صلاة جلسه هفتاد و چهار
بسمه تعالی
چندتا مورد از شکوک را تحت عنوان شکوک غیرمعتبره مرحوم سید اینجا ذکر کردند شکوک غیر معتبره: 1- شک بعد از تجاوز از محل 2- شک بعد از سلام 3- شک بعدالوقت، از نظر عقلائی شاید همه اینها یک ملاک واحد باشد چیزی وقتش گذشت حالا وقت به معنای زمان یا به معنای زمانی، چیزی که گذشت معمولا عقلا برنمی گردند ببینند این گذشته چه شد، این روش عقلائی است. دقت در موقع کار می کنند نه اینکه بعد از تمام شدن دوباره برگردند، می شود قبل از تمام شدن احتیاطا دوباره نگاه کند اما اینکه برگردد گذشته ها را مخصوصا گذشته های دور را بیایند بررسی کنند و به شکشان اعتنا کنند عقلا اینطور نیستند، بنابراین می شود گفت هر سه این شکوک غیرمعتبره ای که سید در عروه آوردنده اند همه ملاک واحد هستند از نظر عقلائی، سیره عقلائی بر این است که برنمی گردند به گذشته ها مخصوصا گذشته های دور، ارتکاز بر ادامه کار است نه بر رها کردن کار یعنی ارتکاز برعدم اعتنا است، پس هرسه ملاک واحدند می توانیم بگوییم که سلام هم دخالت ندارد که شک بعداز سلام، میزان گذشته وقت است حالا وقت زمان یا زمانی، بنابراین حالا سلام نگفته است ولی منافی آورده است بعد از منافی بخواهد دوباره شک کند راجع به عمل، منافی آخر عمل آخر نماز یا به حدی طول کشیده است که موالات به هم خورده است، حالا بخواهد برگردد به گذشته و به شکش اعتنا کند پس می شود گفت اینکه مرحوم سید سلام را هم گفته است سلام هم خصوصیت ندارد، طول زمان، ایجاد منافی در آخر عمل اینها همه شک بعداز تجاوز از محل، شک بعدالوقت، شک بعد از سلام و بعد از منافی و بعد از طول زمان، اینها تمام به ملاک واحد مورد اعتنا نیست. در عین حال از نظر شرعی و متون مذهبی برای هرکدام از این ها یک ادله ای هم داریم غیر از این عقلائیت قضیه ای که من عرض کردم، شک بعد از تجاوز از محل قبلا خواندیم کلّ شیءٍ من ما قد مضی فامضه کما هو قاعده تجاوز قبلا خواندیم، بعد از عمل قاعده فراغ هم جاری است قبلا خواندیم. حکم تجاوز و فراغ هم تقریبا می شود گفت مثل تجاوز و عماره است و لذا بر استصحاب حاکم است، استصحاب می گوید عمل را انجام ندادی، برای اینکه قبلا انجام نداده بودیم و نمی دانیم حالا این را انجام دادیم یا خیر، استصحاب می گوید اصل عدم اتیان است ولی قاعده تجاوز حاکم بر استصحاب است برای اینکه استصحاب مورد شک است و تجاوز می گوید اعتنا نکن کانّ شک می گوید لاشکّ اینها را قاعده تجاوز مفصل خواندیم و فرق بین تجاوز و فراغ را هم توضیح داده شده است. شک بعدالوقت هم روایت دارد غیر از اینکه گفتم جنبه عقلائی قضیه و ارتکاز متشرعه روایت هم دارد، قبلا هم روایت را خواندیم در باب 60 از ابواب مواقیت صلاة، روایت اول صحیحه زراره قبلا هم مکرر خواندیم که بعد ما دخل حائل زمان وقت به شکت اعتنا نکن، فرق نمی کند راجع به اصل اتیان عمل شک کند یا در اجزاء شرایط و خصوصیات، در همه این ها قاعده شک بعدالوقت جاری است از نظر شرعی، عقلائی را هم که قبلا عرض کردم. اولا روایت داریم همان روایت که عرض کردم و دوم برائت قضا بعدالوقت به امر جدید است امر قبلی عملش تمام شد قضاء به امر جدید است شک داریم که امر جدیدی داریم یا نداریم اصل عدم تکلیف جدید است. اگر بگویید که مصداق فوت است و در هر فوتی قضاء است بنابراینکه از ادله استفاده بکنیم که در هرکجا که فوت شد قضاء دارد به دلیل عام، گفتیم از ادله مختلف استفاده می شود بگوییم فوت موضوع برای قضاء است، اینجا هم وقتی انجام ندادیم با استصحاب می شود اثبات کرد که انجام ندادیم پس فوت شده است، نمی دانیم نماز را خواندیم یا نخواندیم بعدالوقت اصل می گوید نخواندیم، نخواندیم می شود فوت اگر فوت است بنابراین قضاء دارد ولی این حرف درست نیست برای اینکه اصل عدم اتیان یک امر نفی است عدمی است نمی شود با این استصحاب اثبات کرد عنوان فوت را که امر وجودی است اصل عدم اتیان عمل یک امر عدمی است با این اثبات نمی شود کرد که فثبت الفوت فوت یک امر وجودی است و این مثبت است بنابراین فوت اثبات نمی شود، فرض کنید که یک چنین دلیلی داشته باشیم که در هرموردی که فوت صدق بکند قضاء دارد ولی به هرحال با اصل عدم اتیان اثبات عنوان فوت که امر وجودی است نمی شود. بعد از وقت نمی دانیم نماز خواندیم یا خیر اعتنا نمی شود، نماز خواندیم نمی دانیم درست خواندیم یا خیر باز اعتنا نمی شود و هکذا، در همه جزئیات و خصوصیات. سوم شک بعد از سلام، چرا؟ برای اینکه قاعده فراغ است، عمل تمام شده است حالا شک می کند که چطور بوده است عملش، اینجا اعتنا نمی کند، و همین طور که عرض کردم می شود گفت سلام خصوصیت ندارد هرچه که آخر کار است بعد از آخر کار دیگر برنمی گردد به اول کار هم عقلائیت سیره و هم ارتکاز متشرعه و هم جریان قاعده فراغ، تجاوز هم صادق است. و همینطور که عرض کردم سلام هم خصوصیت ندارد میزان فراغ است، فراغ منحصر به سلام نیست، عمل منافی انجام داد آخر نماز آن هم مثل سلام می ماند، طول زمان که موالات به هم خورده هم همینطور، نشسته است و یک ربع گذشته است از نماز حالا شک کند که نمازم چطور بود ولو سلام نگفته است ولی طول زمان، عمل منافی بعید نیست اینها تمام مصداق فراغ است و بنابراین نباید اعتنا بکند. البته بحث برای آن جایی است که احتمال صحت باشد اگر شک بین دو طرف است که هردو باطل است، بعد از سلام یا بعد از اینکه مبالات بهم خورده است یا بعد از منافی شک کرد که سه رکعت خواندم یا پنج رکعت، دو رکعت خواندم یا شیش رکعت در نماز چهار رکعتی، نمازش انجام نشده است، البته قبلا یک بحثی کردیم که ممکن است در بسیاری از فروع و شکوکی آقایان مطرح نکردند قائل به صحت داشتیم یکی همین سه و پنج بود ولی به هرحال خلاف احتیاط است چون روایات صفوان قبلا خواندیم 1/15 ابواب خلل اذا لم یدر کم صلّی باید اعاده کند بنابراین این هم نمی داند و هردو طرف اشکال دارد. ولی اگر شک کند بین دو و سه این یقین دارد که وسط نماز است، اینجا از بحث خارج است و باید بنابر اکثر بگذارد و بعدا نماز احتیاط بخواند ولی در مثلا سه و پنج که احتمال صحت نیست و در اسنان به آن معنا نیست آنجا دیگر قاعده فراغ ندارد. این سه مطلبی که عرض کردیم اینها هرسه به ملاک واحد است و وقتی گذشت دیگر عقلا برنمی گردند، هم ارتکاز متشرعه است و هم سیره عملی عقلا است، غیر از همه اینها در اجزاء نماز می شود ظهور حال مصلّی را تمسک کنیم، بعد از نماز شک می کند در صحت یا اینکه رکوع آورده یا مانند اینها ظهور حال مصلی کسی می خواهد نماز بخواند می خواهد نمازش را کامل انجام دهد نه ناقص، ظهورش این است که این را درست انجام داده است. این هم بعید نیست خود مسئله ظهور یک مسئله عقلائی و مورد عنایت است. این ظهور با ظاهر که در فقه جاههای متعددی به آن تمسک می شود از یک باب هستند. ظاهر طهارت است یا یک جایی اگر ظاهر نجاست شد آنجا محل حرف است که چطور است، حالا علی ای حال این ظاهر این ظهور خودش یک حجتٌ عقلائیه یا حجتٌ شرعیه که ظهور حال مصلّی این است که می خواهد کامل انجام دهد ناقص رهایش نمی کند این هم هست، ادعای اجماع هم شده است که اگر شک کرد بعد از سلام در صحت نماز این را اعتنا نمی کنند، شک بعدالوقت و بعدالتجاوز و بعدالسلام هم همینطور است. اصل نماز را اگر شک کند که آورده است یا خیر که همان قاعده وقت جاری است. در وقت اگر هست باید انجام دهد و خارج وقت دیگر اعتنا نمی کند. اگر خارج وقت راجع به اصل اتیان نماز اعتنا نکند اجزاء و شرایط که دیگر به طریق اولی. عنوان بعدی که مرحوم سید عنوان کردند مسئله کثیرالشک است که یک قدری بحث دارد، یک وسوسه داریم و یک کثرت شک است، وسوسه آن حالت نهایی شک است که هرکاری می کند نمی شود درستش کرد، مثلا صد دفعه هم بخواند باز گرفتار وسوسه است او را می گویند وسواسی است این مافوق کثرت شک است، کثرت شک را بعدا بیان می کنیم که میزانش چی هست، این فرق دارد با وسوسه و یک بیماری است. ممکن است در غیر عبادات هم وسوسه داشته باشد مثلا وسوسه در احساس برخورد با دیگران و مانند اینها. کثرت شک به حد وسوسه نیست و قدری کمتر است و بعد عرض می کنیم که چند دفعه شک می شود کثرت شک. و کثیرالشک حد شرعی و حد عرفی اش چیست این را صحبت می کنیم ولی علی ای حال عنوان کثیرالشک غیر عنوان وسوسه است، وسوسه یک بیماری سخت تر و بالاتر است، روایات متعدد درباره کثرت شک داریم ببینیم از این روایات چه استفاده می شود. اولا بدانیم که کثرت شک در یک عمل است مثلا همیشه در رکوع شک می کند، یک وقت است کثرت شک در افعال متعدد است رکوع و سجود و فرقی نمی کند. کثرت شک روایاتی که می خوانیم راجع به اجزاء و اعمال و خصوصیات نماز است نه راجع به اصل نماز، اگر اصل نماز را شک می کند که آوردم یا نیاوردم این روایات آنجا را نمی گیرد اگر به حد وسواس رسید نباید اعتنا بکند ولی به صرف کثرت شک که دو دفعه سه دفعه این را نمی توانیم بگوییم اعتنا نکن چون روایاتی که ما داریم همه راجع به اجزاء نماز است، اگر در اصل نماز شک می کند که خوانده یا نخوانده اینجا باید بخواند مگر به حد وسواس رسیده باشد. حالا روایات را می بینیم. بعضی گفتند که کثرت شک چه در اصل نماز و چه در اجزاء و خصوصیات نماز در همه اینها جاری است ولی ظاهرا این حرف درست نسیت. روایاتی که الان برایتان می خوانیم همه اش راجع به اجزاء نماز است اما اصل نماز که شک می کند خوانده است یا خیر و لو کثیرالشک هم باشد این باید اعتنا کند مگر اینکه برسد به حد وسوسه که بیماری است. اگر کثرت در یک مورد خاص است و همیشه در رکوع است حالا اگر این دفعه در سجده شک کرد بعضی ها خواستند بگویند که اینجا هم اعتنا نکند، شکش همیشه در رکوع بوده است اما این دفعه در سجده است پس کثیرالشک در رکوع بوده نه در سجده ولی گفتند اشکال ندارد به آن هم اعتنا نکند. مرحوم صاحب مدارک به طوری که ما در معلقات عروه آوردیم ایشان عقیده اش همین است و همینطور مرحوم صاحب قیاس ایشان هم عقیده اش همین است ولی از روایات هرگز نمی شود این را استفاده کرد. اگر شک در نماز مربوط شود به خارج نماز این چطور است؟ قبل از اینکه روایت را بخوانیم این را هم در نظر داشته باشیم ببینیم از روایت چه استفاده ای می کنیم. یک وقت است شک راجع به اجزاء و خصوصیات خود نماز است همیشه در رکوع شک می کند مثلا، یک وقت است که مربوط می شود به یک خصوصیات خارج از نماز یعنی مثلا هر وقت در خانه نماز می خواند شک می کند، شک در نماز است اما مورد شک مکان است، هر وقت پشت سر این آقا اقتدا می کند کثیرالشک می شود، یک وقت است در زمان است مثلا هر وقت اول وقت نماز می خواند شک می کند بعضی گفتند فرق نمی کند این کثیرالشک است، از جمله مرحوم سید در عروه در همین مسئله اینها را مصداق کثیرالشک می داند و می گوید اعتنا نکنید بعضی ها از جمله مرحوم آقای میلانی در محشین عروه و مرحوم آقای گلپایگانی در محشین عروه از این دوتا را من دیدم که می گویند اگر شک به چیزهای خارج از نماز برخورد کرد مثل اینکه هرموقع در این مکان نماز می خواند، پشت سر این آقا نماز می خواند، در این زمان نماز می خواند شک می کند می گویند اینجا باید مکان را عوض کند زمان را عوض کند، یعنی به شک اعتنا کند. ما در معلقات عروه این حرف آقایان را اشکال کردیم، آنها منشأ شک هستند خود مورد شک که نماز است و ادله کثیرالشک هم برای نماز است. حالا ببینیم از روایات چه استفاده می شود. آیا در هرموردی که شک کند شامل موارد دیگر هم می شود یا خیر، در رکوع شک می کند ،حالا اگر شک در سجود باشد چطور؟ شک اگر برگشت کند به چیزهای خارج از نماز مثل مکان و زمان از روایات چه استفاده می توانیم بکنیم؟ روایات در باب 16 از ابواب خلل به حسب چاپ ما جلد هفتم وسائل در این چاپ، چندین روایت اینجا هست. روایت اول کلینی، 1/16 خلل کلینی عن محمدبن یحیی عن محمدبن حسین عن صفوان عن العلی عن محمدبن مسلم تمام اینها از ثقات هستند، عن الباقر(ع): اذا کثر علیک السهو اگر سهو برتو زیاد شد سهو یعنی چه لذا کثر علیک السهو یعنی اشتباه کردی مثلا حمد را نخواندی بعد متوجه شدی که نخواندی این شک نیست، این سهو اشتباه ولی از ذیلش استفاده می شود که منظور از سهو شک است همانطور که قبلا هم خواندیم که سهو به معنای شک آمده است. اذا کثر علیک السهو فامض علی صلاته نماز را ادامه بده این پیداست که شک را می گوید، چیزی که یقین دارم نخواندم را که اگر در محل است باید بخوانم پس شک را می گوید دنبالش هم دارد فانّه یوشک ان یدئک امید این معناست که این سهو شما را رها کند یعنی این شک شما را رها کند. وقتی زیاد شک می کنی اعتنا نکن و اعتنا نکنی این حالت از تو عوض می شود. شک را می گوید. انّما هو من الشیطان این از شیطان است، پس بنابراین اگر کثیرالشک شد باید اعتنا نکند، دواء کثیرالشک عدم اعتنا است. انّما هو من الشیطان شیطان است که این شک را در ما بوجود آورده، در این روایت این شیطان چیست؟ یعنی همان ابلیس است؟ ابلیس یک موجود خارجی است؟ آن وقت چطور القا می کند در انسان؟ بیرون انسان است چطور القاء می کند؟ انسان یک چیزی را می بیند ذهنش عوض می شود، اما یک محیط خارجی و نمی بینیم چطور در ما تأثیر می کند؟ یک احتمال دارد که منظور از شیطان اعم از آن ابلیسی است که ما می گوییم، قوای مزاحم در خودمان مثل قوای واهمه که اشتباه کاری هایی در ذهن خودمان ایجاد می کند، شیطان به این معنا، گاهی شیطان به معنای هر موجود مزاحم، مثلا می گویند ظرف آب را از محل دست گیره آب نخورید شیطان آنجاست، شیطان در آنجا یعنی میکروب و از این قبیل، ممکن است منظور از شیطان اعم از ابلیس خارجی باشد. شاید هم همان ابلیس باشند و خاصیت تسخیر دارند برای اینکه خودش از خدا خواسته خدایا مرا مسلّط کن بر بنی آدم خدا هم قبول کرده است و گفته است که مسلّم بدان که مخلصین را نمی توانی اغوا کنی و تو بر آنها سلطه ای نداری، بگوییم منظور این است که قوه مغناطیسی دارد که ما نمی بینیم، قوه آهن ربا که آهن را جذب می کند را ما که نمی بینیم ولی هست، بگوییم منظور همان ابلیس و شیطان است. ظاهرش این است که شیطان را به یک نفر اطلاق کرده است یک شخص است یک نفر است و یک موجود است، حالا این موجود فرمان دهد و اتباعش و فرزندانش آنها کار می کنند یا خودش مستیقما کارها را انجام می دهند، یا بگوییم قوای شیطانی درحقیقت نسخه برداری از قوای رحمانی است، قوای رحمانی چطور است؟ خود خدا جان انسان ها را می گیرد اما از طریق عزرائیل، عزرائیل می گیرد از طریق ملائکه زیردستش، همه اینها هستند. متّخذ از قوای رحمانی قوای شیطانی هم همینطور. حالا علی ای حال می گوید راه اینکه از کثیرالشک نجات پیدا کنیم بی اعتنایی به شیطان است بنابراین طبق همین روایت متعدد هم هست اعتنا نکردن وظیفه است برای اینکه شیطان خلاف راه حق است راه نجات بی اعتنایی است و وظیفه هم هست برای اینکه آن قوه شیطانی است. البته یک چیز دیگر هم هست و آن این است که شیطان هم با محرمات دخالت می کند در انسان و هم با مکروها اما ما فقط به این نمی گوییم چون شیطان است نباید اعتنا کنیم به خاطر امر، فامض علی صلاتک امره، باید اعتنا نکنی، خلاصه این یک روایت که اثبات می کند کثیرالشک به شک خودش نباید اعتنا کند.
یکشنبه 20 تیر 1395
|