صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 94-95

صلاة جلسه چهل و دو







بسمه تعالی
مسئله 24 مسئله ای است فرع مسئله قبلی است در حقیقت، می فرمایند که قبلا صحبت شد که لازم است تروّی شود بلکه حقیقت کشف شود در این شکوک حالا هرشکی، مرحوم سید ندارند که شک صحیح یا شک باطل در ابتدای مسئله، می فرمایند ولکن اگر مثلا در سجده است و می داند اگر سربردارد از سجده با همین یک دقیقه تاخیر حقیقت برایش کشف می شود و می فهمد اینجا می فرمایند که تاخیر بیندازد عمل به شک را تا بعد از اینکه سر برداشت، یک تعبیری دارند که جازالتأخیر یک تعبیر دیگر دارند یتأخر، ظهور یتأخر در الزام است.
عبارت ایشان را ببینیم: مرّ وجوب التروی عندالشک ظاهرش این است که همانجا فکر کنیم و توقف کنیم تا روشن نشده است کاری انجام ندهیم، تروی را همان جا بکنیم همراه با توقف همراه فکر، خود لغت تروی توقف شود آدم ادامه می دهد و فکر هم می کند ولی عبارت این طوری است بعد می گویند لکن الظاهر از این استثنی به خوبی پیداست که تروّی به معنای توقف هم می گیرند، مرّ وجوب التروی لکن الظاهر اذا کان فی السجد و علم انّه بعد رفع الرأس یتبین الحال پس تروی یعنی توقف لکن ظاهرش این است که اگر در سجده باشد و ببیند وقتی سر بلند می کند یتبیّن جازالتأخیر می تواند تأخیر بیندازد تا رفع رأس بعد می گویند و کذا اذا کان فی سجدته اولی اگر در سجده اول بود و می بیند وقتی که به سجده دوم می رسد و سر بر دارد حقیقت کشف می شود اینجا می گویند یتأخر ظاهرا اینجا تعبیر جاز ندارد بعد می گویند ولو در شکوک باطل جایز است تاخیر بیندازد لکن یک استثنا دارد و آن اینکه اگر ببیند تأخیر بیندازد آن قرائنی که الان در ذهنش است از بین می رود و اینجا نباید تأخیر بیندازد مخصوصا در شک مبطل.
حالا به هرحال اصل مسئله در مسئله قبلی یعنی مسئله 23 گفته شد این متفرّع به همان مسئله است. به نظر ما نه تروّی به معنای توقف لازم است و نه اینکه مضی اشکال داشته باشد، مضی آنی که اشکال دارد یعنی شک را توجه نکند و همین طور ادامه دهد و کاری هم نکند این است که در روایات داشت که مضی نکن در مقابل آن روایاتی که می گفت مضی بکن در کثیرالشک و بین شک باطل و شک صحیح هم به نظر ما فرقی نمی کند ادله ای که لاتمض علی الشک چه شک صحیح و چه مبطل منظور این نیست که هیچ کاری نباید انجام دهیم قصد قربت که حاصل است عنوان نماز هم که دارد در قصدش که مشکلی نیتس هم قصد عنوان و هم قصد قربت فقط این است که جزم نیست، جزم که لزومی ندارد  اینجا، علی ای حال اصل مسئله وقتی برای ما روشن است فقط می ماند جزم و جزم در...(6:13) همه جا متوجه شدیم که لزومی ندارد بنابراین اشکالی ندارد می رود جلو حقیقت اگر کشف شد طبق حقیقت عمل می کند و اگرهم کشف نشد که می شود طبق قانون شک که یا صحیحه است یا مبطله است.
یک بحثی می ماند و آن اینکه آیا لازم است تاخیر بیندازد، می بیند که اگر جلو برود مطلب برایش کشف می شود باید حتما جلو برود؟ وجوبش تابع این است که ادله شکوک را چطور معنا کنیم، یعنی باید طبق قانون شک عمل کنیم یا اینکه این فقط راهی است برای کیفیت تصحیح نماز یعنی می گویند اگر می خواهید نمازتان را درست کنید راهش این است نه اینکه حتما معین باشد، این دو احتمال دارد عباراتی که در مورد شکوکه است بعضی ها عقیده شان این است که فقط کیفیت تصحیح را می گوید که راه تصحیح کردن اینکه یحتال الفقیه ولایعید اینجا راهش این است همین، اما به نظر ما بیش از این است که قبلا عرض کردیم، مثل آن روایتی که حضرت فرمود می خواهی یک چیزی یادت بدهم که نمازت کم بود اشکالی نداشته باشد، اما روایات متعدد دارد ابنی علی الاکثر می گوید و ظاهرش در تعین است، آن وقت اگر ظاهرش در تعین است و این را هم می دانیم که می تواند بفهمد حالا به هرحال شک هم باید شک مستقل باشد.
مسئله 25 این است که مسافر در مواطن تخییر که مخیر است بین فصل والاتمام اگر نیت نماز قصر کرد دو رکعتی شد و بعد شک کرد در رکعات و گفتیم شک در نماز دو رکعتی باطل است اینجا نمازش باطل است مرحوم سید هم این طور دارند که اگر مسافر در مواطن تخییر قصر را انتخاب کرد بعد شک در رکعات کرد اینجا چون نمازش دو رکعتی است باطل است، آیا می تواند نیتش را تغییر دهد؟ دو رکعتی بود حالا شک که می کند تغییر می دهد به چهار رکعتی چون مخییر بوده بین چهار رکعتی و دو رکعتی اگر تغییر داد به چهار رکعتی نمازش باطل نیست دیگر آیا می تواند این کار را کند یا نه؟
اگر بخواهیم بگوییم اشکال دارد و نمی تواند نیت چهار رکعتی کند به حدود چهار جهت باید تمسک کنیم که بگوییم لایجوز تغییر نیست از قصر به اتمام، یکی از این چهار جهت را باید در نظر داشته باشیم، یکی اینکه بگوییم که شکوک مبطله اینها عین حدث می ماند مطلقا بلافرض موارد اینجا نماز دو رکعتی بوده و شک هم حادث شده کلحدث قاطع للبطلان.
 دوم اینکه بگوییم قصر اجمان دو حقیقت مستقل و مباینند با اینکه دو حقیقت اند تا حالا یک حقیقت بوده بعد یک حقیقت دیگر شود نماز دو حقیقتی ما نداریم بنابراین عدولش هم اینجا درست نیست.
 سوم اینکه بگوییم اخبار الاجیه که برای شکوک است این فقط برای نمازهای چهار رکعتی تعیینی است نه چهار رکعتی تخییری اینجا چهار رکعتی است اما از باب تعیین نه تخییر.
 یک جهت هم است که بگوییم اصلا عدول برای جاهایی است که معدول عنه با قطع نظر از عدول درست باشد در جایی که معدول عنه با قطع نظر از عدول درست باشد حالا می خواهیم عدول کنیم به وجه دیگری، اما در جایی که معدول عنه نماز دو رکعتی است نیت دو رکعتی کرده است معدول عنه دو رکعتی است و شک در دو رکعتی مبطل است اینجا عدول به درد نمی خورد. شاهدش هم این است اگر نماز صبح کسی می خواند اگر شک کرد نماز باطل است چون دو رکعتی است شک در رکعات، حالا بگوید من عدول می کنم در نماز قضای عشاء هیچ کسی چنین فتوایی نمی دهد، جهتش هم همین است که قبل العدول معدول عنه باید درست باشد.
اگر یکی از این چهارتا را بگوییم بنابراین نماز به هیچ وجه درست نمی شود، نیت کرده نماز قصر را بنابراین نمازش دو رکعتی است و بعد بخواهد تغییر دهد نیتش را به چهار رکعتی تا نماز درست شود نمی شود.
ولی اگر گفتیم که قصر و اتمام دو حقیقت نیست مثل حالات عارضه است مثلا کسی گاهی نماز در خانه می خواند و گاهی در مسجد و اگر نیت کرد که چهار رکعت نماز می خوانم در مسجد بعد معلوم شد اشتباه کرده و اینجا منزل بوده با فلان مسجد بعد فهمید یک مسجد دیگری بوده چطور در اینجا هیچ اثری ندارد نیت عوارض است و عوارضی که دخالتی در ماهیت و ذات ندارد اینجا هم همین طور است، قصر اتمام شاید اینطور است و لذا گفتیم اگر کسی در سفر است اصلا نیت نکرد که قصر است همین طور طبق عادت نماز را شروع کرد بعد موقع تشهد رکعت دوم یادش افتاد همانجا سلام می دهد و نمازش درست است. بعضی ها مثل آقای بروجردی احتیاط کردند. حتی اگر اشتباه کند و برعکس بگوید و نیت کند بگوید چهار رکعت نماز حاضر می خوانم موقع تشهد یادش آمد کافی است. این نیت دخالت در ماهیت و ذات ندارد اگر مسافر باشد دو رکعتی و اگر حاضر باشد چهار رکعتی است، عینا مثل این است که اگر سه ذکر رکوع و سجود گفتیم این سه تا می شود ذکر اگر یکی هم گفتیم همان یکی می شود ذکر اگر یکی گفتید هنوز نیت نکردید که سه تا گفتید یا یکی دخالتی ندارد، هر اندازه عمل کردی، اگر سر یک ذکر تمام شد همان یک ذکر خواهد شد اگر سه دفعه گفتی هم همان می شود، به هرحال قصر اتمام جزء ماهیت و حقیقت نیست به خلاف قضاء و اداء است قبلا هم صحبت کردیم. بنابراین به نظر می رسد نباید اشکال داشته باشد برخلاف نظر سید.
مسئله 26: اگر نماز را شروع کرد و شک کرد شکوک صحیحه نه شکوک مبطله و نماز را طبق قانون شک به پایان رساند باید نماز احتیاط بخواند و نماز احتیاط نخوانده سکته کرد و مرد، آیا باید نماز احتیاط را برایش قضاء کنیم یا اصل نماز را قضاء کنیم یا هیچی واجب نیست؟
مرحوم سید می فرمایند که اصل نماز را باید قضا کنند، عبارت ایشان این است لو شکّ صحیحا و بنا گذاشت بر ازید و اتمّ و نمازش را تمام کرد ثمّ مات قبل صلاة الاحتیاط نماز احتیاط را نخوانده سکته کرد و مرد وجب قضاء اصل الصلاة اصل نماز را باید قضا کند، چرا؟ ظاهرش این است که می خواهند بگویند که وقتی موت شد بین اصل و نماز احتیاط مثل موت وسط نماز است، اگر کسی وسط حمد و سوره سکته کرد و مرد آنجا می گوییم باید اصل نماز قضاء شود نماز احتیاط هم متمم اصل نماز است جزء همان اصل نماز است یا نماز نافله است که مستقل است و کاری نداریم ولی احتمال هم دارد که این جزء اصل نماز باشد اگر جزء اصل نماز باشد نماز ناقص بود، نماز نصفه که نمی شود بنابراین باید قضاء کنند نظر ایشان این است.
ممکن است از جهت دیگر نظرشان این باشد و آن اینکه نیابت در ابعاض درست نیست، شما اگر بخواهید بگویید اصل نماز را قضاء نکن بالاخره باید نماز احتیاط را بخوانید بالاخره این نماز انجام نشده و بنابراین اگر نماز احتیاط را نخوانده و بخواهیم فقط نماز احتیاط را قضا کنیم می شود نیابت در ابعاض، آیا نیابت در ابعاض نماز درست است، مثلا یک رکعت نخوانده است یا اصلا شک هم نکرده است نماز چهار رکعتی یک رکعت نخوانده مرد آیا ما یک رکعت را قضاء کنیم بگوییم نیابت در ابعاض این که نمی شود اگر نیابت در ابعاض درست نیست بنابراین پس قضا نماز احتیاط فقط درست نیست کل نماز باید اعاده شود، بگوییم نظر ایشان به این دو جهت باشد.
ممکن است نظر سید به این باشد که صرفا قاعده اشتغال، برای اینکه تکلیفی به گردن این شخص که مرد بود که معلوم نیست ادا شد یا ادا نشد تمسک کنیم به قاعده اشتغال.
اگر بخواهیم بگوییم که قضاء از میت اینجا لازم است از باب اشتغال یا از هرجهت دیگری آیا نماز اصلی که این خوانده تمام بوده یا ناقص بوده، اگر تمام بوده اصل نماز دیگر قضاء نماز وجهی ندارد چون نماز احتیاط که نمی گوید حتما ناقص بوده، اگر نماز ناقص بوده اینکه قاعده تجاوز نیست میت که عاجز بوده نمی توانسته انجام دهد این هم که می خواهد انجام دهد همین که قبلا گفتیم اجزاء ارتباطی اند اگر اجزاء ارتباطی اند قضاء بعضی ابعاض این که معنا ندارد بنابراین به گردن چه کسی می خواهد انجام شود. یعنی ما می خواهیم انجام دهیم می شود نیابت در ابعاض و کسی که نیابت در ابعاض را قبول نمی کند. به چه جهت بگوییم که نمازش باطل است.
در نماز احتیاط قبلا هم صحبت شد که سه وجه بود که معروفش دو وجه است، یک وجه اینکه نماز احتیاط جزء متمم اصل نماز است، یکی هم اینکه نماز احتیاط مستقل است. اگر جزء متمم اصل نماز است این مطلبی که گفتیم نیابت در ابعاض معنا ندارد حرف درستی است، این نماز احتیاط جزء اصل نماز است شما می خواهید از طرف میت این بعض را انجام دهید نیابت در ابعاض این را ما نداریم و در فقه سابقه ندارد. ولی اگر گفتیم که نماز احتیاط یک نماز مستقل است حالا این صلاة مستقل را شارع تدارکا از نقص اصل نماز قبول کرده است اما مستقل است اینکه بعضی بزرگان از جمله مرحوم آقای خوئی می فرمایند ولو مستقل است اما واجب به وجوب اصل نماز، پس همان وجوب در اصل نماز در نماز احتیاط پیاده شده است، این فرمایش یک قدری با استقلال تامی که می گوییم فرق دارد، ملاک برای حکم استقلالی وجوب اصل نماز بوده قبول داریم، ملاک وجوب اصل بوده چون اصلش نماز چهار رکعتی بنا بوده بشود و نشده همان وجوب باعث شده که یک نماز احتیاط بخواند اما شارع به خاطر آن نقص یک حکم استقلالی داده است. بنابراین واجبٌ مستقلاً یتدارک به نقص اصل الصلاة یک حکم استقلالی است و قاعده این است که نماز احتیاط را باید انجام دهد.
قضاء اجزا چطور؟ مثلا سجده سهو یا تشهد یا سجود اصل نماز، سجده سهو که اصلا جزء نماز نیست، در سجده سهو یک حکم مستقل است آیا خود سجده سهو هم قضا لازم است؟ نه ما دلیلی نداریم دلیل ما در قضاء صوم الصلاة است نه چیزهای وابسته به صوم الصلاة، سجده سهو جزء نماز نیست و یک حکم مستقلی است دلیلی هم بر اینکه همانطور که اصل نماز را باید پسر بزرگ انجام دهد و سجده سهو را هم باید انجام دهد نداریم.
اما تشهد و سجده اصل نماز اگر فراموش کرد یک سجده، یک سجده که ممکن نیست فراموش شده یک تشهد فراموش شده ممکن که نیست حالا آیا اگر انجام نداده و مرد واجب است از طرف او قضاء شود؟ بعضی ها می گویند قضاء در اینها هم واجب نیست.
 تعبیر روایات قضاء دارد از جمله در باب 14 از ابواب سجود نماز روایت اول، فی رجل نسی ایسجد سجدة الثانیه سجده دوم یادش رفته است حتی قام فذکر و هو قائم انّه لم یسجد قائم بود یادش افتاد که سجده نکرده است فرمود فلیسجد ما لم یرکع تا به رکوع نرفته سجده را انجام دهد بعد بلند می شود و دوباره حمد و سوره را می خواند فاذا رکعة فذکر بعد رکوعه انّه لم یسجد اما اگر در رکوع یادش افتاد که سجده نکرده است فلیمض علی صلاته نمازش را ادامه دهد حتی یسلّم ثمّ یسجدا سلام می دهد و بعد از سلام این سجده را انجام می دهد و بعد می فرماید فانّها قضاء این قضا است. اصطلاح قضاء در شریعت به معنای گذشتن وقت است، گذشتن محل هم اشکال ندارد قضاء بگوییم اما بالاخره همان حکم را دارد، این که بگوییم این اصلا قضاء نیست خلاف صریح روایات است بعضی آقایان این طور دارند می گویند اصلا سجده و تشهد فراموش شده که بعد از نماز می آوریم خودش که زنده هست وقتی می آورد این قضا نیست صریح روایات می گویند قضاء است البته در تشهد ندارد که قضاءٌ ولی نباید فرق کند اگر در سجده گفتیم قضا پس تشهد هم مانند سجده جزء نماز است فانها قضاء فقط این است که آیا قضاء ابعاض نماز بر ورثه از باب ترکه یا از باب وجوب بر پسر بزرگ آیا قضاء ابعاض هم واجب است؟ قضاء ابعاضی که مبطل نماز هم نیست، این دلیل می خواهد اگر گفتیم قضاء اصل نماز واجب است اما ترک جزئی که مبطل نیست نماز هم درست انجام شد آن تکلیف مستقلیه این دلیل براین ما نداریم اگر گفتیم که سجده و تشهد متمم اصل نماز است که اگر کسی انجام نداد نمازش باطل است اینجا باید بگوییم قضا کنند ولی اگر چنانچه گفتیم که این یک تکلیف مستقل است بعد از نماز که مایه تدارک اصل نماز است دلیلی بر این نداریم.




   شنبه 15 اسفند 1394




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما