صلاة جلسه هشتاد و دو
بسمه تعالی
صحبت این بود که اگر در نماز جماعت موجب سجود سهو پیش بیاید یا موجب قضاء اجزاء منسیه گاهی این موجب هم بر امام است و هم بر مأموم و گاهی عامل این فقط در امام است و گاهی فقط در مأموم، اگر در هردو چه امام و چه مأموم باشد یعنی هردو سجده سهو برایشان لازم شده است مثلا خوب اینجا هردو باید انجام دهند، هیچ شبهه ای در این نیست. اگر بر امام واجب شده است قاعدتا فقط باید بر امام لازم باشد که مثلا سجده سهو انجام دهد ولی شیخ در مبسوط ابن ادریس در سرائر ابن حمزه اینها گفته بودند که بر مأموم هم واجب است که متابعت کند از امام با اینکه موجب سجده سهو بر امام بوده نه بر مأموم اما مأموم هم باید سجده سهو کند متابعتا، بررسی کردیم یک روایت بیشتر نداشت راوی هم عمار بود، به هرحال قابل قبول نبود. متابعت هم در آنجا نبود چون موقعی که امام سهو کرده و سجده سهو انجام می دهد در روایتی که خواندیم مأموم بعدا اقتدا کرده است پس موقعی که او بخواهد سجده سهو انجام دهد آن موقع امام اصلا درکار نیست تا متابعت باشد. مورد سوم اینکه موجب سجده سهو بر مأموم باشد نه بر امام، قاعده این است که باید مأموم بعدا سجده سهو را انجام دهد، برای اینکه ادله ای که می گوید سجده سهو در آن موارد واجب است هیچ قیدی ندارد و اطلاق دارد در دلیل، پس مأموم اگر موجب سجده سهو پیدا کرد باید بعد از نماز انجام دهد ولی بعضی از جمله مرحوم شیخ در مبسوط فرموده اند که اگر بر مأموم موجب سجده سهو واجب شد لازم نیست انجام دهد با اینکه موجب سجده سهو دارد. دلیلشان روایاتی است که می گوید امام ضامن نماز مأموم است، ضامن شکوک، سهویات کانّه اگر این باشد پس باید بگوییم امام انجام دهد و این خیلی عجیب است. حالا دو دسته روایات داریم باید ببینیم در این زمینه چه استفاده ای می شود. دو عقیده اینجا هست، یک اینکه بگوییم بر مأموم هم واجب نیست، دو اینکه بگوییم بر مأموم واجب است به مقتضای اطلاق ادله، سه اینکه به مقتضای بعضی روایات بگوییم اما ضامن است پس امام باید انجام دهد. حالا ببینیم از این روایات چی استفاده می شود. در باب چهارم از ابواب خلل روایت اول صحیحه عبدالله الرحمن بن حجّاج کلینی محمدبن یحیی محمدبن حسین عن ابن علی خطّاء و نیز کلینی عن محمدبن اسماعیل عن فضل بن شاذان جمیعا عن صفوان عن عبدالرحمن بن حجّاج، سند صحیحه و معتبر، سئلت اباعبدالله(ع) ان الرجل یتکلم ناسیا فی الصلاة یک کسی در نماز حرف می زند اشتباها، این اولش ندارد جماعت یا فردی ولی در ادامه دارد یقول اقیموا صفوفکم می گوید صف هایتان را منظم کنید از این اقیمو صفوفکم معلوم می شود که در نماز جماعت است، اینجا اولا امام در روایات دارد بعد از اینکه قد قامت الصلاة گفتند نباید حرف بزنند مگر به این حرف، اعتدلوا اقیموا صفوفکم که سنی ها هم خیل ملتزم هستند و این کار را می کنند. اما صحبتمان در مأموم است که مأموم یک چیزی که موجب سجده سهو شود بیاورد قاعدتا این کار به امام می خورد نه به مأموم، آن چیزی که ما داریم و عامه هم دارند امام دستور می دهد به مردم که اعتدلوا اقیموا صفوفکم این اولا، ثانیا درست است بعید نیست که ظهور این است که در جماعت است ولی نمی شود یک نفر کنار است و درحال خواندن نماز خودش است بعد می بیند که صف نماز جماعت جلویی خیلی پراکنده است و این به آن ها بگوید که اقیموا صفوفکم این هم ممکن است البته خلاف ظاهر است. ظاهر این است که این فرد داخل در جماعت است اما امام است یا مأموم خیلی روشن نیست. ما بحثمان در مأموم است به هرحال حضرت فرمود یتمّ صلاة نمازش را تمام می کند ثمّ یسجد سجدتین که همان دو سجده سهو است، بگوییم در نماز جماعت است یا بگوییم این برای مأموم هم است برای اینکه برای امام بود می گفت چون مقام امام مهمتر است این پس بگوییم این همان مأموم بوده پس به استظهار بگوییم برای مأموم است و در نماز جماعت است و حضرت فرموده است که باید دو سجده سهو انجام دهد پس سجده سهو دارد طبق همان ادله عمومی سجده سهو که دارد. در همین باب 24 از ابواب خلل روایت ششم، قلت لابی عبدالله(ع) اسهوا فی الصلاة و انّی خلف الامام من در نماز اشتباه می کنم درحالی که پشت سر امام هستم، این به خوبی نشان می دهد که نماز جماعت است و این مأموم هم هست، قال اذا سلّم قال فقال روای می گوید که حضرت فرمود وقتی امام سلام داد فسجد سجدتین اینجا دو سجده سهو انجام بده ولاتعب هیچ نترس نمازت درست است، پس مأموم اگر موجب سجده سهو انجام داد باید سجده سهوش را انجام دهد. عین همین مطلب درباره قضاء منسیه هم هست، اجزاء منسیه، فراموش کرده تشهد را بخواند باید بعد از نماز انجام دهد، دلیل اطلاق دارد نمی توانیم بگوییم چون مأموم بوده انجام ندهد، مأموم و دیگران و دیگران، قضاء اجزاء منسیه هم مثل سجده سهو این باید انجام دهد. در ابواب جماعت در باب 30 روایت چهارم، سئلت احدهما عن الامام یضمن صلاة القوم زراره می گوید از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) پرسیدم که امام ضامن نماز مأمومین است؟ قال لا، معنای اینکه امام ضامن نیست یعنی اگر مأموم خلل در نمازش شد خودش باید جبران کند. در باب 36 از همین ابواب جماعت روایت دوم اینطور دارد: رجلٌ صلی بقومٍ رکعتین یک کسی پیش نماز شد و دو رکعت خواند ثمّ اخبرهم انّهوا لیس علی الوضوء بعد بلند شد گفت من وضوء ندارم قال یتمّ القوم صلاتهم، مردم مأمومین نمازشان را ادامه می دهند و تمام می کنند لیس علی الامام ضمان، امام ضامن صلاة مأمومین نیست، این موردش به معنای اطلاق یعنی هرکسی کاری کرده خودش باید جورش را بکشد بنابراین معنا ندارد امام ضامن باشد و اگر موجب سجده سهو انجام داد مأموم اجزاء منسیه دارد و باید خودش انجام دهد. در همین باب 36 روایت ششم هم اینطور دارد: ایضمن الامام صلاة الفریضه فانّ هوالا یزعمون انّه یضمن سنّی ها عقیدشان این است که امام ضامن نماز واجب مأمومین است، قال لایضمن، امام ضامن اینها نیست، ایّ شیءٍ یضعمون ضامن چه باشد؟ الا ان یصلّیه بهم جنبا او علی غیر تحرم مگر اینکه با جنابت نماز بخواند یا بی وضوء نماز بخواند، اینجا گفته ضامن است منظور این است که وقتی عامد است باید خبر دهد. بنابراین به حسب این روایات اگر مأموم موجب سجود سهو یا چیزهای دیگر برایش پیدا شد خودش باید درستش کند و امام ضامن نیست، اما مرحوم شیخ در مبسوط و خلال می فرماید بر مأموم واجب نیست. حالا بر مأموم واجب نیست یعنی به عهده امام است یا نه به عهده مأموم و نه به عهده امام؟ مرحوم شیخ ادعادی اجماع هم کرده است که به عهده مأموم چیزی نیست، در ابواب خلل باب 24 بعضی روایات هست ببینیم از اینها چی استفاده می شود. باب 24 روایت پنجم، سئلته ان رجلٍ سهی خلف الامام بعد ما افتتح الصلاة یک کسی بعد از شروع نماز پشت سر امام نماز می خواند اشتباه کرد فلم یقول شیءً ولم یکبّر، هیچ چیز نگفت الله اکبر هم نگفت، یعنی الله اکبر رکوع یا الله اکبر اولی تکبیرة الاحرام از این که گفت بعد مفتتح الصلاة ظاهرا بعد از اینکه این شروع به نماز کرد، پس بعد از اینکه تکبیرة الاحرام را گفته پشت سر امام دیگر هیچ چیز نگفت حتی یسلّم تا امام سلام داد، قال جازت صلاة نمازش تمام است، قاعده لاتعاد است چون اذکار اعاده ندارد، و لیس علیه اذا سهی خلف الامام سجدتا السهو، وقتی پشت سر امام یک سهوی کرد سجده سهو بر این واجب نیست، لانّ الامام ضامن لصلاة من خلف چون امام ضامن نماز مأمومین است. دو بعد از این روایت استفاده می شود، یکی اینکه بر مأموم واجب نیست، یکی هم اینکه چون گفت امام ضامن است پس بر امام واجب است. راوی این روایت عمار است به اسناد سعدبن عبدالله بعد از احمدبن حسن ابن فضّال عن عمرو بن سعید عن مصدّق بن صدقه عن عمّار، این عقیده سنی ها هست، مرحوم شیخ هم که ادعای اجماع کرده است بعضی گفتند که اجماع سنی هاست این نه اجماع شیعه ها، اما عمار باز یک شاهد دیگری بر بطلان روایات عمار که مورد اعتبار نیست روایات عمار. در همین باب 24 روایت هشتم که بارها خواندیم، حضرت در ضمن این روایت مفصل گفت لیس علی الامام سهوٌ اذا من حفظ علیه من خلفه سهو، امام سهوش حکمی ندارد، اگر مأمومین حافظ هستند. ولیس خلف الامام سهوٌ اذا لم یسهل امام مأموم اگر سهو کرد حکمی ندارد این ندارد که به عهده امام است، پس بنابراین یک مطلب اینکه بگوییم بر مأموم واجب نیست و بر امام هم واجب نیست و یک نظر هم این است که بر عهده امام است. قاعده این است طبق ادله مطلقات ما باید مأموم که سهو کرده است خودش هم باید جبران کند معنا ندارد که یکی دیگر جورش را بکشد. بنابراین این مسئله روشن است اولا آن روایاتی که می گوید امام ضامن نیست مستفیظ است به علاوه عقلائی است، از طرفی مطلقات موجبات سهو فرق نمی کند امام، مأموم، فردی، جماعت باید طبق قاعده موجبات سهو عمل کند، بنابراین اینکه بگوییم به عهده دیگری است به هیچ و جه نمی شود قبول کرد و به عهده خودش هم نباشد نمی شود قبول کرد. هذا کلّ تمام کلام در مورد ششم از شکوک غیرمعتبره و اما مورد هفتم، هفتمین مورد از شکوک غیر معتبر شک در رکعات نماز نافله است. اگر کسی در نماز نافله شک کرد شکش اعتبار ندارد، معروف این است که همان شکی که در فریضه و نماز واجب اعتبار دارد در نماز مستحب اعتبار ندارد، اعتبار ندارد به این معنا که مخیر هستید می توانید بنابر اقل بگذارید می توانید بنابر اکثر بگذارید، اگر اکثر مبطل است بنابر اقل بگذارید، مشهور اینطور است. قاعده اولیه باید بگوییم بنابر اقل بگذارد، برای استصحاب نمی دانیم دو رکعت خوانده یا کمتر یا بیشتر مازاد از متیقن باید به اصل عدم تمسک کنیم و بنابر اقل می شود گذاشته شود. منتهی اگر رجاعا بنابر اکثر گذاشته باشد این هم نباید اشکال داشته باشد برای اینکه یا واقعا همین اکثر درست است یا اگر هم اقل بوده و این بی خودی بنابر اکثر کرده فوقش نماز نافله را قطع کرده است پس رجاعا می تواند بنابر اکثر بگذارد. اما اینکه آیا تخییر شرعا می شود از جایی استفاده کرد؟ اینکه گفتیم استصحاب می گوید بنابر اقل اما اکثر عمل کردید رجاعا مشکلی نیست، این غیر از این است که بگوید مخییر هستید شرعا بین اقل و اکثر، مخییر هستید یعنی اینکه اگر یقینا هم فهمیدید که بنابر اکثر گذاشتید اشکال دارد بگوییم شرعا گفته است مخییر هستید، آیا واقعا مخییر است بین اقل و اکثر یا طبق استصحاب باید به اقل عمل کند حالا اکثر را هم رجاعا بیاورد و بعد یک طوری می شود بالاخره یا همین اکثر اگر بود اکثر درست بوده یا اگر اکثر خلاف بوده فوقش نماز نافله است و قطع کرده است و مشکلی پیش نمی آید، این است یا اینکه نه اصلا شرعا بگوییم مخیر است بین اقل و اکثر؟ شرعا مخییر است یعنی اینکه اگر خلاف هم درآمد وظیفه شرعی او همین بوده یعنی یک رکعت اضافه شده است، مثل عناوین ثانویه می شود، نافله دو رکعت است اما این چون شک بوده بنابر اکثر گذاشت بعد فهمید سه رکعت شده است کانّه می شود مثل یک حکم ثانوی به عنوان ثانوی که یک رکعت هم اضافه شد اشکال ندارد. در باب 24 همین روایت هشتم که خواندیم به دو سند نقل شده است، یکی صدوق باسناده عن ابراهیم بن هاشم فی نوادره که نمی دانیم کتاب نوادر چطور است وضعش و سند صدوق هم به ابراهیم بن هاشم کلا در نظرم هست که معتبر نیست سندش، یک سند دیگری دارد کلینی عن علی بن ابراهیم عن محمدبن عیسی عن یونس عن رجل مرسله است عن الصادق(ع) حالا در این روایت که روایت مفصلی است ببینیم چه چیزی از آن استخراج می شود راجع به نماز نافله. این روایت را بارها خواندیم ان امامٍ یصلی باربعه نفر او بخمس فیسبّح اثنان علی انّهم صلّوا ثلاث یسبّح ثلاثه علی انّه صلوا اربع یقول هوالاءالقوم و یقول هوالا اقعد والامام مائلٍ مع احبهما او معتدل الوهم فما یجب علیهم قال لیس علی الامام سهو اذا حفظ علیه من خلفه سهو لاتفاق، باتفاق منهم یعنی همه یک جا بگویند یا بایقان منهم به یقین منتهی ندارد که یقین همه آن ها، بایقانٍ من المأمومین اگر دو نفر هم یقین کردند به ایقان منهم است ولی اگر باتّفاقٍ منهم یعنی همه باید یک قول باشند. و لیس علی من خلف الامام سهوٌ اذا لم یسهو الامام و لا سهو فی سهو و لیس فی المغرب سهو ولا فی الفجر سهو ولا فی الرکعتین الاولتین من کلّ صلاة سهو بعد دارد ولا سهو فی نافلة در نماز نافله هم سهوی نیست، این لا سهو فی نافلة یعنی چه؟ اولا سند نداشت از نظر دلالت این کلمه لا که در جملات متعددی در این روایت آمده خیلی روشن نیست که یعنی چه؟ لیس علی الامام سهوٌ اذا حفظ علیه من خلفه سهو یعنی به قول مأمومین عمل کنند و همینطور لیس علی من خلف الامام سهوٌ اذا لم یسهو امام یعنی امام به قول اینها عمل کند و مأموم هم به قول امام عمل کند بعد می گوید ولا سهو فی سهوٍ این یعنی چه؟ یعنی لاشکّ در صلاة احتیاط نماز احتیاط می خواند و حالا در نماز احتیاط سهو کرد آن وقت می شود لانسیان فی شکٍّ این عبارت اینطور می شود بعد ولیس فی المغرب سهوٌ یعنی چه ؟ یعنی سهو در مغرب مبطل است و لا فی الفجر سهوٌ یعنی چه؟ این هم یعنی مبطل است درحالی جملات قبلی معنایش ابطال نبود امام عمل کند به قول مأموم، مأموم عمل کند به قول امام، لاسهو فی سهو باز بطلان نیست اعتنا نکند در نماز احتیاط به شکش، اما می رسد و لیس فی المغرب سهو یعنی نماز باطل است، ولافی الفجر سهو یعنی باطل است ولافی الرکعتین الاولتین من کلّ صلاةٌ سهوٌ این یعنی باطل است، پس هرجمله ای یک معنایی دارد بعد می گوید ولا سهو فی نافلة، یعنی باطل است یا اینکه سهوش اعتبار ندارد یعنی بروجلو؟ حالا برو جلو یعنی اعتنا نکن بنا بر اکثر یا بنابر اقل؟ هیچ چیز از این استفاده نمی شود. بعید نیست که اینطور بگوییم این جمله ترکیبی لاسهو به یک معنای جامعی به کار می رود یک جا معنای بطلان می دهد و یک جا معنای صحت می دهد. عرض کردم خورشید از نظر ما این خورشید ظاهر است اما روایات می گوید شمس یعنی پیامبر پس معلوم می شود هر وجود روشن و روشنگر چه خورشید ظاهری و مادی و چه خورشید روحی و معنوی که محور کمالات است یعنی پیامبر، قمر یعنی امیرالمومنین، اما باز روایات دارد الشمس والقمر بحسبان یعنی ابوبکر و عمر بحسبان هم یعنی حسابشان را می رسیم، پس معلوم می شود شمس یعنی محور وجودی فکری اعم از سیاست حق یا سیاست باطل، در روایت دارد که عمر سیئة من سیئات ابی بکر یکی از سیئات ابوبکر عمر است برای اینکه عمر مجری دستورات ابوبکر بود، ابوبکر به ظاهر جوری وانمود می کرد که احترام اهلبیت را دارد. این جمله جمله عامی است و همه اینها را جا می گیرد الشمس والقمر بحسبی، اینجا هم بگوییم اجمالا سهو سهو ندارد، اجمالا نافله سهو ندارد این یک معنی جامعی است، اگر هم جامع باشد نفهمیدیم که چه شد، بنابرا اکثر، اقل یا باطل هیچ چیز معلوم نیست، بنابراین از این روایت چیزی نفهمیدیم. در باب 18 از همین ابواب خلل، یک روایتی هست روایت معتبر شیخ طوسی باسناده عن حسین بن سعید اهوازی سند خوب عن فضاله و صفوان هردوشان عن العلی ثقه عن محمدبن مسلم عن احدهما قال سئلته عن السهو فی النافله فقال لیس علیک شیءٌ می گوید از امام پرسیدم سهو در نافله چطور است حضرت فرمود هیچ چیز بر تو نیست، لیس علیک شیءٌ یک نسخه دیگر دارد لیس علیه شیءٌ علیک شیءٌ یعنی شمای مکلف، علیه شیءٌ یعنی مکلف ممکن است ساهی ممکن است سهو یعنی سهو در نافله حکمی ندارد، سهو در نافله حکمی ندارد یا ساهی در نافله حکمی ندارد، آن وقت لیس علیک شیءٌ، چیزی برتو نیست یعنی بنابراین هیچ حکمی ندارد، سهو که نبوده اگر معنایش این است که سهو اصلا نبوده آن وقت چه معنا کنیم یعنی حکم تکلیفی ندارد یا حکم وضعی ندارد، حکم تکلیفی که معنا ندارد چیزی ندارد احتمال وجوب که نمی دادیم پس حکم وضعی است، اگر حکم وضعی است یعنی آن حکم وضعی که جای دیگر هست اینجا نیست، معنایش این است که در فریضه بنابر اکثر می گذاشتید اینجا بنابر اکثر نگذارید یعنی لازم نیست وجوب شرطی ندارد اما می شود تخییر می خواهی بنابر اقل بگذارد یا می خواهی بنابر اقل بگذارد از این تخییر استفاده کنیم. البته بدیهی است اکثری که مبطل است را دیگر نمی گویند. منتهی بعضی ها نقل کردند لیس علیه یا علیک سهو نه لیس علیک شیءٌ اگر این باشد در کتب حدیثی البته نیست مرحوم صاحب حدائق نقل کرده است که لیس علیک سهوٌ بعضی ها از بعضی متأخرین اینها به تبعیت از حدائق لیس علیک سهوٌ معنی کردند، با لیس علیک سهوٌ اگر باشد مثل همان لاسهو می شود، ولی تمام نسخ حدیثی لیس علیک شیءٌ یا لیس علیه شیءٌ، که شیءٌ هم یعنی حکم وضعی که جاهای دیگر است اینجا نیست حکم وضعی جاهای دیگر چه بوده؟ بنابر اکثر، اینجا بنابر اکثر لزومی نداریم پس تخییر، پس تخییر در نافله به خوبی استفاده می شود.
یکشنبه 20 تیر 1395
|