صلاة جلسه هفتاد و پنج
بسمه تعالی
صحبت در کثیرالشک بود، گفتیم از این روایات استخراج شود، روایت اول را خواندیم اذا کثر علیک سهو فامض علی صلاتک فانّه یوشک ان یدعک انّما هو من الشیطان این پیداست که مربوط به اصل نماز نیست، یک کسی زیاد شک کند که نماز را خوانده است یا نه چون دارد فامض علی صلاتک در داخل نماز است، پس همانطور که مشهور فرمودند این قاعده کثیرالشک مربوط به شک اثنی نماز است نه در اصل نماز، البته از بعضی جهات دیگر اطلاق دارد، مثلا کثیرالشک در یک جزء از اجزاء در یک شرط یا در چندین شرط همه اینها را می گیرد. روایت دوم کلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه و عن محمدبن اسماعیل، این ظاهرا همان محمد بن اسماعیل مرار است که اهل نیشابور است و تلمیذ دائمی فضل بن شاذان است خیلی مورد توجه است به نام خودش مشکوک است ولی بیشتر گفته می شود که شاگرد فضل بن شاذان است و به همین جهت گفته اند موثق است. ابراهیم بن هاشم و فضل بن شاذان هردوشان عن عماد عن عزیز عن زراره و ابی بصیر جمیعا عالی، پس با دو سند روایت نقل می شود. قلنا له، له به کی برمی گردد ندارد ولی قرائن پیداست به امام صادق(ع) برمی گردد الرجل یشک کثیراً فی صلاته یک کسی زیاد در نمازش شک می کند در نماز شک می کند یعنی در اصل نماز؟ عبارت اولی ممکن است کسی بگوید اطلاق دارد در این جهت فی صلاته اعم است چه در اجزاء چه در اصل ولی دنبالش دارد حتی لایدری کم صلّی و لا ما بقی علیه نمی داند چند رکعت خوانده و چقد مانده است پس داخل نماز است پس از این روایت هم راجع به اصل نماز چیزی استفاده نمی کنیم که کسی کثیرالشک در اصل نماز است بلکه در اجزاء است از این کم صلّی هم معلوم می شود که راجع به رکعات است، از این نظر می شود گفت که این روایت اطلاق ندارد، روایت اول اطلاق داشت ولی این روایت فقط رکعات را می گیرد. قال یعید حضرت فرمود که نمازش را اعاده کند، نمی داند چند رکعت خوانده است مثل روایت صفوان است و باید نمازش را اعاده کند، پس این حکم کثیرالشک را ندارد با اینکه از حضرت سوال کرد یشکّ کثیرا با این حال حضرت گفت نمازش باطل است، دنبال این قلنا فانه یکثر علیه ذلک زراره و ابوبصیر به امام عرض می کنند که خیلی زیاد است این معنا، کل ما اعاد شکّ هرچه اعاده کند شما می گویید باز اعاده کند هرچه اعاده کند باز در آن هم شک می کند. دنبال این حضرت فرمود یمض فی شکّ به همین حالت شکی که دارد ادامه دهد یعنی اعتنا نکند، ثمّ قال بعد حضرت فرمود لاتوعودالخبیث من انفسکم نفس الصلاة فتطئموا شیطان را عادت ندهید ازخود که برشما مسلّط شود و نماز را بشکنید اگر این کار را بکنید او را به طمع می اندازید، این حکم روان شناسی است در حقیقت، قوای مخالف را هرچقدر بیشتر اعتنا کنید او قوی تر می شود، در جهات داخلی بدن قوای واهمه قوای دیگر همین معنا را دارند پس لاتوعودالخبیث آن ها را عادت ندهید که برشما مسلّط شوند، شیطان خبیث است و عادت می کند به آنچه که عادت داده شود. پس بنابراین شکستن نماز را زیاد نکنید، اگر مصلی چندین مرتبه این کار را انجام دهد و اعتنا نکند به شیطان آن شک دیگر برنمی گردد، قال زراره ثم قال این را دیگر ابوبصیر نقل نمی کند زراره نقل می کند می گوید حضرت فرمود انّما یرید الخبیث ان یطی شیطلان می خواهد مطی شود وقتی اعتنا نکنی لم یوعوّد الی احدکم دیگر سراغ شما نمی آید، فرق این روایت با روایت اولی این بود که روایت اولی اطلاق داشت رکعات نماز اجزاء نماز، شرائط نماز همه را می گیرد اما این روایت راجع به رکعات است، این یک مطلب، مطلب دوم اینکه، این روایت اولش داشت کثیرالشک حضرت فرمود نمازش باطل است بعد که دوباره تأکید کرد حضرت گفت اعتنا نکند و عبور کند، چه فرقی است بین روایت اولی و دومی، در صدر روایت یشک کثیراً یعنی کثیرالشک و نمازش باطل است در ذیل عبارت که دوباره گفت شک می کند و زیاد است هردو هم کلمه کثرت است چه فرقی اینها باهم دارد، مرحوم صاحب حدائق در اینجا نظری دارد، می گوید عبارت اول شک زیاد نیست مشکوک زیاد است یشکّ کثیرا فی صلاته یک شک است مطعلقش زیاد است یعنی نمی داند یک رکعت خوانده است دو رکعت خوانده است، سه رکعت، این غیر کثیرالشک اصطلاحی ما است، کثیرالشک اصطلاحی یعنی در نمازش زیاد شک می کند نه اینکه متعلق شک زیاد است. صاحب حدائق می گوید جمله اولی که حضرت فرموده است که نمازش را باید اعاده کند مربوط به این است که مشکوک زیاد است نه شک زیاد است، وقتی راوی می گوید فانّه یکثر علی ذلک و ما اعاد شکّ بعد حضرت فرمود اگر اینطور است اعتنا نکند آن برای این است که شک زیاد است. اما ایشان این را از کجا می گوید، عبارت الرجل یشک کثیرا فی صلاته عین جمله دوم است فانّه یکثر علیه ذلک، ذلک یعنی همان مطلبی که در جمله اول است همان مطلب در روایت جمله دوم است، ذلک یعنی همان مطلبی که در بالا گفتیم زیاد می شود بنابراین توجه صاحب حدائق به هیچ وجه درست نیست. توجیه دوم که به نظر می رسد این توجیه درست است و ما هم در معلقات این را پذیرفتیم، آن این است که هردو عبارت راجع به شک است نه مشکوک ولی گاهی کثرت به معنای تعدد است نه اصطلاح کثیرالشک که ما می خوانیم، حالا دوبار شک کرده است این هم می شود به آن گفت زیاد مخصوصا در یک نماز، جمله اولی که حضرت گفته است باید اعاده کند کثرت به معنای تعدد است نه کثیرالشک اصطلاحی، جمله دوم که می گوید نمازش درست است و اعتنایی نکند کثرت است کثیرالشک اصطلاحی که حداقل سه تا است، البته بعضی گفته اند دوتا ولی حداقلش سه تا است، پس این دو جمله و لو هردو کثرت را دارد اما گاهی کثرت به معنای تعدد است که به معنای دوتا هم می شود، گاهی هم کثرت به معنای خیلی زیاد است که حداقلش سه تا است، بعید نیست همین قول را قبول کنیم و همین وجه را بگوییم. این روایت یک مشکل دیگری هم دارد و آن اینکه اولا شک در رکعات است و اجزاء را نمی گیرد کم صلّی دارد، ثانیا شک مبطل را می گوید، قاعدتا این را می خواهد بگوید لایدری کم صلّی و لامابقی علیه اگر شکی باشد در اثنی که شک صحیح است این که مشکلی ندارد، در داخل نماز شک می کند بین دو و سه قاعدتا شک مبطل را می خواهد بگوید، اگر هم اعم بگیرید از شک مبطل و شک صحیح ولی بالاخره برای رکعات است برخلاف روایت اول که اجزاء را هم می گیرد پس این می شود اخصّ از مدعی، ما مدعی مان این است که کثیرالشک مطلقا اعتنا نکند چه رکعات و چه غیررکعات این فقط رکعات است به علاوه یک نکته دیگری و آن اینکه این عبارت اینطور دارد قلنا فانّه یکثر علیه ذلک کلمّا اعاده شکّ اول وقتی حضرت فرمود باید نمازش را اعاده کند بعد راوی گفت این اتفاق زیاد می افتد هرقدر هم اعاده کند باز دوباره شک می کند، این ظاهرش این است که می خواهد بگوید که نمی تواند یک نماز درست بخواند لایمکن ظاهرش این است، صد دفعه هم بگویید نمازش را اعاده کند بازهم شک می کند، اگر لایمکن شد که معلوم است تکلیف ندارد، اگر کلّما اعاده را به همین معنا بگیریم. بنابراین این به بحث ما نمی خورد بحث ما کثیرالشک است نه کلما اعاده الشکّ. بنابراین این روایت را می شود گفت که قدری ناقص است الا اینکه بگوییم این کلّ ما اعاده یک معنای عرفی است چون مردم حوصله ندارند که بارها نماز را تکرار کنند، اگر سه دفعه هم بگویند نمازت را دوباره بخوان این واقعا مصداق کلّما اعاده شکّ است، کلما اعاده شکّ نه اینکه صد دفعه هم تکرار کند بازهم شک می کند، تعداد زیاد به حسب نظر عرف، در عرف که در اصل نماز هم سهل انگاری می کنند، این را که نمازش را خوانده بگو دوباره بخوان این دفعه دومش هم سخت است چه برسد به اینکه دفعه سوم هم باز بخوان، این دیگر خیلی سخت است، پس از نظر عرفی این مصداق کلما اعاده شک است و اگر این باشد این اشکال برطرف می شود و از این نظر اشکال ندارد فقط چیزی که هست این روایت برای رکعات است و ربطی به چیزهای دیگر ندارد. یک روایت دیگر داریم، آن روایت هم اطلاقش خوب است شبیه روایت اول است، باسناده شیخ طوسی عن حسین بن سعید اهوازی عن فضایل بن ابن ایّوب عن ابن سنان یعنی عبدالله بن سنان عن غیر واحدٍ روایت معتبر است، غیر واحد اینجا منظور اصحاب خودشان را می گویند نه بازاری ها، عن الصادق(ع)، قال اذا کثر علیه السهو فامض فی صلاته وقتی سهو برتو زیاد پیش می آید عبور کن یعنی بگذر، این ندارد فامض فی صلاته در رکعت، در اجزاء، در شک رکعات مبطل یا صحیح فرقی نمی کند همه اینها را می گیرد پس این روایت از نظر سند خوب است و از نظر دلالت هم اطلاق دارد و مشکلی ندارد. یک روایت هم داریم از عمّار، ببینیم اطلاق او چطور است، روایت پنجم است باسناده شیخ عن سعد عن احمدبن حسن عن عمرو بن سعید عن مصدّق ابن صدقه عن عمّار عن ابی عبدالله(ع): فی الرجل یکثر علیه الوهم فی الصلاة یک کسی در نمازش زیاد وهم پیدا می کند، شک می کند، فیشکّ فی الرکوع فلایدری ارکع ام لا نمی داند رکوع کرد یا نه، و یشکّ فی السجود فلایدری اسجد ام لا، اینجا می بینیم سوال ابتدا یکثرعلیه الوهم فی الصلاة بود اما بعدش رکوع و سجود را فقط ذکر کرده است، حضرت فرمود لایسجد و لایرکع و یمضی فی صلاته عبور کند اعتنا نکند تا آنجایی که شک نباشد، اینجا آیا اطلاق دارد ندارد، چطور است این روایت؟ ذیلش که رکوع و سجود دارد پیداست که فقط در اجزاء است و رکعات را نمی گیرد ولی می توانیم بگوییم که فرق نمی کند یکثر علیه وهم فی الصلاة به طور اطلاق است وهم در نماز یعنی چه رکعات و چه اجزاء حالا بعد اجزا را گفته به عنوان مصداق است بعید نیست از این روایت بتوانیم اطلاق استفاده کنیم از این نظر. حالا این چیزهایی را به عنوان مصداق گفته است که زیادی آن باطل است و رکن است حالا در غیر ارکان باشد این همان بحث است که عبارت صدر روایت اطلاق دارد همه چیز را می گیرد و الا مثالی که بعدا زد، رکعاتی که نبود اجزاء هم اجزاء مبطل بود که زیادش مبطل است، رکوع، سجود، ولی اصل روایت اطلاق دارد. یک روایت هم روایت جزمی صدوق است، قبلا راجع به آن گفتیم که جزمیات صدوق را ما تبعا به استاد مرحوم امام معتبر می دانیم ایشان جزء محدثین است بنابراین وقتی یک چیزی را به طور قطع و جزم می گوید مسئله حدسی و اجتهادی نیست مسئله قریب به حس است، صدوق قال قال الرضا(ع) قال اذا کثر علیک السهو فی سهو الصلاة فامض علی صلاته وقتی سهو زیاد پیدا می کنی عبور کن اعتنا نکن ولاتعد، روایت خیلی خوب است چه رکعات، چه اجزاء، چه اجزاء رکنی یا غیر رکنی اینها هیچ فرقی ندارد. از مجموعه این روایات که می گوید عبور کن، اعتنا نکن، استفاده می شود که می خواهد که زحمت را بردارد، مرحوم سید در عروه مواردی را به عنوان مثال آورده، حدودا شش هفت مورد، می گوید شک کرده است بین دو و سه بنا می گذارد بر سه، شک کرده بین سه و چهار بنا را بر چهار می گذارد و بعد سجده سهو انجام می دهد، شک دارد بین یک و دو بنا می گذارد بردو برای اینکه یک مبطل است و همینطور موارد متعددی دارد، بنابراین گاهی بنارا بر طرف زیاده می گذارد آنجایی که زیاده مبطل نباشد گاهی بنا را بر کم می گذارد آنجایی که زیاده مبطل باشد، بعد سجده سهو دارد و سجده سهوش را هم ایشان می خواهد بگوید که انجام بدهد و این یک بحثی دارد که آیا کثیرالشک وقتی اعتنا نکنیم به تمام مواردش مثلا اگر سجده سهو دارد آن را هم انجام ندهیم این را بعدا مسئله خواهیم داشت و صحبت می شود. ولی در شک بین چهار و پنج یک شبهه ای است: شک بین چهار و پنج سه صورت دارد، یک وقتی بعد اکمال سجدتین است بعد اکمال سجدتین شک می کند که رکعت چهارم بوده یا پنجم اینجا بنا را بر اقل می گذارد که چهار است، یک وقتی قبل اکمال سجدتین است اینجا هم می گویند که مشکلی نیست باز بنا را بر چهار می گذارد و کارش را تمام می کند، یک وقت هم درحال قیام است شک می کند که رکعت چهارم است یا رکعت پنجم، اینجا اگر بنا را بر چهار بگذارد باید یک رکعت بخواند، الان ایستاده است نمی داند رکعت چهارم است یا پنجم اگر بنارا بر چهار بگذارد باید ادامه دهد و یک رکعت دیگر هم بخواند، همین یک رکعت را هم تمام کند این خودش یک تکلیف اضافی است. در شک بین چهار و پنج مرحوم سید می گوید بنابر چهار بگذار در کثیرالشک، اگر درحال قیام است می گویید بنا را بر چهار بگذارد یعنی رکعت چهارم است اگر کثیرالشک نبود این می نشست می شد سه و چهار بعد یک رکعت دیگر می خواند، این قاعده اش این است که بنشیند و بنا را بر چهار بگذارد و نماز احتیاط هم ندارد معنای فامض این است یعنی اعتنا نکن عبور کن و تکلیفی نداری، قاعده اش این است که مثل آدم هایی که کثیرالشک نیستند هدم قیام کند بنشیند اما آنها باید یک رکعت احتیاط بخوانند ولی این احتیاط هم نمی خواهد، نمازش درست است. این در این قسمت اخیری درست است اگر کثیرالشک نبود می نشست بنارا بر چهار می گذاشت و یک رکعت نماز احتیاط می خواند، حالا که کثیرالشک است باز می نشیند هدم قیام می کند درست است که می شود سه و چهار اما اینجا دیگر نماز احتیاط نمی خواهد، این مطلب درست، در صورت دوم قبل اکمال سجدتین شک می کند که رکعت چهارم بوده یا رکعت پنجم اگر رکعت چهارم باشد باید این سجدات را انجام دهد، بنا را می گوید بر چهار بگذارد، بنا را بر چهار بگذار یعنی باید دنباله این رکعت را انجام دهی خود این کلفت ندارد؟ یا بگوییم این هم کلفتی است هیچ سجده ای هم نمی خواهد نمازت درست است و برو، نه پنج رکعت مبطل است و نه چهار رکعت ناقص، عبور کن از این عبور کن یعنی تکلیفی نداری بنابراین سجده هم نمی خواهد، چطور این را بگوییم؟ بعضی ها می گویند که در هر رکعتی که باشد باید ادامه اش را انجام دهد، صحبت این است که نماز است و باید کامل شود. حالا حرف ما این است اینکه سید گفت چهار و پنج مطلقا بنا بر چهار بگذارد و مشکلی ندارد همه جا اینطور نیست، اگر درحال قیام است باید بنشیند اگر کثیرالشک نبود می نشست بنا را بر چهار می گذاشت و یک رکعت نماز احتیاط می خواند، اینجا باید بنشیند می شود سه و چهار و رکعت احتیاط هم نمی خواهد برای اینکه فامض فی صلاته، پس همه جا فرمایش سید درست نیست که در چهار و پنج بنا را بر چهار می گذارد و چیزی هم ندارد.
یکشنبه 20 تیر 1395
|