صلاة جلسه بیست و یک
بسمه تعالی
صحبت این بود که در شک بین دو و ازید حتما باید بعد از اکمال سجدتین باشد، از بعضی نقل کردیم که گفته اند رکوع کافی است مرحوم شهید در ذکری احتمال این معنا را می داد ولی عقیده خودش بیشتر این بود که پایان ذکر سجده دوم و لو سر بلند نکرده باشد مرحوم صاحب مدارک هم همین عقیده را پذیرفت. به هرحال سه عقیده بود: 1- تمامیت رکوع کافی است 2- تمامیت ذکر سجده دوم کافی است 3- رفع رأس از سجده دوم باید شود. مرحوم شیخ انصاری نظرشان این بود که تمامیت ذکر سجده دوم کافی است لازم نیست سر از سجده دوم بر دارد در همان سجده شک کرد بین دو و ازید از شکوک صحیحه است اگر قبل از این بود شکوک مبطله است. نظر مرحوم شیخ هم این بود که کلی طبیعی سجده به تحقق سجده دوم محقق می شود و این کلی کارش اینجا تمام است، ما می خواهیم که در رکعتین شبهه ای نباشد طبق روایات حافظ رکعتین باشیم فرمود اذا لم تحفظ الرکعتین اعاده کن، حفظ رکعتین به این است که تا سجده دوم رکعت دوم را ما انجام داده باشیم، به محض تحقق سجده دوم این محقق شد، بنابراین پس الان که سرش روی مهر است رکعت سوم که نیست رکعت دوم است پس هنوز در رکعت دوم است و تمام نشده است، ایشان گفتند کلی عنوان رکعت دوم محقق شد اما هنوز در فرد این رکعت دوم مصداق رکعت دوم است. پس نظر به کلی کنیم تمام شده نظر به فرد مصداق کنیم هنوز در مصداق رکعت دوم هست، معلوم است از نظر مصداقی هنوز رکعت دوم را پشت سر نگذاشته و در رکعت دوم است اما از نظر کلی رکعت دوم محقق شده اگر به او بگویند حفظت رکعتین؟ می گوید بله دو رکعت را انجام دادم، گفتیم مرحوم آقای حاج آقا رضا همدانی اشکال کردند فرمودند که این معنا ندارد مگر کلی جدا از فرد است، در منطق خوانده ایم که تحقق کلی طبیعی به فرد است وجوده وجودها وجود کلی همان وجود افراد است و از هم جدا نیستند، کلّ الطبیعیه هی الماهیّة کل طبیعی خود ماهیت است. به نظر من مرحوم حاج آقا رضا اشتباه می کند حق با مرحوم شیخ است، شیخ نمی خواهد بگوید که کلی یک حسابی دارد و فرد یک حساب دیگری دارد از نظر تحقق خارجی می خواهد بگوید فرق است بین تحقق و فراغ، نه فرق است بین کلی و فرد به آن معنا می خواهد بگوید از نظر تحقق سجده دوم محقق شد و لو هنوز از سجده بیرون نرفته، تحقق از سجده دوم یک مطلب است و فراغ و بیرون رفتن از سجده دوم یک مطلب دیگری است، شیخ این را می خواهد بگوید فارغ نشده از سجده دوم ولی سجده دوم تحقق پیدا کرده است. ما حفظ رکعتین می خواهیم با تحقق رکعت دوم حفظ رکعتین شد بنابراین فارغ نشدیم نه اینکه حافظ نشدیم، به نظر من اشکال مرحوم حاج آقا رضا بر مرحوم شیخ وارد نیست. بعضی ها از جمله مرحوم آقای خوئی(ره) یک بیان دیگری دارند در رفع اشکال حرف این دو بزرگوار شیخ و مرحوم حاج آقا رضا، مرحوم آقای خوئی یک بیان دیگری دارند، ایشان می فرمایند که منظور از این که رکعتین باید حفظ شود چیست؟ در روایات خواندیم که اذا لم تحفظ الرکعتین این اشکال دارد، حفظ رکعتین باید باشد حفظ رکعتین یعنی در داخل دو رکعت شک نکنیم یا اینکه درباره این دو رکعت شک نکنیم؟ در داخل دو رکعتی شک نکنیم یعنی دو رکعت ظرف است درباره دو رکعت شک نکنیم یعنی دو رکعت متعلق است، مرحوم شیخ می گوید اگر چنانچه ملاک را این بگیریم که در ظرف دو رکعت شک نشود حق با حاج آقا رضا هست برای اینکه وقتی در سجده هست هنوز در این ظرف هست و اگر می گوییم درباره دو رکعت حفظ که می کنیم یعنی اینکه شک متعلق به دو رکعت نباشد یعنی دو رکعت کم نکرده باشیم، کم نکردیم دو رکعت را کامل انجام دادیم. به نظر من اصل قضیه مرحوم شیخ و مرحوم حاج آقا رضا همانی هست که عرض کردم و حق با مرحوم شیخ است. شیخ می خواهد بگوید ما فراغ نمی خواهیم، حفظ می خواهیم حافظ رکعتین باشیم وقتی ذکر سجده دوم را گفتیم و لو سر برنداشتیم دو رکعت را انجام دادیم، پس حافظ بودم برای اینکه حفظ هر رکعتی به آخرین سجده است و من آخرین سجده را انجام دادم، سر برداشتن که جزو سجده نیست، تحقق سجده به همان ورود در سجده دوم است. اما اینکه بگوییم اختلاف این دو این است که آیا رکعتین را ظرف شک حساب کنیم یا متعلق به شک حساب کنیم؟ هردو است، این طور نیست که فرق بین این دو باشد، به شهادت اینکه همه فقها حفظ رکعتین را بعد اکمال می گویند، اگر قبل از اکمال سجدتین شک کردی باطل است و اگر بعد از اکمال سجدتین شک کردی صحیح است این قبل و بعد ظرف است، فرمایش آقای خوئی به نظر درست نمی آید، ظرف است و درعین حالی که ظرف است حق با شیخ است. به عبارت دیگر دو رکعتی که باید محفوظ باشد نه ظرف شک باید باشد نه متعلق شک باید باشد یعنی نه در این دو رکعتی وقتی هستید شک بکنید درباره رکعات و نه در باره رکعات شک بکنید نه متعلق شکتان رکعتین باشد و نه شک در ظرف رکعتین باشد. چرا ظرف را می گوییم؟ به شهادت اکمال سجدتین قبل و بعد از اکمال، خود آقایان گفتند قبل اکمال خود مرحوم آقای خوئی هم عقیده اش چنین است قبل اکمال و بعد اکمال قبل و بعد زمان است پس این ظرف شک است. به نظر می رسد که فرمایش آقای خوئی به هیچ وجه تمام نیست اما حق با شیخ است. شیخ نمی خواهد بگوید کلی از فرد جداست بحث در این است که تحقق رکعتین غیر از فراغ از رکعتین است، ما فراغ نمی خواهیم تحقق می خواهیم و تحقق اینجا درست شده است. پس اگر در خود سجده شک کرد در رکعات اگر سجده دوم است اشکال ندارد. یک نکته ای هم عرض کنم مرحوم آقای خوئی برای اینکه بگویند که رکعتین نباید متعلق شک باشد و آن روایات را می آورند که روایات کلمه حفظ را دارد اذا لم تحفظ یا اذا حفظت اشکال ندارد، این دخالتی خیلی ندارد بحث اینکه حفظ در چیست، هم ظرف شک نباید باشد و هم متعلق شک نباید باشد، فراغ در حفظ دخالت ندارد تحقق دخالت دارد همانی که بیان کردیم. چهارم از شکوک مبطله که مبطل نماز است، بنابراین اینها مباحثی است که از نظر عملی برایتان روشن است در و رساله و اینها هست، بحث این است که تقویت ملکه استنبا و اجتهاد پروری و همان طور که عرض کردم طهارت و صلاة و بعدش هم حج و زکات، کتب دیگر این همه مشکلات این کتب فقهی را ندارد، اگر در این ابواب شخص ملا شد چیزهای دیگر برایش آسان است به این جهت از این ابواب باید استفاده کرد، شک بین دو و پنج یا دو و بیش از پنج این چطور است؟ یک بحث بحث از نظر قواعد کلیه و اصول است و یک بحث از نظر روایات، ببینیم از روایات چه می فهمیم و قبلا ببینیم که از اصول و قواعد کلیه چه می فهمیم. ابتدا از قواعد کلیه: بگوییم که این باید باطل باشد، برای اینکه قاعده در شکوک این است که بنا بر اکثر بگذاری اذا شککت فی شیءٍ فابن علی الاکثر روایاتش را قبلا خواندیم در همان باب اول و ابواب دیگر از ابواب خلل، قاعده در شکوک صحیحه این است که بنا بر اکثر کنیم، اینجا که نمی توانیم حمل بر اکثر کنیم، حمل بر اکثر یعنی بطلان. این اشکال وارد نیست برای اینکه، اینکه اذا شککت فبنی علی الاکثر یک قاعده ای است فیما امکن، در جاهایی که بشود و الا اگر نشود بنا بر اکثر بگذاریم رجوع می کنیم به قواعد دیگر، پس این اشکال وارد نیست. دلیل دوم اینکه به منظور قاعده از آن استنباط کنیم بگوییم که عدم دلیل بر صحت، دلیلی نداریم که چنین شکی درست باشد ما باید نماز درست تحویل دهیم، اشتغال یقینی برائت یقینی می خواهد دلیل بر صحت نداریم، نقض عدم ورود دلیل بر عدم صحت معنایش این است که برائت حاصل نشد. به چه دلیل می گویید که دلیل بر صحت نداریم اگر بگوییم که قاعده این است که الاصل هو الابطال بگوییم فی کل موردی که در شکوک دلیل بر صحت پیدا نکردید باطل است، بله این می شود اصل بطلان ولی گفتیم هرکجا دلیل پیدا نکردیم صحت است، چرا؟ به دلیل بعضی روایات که می گوید یحتال الفقیه فلایعدها، فقیه وقتی شک می کند در رکعات نماز سعی می کند حدالمقدور یک وجه صحت پیدا کند باطلش نکند اصل این است که بگردیم صحیح کنیم نماز را. یک وجه دیگری که می شود به عنوان قاعده و اصل مطرح کرد، بگوییم اینجا دوران امر بین نقص و زیاده است اگر بخواهیم به اکثر عمل کنیم ظاهر در تکلیف است اگر بخواهیم به اقل عمل کنیم عبادتمان ناقص است، شک بین دو و پنج است دیگر، دوران امر بین نقص و زیاده و بنابراین نمی شود قبول کرد، اشکال دارد. جوابش این است که با اصل موضوعی حل می کنیم، اصل موضوعی عدم زیاده است، شک می کنیم بین دو و پنج، اگر پنج باشد این زیاده است اصل عدم زیاده، اصل عدم زیاده می گوید پنج نیست بنابراین می ماند که دو باشد با دو رکعت دیگر یا با یک رکعت دیگر هر طور که هست تمیمش می کنیم. بنابراین صرف دوران امر بین زیاده و نقصان موجب بطلان نیست با اصل درستش می کنیم زیاده را با اصل عدم زیاده بر می داریم، می ماند نقص تتمیمش می کنیم بنابراین نمی توانیم بگوییم قاعد هوالبطلان حالا تا برسیم به روایت ولی از نظر اینکه بگوییم قاعده بطلان است درست نیست با اصل عدم زیاده. اصل عدم طربّس مصلی به مشکوک غیر از اصل عدم زیاده است. اصل عدم زیاده یعنی اصل عدم پنج رکعت، اصل عدم تلبس مصلی بالمشکوک یعنی نمی دانیم آیا مصلی واردش رکعت پنجم شد یا نشد، یا رکعت چهارم اینها را انجام داد یا نداد اصل عدم ورودش در این رکعت زائد است. پس اصل عدم زیاده و اصل عدم طربّس مصلی بالمشکوک جاری می کنیم و از دوران بین نقصان و زیاده بیرون می آییم، زیاده اش کنار می رود، نقصانش می ماند و تکمیلش می کنیم. یک مطلب این است که اصل عدم زیاده همان استصحاب است؟ منظور چیست؟ اصل عدم تلبّس مصلی بالمشکوک همان استصحاب است، قبلا وارد رکعت پنجم نشده بود الان هم نشده است، همان استصحاب است اما اصل عدم زیاده هم استصحاب است؟ می تواند استصحاب باشد، قبلا وارد رکعت زائده نشدم و حالا هم نشدم ولی احتمال دارد که یک اصل عقلائی است خودش، شخصی که در مقابل امتثال هست قاعده اش این است که زائده بر امتثال انجام نمی دهد مخصوصا در عبادات توقیفیه به مقدار خودش انجام می دهد بگوییم این خودش اصل عقلائی است یا بگوییم یک اصل دیگری مبنای کار است اصل عدم غفلت برای اینکه اگر پنج رکعت انجام داده باشد روی غفلت است، اصل عدم غفلت. تا اینجا را در ذهن داشته باشید بحث ما یا از نظر روایات است یا از نظر قواعد، فعلا گفتیم که قواعد را ببینیم، از نظر قاعده ادله ای اگر بتوانیم بر ابطال بیاوریم: یک اینکه بگوییم قاعده در شکوک بنا بر اکثر است این هم در اینجا نمی شود پس باطل است، جواب دادیم گفتیم امکن است. دوم اینکه دلیل بر صحت نداریم پس باطل است جواب دادیم که باید دنبال وجه صحت بگردیم نه دنبال ابطال، برای اینکه اصل اولیه در شکوک ابطال نیست، یحتال الفقیه ولایعدها معنایش این است که شارع می خواهد که شما اصل را بر صحت بگذارید پس ابطال دلیل می خواهد. وجه سوم را هم برای ابطال بگوییم که دوران امر بین نقص و زائد است اگر پنج رکعت را بگیریم باطل است زائد است و اگر دو رکعت را بگیریم ناقص است، گفتیم که با اصل عدم زیاده زیاده را از بین می بریم و نقصان را تکمیلش می کنیم با عمل خارجی خودمان دو رکعت دیگر را هم می خوانیم، با چه اصلی زیاده را از بین می بریم؟ گفتیم سه اصل داریم: اصل عدم زیاده، اصل عدم طربّس مصلی بالمشکوک، اصل عدم غفلت، استصحاب شد چهارتا.
دوشنبه 28 دی 1394
|