بسمه تعالی
صحبت این بود که وارد شدن در مقدمات عمل بعدی، واجب بعدی، جزء بعدی این هم
مصداق تجاوز است که مثالی هم که فقها زدند از جمله مرحوم سید مثال هویّ الی السجود
یا نهوز الی القیام، در نهوز الی القیام شک کرده است که سجده را انجام داده ام یا
نه؟ نهوز الی القیام جزء واجبات نماز نیست مقدمه است برای قیام درحال قرائت، در
همچین مواردی قاعده تجاوز جاری هست یانه؟ یا هویّ الی السجود خودش جزء واجبات نیست
مقدمه است برای سجود حالا شک کرد که رکوع را انجام داده یا نه، در این گونه موارد
قاعده تجاوز جاری است یا خیر؟ بعضی ها منع می کنند می گویند حتما باید وارد شده
باشیم در غیر غیری که مرتب شرعی است یعنی جزء تکالیف شرعی است اما این جزء مقدمه
عقلی است، هویّ الی السجود جزء تکالیف نماز نیست مقدمه است عقلا برای سجود چون
سجده بدون هوی نمی شود، البته این را هم عرض بکنیم که سجده هوی نمی خواهد در صلاة
مختار هوی می خواهد والا در صلاة مضطر کسی که درد پا دارد و نمی تواند سجده متعارف
را انجام دهد روی صندلی نماز می خواند، سجده اش هوی آن طور که ندارد، مگر هوی به
معنای خیلی گسترده ولو تکان خوردن به سمت سجده در آنجا ها هوی مقدمه سجده نیست
سجده بالاتر از هوی انجام می شود مگر یک تکان خوردن را هم هوی بدانیم به اصطلاح،
لذا کسانی که روی صندلی نماز می خوانند سجده را انجام می دهند انجام سجده گذاشتن
پیشانی بر مهر است، این را انجام می دهند تساوی موقفین ندارند باید موقف پا با
موقف مسجد جبهه مساوی باشد این را ندارند مسجد جبهه خیلی بالاست، در نماز مختار
مسجد جبهه با محل قدمین مساوی اند هردو در سطح زمین اند اما کسانی که نمی توانند
صلاة مختار انجام دهند سجده می کنند به میزی که خیلی بلندتر است و پاهایشان روی
زمین، تساوی موقفین ندارند نه اینکه سجده نمی توانند انجام دهند، دیده شده که بعضی
ها بعضی از بزرگان هم فتوا دادند این طور که نقل می شود که اینجا که نمی تواند
سجده کند ایما و اشاره کند که غفلت از این شده که سجده انجام می دهند تساوی موقفین
ندارند بنابراین حتما باید سجده کند مهر روی پیشانی بگذارد به هرمقدار که می
تواند.
صحبت در این بود که اگر وارد شد در مقدمه واجب بعدی آیا این از محل گذشته یا
باید در خود واجب و مرتب شرعی وارد شود بعضی ها معتقدند که حتما باید در واجب مرتب
شرعی مرتب بر عمل قبلی باید وارد شود از جمله مرحوم آقای خوئی بعضی دیگر هم هستند
از بزرگان محشین عروه این ها عقیده شان بر این است بر غیر مرتب شرعی باید وارد شود
بنابراین هویّ الی السجود گفته اند این کافی نیست در نهوذ الی القیام آن هم کافی نیست.
روایات هر دو جور را دارد، در یک روایت می گوید وقتی هویّ الی السجود داشتید
اعتنا نکن شک کردی رکوع انجام دادی یا نه اعتنا نکن بگو انجام دادی، ولی در یک
روایت دارد که نهوز کرده به قیام ولی هنوز کاملا قائم نشده مثل اینکه گفته کاملا
سجده نکرده اینجا کاملا قائم نشده، اینجا گفته که باید برگردد و سجده کند. این دو
روایت چطور انجام بدهیم، این دو روایت را دیروز هم استفاده کردیم در باب 13 از
ابواب رکوع روایت 6: رجل اهوی الی السجود فلم یدر ارکع ام لم یرکع رفت به طرف سجده
هوی ولی سجده نکرد حالا شک می کند که رکوع را انجام داده یا نه فرمود اعتنا نکند
قد رکع، پس هوی را یک عمل بعدی گرفته، در همین باب، باب 13 رکوع روایات متعدد دارد
که بعد ما سجد هوی را دخالت نداده سجده را دخالت داده سئلته عن رجل شک بعد ما سجدت
انه لم یرکع قال یمزی فی صلاة شکّ فی الرکوع بعد ما سجد فلیمز استتمّ قائما فلا
ادری رکعت املا قال قد رکعت، این روایت اهوی می گوید رکوع، رکوع شده اعتنا نکند.
در باب 15 از ابواب سجود این هم روایت ششم این هم سندش خوب است، قلت لابی
عبدالله(ع) رجل رفع رأسه من السجود سر از سجده برداشت فشک قبل ان یستویّ جالسا پیش
از این که درست بشیند در همان نعوذ الی الجلوس فلم یدر اسجد ام لم یسجد نمی داند
سجده کرده است یا نه قال یسجد باید سجده کند، سر از سجده که بر می دارد استقاء
جالسا مثل استواء قائما این جزء احکام است انتصاب هم بعد از رکوع لازم است هم بین
سجدتین لازم است، این نهوز کرده به جلوس ولی هنوز استقواء جالسا پیدا نکرده انتصاب
و اطمینان پیدا نکرده جلوس کامل محقق نشده حضرت می فرماید اعتنا کند برگردد سجده
را انجام دهد. این مثل آنجاست که اهوی الی السجود ولی سجود انجام نشده، بعد می
گوید که فرجل نهز من سجود از سجده بلند شد فشکّ قبل ان یستوی قائما می خواهد بلند
شود برای رکعت بعد، قبل ان یستقی قائما فلم یدر اسجد ام لم یسجد، درست نایستاده
یعنی پس نهوذ الی القیام است مثل آنجا هوی الی السجود است نمی داند سجده کرده یا
نه، فرمود یسجد[1][1]
باید سجده کند بنابراین مفهوم تجاوز باید برگردد سجده را انجام دهد، بنابراین این
مشکل می شود این دو روایت را چگونه جمع کنیم.
وجوهی گفته شده برای حل این مسئله، مرحوم آقای خوئی(ره) معتقدند که اهوی الی
السجود یعنی سجد برای اینکه اهوی فعل ماضی است هوی محقق شده، رفته به طرف سجده و
وارد سجده شده است اگر گفته بود یهوی الی السجود یعنی درحال هوی است یعنی هنوز
سجده نکرده ولی می گوید اهوی الی السجود یعنی هوی قبلا انجام شده است ماضی است و
الان درسجده است. اهوی الی السجود اگر بخواهد بگوید وارد سجده شده می گوید رجل
سجد، دخل فی السجود بعد ما سجد، نمی گویند اهوی الی السجود، اهوی الی السجود یعنی
سجده هنوز محقق نشده است هوی کرده است، مثل اینکه شخص بعد از رکوع رفته به سمت
سجده هوی تمام شد می خواهد پیشانی را بگذارد روی مهر هنوز این تمام نشده است،پس
این توجیه را به هیچ وجه نمی شود قبول کرد.
بعضی ها هم مثل مرحوم صاحب حدائق می گوید مرحوم صاحب مدارک ایشان می گوید به
ما چه ربطی دارد دو روایت داریم طبق این دو روایت عمل می کنیم در سجده روایت داریم
که برگرد سجده را انجام بده در رکوع داریم که نمی خواهد برگردی، به ما مربوط نیست،
خدا اینگونه گفته است و ماهم تابع و مقلد و متعبد و هرچه در روایت آمده انجام می
دهیم. این را که نمی شود قبول کرد، در روایات ما دستور داده اند که اجتهاد کنید
انما علینا القاء الاصول و علیکم ان تفرقوا ما اصول ... می گوییم شما تدبیر را
انجام دهید اختیار را دادم به مسلمین برای بقاء دین، بقاء دین بدون حوزه های علمیه
نمی شود و حوزه های علمیه بدون اجتهاد نمی شود. لذا یک وقتی هم عرض کردم آقا امام
زمان در کار حوزه مگر برای حفاظت اصل و در دیگر چیزها مداخله نمی کند، مکرر شده
علما خدمت آقا امام زمان رسیده اند هیچ وقت بحث فقهی مطرح نمی شود اگر هم نقل می
شود گاهی چیزهایی مطرح شده به صورت سوال حضرت هم ارجاع به روایات داده یعنی
اجتهاد.
به نظر من این دو روایت اصلا مشکلی ندارد، اولا ما که معتقدیم در مقدمات عمل
غیرهم وارد شود کافی است برای صدق تکامل برای اینکه روایات ما مضی می گوید یعنی
گذشت هوی اگر بگوید رکوع گذشت، در روایات متعدد در ابواب مختلف، در باب 42 وضوء،
در باب 27 خلل، در باب 23 خلل، در باب 13 رکوع، در باب 15 سجود، در بیشتر این
روایات می گوید فلیمضی امض کما هو، خودش گذشته شما هم بگذر میزان مضی است و مضی هم
کار به این ندارد که عمل بعدی واجب مستقل است یا مقدمه است کسی که هوی الی السجود
کرده است از محل رکوع گذشته است نه گذشته شرعی گذشته طبق مضی نه شرعا امضه کما هو
مضا شرعا، همچین قیدی ما نداریم همین که صدق مضی عرفی می کند این گذشت جای رکوع
قبل از هوی است، نه جای رکوع قبل از هوی است از نظر شرعی، مضی عرفی صادق است امضه
کما هو، این اولا بنابراین قاعده اهوی الی السجود کامل درست است باید اعتنا نکند
هوی بعد از رکوع است و دیگر شک در رکوع نکند.
در سجود که می گوید شک بکن برای اینکه وارد صدق مضی نمی کند به عبارت دیگر
ورود در مقدمه اعمال بعدی هم یک ورودی است که صدق مضی بکند، عبارت این بود در باب
15 سجود روایت ششم قبل ان یستقی جالسا یا قبل ان یستقی قائما هر دو را داشتیم،
هنوز جلوس محقق نشده است هنوز قیام محقق نشده است سر از سجده برداشته است تکان
خورده و می خواهد قیام کند قیام مقدمه است برای قرائت، واجب درحال قرائت این هنوز
کامل نهوذ الی القیام را محقق نشده است، قبل ان یستوی قائما پس یک تکانی خورده تا
بلند شود فرمود قیام محقق نشده است نهوز هم محقق نشده است. تجافی را در نظر بگیرید
فرمود جلوس است نه قیام شده است نه نهوز الی القیام قبل ان یستوی الی القیام به
نظر من مشکلی ندارد این معنا ما کلا ورود در مقدمه را مضی می دانیم، میزان مضی
عرفی سه تا مضی عرفی این کافی است و تناقضی هم بین دو روایت نیست، اگر هم اشکالی
در مقدمه اول بعدی بکنیم این در این سجود که می گوید برگرد سجده کن فرمود که اصلا
جلوس محقق نشده، قیام محقق نشده، نهوز محقق نشده است، یک تکانی خورده تا بلند شود
متوجه شده است یادش آمد. این دو روایت مشکلی ندارد و قاعده کلی اش هم این که صدق مضی
بکند.
مطلب دیگر اینکه قاعده تجاوز با قاعده فراغ اینها دو قاعده هستند یا یک قاعده
هستند؟ خیلی ها می گویند که اینها دو قاعده هستند، فراغ برای بعد از عمل است و
تجاوز برای اجزاء عمل است این یک عقیده است. من وجوهی را عرض کردم برای این تفاوت،
یکی از وجوه که همیشه عرض کردم این است که فراغ بگوییم برای بعد از عمل است و
تجاوز برای اجزاء عمل است، یک نظر دوم این است که تجاوز شک در اصل وجود است فراغ
شک در صحت موجود است، تجاوز در آنجایی است که نمی داند آورده یا نه، فراغ موقعی
است که آورده نمی داند درست آورده یا نه، این هم یک عقیده است.
تفاوت های آثاری هم بعضی ها گفته اند اول اینکه در تجاوز خیلی تصریح کردند که
باید وارد عمل بعد شود اما در فراغ وارد عمل بعدی لزومی ندارد.
یک فرق دیگر اینکه گفته اند قاعده فراغ در وضوء جاری است تجاوز در وضوء جاری
نیست، طبق روایات هم همین است که اگر در وسط وضوء شک بکند نسبت به اجزاء قبلی
تجاوز جاری نیست اما قاعده فراغ یعنی بعد از تمام شدن وضوء جاری است. بعضی ها گفته
اند فراغ در شرایط جاری است اما تجاوز در شرایط جاری نیست، مثلا درحال نماز شک می
کند وضوء دارد یا نه این جا تجاوز جاری نیست ولی فراغ چون بعد از عمل است بعداز
نماز شک می کند که وضوء داشته یا نه، جاری است.
ممکن است هیچ کدامش درست نباشد اولا در وضوء که تجاوز جاری نیست نسی است، مثل
اینکه ما در قاعده تجاوز را جلسه قبل عرض کردم قاعده عقلائی است نه اینکه تعبد
باشد اما همه جا جاری نمی کنیم، مثلا یک بدهی به کسی داشتیم نمی دانیم اداء کردیم
یا نکردیم می توانیم مشمول قاعده تجاوز کنیم؟ چون معمولا من فرض اینکه قبل از سال
خمسی دیونم را می دادم حالا نمی دانم امسال بدهی که به زید داشتم پرداخت کردم یا
نه، بگوییم انشاءالله پرداخت کردم، در همه جا جاری نمی کنیم قاعده تجاوز را. در
دیون در معاملات قاعده تجاوز جاری نمی کنیم با اینکه عقلائی هم است. پس مانعی
ندارد که قاعده تجاوز در این که عقلائی است و دلیل داریم و روایات مطلق هم داریم
کل شیء مما قد مضی فامضه کما کل شیء اما در عین حال در عبادات داریم ولی در معاملات
نداریم، بنابراین اینکه در وضوء جاری نیست مانعی نیست که در وضوء جاری نیست.
یا می توانیم بگوییم تجاوز در اجزاء جاری است و فراغ در کل جاری است، این هم
درست نیست. در کل تجاوز هم جاری است سلام نماز را داده است کل نماز را نمی داند
درست انجام داده است یا غلط قاعده فراغ جاری است هم فراغ و هم تجاوز جاری است.
مبنای قاعده تجاوز و فراغ اگر عقلائی است چیست؟ ملاک تجاوز و فراغ چه چیزی
بوده که فرموده اند قاعده تجاوز و فراغ؟ یک مطلب به نظر می رسد اینکه هردو فرعی
هستند از یک قاعده بزرگتر و آن اصل عدم غفلت است، اصل عدم غفلت از یک قاعده بزرگتر
و آن اینکه اصالت اراده، بشر در کارهایش اراده دارد نوعا و اگر جایی هم شک بکند که
اراده داشته یا نه محکوم به اراده است. اگر بگوید ببخشید من متوجه نبودم این باید
اثبات شود یا ورقه ای را امضاء کرده و بگوید من نخواندم باید اثبات شود وگرنه
مسئول امضا هست. بگوید مجبورم کرده بودند اکراه بوده باید اثبات کند، اثبات نشود
مسئول امضا هست. اصالت اراده در همه اعمال انسان ها مبنا می شود براینکه اصل عدم
غفلت را جاری کند در اعمال، یکی از متفرعات اصل اراده و اصل عدم غفلت انطباق مأتی
به با مأموربه است. یک کاری انجام دادیم نمی دانیم طبق دستور بوده است یا خلاف
دستور، اگر اصل عدم غفلت است اگر اصل اراده است معنایش را باید بگوییم اینجا هم
طبق دستور شما انجام دادید، اگر اصل را این ها بگیریم بنابراین قاعده تجاوز و فراغ
هردو به یک ریشه برمی گردند، بنابراین می توان گفت که قاعده فراغ و تجاوز هردو
مصداق یک قاعده کلی تری هستند و آن مبنای مسئله هست در همه موارد، اگر این طور هست
پس آن ها همه یک قاعده هستند، حالا در بعضی مصادیق یک قاعده یک شرایطی آورده اند
مثلا در وضوء تجاوز نیاور با اینکه عقلائی می دانیم اما در معاملات جاری نمی کنیم
تجاوز را. صرف اینکه این در وضوء می آید و آن نمی آید دلیل نمی شود که اینها جدا
باشند باید تخصیص کنیم در بعضی موارد.
مطلب بعد اینکه فراغ با تجاوز یکی است یا دوتا؟ منظور فراغ حقیقی است یا فراغ
اعتقادی است یا فراغ بنائی است یعنی از نظر واجد شرعی فارغ شده است یا روی عقیده
خودش فارغ شده ولو شرعا این طور نبوده یا بنا را براین گذاشته که این فارغ شده است
از این عمل فارغ شده خود را می بیند، که چه بسا ممکن است عمل نقص دارد ولی برحسب
بنا گذاری خودش تمام کرده عمل را، ببینیم چگونه بیان کنیم. در باب وضوء دارد و اذا
فرغت منهم و صرت فی هذا الاخری می گوید وقتی وضوء تمام شد و در یک حالت دیگری قرار
گرفتی این برای این بوده که فراغ حقیقی محقق شود شرعا یا نه این صرفا به اعتقاد
خودش واگذار شده است. همه اینها محتمل است بنابراین اگر گفتیم قاعده فراغ و تجاوز
یکی هستند همان که مضی صدق می کند گذشت، میزان صدق مضی است.
مطلب دیگر اینکه آیا عادیّات جاری است مثلا در ترتیب عادی نه شرعی، مثلا عادت
شخص این باشد که وقتی وضوء می گیرد فقط با حوله دستش را خشک می کند، حالا این حوله
دستش هست و خودش را خشک می کند شک می کند که وضوء گرفته یا نه، می تواند بگوید وضو
گرفتم؟ چون عادتا بعد از وضو حوله می گرفته، یا همیشه بعداز اینکه از توالت بیرون
می آمده وضوء می گرفته اما این بار شک می کند، ترتب عادی داشته نه ترتب شرعی، آیا
می توانیم قاعده تجاوز را جاری کنیم یا نه؟ نوعا آقایان گفته اند ترتب شرعا مهم
است و ترتب عادی به درد نمی خورد، به نظر ما همان صدق مضی کافی است اگر در عرف
مورد طوری باشد که گذشتی حالا مضی است برحسب عادت شخص یا به حسب عادت نوع مردم، می
گوییم بعید نیست اینجا قاعده تجاوز و فراغ جاری شود، بحث روایات ما مضی است لازم
نیست حتما مضی شرعی باشد چنانچه که در شرع هم لازم نیست واجب باشد یا مستحب، مثلا
واجب قبل از مستحب یا مستحب قبل از واجب فرق نمی کند، پس اگر شبهه ای بوجود می آید
که اگر کسی عادت داشته بعد از توالت رفتن وضوء بگیرد این بار شک می کند که وضوء
گرفته یا نه؟ اگر گفتیم که معنای تجاوز و فراغ اصل عدم غلفت است اصل بقاء اراده
است و اینها می گویند که عملی که ما آوردیم طبق مأموربه است، انطباق معطی به با
مأموربه است پس یک معطی به ای باید باشد که بعد بگویند انطباق دارد یا ندارد حالا
در جزء یا در کل. اما من اصلا نمی دانم وضو به جا آورده ام یا نه مثل اینکه اصلا
نمی دانم نماز خواندم یا نه، گفتیم در اصل وجود نماز روایات حتی می گوید کثرت شک
هم اعتبار دارد در کثیرالشک اگر اصل نماز را نمی دانم آورده ام یا نه می گفتند در
وقت باید به جا آورید خارج وقت که مضی می شود. یک وقت اصل وجود است یک وقت انطباق
این وجود با مأموربه شرعی است چون گفتیم مبنا تجاوز و فراغ مسئله بقاء اراده است و
مسئله اصل عدم غفلت است بعد اینها نشأت می گیرد اصل انطباق معطی به با مأموربه پس
معطی به ای باید باشد اما اصلا نمی داند وضو گرفته یا نه، اینجا جاری نیست.