صلاة جلسه هشتاد و سه
بسمه تعالی
شیخ طوسی یک شاگردی دارد ابن حمزه صاحب وسیله بعضی ها هم می گویند ایشان شاگرد پسر شیخ طوسی است، کتابی دارد به نام الثاقب فی المناقب ایشان نقل می کند که امام جواد در سفر مکه در منطقه زواله آنجا پیاده شدند و توقفی کردند، دیدند که زنی کنار گاو مرده ای نشسته است و اشک می ریزد پرسیدند چه شده؟ او گفت که تنها وسیله زندگی من همین گاو بود که این هم مرد، حضرت فرمود که ناراحت نباش و یک دعایی کردند و با پا یک لگدی به گاو زدند و گاو زنده شد زن فریاد زد عیسی بن مریم است. حضرت فرمود اینطور نگو ولکن اوصیاء انبیاء وصیّ پیغمبر هستم، به تناسب امروز این را عرض کردم ولی مرتبتا به آیه سوره حدید گاوی را زنده کردند. دل های مرده گاهی خیلی سخت تر از گاو مرده است، حالا اگر قوه تخیل را در حیوانات بپذیریم که ما می پذیریم نقص مجرده دارند ولی نقص مجرده آنها با نقص مجرده انسان خیلی فرق می کند. گاهی دل ها می میمیرند ولی خداوند دل های مرده را زنده می کند خیلی مهم تر از زنده کردن یک گاو است وعلم انّ الله یحیی العرض بعد موتها زمین مرده را پس از مردن زنده می کند، زمین به حسب آن چیزی که در مفاهیم قرآنی عرض کردیم نه فقط این کره زمین است زمین دل، در برابر نیروهای آسمانی که از سماء افق معنویت نازل می شوند در سرزمین دل، عامل این زندگی چیست؟ انّ المصّدقین والمصّدقات و اقرض الله قرض الحسنات آیه رعد در سوره حدیث در راه خدا انجام وظیفه کردن موجب حیات دل است. صحبت این بود که سهو در نوافل جریان ندارد البته بعد بحث می شود که منظور رکعات است یا در افعال هم هست، عبارتی که خواندیم لاسهو فی نافله اطلاق داشت می خواد نافله یک رکعتی یا دو رکعتی یا بیشتر نافله چهار رکعتی هم داریم، نافله هشت رکعتی هم داریم بنابر آن نقلی که راجع به عید غدیر نقل شده است تمام اینها نافله هستند. پس نافله اختصاص ندارد به نوافل مرتبه یومیه کل نمازی که به ذات مستحب است نافله است دلیل ما هم اطلاق روایت اول از باب 18 صحیح محمد بن مسلم که دیروز هم خواندیم سئلته عن السهو فی النافله قال لیس علیک شیءٌ هیچ تکلیفی نداری یا حکم وضعی نداری که دیروز توضیح دادیم. ولی در خصوص نماز وتر یکی دوتا روایت داریم یک قدری کار را مشکل کرده است قاعده همین است که سهو در آنجا نباید اعتبار داشته باشد نافله است دیروز هم توضیح دادیم اعتباری ندارد یعنی بنابر اقل یا اکثر الاّ ان یکون اکثر مفسدا بنابر بر اقل یا اکثر مگر اینکه اکثر مفسد باشد مقتضی لیس علیک شیءٌ یعنی آن وضعی که در فریضه بود اینجا نیست در فریضه بنابر اکثر بود اینجا بنابر اکثر نیست، بنابر اکثر نیست یک معنا هست که بنابر اقل است و یک معنا این است که آنچه که به نفعت هست آن حکم را ندارد به هرحال در وتر یک مشکلی داریم یکی دوتا روایت است، درباب دوم از ابواب خلل روایت هفتم اینطور دارد عن ابی عبدالله(ع) سئلته عن الرجل یشک فی الفجر از امام پرسیدم کسی در نماز فجرش شک کرد یعنی شک در رکعات قال یعید، نمازش باطل است قلت المغرب قال نعم آن هم یعید بعد خود حضرت فرمود والوتر والجمعه اگر در اینها هم شک کرد نمازش باطل است و باید اعاده کند حضرت وتر و جمعه را اضافه کرد من غیر ان اسئله سوال نکرده بودم حضرت این را تفضلا اضافه کرد، پس نماز دو رکعتی و سه رکعتی در فریضه در نماز وتر که نافله در نماز جمعه که در زمان غیبت تخییر در تمام انواع سه گانه نافله وتر تخییری جمعه فریضه فجر و مغرب فرمود نماز باطل است اگر شک کردید. یک روایت دیگر هم در همین باب دارد روایت چهاردهم از خصال باسناد صدوق عن علی(ع) فی حدیث الاربعه مأة حدیث معروفی که حضرت چهارصد حکم را بیان کرده است در خصال کل این آمده است معروف است به حدیث اربعه مأة . حضرت امیر(ع) اینطور فرمود: لایکون السهو فی خمس در پنج مورد سهو نیست، سهو نیست یعنی صحیح هست یا باطل است؟ از جملات بعدش معلوم می شود که یعنی باطل است. قبلا خواندیم که لاسهو فی نافله و لاسهو فی سهو در روایت نوادر ابراهیم بن هاشم صحبت شد که چه معنا کنیم گفتیم جامع، حکم سهو نیست بعضی جاهایش بطلان است و بعضی جاهایش صحت است که توضیح دادیم در آن روایتی که خواندیم، حالا اینجا سیاقش همه بطلان است لایکون سهو فی خمس فی الوتر والجمعه والرکعتین الاولتین من کل صلاة مکروبه رکعت اول و دوم تمام فرائض و فی الصبح دو رکعتی فریضه در مغرب هم جای سهو نیست پس این نشان می دهد که وتر هم جای سهو نیست یعنی اگر سهو شود مبطل است. در روایت 15 همین باب عن ابی عبدالله(ع) سئلته عن رجل صلّ الفجر فلایدری صلّی رکعةً او رکعتین یک کسی نماز صبح خواند نمی داند یک رکعت خوانده است یا دو رکعت قال یعید، نماز باطل است فقال له بعض اصحابنا و ان حاضر والمغرب بعضی از اصحاب پرسیدند که مغرب چطور قال والمغرب فقلت له ان والوتر می گوید من گفتم وتر هم همین طور است؟ قال نعم، والوتر والجمعه این روایات همه وتر را خارج کرده است، در این سهو جریان ندارد با اینکه نافله است. دلیل نافله اطلاق داشت که در نافله سهو نیست ولی این روایات اینطور دارد. نماز جمعه را در چندین روایت داریم که اگر امام جماعت در نماز جمعه اشتباه کند یا شک کند نماز باطل است اما در وتر نافله است، آن وقت چطور این را جمع کنیم، حالا قبل از اینکه بخواهیم این را جمع کنیم چرا در ذهن راویان وتر آمده است؟ چون سوال ها و جواب ها در فرائض است، مثلا شفع را نپرسیده اند و وتر را پرسیده اند، به چه جهت این در ذهنشان آمده است؟ احتمال می دهیم که یکی از توجیحات هم همین است که منظورشان از وتر چون قبلا هم خواندیم که وتر دو اصطلاح دارد گاهی وتر گفته می شود به همان نماز یک رکعتی وتر گاهی وتر گفته می شود به مجموع شفع و وتر چون مغرب را امام فرموده است که سهو در آن جریان ندارد آناً در ذهن می آید پس میزان سه رکعتی بودن است و این هم سه رکعتی است به نظر می رسد که این است. حالا علی ای حال چطور جمعش کنیم. وجوهی گفته شده برای جمع این روایات، در وسائل جمع به استحباب کرده است یعنی در نماز نافله سهو جریان ندارد ولی این روایتی که می گوید این اعاده دارد اینها استحباب یعنی تصرف در هیئت، در ماده جای تصرف نداریم برای اینکه آن نافله است و این هم نافله تصرف در هیئت کرده اند یعنی در نافله سهو جریان ندارد اما در خصوص وتر مستحب است که این را مضر حساب کنید و نماز را اعاده کنید. این یک وجه گفته شده است. بعید هم نیست بگوییم تصرف در هیئت اما چرا تصرف در ماده نکنیم آن که مقدم است. جمع به اطلاق و تقیید و جمع به عموم و خصوص اینکه مقدم بر تصرف بر هیئت است اکمل علما لا کتب النحویین این را شما جمع می کنید اطلاق و تقیید به عموم و خصوص جمع نمی کنید به تصرف در هیئت که اکمل العلما واجب است این مثلا نفی وجوب است فقط و مانند اینها، تصرف در ماده اطلاق و تقیید عموم و خصوص مقدم است بر تصرف در هیئت اصلا تصرف در اطلاق و تقیید و همینطور جمع به عموم و خصوص این را تعارض نمی بیند در عرف مقننین در عرف قانون، عرف محاوراتی کوچه بازاری چرا، اگر بگوید دیروز همه رفقا خانه ما بودند یکی نباشد تعارض می بیند ولی در عرف قانون گذاری اینطور نیست رسم بر این است یک قانون می آورند و بعد تبصره می آورند و یک چیزهایی را بر می دارند از آن این رسم است. در عرف قانون گذاری اطلاق و تقیید و عموم و خصوص تعارض حساب نمی شوند بنابراین نباید برسد به تصرف در هیئت ولی بعضی اینطوری از جمله مرحوم شیخ حرعاملی در وسائل تصرف در هیئت کرده است این روایاتی که می گوید یعید گفته است استصحاب. بعضی های دیگر هم گفته اند که منظور از این وتری که در این روایات می گوید اعاده دارند که سه روایتش را خواندیم که شاید بازهم باشد روایات دیگر به هرحال بعضی اینطور جمع کردند که این روایاتی که می گوید اعاده دارد سهو در نماز وتر منظور وتر واجب است نه این وتر مستحبی، وتر واجب چیست؟ به نذر و مانند اینها واجب می شود. جوابش این است که این اختصاص به وتر ندارد که، اگر نمازهای دیگر هم با نذر با قسم و مانند اینها واجب شد آن ها هم همینطور است. وجه سوم مرحوم صاحب حدائق جمع کرده است، مرحوم حاج آقا رضا همدانی هم مثل اینکه این جمع را پذیرفته اند و آن این است که منظور از وتر همانطور که گفتیم آنچه که در گذشته ها توضیح دادیم که منظور مجموع سه رکعت است شفع و وتر آن وقت شک می کند در شفع و وتر در تعداد رکعات این شک می شود در اصل وجود آن رکعت آخری، در شک در وجود که بعضی شک اعتبار ندارد یعنی باید حساب کنیم و باطل اعلام کنیم و بیاوریم اصلا نمی داند نماز خوانده است یا نخوانده است اینجا جای شک نیست و باید اتیان کند. ما شک در رکعات می گوییم اعتبار ندارد نه شک این که اصلا آوردم یا نیاوردم آن که اعتبار دارد، چه فریضه و چه نافله شک کند که انجام دادم یا ندادم اینجا اعتبار دارد و باید بیاورد مگر اینکه در فریضه بعدالوقت و چیزهایی که قبلا خواندیم. خلاصه اینها اینطور می گویند که وتری که در این روایات گفته است که اعاده دارد نه منظور آن نماز یک رکعتی نماز شب است منظور شفع و وتر است آن وقت شک می کنیم در آنها در شک در رکعات معنایش این می شود که رکعت آخری را اصلا آوردم یا خیر با اینکه نماز مستقلی است پس آوردم یا نه معنایش این است که اتیان کردم یا نه، شک در اصل اتیان که مسلما باید از اول بیاورم، این را مرحوم صاحب حدائق و حاج آقا رضا همدانی می گوید. این فرمایش اینها به نظر نمی رسد درست باشد، برای اینکه اگر شک در اتیان است یعید معنا ندارد، حضرت می فرماید اگر شک کرد در وتر اعاده کند، اعاده یعنی اینکه دوباره بیاورد. اگر منظور این است که شفع را دوباره بیاورد که اعاده شود این خلاف آن ادله می شود که می گوید در نافله سهو نیست و اگر منظورتان این است که نمی داند که این یک رکعت را آورده است یا خیر که آن وقت اینجا اعاده معنا ندارد شما می گویید شک در اتیان است و اعاده معنا ندارد. علی ای حال جمع بین این روایات را چطور انجام دهیم؟ به نظر می رسد که بهتر است که بگوییم همان جمع عام و خاص اطلاق و تقیید لاسهو فی نافله الا در نماز وتر، در نماز وتر اگر شک کردید باید اعاده کنید. اگر منظور از وتر مجموعه شفع و وتر باشد شک به هرکجا باشد اعاده می شود چه در رکعت آخری باشد که می شود اصل اتیان و چه دو رکعت اولی باشد که شک در رکعات است و اگر هم منظور خصوص نماز وتر است بنابراین نماز وتر هم اگر شک کرد که یک رکعت خوانده یا بیشتر باید نماز وتر را اعاده کند با اینکه خوانده است اما شک می کند در یک رکعت و دو رکعتش، این شک در اتیان نیست شک در تعداد رکعات است. و تعجب می کنم که چطور مرحوم صاحب حدائق و مرحوم حاج آقا رضا حالا اگر چنانچه آنطور هم معنا کردند چطور شک در وتر را حتما معنا کردند که در شک در ایجاد در اتیان اصل، در نماز بعد شک می کند یک رکعت خوانده است یا دو رکعت اینجا چه، بنابراین به نظر می رسد که باید تخصیص بزنیم، سه روایت داشتیم که شک در وتر موجب اعاده است پس ادله کلی می گفت که نافله اعاده ندارد و سهوش اعتبار ندارد این چندتا روایت می گوید در وتر اینطور نیست حالا چرا؟ به خاطر اهمیتش است مگر نمی شود خدا به یک نافله ای اهمیت بدهد، چرا اهمیت داده است انّ الله وترٌ یحبّ الوتر، خدا فرد است و از فرد خوشش می آید یا به هردلیل دیگری اگر در وتر شک در رکعات کردید ولو نافله است ولی موجب اعاده است. گفتیم در نماز نافله لیس علیک شیءٌ یا لیس علیه شیءٌ به نسخه ای که صاحب حدائق داشت لیس علیک سهوٌ اینها را جلسه قبل توضیح دادیم، حالا اگر لیس علیک شیءٌ که بیشتر این است یعنی آن حکم که در جاهای دیگر است در نافله نیست، در نافله نیست معنایش این می شود که لک الخیار بنابر اقل بگذارید یا بنابر اکثر اگر موجب فساد نشود و موجب زحمت شما نشود، افضل کدام است؟ آقایان تصحیح کردند الافضل البناء علی الاقل هم موافق با استصحاب است شک می کنیم که یک رکعت آوردیم یا دو رکعت بنابر یک رکعت بگذاریم در تمام نوافل هم مقتضی استصحاب است و هم ادعای اجماع شده است مرحوم صاحب جواهر هم این را نقل کرده است. عبارت جواهر این است لو شک فی الوتر بنا علی الرکعة همان اقل وقتی در وتر اینطور شد در جاهای دیگر که به طریق اولی است ولم تبطل نماز باطل نیست خلافا به آن روایات می گوید للاجماع فی المصابیح، مصابیح برای بحرالعلوم آنجا نقل اجماع شده است بعد خودش می گوید ان لم یکن محصلا امکان دارد که اصلا اجماع محصل هم باشد، حالا ببینیم که یک اجماع اگر ثابت شود و دو استصحاب که مقتضی اقل است و سه از بعضی روایات هم این را استفاده می شود. در همین باب 18 دوتا روایت داریم، 1- صحیحه محمدبن مسلم که بارها خواندیم سئلته عن السهو فی النافله قال لیس علیک شیءٌ هیچ حکمی ندارد، مهم این است در روایت دوم اینطور دارد این روایت اول را علاوه بر شیخ طوسی کلینی هم نقل کرده است آن وقت کلینی دنبال این می گوید و روی انّه اذا سهی فی النافله بنا علی الاقل می گوید روایت شده است که اگر کسی در نافله شک کرد بنابر اقل بگذارد. این دو روایت را اگر ما بخواهیم با هم جمع کنیم، این بنا علی الاقل الزام که نیست، ظهور اولیه این است ولی خود کلینی روایت قبلی دارد لیس علیک شیءٌ یعنی الزامی ندارید نه الزام تکلیفی و نه الزام وضعی بنابراین جمع این دو روایت یعنی بنا علی الاقل یعنی استصحاب نه بنا علی الاقل یعنی الزام، اگر الزام باشد با لیس علیک شیءٌ جور نیست. پس لیس علیک شیءٌ می شود اختیار با شما این هم می شود استصحاب. منتهی این اولا مرسله است ثانیا اگر هم مرسلات را در مستحبات قبول کنیم این می شود از باب تسامح در ادله سنن، تسامح در ادله سنن معنایش این است که آسان بگیر، مستحب است الزامی که نیست معنای تسامح این شد نه معنایش این است که استحباب ثابت می شود شما حکم به استحباب نمی توانی از نظر فتوا بکنی ولی عملا می شود انجام داد به رجاء ثواب تسامح در ادله سنن معنایش این است که آسان بگیر رجا معنایش این می شود. قبلا هم یک بحثی داشتیم که اساسا تسامح در ادله سنن را بزرگان فرموده اند رجاء مشکلی ندارد به رجاء ثواب اما برای روایات ضعیفه نیست برای روایت موثوقه و معتبره است، روایت ضعیف اصلا مصداق بلاغ نیست، اخبار من بلغ باید بلاغ حساب شود اگر کاذب باشد جعّال باشد وضّاع باشد، دروغ گو باشد بلاغ نیست اصلا، یک دروغ گو خبری به ما داد و خود ما هم می دانیم که دروغ گو است، این بلاغ نیست. حالا اگر در شخص دروغ گو بلاغ صادق نشد در مصدوق الثقه بودن هم مشکوک البلاغ است اگر مشکوک البلاغ شد موضوع آن روایات محقق نیست. به نظر بنده منظور از روایات تسامح و روایت من بلغ منظور در اخبار معتبره است. آدم ثقه هم ممکن است اشتباه کند. می خواهد بگوید اگر از ثقه ای مطلبی به شما رسید از قول اهلبیت به این قول ثقه عمل کنید ولی واقعش اینطور نباشد نه اینکه بگوید به اخبار ضعاف عمل کن، به اخبار غیر معتبره عمل کن. من نظرم این است و ندیدم کسی از بزرگان این مطلب را بگوید ولی علی ای حال نظر من این است. غیر از همه اینها می شود برای اقل به اصل برائت هم تمسک کرد. برائت اگر بگوییم که اختصاص ندارد به تکلیف الزامی، تکالیف غیر الزامی را هم می گیرد. برائت از احد طرفین برائت از اقل و برائت از اکثر، اقل تعیّن ندارد و اکثر هم تعیّن ندارد این هم مقتضی این می شود که بنابراین خصوصیتی ندارد یکی از اینها و بنابراین به همان اقل می شود انجام داد. منظور از نماز نافله چیست؟ نافله آن است که بالاصل مستحب باشد ولو بالعرض واجب باشد یا اینکه بالاصل واجب بوده بالعرض مستحب شده است صلاة معاده، اعاده های احتیاطی و مانند اینها، منظور از نافله کدام یک از اینها است؟
یکشنبه 20 تیر 1395
|