صلاة جلسه هفتاد و نه
بسمه تعالی
صحبت در مورد از مواردی که شک اعتبار ندارد شک امام و مأموم بود، اصل مسئله انجام شد خواستیم یک شاهدی بیاوریم از روایاتی که به اقل از این مطلب رعایت شده است مثلا می گوید کسی را نشانده است که تعداد رکعات را بفهماند یا با تسبیح و سنگ ریزه تعداد رکعات را معلوم کند، وقتی به سنگ ریزه و طفل و اینها می شود اعتنا کرد چرا به امام جماعت نشود اعتنا کرد، به خوبی از این استفاده می شود، روایاتی که در آن مسائل هست در باب 33، 24، 28 از ابواب خلل مثلا در باب 24 روایت نهم فی الرجل یتّکل علی عدد صاحبته فی الطواف ایجزبه عنها و عن السبی اگر اتّکا کند بر شمارش همسرش در طواف آیا اینگونه طواف کردند که تعدادش را همسرش می شمرد مجزی است یا از طرف شمارش بچه، بعد دوباره فرمود این مثل نماز است و می شود اعتنا کرد در جماعت به امام جماعت. در باب 28 این روایت است شکوت الی ابی عبدالله(ع) کثرت السهو فی الصلاة می گوید خیلی در نماز اشتباه می کنم قال احفظ صلاتک بالحصاد با سنگ ریزه شماره های نماز را معین کن، امام جماعت که از سنگریزه بهتر است. در باب 33 هم این روایت است، ذکرت علی ابی عبدالله(ع) السهو فقال و ینفلح من ذلک احد؟! این خیلی عجیب است که ظاهرش به خود امام می خورد، حضرت می فرماید مگر هیچ کسی هم نجات پیدا می کند از سهو؟ بعد خود حضرت فرمود ربما اقعدتُ خادم خلفی یحفظ علیَّ صلاتی چه بسا خادم را پشت سر خودم می نشانم که او نماز مرا حفظ کند شماره رکعات و این موارد را، به خاطر این قضیه یک قدری به سند روایت اشکال می آید، خیلی بعید است از امام که حواسش به نماز نباشد این مثل روایات سهوالنبی می ماند، می شود توجیه کرد از باب اینکه خدا عمدا این کار را کرد برای اینکه مردم اعتقاد الوهیت و مانند اینها پیدا نکنند، ممکن است چنین توجیهی شود اما خلاف به نظر می رسد بر حسب ظواهر آن اعتقادی که شیعه نسبت به اهلبیت دارد به علاوه اینکه قبلا هم عرض کردیم ابن ادریس در آخر سرائر بعضی روایات را نقل می کند از کتاب های اصحاب و سند به آن کتاب را هم بیان نمی کند، از جمله همین جا، ابن ادریس نقلا از کتاب محمد بن علی بن محبوب، خود محمد علی بن محبوب ثقة است بحثی در این نیست، اما کتابی که از ایشان است و به دست ابن ادریس رسیده از کجا فهمیده این کتاب برای او هست،به هرحال ایشان سندی نقل نکرده است که سند ما این است کتاب محمدبن علی مثل کتاب کافی نبوده که همه ما یقین داریم که کلینی صاحب کتاب کافی است. بنابراین این یک قدری بی اعتبار می شود ولی روایت دیگری که عرض کردم از این جهت خوب هست. خوب اگر به ظن حاصل از سنگریزه می شود اعتنا کرد به ظن حاصل از امام جماعت که بهتر می شود اعتنا کرد. یک نکته اینکه ، رکعت یعنی همه اجزاء وقتی در همه اجزاء می شود به امام اتکا کرد در یک جزئش به طور اولی می شود اتکا کرد. پس بنابراین در شک امام و مأموم می توانند هرکدام به دیگری رجوع کنند. یک خصوصیاتی در این جهت مانده است که بعضی های آن محتاج به دقت بیشتری هست. مطلب اول اینکه از متفرعات این بحث است این است که فرق نمی کند مأموم یک نفر باشد یا بیشتر مأموم مرد باشد یا زن، مرحوم سید ندارد که امام مرد باشد یا زن، اگر گفتیم زن می تواند امام جماعت برای مرد شود آنجا هم باید بگوییم سواءٌ فرقی نمی کند، لافرق ولی در محل خودش این را منکر هستیم، زن برای زن می تواند امام باشد اما برای مرد نمی شود. از کجا اطلاق بدست آوریم، مهم ترین حدیثی که در این باب داشتیم حدیث حفس بن بختری بود سندش هم خوب هست که قبلا خواندیم، قال لیس علی الامام سهوٌ و لاعلی من خلف الامام سهو هیچ فکر نکردید که در صورتی که مأموم متعدد باشد، مأموم زن باشد یا مرد باشد علی الامام سهوٌ امام جماعت سهو ندارد اگر سهو کرد به قول مأموم عمل می کند. روایات دیگر هم هست اما اطلاق گیری آن مشکل است مثلا در روایت 9/24 که می گفت ایجزئه عنها و ان الصبی درباره حکم طواف هست، اتکا می کند به شماره همسرش این مسئله طواف است بعد دنبالش دارد نمی بینی وقتی شما اقتدا به امام جماعت می کنی پشت سر او نماز می خوانی، این نمی بینی یعنی چه؟ یعنی همانطور که بر مأموم و امام اتکا بر دیگری هست اینجا هم اتکا بر دیگری می شود، می شود اطلاق بگیریم بگوییم که در نماز و در طواف در هردو اطلاق است جا داشت که اگر قیدی داشت قیدی بگیریم ولی ممکن است کسی بگوید نه فقط ذیلی که حضرت فرموده می خواهد اصل تشبیه اجمالی نماز به طواف شود نه اطلاق ولی بعید نیست اطلاق از این هم گرفته شود. در روایت شیخ طوسی عن علی بن جعفر عن اخیه قال سئلته ان الرجل یصلی خلف الامام لایدری کم صلّی یک کسی پشت سر امام نماز می خواند و نمی داند چند رکعت خوانده است یعنی مأموم خودش، هل علیه سهو باید به حکم سهو عمل کند؟ قال لا، یعنی اتکا می شود کرد به عمل امام، اینجا به حسب ظاهر مأموم یک نفر است یا لااقل قدرمتیقن یک نفر است، دوم اینکه ندارد که آیا امام هم می تواند اتّکا کند به مأموم این را ندارد، از جهت امام و مأموم که مأموم می تواند اتکا کند که صریح روایت است اما عکسش که امام بتواند اتکا کند به مأموم این را ندارد الا که بگوییم فرقی نمی کند، تساوی و آن هم بگوییم این یک نفر هست نه اینکه دیگران نیست این خودش را می پرسد، اطلاق از جهت فرد متعدد می شود گرفت یا بگوییم اولویت یا بگوییم ارتکاز و مانند اینها اما راجع به اعتناء امام به مأموم چیزی ندارد. روایت ششم از باب 24، در آن روایت یونس هم گفتیم که جمعیتی بودند یک عده ای گفتند اینطور و عده ای دیگر هم گفتند طور دیگر، آن اطلاق گیرش مشکل است ولی می شود اجمالا، علی ای حال صحیحه حفص از همه اینها بهتر است. این مواردی که گفتیم این است که امام اتکا می کند بر مأموم و مأموم هم اتکا می کند بر امام، اتکا بر او یعنی او می داند. رجوع شاک به قاطع، حالا اگر شاک و قطع این طوری نیست، ظان است و قاطع، ظان است و شاک، یکی شک دارد و دیگری ظن دارد یا یکی ظن دارد و دیگری قطع دارد اینجا چطور است؟ مرحوم سید در عروه می فرماید که ظان که ظن به رکعات دارد یقین که ندارد عمل می کند به قول متیقن حالا فرق نمی کند امام متیقن است یا مأموم متیقن است، ظن به قطع عمل می کند. بعد می گوید اما شاک نباید به ظان عمل کند، امام شک دارد مأموم ظن دارد، شک به ظن رجوع نمی شود مگر اینکه خودش ظنی پیدا کند. اولا عقاید در این جهت مختلف است یک عقیده همین عقیده ای بود که از مرحوم سید نقل کردیم. مرحوم شهید ثانی در مسالک می گوید ظان به متیقن رجوع می کند و شاک هم به ظان رجوع می کند به طور مطلق، بعد ادعای شهید این است که مشهور هم عقیده شان همین است. اما اینکه ظان به متیقن رجوع می کند مگر ظن در رکعات حجت نیست؟ این خودش ظن دارد چرا رجوع کند به قاطع ؟ خودش به ظن خودش عمل می کند، آیا می شود ادله ای آورد بر اینکه ظان به متیقن رجوع کند با اینکه خودش ظن دارد و ظنش هم حجت است، دو سه دلیل از بعضی ها استفاده می شود که آورده شده بر این که ظان به متیقن رجوع کند به نظر مرحوم سید در عروه. دلیل اول اینکه ظان به متیقن رجوع کند بگوییم که همین اطلاق صحیحه حفص، امام حکم سهو ندارد، نگفته که پشت سری ها چطور هستند و پشت سری ها قاطع اند، پس ولو ظان هم باشند، پس اطلاق دارد که ظان رجوع کند به قاطع. اما اشکالی که دارد در صحیحه حفس خواندیم لیس علی الامام سهوٌ سهو را به شک می گویند نه به ظن، ظن که خودش یک حجیتی دارد مثل قطع می ماند غیر از اینها اصلا کلمه سهو را به شک می گویند ولی به ظن گفته نمی شود اصلا سهو اصل به معنای نسیان است منتهی به شک هم زیاد اطلاق می شود که قبلا هم توضیح دادیم. به ظن دیگر سهو گفته نمی شود. روایت دارد لیس علی الامام سهو و لا علی من خلف الامام سهو سهو هم یعنی شک یعنی امام حکم شک را اعتنا نکند مأموم هم حکم شک را اعتنا نکند نه اینکه اگر ظنی هم دارد باز اعتنا نکند، سهو را به ظن ما ندیدیم اطلاق بکنند سهو به همان شک گفته می شود، بنابراین این به درد نمی خورد. دلیل دوم همان مرسله یونس بود که قبلا خواندیم در آنجا روای گفت نماز جماعت به پا هست یک عده می گویند رکعت سوم است و یک عده دیگر می گویند رکعت چهارم، امام به یک گروه یک تمایلی دارد حضرت در عین حال فرمود امام حکم سهو ندارد و مأموم هم حکم سهو ندارد، امام تمایل دارد یعنی ظن دارد پس اگر ظن هم دارد اعتنا نکند به قطع پشت سری ها عمل کند. سئل اباعبدالله(ع) الامام یصلی باربع نفر او خمس، مأموم چهار نفر هست یا پنج نفر فیسبح اثنان اسنان اینجا از طریق آینه نبوده از طریق تسبیح بوده، فیسبّح اثنان علی انّهم ثلاثا دو نفر تسبیح بلند می گویند که او بفهمد رکعت سوم بوده است یعنی یک رکعت دیگر باید بخواند یسبّح ثلاثة سه نفر دیگر تسبیح می گویند که بفهمد چهار رکعت خواندیم، این هم خیلی روشن است، یقول هوالا قوم آن گروه می گویند بایستید رکعت چهارم را باید بخوانید و یقول هوالا اقعد و اینها می گویند بنشینید یعنی تشهد بخوانید والامام مائلٌ مع احدهما امام میل به یکی از این دو گروه دارد او معتدل الوهم یا اینکه امام هم شاک است و نمی داند چکار کند. حضرت فرمود لیس علی الامام سهو اذا حفظ علیه من خلفه سهوا به اتفاق منهم امام حکم سهو ندارد اگر پشت سری ها متفقا مطلبی را می گویند، درست است این ها اتفاقا گفتند ولی در جواب سوالی که اختلاف بوده و امام هم مائل احدهما پس اگر ظنی هم دارد به ظن خودش هم اعتنا نکند پس یعنی ظان هم باید به متیقن رجوع کند. ولی چیزی که هست این روایت هم دلیل نیست به خاطر اینکه این روایت اصلا متعرض است وهم و ظن این شخص یا اعتدال وهم یا عدم اعتدال اصلا نشده است اصلا از فرض امام رفته بیرون، فرض این بود که اختلاف است امام بگوید باتفاق وقتی همه یک دست می گویند پس مورد اختلاف را اصلا متعرض نشده است و از بحث خارج است. دلیل سوم یک روایت دارد که الامام یحفظ اوهام من خلف این روایت را هم خواندیم.
یکشنبه 20 تیر 1395
|