صلاة جلسه بیست و سه
بسمه تعالی
در آن روایت 4 از باب چهاردهم خلل که دیروز خواندیم عبارت این بود که اذا لم تدر اربعاً صلّیت ام خمساً ام نقصت ام زدت اگر نمی دانی که چهار رکعت خواندی یا پنج رکعت یا کمتر یا بیشتر فتشهد و سلّم واسجد سجدتین بغیر رکوع این را گفته ام اما دلیل بگوییم در مسئله شک بین دو و پنج و می خواستیم بگوییم که این می خواهد بگوید صحیح است که خلاف بعضی از ادله که صحبت کردیم حالا با دقت بیشتری می فهمیم که این روایت اصلا راجع به بحث ما نیست این راجع به مواردی است که سجده سهو واجب است. می گوید دو مورد از مواردی که سجده سهو واجب است همین است: 1- شک بین چهار و پنج اگر کسی شک کرد بین رکعتی که خوانده چهار بوده یا پنج می گویند بنا را بر چهار بگذارد اصل عدم زیاده استصحاب بعد دو سجده سهو انجام بده، دنبالش هم ام نقصت نه معنایش این است که اذا لم تدر ام نقصت ام زدت، این عتر لمن تدر هست نه عتر به مدخول لم تدر. عبارت این نیست که اذا لم تدر اربعا صلّیت ام خمسا او لم تدر نقصت ام زدت، این نیست می گوید یکی آن جایی که شک چهار و پنج را داریم یکی هم مواردی که زیاد کردی یا کم کردی منتهی زیاده و کم را که گفته منتهی نه اینکه در رکعات است در اجزاء است، اگر انسان زیاد کرد یا نقص کرد یکی از موارد سجده سهو همین است حالا البته بحثش در محل خودش که ارکان را نمی گوییم. این ربطی به بحث ما ندارد مورد اولش که شک در رکعات است مربوط به چهار و پنج است که بحث ما دو و پنج بود دومی هم که بحث زیاد کردن و کم کردن بود برای اجزا است که می گوید سجده سهو دارد اصلا ربطی به بحث ما ندارد ولی به این تمسک شده. یکی از مواردی که به آن تمسک شده است روایت 2 از همین باب چهاردهم است، این هم تقریبا عین همین روایت است این سند به حلوی می رسید و آن سند به زراره، این هم شک چهار و پنج را داشت و هم زیاده و کم اما این که الان می خوانیم فقط زیاده و کم است و شک چهار و پنج را ندارد. قال رسول الله(ص): اذا شک احدکم فی صلاته فلم یدر زاد ام نقص اگر کسی شک کرد در نماز، در نماز یعنی چه، رکعات یا اجزاء؟ می خواهیم بگوییم اجزاء است، و نفهمید که زیاد کرده یا کم کرده این ندارد رکعات اگر بخواهیم اطلاق هم بگیریم با ادله دیگر روشن است اگر شک کرد و نمی دانست که زیاد کرده و کم کرده این شبهه ای در زیادی و کمی اجزاء است می فرماید فلیسجد سجدتین و هو جالس همانطور که نشسته یعنی درحال تشهد آخر که هست سلام می دهد و دو سجده انجام می دهد یعنی سجده سهو و دنبالش هم دارد وسمّاهما رسول الله(ص) المرغمتین امام باقر که این حدیث را نقل می کند می فرماید پیغمبر این دو سجده سهو را ملغمتین نامیده یعنی عنف شیطان را به خاک می مالد مثلا، ممکن است در ذهن بیاید که این شک دارد که زیاد کرده یا نه شک که سجده سهو ندارد حالا می گوییم برای رکعات نیست برای اجزاء است، شک کرده که نمی داند زیاد کرده یا نه، در شک زیاده و نقص که سجده سهو ندارد چرا اینجا سجده سهو گفتند، جوابش این است که این هم مثل قبلی از نظر عبودیت یک قدری مشکل دارد خلاف متعارف است، این عبارت این نیست که فلم یدر زاد ام نقصت یعنی شک داری در زیاده یا نقصان که شک کرده که زیاد کرده یا نه و همینطور شک کرده که کم کرده یا نه، این باشد که سجده سهو ندارد، این به صورت علم اجمالی است که می داند یا زیاد کرده یا کم کرده، بالاخره در زیاده و نقص سجده سهو دارد این را هم می داند که یا زیاد کرده یا کم کرده پس سجده سهو دارد. پس این هم ربطی به بحث ما نداشت. یک روایت دیگری هم هست در همین باب چهاردهم روایت 5: باسناده شیخ طوسی عن احمد بن محمد عن حسن بن علی بن فضّال تا اینجا بسیار خوب و مشکلی ندارد عن ابی جمیله، ابی جمیله مفضل بن صالح است مثل ایشان در شیعه مثل ابو حریره در عامه است هردوی اینها کثیرالروایة هستند، خیلی روایت دارند و در اصحاب کمتر کسی داریم که به اندازه ایشان روایت نقل کرده باشد اما می گویند وضّاع و جعّال است زیاد حدیث جعل می کرده همانطور که در عامه ابوهریره حدیث زیادی جعل می کرده و یک مرتبه هم عمر او را بازخواست کرد گفت تو چقدر با پیامبر بودی کلا ظاهرا یک و سال نیم پیامبر را درک کرده، تو این همه احادیث از کجا آورده ای و جعل کردی، به هرحال مثل ابو مفضل بن صالح مثل ابوهریره است در عامه، در کتب رجالی را ببینید روایات بسیاری ایشان نقل کردند در سرتاسر فقه اینکه در بعضی از شرح حال بعضی صحابه داشتیم که نقل کردند از فلان صحابه ای هنگام مرگش چندین هزار حدیث من در میان احادیث شما دست کردم و قاطی کردم و من درست کردم اینها را، کار فقه همین است که اینها را تمیز داده شود و صحیح را از ناصحیح جدا کند و فقه را از آن استنباط کند، ایشان نقل می کند عن زید شهام آن هم اشکال ندارد قال سئلته ان رجل صلّ العصر ست الرکعات کسی نماز عصر را شش رکعت خواند او خمس رکعات یا پنج رکعت خواند، قال ان استیقن انهم الصلی خمسا او ستّاً فالیعد حضرت فرمود اگر می داند که حتما زیاد کرده پنج یا شش رکعت خوانده است خب نماز باطل است و این به ما هم مربوط نیست، دنبالش و ان کان لایدری ازاد ام نقص اما اگر نمی داند که زیاد کرده یا نقصان می شود این را تطبیق کرد مسئله ما نحن فیه یعنی دو و پنج، نمی داند زیاد کرده پنج رکعت کم کرده دو رکعت حالا که نمی داند فلیکبّر و هو جالس همان جا که نشسته تکبیر بگوید اینجا ندارد سجده سهو بلکه لیرکع رکعتین دو رکعت بخواند دو رکعت هم اینجا منظور رکوع نیست فقط به شهادت اینکه دنبالش بگویی یقرع فیهما بفاتحة الکتاب، حمد می خواند پس دو رکعت است نه دو رکوع همان طور که نشسته دو رکعت می خواند کامل که قرائت دارد فی آخر صلاة یعنی داخل نماز، و ان کان لایدری ازاد ام نقص نمی داند که زیاد کرده یا کم کرده مثلا دو رکعت همانطور که نشسته تکبیر بگوید و در داخل نماز بخواند. فی آخر صلاة آخر نمازش این را بخواند ثمّ یتشهد بعد تشهد بخواند و سلام بدهد. این خیلی عجیب است، اولا این بنا را بر اقل می گذارد نمی داند زیاد کرده یا کم بنا را بر اقل بگذارد و حالا دو رکعت بخواند، چرا دو رکعت بخواند؟ این که نگفت دو رکعت کم کرده یا زیاد کرده نمی داند زیاد کرده یا کم چرا دو رکعت بخواند؟ نمی شود درستش کرد، بعد هم اگر بنا بر اقل می گذارد اینجا درست است که باید در داخل نماز بخواند آن کمبود را فلیکبّر و هو جالس ثمّ لیرکع رکعتین بعد دو رکعت بخواند در نماز بنا بر اقل همین است وقتی بنا بر اقل شد کمبود را همین حالا بخواند، اما فلیکبر یعنی چه؟ چه تکبیری دارد؟ ظاهرش که تکبیر افتتاحی است، اگر تکبیر افتتاحی نماز است می گوید در آخر نمازش دو رکعت بخواند یعنی پس داخل نماز پس تکبیر افتتاحی معنا ندارد مگر این که بگوییم این تکبیر تکبیرهای تبرّکی است، مگر که این طور معنا کنیم و الا معنا ندارد چون در داخل نماز بناست دو رکعت بخوانیم قاعده اش این است که بنا بر اقل و تکبیر دیگر معنا ندارد، بعد هم گفتید دو رکعت مگر کمبودش دو رکعت بوده این که ندارد کمبودش چیست. شاید اینکه می گوید لایدری ازاد ام نقص شاید شکوک ملفّقه را می گوید، شکوک ملفّقه بعدا بحثش می آید یک جور شک داریم شک ملفّق که ترکیبی از دو شک است مثل شک بین سه و چهار و پنج، اینجا می گویند به دو شک بر می گردد سه و پنج، چهار و پنج، و هردو احکام جدایی دارد حالا این در محل خودش می آید. به هرحال نتوانستیم دلیل روشنی بر صحت چنین شکی بیاوریم از طرف دیگر دلیل بطلان در مطلق شکوک داشتیم، روایت اول از باب پانزدهم صحیحه صفوان گفتیم روایتی است که به منزله زیربناست می گوید اگر شک کردی در رکعات نماز و لم یقع وهمک علی شیء ظنی پیدا نکردی نماز باطل است بنابراین اینجا شک کردیم در دو و پنج نتوانستیم درستش کنیم گرچه توانستیم به اصل، اصل عدم زیاده استصحاب و مانند اینها تمسک کنیم اما با وجود روایت نوبت به استصحاب و اینها نمی رسد روایت صفوان روایت است، اذا لم یدر کم صلّی و لم یقع وهمک علی شیء ظنی پیدا نکرد نماز باطل است، اینجا شک دارد بین دو و پنج قاعدتا روی این حساب باید بگوییم باطل است. از جمله شکوک که همین مسئله دو و پنج را دارد شک بین سه و شش یا شک بین چهار و شش یا شک بین سه و بیش از شش، بین چهار و بیش از شش، اصل می شود استصحاب کرد اصل عدم زیاده می شود به آن تمسک کرد اما با وجود صحیحه صفوان و روایت که می گوید اگر نمی دانی چند رکعت خواندی و وهمت بر چیزی نشد نماز باطل است، نمی توانیم بگوییم که روایت صفوان برای جایی است که هیچ چیز نفهمد این قبلا صحبت شد. در شک بین چهار و شش که گفتیم مثل دو و پنج است و روایت صفوان می گیرد از مرحوم علامه و شهید اول و محقق ثانی صاحب جامع المقاصد و ابن ابی عقیل که همان فقه آل محمد را دارد که در دسترس نیست، منتهی مطالبش را علامه در مختلف به تناسب هر بحثی آورده و بعضی ها هم این نظرات را از مختلف علامه جمع کردند یک جا چاپ کردند علی ایّ حال یک عده ای از جمله علامه و ابن عقیل و اینها، اینها قائل به صحت شدند در شک بین چهار و شش، شاید اینها خواستند استیناس کنند از چهار و پنج، شک چهار و پنج صحیح است، اگر شک کرد که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت بنا را بر چهار می گذارد یعنی استصحاب و عدم زیاده، عدم قرائت رکعت پنجم و مانند اینها، شاید اینها طبق چهار و پنج بگویند که چهار و شش هم درست است، اما این به هیچ وجه دلیل نیست که بخواهند از نصوص چهار و پنج به اینجا سرایت کنند که مثلا کسی بخواهد بگوید در چهار و پنج بنا را بر چهار بگذار میزان چهار و اضافه است اگر این طور بگوییم اینجا که شک دارد بین چهار و شش می شود چهار و اضافه بگوییم که آن روایت که می گوید در شک چهار و پنج بنا را بر چهار بگذار و دو سجده سهو پنج در آن دخالت ندارد چهار و اضافه است. اما این را از کجا می شود اثبات کرد بنابراین فرمایش علامه ذوق ایشان است و از آن استفاده کرده، بزرگواری بوده علامه و همه می دانید که قبل از بلوغ مجتهد شده، صاحب کشف اللثام می گوید تعجب نکنید من هم هفت ساله بودم مطول می خواندم و در چهارده سالگی قریب الاجتهاد بودم، درسته علامه مقام بزرگی دارد اما بخواهیم از نسوس چهار و پنج استفاده کنیم برای چهار و شش این دلیل می خواهد و نمی شود این را اثبات کند اگر بخواهند به استصحاب تمسک کنند که اصل عدم زیاده یعنی شش رکعت نخواندم اصل عدم زیاده یا اصل عدم سهو و غفلت و مانند این، این با صحیحه صفوان نمی سازد که می گوید وقتی شک داری چند رکعت داری و ظنی هم نداری نماز باطل است پس اصل بطلان است مگر جاهایی که دلیل خاص داریم به مقتضای صحیحه صفوان. در کتاب ها چه رساله های فارسی چه کتاب های رساله های عربی مثل عروه و امثال اینها یک شک دیگری هم آوردند شک هشتم، هشتمین شک از شکوکی که باطل است و آن اینکه اذا لم یدر کم صلی نمی داند چند خوانده اگر مصلی ندانست که چند رکعت خوانده هیچی ندانست گفتند نماز باطل است. این را هرچه دقت می کنیم نمی فهمیم اما این حرف نباید درست باشد برای اینکه الان در داخل نماز است لااقل می داند یک رکعتش را خوانده و لایدر کم صلی معنا ندارد بنابراین نمی شود شک هشتمی را قبول کرد بنابراین برگشت می خوره در شک بین یک و بیشتر. تمام این شکوکی که تا به حال خواندیم شکوک مبطله و باطله بود که نماز را باطل می کند این شکوک که توضیح داده شد، مهمش که بحثش طول کشید شک بین دو و پنج بود که خیلی طول کشید اما شکوکی داریم شکوک صحیحه که نماز با این شکوک باطل نمی شود. اولین شکوک صحیحه که آقایان دارند شک بین دو و سه ولی بعد اکمال سجدتین، اکمال به چه معناست قبلا مفصل بحث کردیم. قبلا گفتیم که اگر قبل اکمال سجدتین باشد باطل است اما الان می خواهیم بعد اکمال سجدتین را بررسی کنیم. چند عقیده است جمع آوری کردیم حدودا پنج عقیده است که بعد اکمال سجدتین شک می کند بین دو و سه مشهور می گویند نمازش درست است و بنا را بر سه می گذارد یک رکعت دیگر نماز می خواند با تسبیحات اربعه، بعد از تشهد و سلام که می شود رکعت چهارم حالا ایستاده یا نشسته که این هم بحثی دارد که بعدا می خوانیم، بنا را بر سه می گذارد یک رکعت دیگر می خواند چهار رکعت می شود بعد از نماز یک رکعت نماز احتیاط یا دو رکعت نشسته می خواند نمازش صحیح است، این قول مشهور است. قول دوم قول مرحوم صدوق است، از صدوق دو قول نقل است یکی اینکه جواز بنا بر اقل می توانید بنا را بر اقل بگذارید، نمی دانید دو رکعت خواندید یا سه رکعت می توانید بنا را بر این بگذارید که دو رکعت خواندید بعد دو رکعت دیگر هم بخوانید که بشود چهار رکعت در همان داخل نماز وقتی بنا را بر اقل گذاشتیم صلاة احتیاط ندارد پس همین حالا باید دو رکعت بخوانیم نه نماز احتیاط این یک عقیده است. یک عقیده دیگر که از مرحوم صدوق نقل شده است لزوم اقل حتما باید بنا بر اقل بگذارید. از مرحوم سید مرتضی هم نقل است که ایشان می گوید لزوم بنا بر اقل، از باب استصحاب یا از باب اصل عدم زیاده یا یگویید اصل عدم سهو و غفلت که زیربنای اصل عدم زیاده است زیربنای استصحاب هم تا حدودی است، از مرحوم صدوق یک نقل شده است بطلان که باطل است نماز، مرحوم ابن بابوی پدر صدوق قائل به تخییر می خواهید بنا بر اقل بگذارید یا می خواهید بنا بر اکثر. قول مشهور مستندش زیاد است اما اقوال دیگر را هم ببینیم، اما قولی که می گوید بنا را بر اقل بگذاریم چه لزوما مثل مرحوم سید و چه جوازا مثل نقلی که از مرحوم صدوق بود. ببینیم از کدام دلیل می توانیم استفاده کنیم در شک بین دو سه بعد اکمال سجدتین، در باب 9 از ابواب خلل روایت دوم: عبدالله بن جعفر یعنی منظور هنروی صاحب قرب الاسناد عن محمد بن خالد طیالسی عن العلا قال قلت لابی عبدالله(ع) رجل صلی رکعتین کسی دو رکعت نماز خواند و شکّ فی الثالثه و در سومی شک کرد یعنی چه شک فی الثالثه؟ یعنی می داند که دو رکعت خوانده و الان در رکعت سوم است و شک کرد، شک در چه کرده است پس؟ پس این منظور نیست عبارت این گونه است، بعضی از صحابه بسیار کم حافظه اند مثل عمّار بعضی صحابه بد نقل می کنند عبارت هایی را که از امام گرفتند درست نقل نمی کنند، بعضی ها نقل به معنا می کنند از امام هم اجازه گرفتند نقل به معنا ولی از حضرت هم داریم اگر درست برسانید آن وقت اینها نقل به معنا می کنند و درست هم نرساندند، عبارت ها کم و زیاد بوده و در آن گیر می کردند. قدیم ها وقتی می خواستند اجازه روایت بدهند قرائتا بود یعنی کل کتاب را پیش استاد می خواندند و استاد هم از استاد قبلی، لذا این شبهات پیش نمی آمد. اینجا عبارت روشن نکرده ولی پیداست منظور این است که شک دو و سه والا اگر منظور این باشد که دو رکعت خوانده یقینا و الان در رکعت سوم است در رکعت سوم شک می کند این شک در چیست؟ این که معلوم است در رکعت سوم است. پس منظور این است که دو رکعت حتمی است و در سه شک دارد یعنی نمی دانم الان رکعت دوم است یا رکعت سوم منتهی بعد از کمال رکعت دوم است قال یبنی علی الیقین بنا بر یقین بگذارد این طور معنا کردیم بنا بر اقل چون اقل یقنی است، فاذا فرغ وقتی فارغ شد از نماز تشهد تشهد می خواند و قام قائما فصلی رکعة بفاتحة القرآن بعد بلند می شود یک رکعت می خواند با فاتحه، این اگر منظور بنا بر اقل است یعنی باید بگوید دو رکعت خواندم یعنی دو رکعت دیگر الان بخوانی تا چهار رکعت شود پس بعد از نماز یک رکعت دیگر برای چیست، پس منظور از یقین اقل نیست، پس منظور از این یقین یعنی برائت، یعنی تو که شک داری بین دو سه یک کاری کنی که قطعا برئ الذمه شوی یعنی همانطور که در روایات توضیح دادم یعنی بنا بر اکثر بگذار بعد از نماز یک رکعت احتیاط بخوان اگر کامل بوده که این یک رکعت مستحب است و اگر نمازت ناقص بوده این جای آن حساب می شود. بنابراین این روایت به هیچ وجه بنا بر اقل نمی شود گرچه به آن تمسک شده است.
دوشنبه 28 دی 1394
|