی وظیفه چیست، وقتی بچه ای نیست پس ختنه هم معنایی ندارد
اینجا می خواهد بگوید وقتی دخول در غیر نشده است مُضی کانّ محقق نشد ولی میزان
مُضی است، حالا یک جایی مُضی تحقق داشته باشد بدون دخول درغیر مثل همین مثالی که
عرض کردم مدتی هم معطل وارد عمل غیر نشده است، ایستاده و فکر می کند، این مُضی
صادق است؟ بعضی هایش هم شاید اشاره به ملاک قاعده تجاوز دارد، در قاعده تجاوز یک
بحثی است که آیا این تعبد است یا یک امر عقلائی است؟ امر عقلائی یعنی چه؟ یعنی اگر
کسی از یک عملی بیرون آمده و دوباره شک کند در آن عمل عقلاء می گویند اعتنا نکن،
چون آن موقع که درحال انجام این عمل بودی اراده داشتی بر تکمیل عمل پس عمل را ناقص
رها نمی کنی اگر هم شک کردی که این اراده قوی شما در تکمیل عمل بهم نخورد یا بهم
نخورد قاعده عقلائی می گوید که آن اراده هنوز باقی است، حالا می گوید در باب
استصحاب باقی است یا نه اصلا عقلائی است من اراده داشتم در تکمیل عمل حالا اگر شک
می کنم که اراده ام به هم خورد یا به هم نخورد بنابر همان حرف و لذا در جمیع اعمال
مثلا در خود نماز قصد دارد نماز ظهر را بخواند حالا در وسط نماز شک می کند که
اراده اش به هم خورده یا نه یا همان اراده باقی است یا نه، اعتنا نمی کنی، این
روایات می خواهد ملاک قاعده تجاوز را بگوید، ملاک قاعده تجاوز چیست؟ بقاء اراده،
آن وقت بقاء اراده محققش این است که وارد عمل بعدی شده باشید یعنی وقتی وارد عمل
بعدی می شوید یعنی عمل قبلی را تمام کرده ام خلاص شده ام از او یعنی اراده بر
تکمیل و تیمّم او بوده و آن را تمام کرده ام و پرداخته ام به کار دیگری اگر انسان
ها بخواهند دائما راجب به گذشته فکر بکنند که عمرشان بسیار بی برکت و تباه است
دائما فکر کند به گذشته که آن جا چه کار کردم، گذشته ها را باید رها کرد.
این روایات که دخول در غیر را گفته است شاید محقق در شک است اینکه می گوید
وقتی یک چیزی را انجام دادی و وارد در غیر شده ای این دخول در غیر که می آورد،
دخول در غیر محقق شک است محقق موضوع موضوعش یعنی شک چون معمولا کاری که دست آدم
باشد آدم شک نمی کند به آن، شک برای گذشته است که وارد کارهای دیگری می شود و می
گوید دیروز چکار کردم. در خود آن عمل معمولا درحال ذکر است لذا در بعضی روایات
قاعده تجاوز در باب وضوء دارد که هو حینما یتوضّأ اذک، موقعی که داشت وضوء می گرفت
حواسش جمع تر بوده پس شک بیشتر موقعی است که آدم از کاری بیرون می آید و وارد
کارهای بعدی می شود.
علی ایّ حال احتیاط می کند شک در مسئله ی دیگری است و الّا باید بگوییم صرف
تحقق مُضی این کافی است می خواهد داخل در عمل بعدی شده باشد یا نشده باشد.
اگر گفتیم که دخول در غیر شرط است بر طبق آن روایتی که از امام خواندیم که خود
امام ذکر کرده بود، این غیرش چجور غیری باید باشد، غیر واجب یا غیر مستحب هم کافی
است؟ غیر مستحب که می گوییم کافی است خود عمل مستحب باشد یا واجب؟ یک وقت در اذان
و اقامه وقتی در نماز رفتیم شک می کنیم شک در یک عمل مستحب است بعداز ورود در یک
عمل واجب، گاهی برعکس است وارد شدیم در یک عمل استصحابی مثل سمع الله لمن حمده عمل
شک می کنیم در ذکر مستحبی دیگری مثلا اذکار مستحبی قبل از تشهد این مستحب را انجام
دادیم وارد واجب شدیم گاهی وارد واجب شدیم شک می کنیم در مستحب قبلی، گاهی وارد
مستحب شدیم شک می کنیم در واجب قبل، اگر گفتیم دخول درغیر شرط است غیر واجب یا غیر
مستحب؟ آن عمل قبلی هم عمل مستحب یا عمل واجب؟ شبه ای که است این است که اگر عمل
بعدی مستحب است و عمل قبلی واجب است این مُضی صادق است؟ مُضی یعنی محلمان گذشته
است، یک عمل واجبی بوده بعدش یک عمل مستحب، محل واجب گذشته است یعنی آن واجب باید
قبل از این مستحب باشد، اگر کسی اصلا مستحب را انجام نداد بازهم واجب باید قبل از
مستحب باشد؟ واجبش که به هم نمی خورد، اگر یادتان باشد در مسئله نماز ظهر و عصر هم
عرض کردیم از بعضی از آقایان از جمله مرحوم آقای خوئی(ره) می گویند عصر باید بعداز
ظهر باشد نه اینکه ظهر باید قبل العصر باشد شرط نیست که نماز ظهر قبل از عصر باشد
ممکن است کسی نماز عصر را عمدا یا سهوا اصلا نخواند اگر قبلیت ظهر للعصر شرط باشد
پس کسی که نماز عصر را اصلا نمی خواند باید نماز ظهرش هم باطل باشد برای اینکه
قبلیت از عمل بعد است باید عمل بعدی بیاید تا این بشود قبل از آن، وقتی نیاید که
قبل از آن نیست پس قبلیت شرط نبود، عین همین معنا در این قاعده تجاوز راجع به واجب
و مستحب است یک واجبی که قبل از مستحب است این قبلیت شرط نیست که این واجب باید
حتما قبل از مستحب باشد اگر مستحب را انجام نداد دیگر قبلیتی نسیت بگوییم که در
اینجا هم همان شبه ای است که درنماز ظهر و عصر بود، به نظر من این شبه وارد نیست،
عرفا به این می گویند جای این واجب قبل از مستحب است جای این مستحب بعداز این واجب
است همین کافی است ما می خواهیم صدق مُضی محل باشد وقتی وارد مستحب شدی می گویند
محلش گذشت، به تقیه این طور بگوییم لازم نیست محل التفاتی بگوییم محل علی الاطلاق
کافی است، به عبارت دیگر اگر بخواهد مستحب را بخواند این واجب قبل از مستحب است که
اگر بخواهد مستحب را بخواند این واجب قبل از مستحب است به همین مقدار صدق قبلیت
کافی است موضی به این گفته می شود.
آیا این غیر که دخلت فی غیره باید جزء مستقل نماز باشد یا اگر جزء مستقل نماز
نیست مثلا هوی الی السجده مقدمه است برای سجده یا نهوز الی رکعت بعد می خواهد بلند
شود برای رکعت بعد آیا این بلند شدن برای رکعت بعد جزء نماز است یا نه این مقدمه
عقلی است برای رکعت بعد چون تا بلند نشود نمی تواند رکعت بعد را بخواند لذا کسانی
هستند که نمی توانند از زمین بلند شوند در بزرگان امام جماعت ها هم داشتیم از
مراجع که رکعت اول را که می خواند نمی توانست برای رکعت دوم بلند شود دو نفر از
پیش آنجا ایستاده اند زیر بغل او را می گیرند و بلندش می کنند، این اگر نهوز الی
رکعت دوم جزء نماز باشد آن هم جزء مستقل یک همچین آدمی نمی تواند پیش نماز شود،
حالا برای خودش نمازش اینگونه است معذور است ولی نمی تواند پیش نماز بر دیگران
بشود چون نقص دارد و ناقص است و ناقص نمی تواند امام جماعت بر کامل بشود الّا در
یکی دو مورد خاص تیمّم و غسل و اینها.
حالا به هرحال این چگونه است؟ آیا جزء غیر مستقله هم کافی است یعنی شک می کند
در یک جزء مستقل قبلی بعد ما دخل در جزء غیرمستقل وارد در هوی الی السجود شده شک
می کند در رکوع، وارد در نهوز الی رکعت دوم شده شک می کند در سجود قبلی آیا اگر
دخول در غیر شرط است شامل این اجزاء غیر نماز غیر لازم غیر جزء صلاتی بلکه مقدمه
جزء صلاتی نهوز مقدمه رکعت است هوی مقدمه برای جزء سجده است نه جزء واجب است و نه
جزء مستحبی جزء بلکه عقلی است فقط برای اینکه عمل بعدی تحقق پیدا کند آیا این هم
به درد می خورد؟ یعنی اگر در هوی الی السجود شک کرد در رکوع طبق قاعده تجاوز اعتنا
نکند یا نه وقتی وارد سجده شد آن وقت مُضی صادق است روایاتی که خواندیم مخصوصا
بعضی روایاتی که مفصل بود خواندیم که از زراره بود حدیث که همه اش مثال و اجزاء
مستقله بود بعد ما سجد، در باب 42 از ابواب وضوء چندتا روایت در همین زمینه همه
مثالشان همین است شک فی رکوع بعد ما سجد و از این قبیل، شک در تکبیر بعد قرائت، شک
در اذان بعد تکبیر همه اینها اجزاء مستقله هستند،در یک روایت دارد که هوی الی
السجود وقتی شد این دیگر دخول در غیر است پس جزء غیر مستقل هم مصداق قاعده تجاوز
است.
صحیحه عبدالرحمن بن ابی عبدالله قلت لابی عبدالله رجل اهوی الی السجود فلم یدر
ارکع ام لم یرکع، یک کسی رفت به طرف سجده حالا نمی داند رکوع کرده است یا نه قال فرکع رکوع کرده، یعنی پس مقدمه عمل
بعدی را هم دخول در غیر گرفته حضرت.
به نظر من طبق همین روایت عمل می کنیم میزان شأن عرفی است نه اینکه از نظر
شرعی این جزء مستقل است بعدی است یا مقدمه است مقدمه عقلی است یا اینها. به نظر ما
طبق این قاعده عمل می کنیم مصداق قاعده تجاوز.
بعضی از آقایان معتقدند که این گونه نیست از جمله مرحوم آقای خوئی(ره) معتقدند
که جزء غیر مستقل مقدمه آن هم مقدمه عقلی این دخول درغیر نیست. منظور از غیر مطلق
الغیر نیست غیر مترتب در وقت و اینها صادق نیست. بعد می گویند این روایات را چکارش
کنیم؟ می گویند اهوا به صیغه ماضی است کسی رفته است به طرف سجده، رفته برای قبل است
پس رفته در سجده اگر داشت رجل یهوی الی السجود می گفتیم که هنوز به سجده نرفته ولی
دارد رجل اهوی الی السجود یعنی پس سجده رفته ولی به نظر من خیلی حرف عجیبی است
هرگز اهوی الی السجود معنایش این نیست که سجد اهوی الی السجود یعنی رفت به طرف
سجده اگر در سجده هم وارد شده بود گفتن اهوی بی خود است باید بگوید سجد، بنابراین
میزان عرفیت است صدق مُضی دخول که نمی خواهیم اگر هم گفتیم دخول درغیر به هرحال
مطلق غیر است غیری که یا شرعا بر او مترتب است یا عقلا بر او مترتب است بالاخره
بعداز او هست و غیر هم هست، می ماند در عکس این یعنی قیام کرده برای رکعت بعد شک
می کند که سجده کرد یا نه تشهد کرد کرد یا نه قیام بعد از تشهد است در مقدمه عقلی
هم است برای رکعت بعدی، آیا وارد قیام که شده اینجا اعتنا بکند یا نه؟ یک روایت
داریم که یسجدُ باید برگردد سجده کند، آن وقت فرق این با این روایتی که الآن
خواندیم چیست؟ خیلی ها گفتند که قیام با هوی فرق می کند، چرا؟ هوی درسته مقدمه
عقلی است ولی تا حدودی در مفهوم سجود هم دخالت دارد کسی دربرابر کسی دیگر می خواهد
احترام کند می گوید به خاک افتاد این به افتادن به خاک دخالت دارد در بزرگداشت این
ممکن است فرق کند، قیام فقط برای این است که شروع کند رکعت بعد را و حمد و سوره را
بخواند برای اینکه درحال قرائت قیام شرط است، درحال قرائت خودش... هیچ خصوصیتی
ندارد اما ممکن است بگوییم هوی خودش یک دخالتی دارد غیر است و تا حدودی غیر شرعی
است، در عقلائی هم به خاک افتاد جزء احترامات است از بالا و الا سرش نزدیک زمین
باشد و بگذارد سجده کند، این طور احترام نمی گویند.
بعضی ها گفته اند به خاطر روایت تعبدا می پذیریم، قاعده اش دخول در غیر است
ولی چون در آن روایت هم گفته سجده کن تعبدا می پذیریم از باب تعبد.