صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 94-95

صلاة جلسه شصت





بسمه تعالی
این روایت موثقه عمار که دیروز خواندیم عبارت این بود ان الرجل اذا اراد ان یقعد فقام می گوید از امام پرسیدم درباره کسی که می خواست بنشیند ولی ایستاد ثمّ ذکر بعد یادش افتاد من قبل ان یقدم شیءً او یحدث شیئا پیش از این که کاری کند یا ایجاد امر تازه ای کند بعد هم فرمود لیس علیه سجدتا السهو حتی یتکلّم بشیء سجده سهو ندارد مگر اینکه تکلم کند، گفتیم که ممکن است که اشکال شود که منظور از این تکلم همین ذکر است، قرائت، ذکر، تسبیح، برای ظهور عبارت می گوید ایستاد ولی پیش از اینکه کاری انجام دهد متوجه شد کار در ایستادن چیست؟ یا قرائت است در دو رکعت اول یا تسبیح است در دو رکعت آخر این مسلّم است که سجده سهو ندارد ذکر است کلام که نیست مگر از باب این بگیریم که در هر امر زیاده و نقصانی سجده سهو دارد که حتی ذکر در غیر محل مثلا، ولی ربطی به بحث ما ندارد.
گفتیم درست است این معنا به حسب ظهور می شود اینطور بگوییم اما معمولا تکلم را به ذکر نمی گویند، ما در روایات نداریم که تسبیحات اربعه را کلام بگویند یا قرائت را کلام بگویند. به علاوه اینکه یک قدری به جواب و سوال نمی خورد که بگوییم منظور از تکلم یعین ذکر و قرائت یا تسبیح برای اینکه او گفت پیش از اینکه کاری کند متوجه شد بعد حضرت فرمود سجده سهو ندارد تا یتکلّم یعنی تا تسبیح بگوید تا قرائت بخواند خود فرض کلام این بود که هیچ کاری کرده بنابراین خیلی جور نیست که حضرت بگوید سجده سهو ندارد تا قرائت بخواند، کاری نکرده بود، کسی از شما می پرسد در چنین سهوی سجده سهو دارم یا نه ولی هیچ کاری نکردم حضرت می گوید سجده نداری تا تکلم کنی یعنی تا تسبیح بخوانی آن خودش فرض کلام این بود که کاری نکرده و این ذکر حضرت بی وجه است. اما حتی یتکلم می خورد برای اینکه او صحبت از کلام نکرد لذا حضرت تصریح می کند به اینکه سجده سهو ندارد تا کلام بگویی اما بگوید سجده سهو ندارد تا تسبیح کنی خود او می گوید من تسبیح نکردم که قرائت نخواندم تسبیح نکردم به این نمی خورد اما به یتکلم و به کلام می خورد.
یک دسته روایاتی داریم که پیامبر(ص) کلام بی جا گفته و لذا سجده سهو هم انجام داده به این روایات استناد کنیم که کلام بی جا، کلام آدمی، کلام غیر از ذکر و این موارد سجده سهو دارد، روایات متعدد هم است همه محدثین هم در کتب نقل کردند، در وسائل هم در باب سوم از ابواب خلل روایات متعددی در این زمینه دارد.
اولا مسئله سهوی النبی به طور کلی خودش یک مسئله ای است که آیا بپذیریم یا نه؟ مرحوم صدوق روایات سهوالنبی را آورده و ذکر کرده و رد نکرده و ظاهر تعبیرات ایشان این است که قبول کرده که پیامبر سهو کرده است مرحوم شیخ مفید این را به شدت رد می کند و می گوید خلاف اعتقاد ما است و هرگز بامبانی مذهب سازگار نیست، بعضی ها توجیه کردند که منظور از سهوالنبی اصحاه الله ایّاه خداوند سهو را به ذهن پیامبر انداخت به خاطر مصالحی، بعضی ها معتقد به الهویت پیامبر می شدند وقتی به حضرت امیر که می گفتند ان عبد من عبید محمد(ص) اینها معتقد به الهویت شدند راجع به خود پیامبر به طریق اولی می توانستند معتقد به الهویت شودند بنابراین خداوند این سهو را بوجود آورد برای اینکه مردم چنین اشتباهاتی برای پیامبر نکنند بفهمند که او هم اشتباه دارد، اینجا جا دارد که بپرسیم چرا چنین کاری را برای حضرت امیر نکردند؟ بعضی علمای متأخرین گفتند که حق با صدوق است برای اینکه تمام محدثین بعد از صدوق هم روایاتی را نقل کردند و رد نکردند، لذا از جمله علامه تستری شوشتری مرحوم ... تقی صاحب قامس الرجال که کتابهای متعددی ایشان دارد که یک جا دارد که حق با مرحوم شیخ صدوق است، غیر از مفید همه روایات را نقل کردند و قبول کردند ولی واقعش این است که این به نظر می رسد که عیب است و عیب با رسالت نمی سازد، ما نمی گوییم که لازم است پیامبر و امام به همه چیز عالم باشند اما چیزهایی که جهلش عیب است نباید داشته باشند خلاف هدف رسالت است برای اینکه به رسالت نمی سازد، حالا نداند که آبگوشت ظهرشان چرب است یا خیر کاری ندارد به این قضیه اما نداند که یک مرتبه عرق بخورد اشتباه کند که آب بوده این نمی شود، این عیب است چنانکه بیماری هایی که عیب است که موجب نفرت مردم است می گویید به پیامبر نمی شود. لذا داستانی که در مورد ایّوب پیامبر نقل می کنند که بیماریهایی گرفت که هیچ کس با او تماس نداشت و او هم رفت بیرون شهر و در غار اینها را نمی شود باور کرد با مقام رسالت نمی سازد، این بلای ایوب هم بلای تبلیغی و مراجعین مردمی بوده نه بلای بدنی که آنطور نقل شده که کرم به بدنش افتاد و این موارد. نمی توانیم بپذیریم که پیامبر اینگونه باشد و بگویند که نماز خودش را نمی داند آن وقت خبر از آسمان ها می آورد. خلاصه نمی گوییم که پیامبر به هرچیز بالفعل آگاه است ولی اینطور هم نیست که چیزهایی که منفّه است جهلش بد است مثل در خود عبادت اینها را انجام دهد و تازه خودش هم نفهمد، خیلی بعید می آید.
به علاوه یک روایتی داریم که تصریح می کند پیامبر اکرم هیچ وقت سجده سهو انجام نداده است، روایت صحیحه هم است در همان باب سوم از باب خلل موثقه زاره سئلت اباجعفر(ع) هل سجد رسول الله(ص) سجدتی السهو قدت پیامبر هرگز سجده سهو انجام داده؟ حضرت فرمود: لا یسجدهما فقیهم پیامبر که انجام نداده معلوم هیچ فقیهی هم انجام نمی دهد حالا لایسجدهما فقیه جدا بحث دارد اما صریحا می گوید پیامبر هرگز سجده سهو انجام نداده است، این زیدش را خواندیم که یعنی چه و لایسجدهما فقیه، یک معنا اینکه این لای نهی است نه لای نفی است به خلاف جمله قبلی، پیامبر انجام نمی دهد لای نفی است فقیه نباید انجام دهد لای نهی است اینگونه توجیه کنیم، به این معنا که آدم فهمیده که مقابل خداوند ایستاده و صحبت می کند نباید اشتباه کند بنابراین آدم فهمیده نباید سجده سهو انجام دهد، یک احتمال اینکه منظور از فقیه یعنی امام چون فقیه واقعی امام است فقها و علما که به معنای دقیق کلمه فقیه نیستند برای اینکه اینها علی الاحوط علی الارباء و علی الاظهر و این هاست و الا یقینی به مسئله ندارند پس فهم واقعی نیست و فهم ظاهری است، بنابراین این را هم اینطور معنا کنیم. به علاوه همه اینها در روایات اولیه پیامبر می گوید که پیامبر سجده سهو کرد اما نمی گوید برای چه؟ ما این را می خوانیم که سجده سهو برای کلام، شاید دو چیز از پیامبر صادر شده یکی کلامی که با اصحابش صحبت کرد یا یکی هم اینکه سلام بی جا داد  چون سر دو رکعتی سلام داد و نمازش را تمام کرد بعد دو رکعت دیگر هم وصل کرد ممکن است برای سلام باشد. به ممکن است حمل بر استحباب هم باشد بنابراین از روایات چیزی بدست نمی آید.
بعضی روایات هست که این روایت معارض آن روایاتی است که می گفت که کلام سجده سهو دارد از جمله این روایات در باب اول قواطع این حدیث حضیل بن یصار صحیحه هم است، قلت لابی جعفر(ع) اکون فی الصلاة من در داخل نماز هستم فاجد غمضا فی بطنی او اذاً او ضربانا در شکم فشار احساس می کنم یا اذیتی هست یا قلبم می زند و ناراحت هستم یا اینکه ضربان جامع همان دوتا است می گیرد و رها می کند، فشار اریاح یا فشار اسهالی می گیرد و رها می کند، فقال انصرف حضرت فرمود نماز را رها کن ثمّ توضّع برو وضو بگیر پس معلوم می شود انصرف یعنی برو خودت را راحت کن و برو وضو بگیر بعد می گوید والبن علی ما مزا من صلاتک بنا بگذار به همان مقدار نماز که خواندی یعنی با این کارها نماز باطل نشد ما لم تنقض الصلاة بالکلام متعمّدا مادامی که کلام عمدی از تو صادر نشد اشکال ندارد، کلام سهوی هم اشکال ندارد؟ و ان تکلمت ناسیا اگر کلام هم گفتی روی نسیان و فراموشی بود فلاشیء علیه مشکلی ندارد فهو بمنزلة من تکلّم فی صلاته ناسیا این مثل کسی می ماند که  در داخل نماز به اشتباه حرف بزند، به این استدلال شده به اینکه و ان تکلم ناسیا فلا شیء علیه اگر روی فراموشی کلامی گفتی هیچ چیز بر تو نیست یعنی سجده سهو نیست و این معارض می شود با روایات که می گفت سجده سهو دارد، اما ببینیم می شود به این روایت می شود عمل کرد.
اولا مورد روایت این است که گفته برو خودت را راحت کن و وضو بگیر و ابن علی ما مزا من صلاتک هیچ فقیه شیعه ای فتوا نمی دهد، عامه قبول دارند ظاهرا این قرینه است که این تقیه است، به علاوه این و ان لم تکلّم ناسیا فلا شیء علیک فهو بمنزلة من تکلّم فی صلاته ناسیا یعنی چه؟ اگر روی نسیان حرف زدی اشکال ندارد، کی؟ در داخل نماز یا حالا که رفتی برای تجدید وضوء؟ آن چیزی که به بحث ما مربوط است در داخل نماز است این که نمی گوید در داخل نماز می گوید اگر حرف زدی این به منزله کسی است که در نماز حرف زده باشد به نسیان پس این معلوم می شود برای نماز نیست برای بیرون نماز است پس این برای موقعی است که برای تجدید وضوء می رود، اما چیزی که هست این تنزیل درست است؟ عقلائی است؟ با ارتکاز متشرعه، می گوید بیرون نماز اگر حرف زدی اشکال ندارد این به منزله حرف زدن در داخل نماز است این خیلی عجیب است، به نظر این درست نمی آید و تنزیلش هم درست نیست. به علاوه از همه اینها این فلا شیء علیک یعنی چه؟ احتمال قوی دارد که منظور از این یعنی اعاده نمازت اعاده ندارد، برای اینکه در خود روایت مقابل لاشیء علیه دارد ما لم تنقض الصلاة مادامی که نماز را نشکنی، مقابل نشکستن و شکستن می گوید لاشیئ علیه، این می شود اعاده یعنی بطلان ربطی به بحث ما ندارد پس لاشیء علیه کاری به این ندارد که سجده سهو دارد یا ندارد می گوید نمازت باطل نیست، بنابراین جهات متعددی دارد که این روایت را نمی شود پذیرفت.
یک روایت دیگر هم در باب سوم خلل است که همه روایات سجده پیامبر هم در همان باب است صحیحه زراره است عن الباقر(ع) فی الرجل یسهو فی الرکعتین در دو رکعت نمازش اشتباه کرده و یتکلم پس اشتباهش این است که حرف زده فقال(ع) پیامبر فرمود یتمّ ما بقی من صلاته تتمه نمازش را می خواند دو رکعت خوانده دو رکعت دیگر هم می خواند تکلّم او لایتکلّم حرف زده یا نزده مشکلی نیست ادامه بده و لاشیء علیه باز این ولا شیء علیه می شود نفی اراده نه به معنای اینکه سجده سهو دارد یا ندارد بنابراین این نمی تواند معارض باشد با آن روایاتی که می گفت سجده سهو دارد، مخصوصا که اگر هم که قبول کنیم که لاشیء علیه که فرموده یعنی هیچ چیز نیست نه اعاده دارد نه سجده سهو دارد فوقش می شود یک ظهور اطلاقی مقابل آن ظهور سرائتی به کار نمی آید، بنابراین لاشیء علیه این هم دلیل نیست که نفی سجده سهو است.
روایت دیگری صحیحه محمد بن مسلم فی رجل صلّی رکعتین من المکتوبه فصلّم و هو یری انّه قد اتمّ صلات و تکلّم ثمّ ذکر انّه لم یصلّ غیر رکعتین محمد بن مسلم می گوید درباره کسی که دو رکعت نماز خواند نماز فریضه بعد سلام داد به خیال اینکه نمازش تمام شد و حرف هم زد بعد ذکر که دو رکعت خوانده بوده نمازش کم است فقال یتمّ ما بقی من صلاته تتمه نماز را می خواند و لا شیء علیه، لا شیء علیه باز ربطی ندارد به سجده سهو یعنی نمازش درست است این دو رکعت را به دو رکعت بعد وصل کند نمازش درست است، بنابراین این روایات همه مثل هم و هیچ صراحتی و حتی ظهوری در اینکه سجده سهو نداریم در کلام ندارد پس آن روایات به قدرت خودش باقی است که کلام سجده سهو دارد.




   چهار‌شنبه 8 اردیبهشت 1395




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما