صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 94-95

صلاة جلسه نود و سه




بسمه تعالی
مسئله 5 مرحوم سید در فروع علم اجمالی ذکر کرده اند این هست که اگر مصلی شک کرد که این رکعتی که دستش هست رکعت آخر ظهر است یا رکعت اول نماز عصر است؟ البته یک علم اجمالی است به یک معنا برای اینکه اجمالا می داند که یا ظهر است یا عصر و نمی داند کدام است. مثل اینکه یک جایی می داند یا این حرام است یا او و نمی داند کدام است. بالاخره این هم یک علم اجمالی است. اگر نماز ظهر باشد باید بعد از دو سجده تشهد و سلام و نماز را تمام کند اگر نماز عصر باشد باید ادامه دهد چند رکعت دیگر هم به آن ملزم کند، بالاخره دو تکلیف محتمل است. مرحوم سید به طور یک جا فرموده اند که بنابر این می گذارد که ظهر است و نماز را به عنوان ظهر تمام کند بعد عصر را بخواند.
حالا واقعیت این هست که دوجور است، یک وقت هست که می شود مصداق قاعده تجاوز و فراغ حسابش کرد، یک وقت هست که نمی شود. اگر بتوانیم مصداق تجاوز و قاعده فراغ حسابش کنیم بنابراین باید بگوییم نماز ظهر تمام شده است و این که دستش هست نماز عصر است، اگر نتوانیم مصداق تجاوز و فراغ بگیریم خواه ناخواه صورت دیگری پیدا می کند باید بگوییم که آخر ظهر است همانطور که سید فرموده اند.
حالا چطور می شود که مصداق فراغ و تجاوز قرار دهیم، درجاهایی که قاعده تجاوز جاری می کنیم چطور است، اینطور نیست که حتما بیّنه قائل شود دو شاهد عادل بیایند بگویند تجاوز عن محله، بلکه به وجدان خود شخص ارجاع داده می شود. خودش خودش را می بیند که از آن محل گذشته است می شود مصداق تجاوز اینجا هم یک وقت هست که شخص می بیند که خودش در حالت نماز عصر است یعنی احساس می کند که در نماز عصر است و خودش در نماز عصر می بیند بنابراین اگر در نماز عصر خودش را می بیند یعنی تکبیرة الاحرام برای عصر گفته است حمدو سوره برای عصر گفته است حالا یک لحظه شک بر او حاصل شد ولی خودش را در نماز عصر می بیند اگر اینطور باشد بنابراین این نمازی که دستش هست عصر است، تجاوز عن محل ظهر مصداق تجاوز از ظهر است و مصداق قاعده فراغ است نسبت به ظهر نماز ظهر باید بگوییم درست است و تمام شده است و هذا عصر است تکمیل می کند ادامه می دهد و نماز عصر پایان می دهد و درست است.
ولی یک وقت هست که اینطور نیست خودش را درحال نماز عصر نمی بیند بلکه همانطور که مرحوم سید فرموده است واقعا یک شک مستقر است که نمی داند ظهر است یا عصر است. در صورت اول یک شک بدوی است ولی خودش را می بیند که در نماز عصر است تکبیر را گفته است حمدو سوره را خوانده است حالا یک لحظه این شک برایش پیدا شده است که آخر ظهر بوده یا اول عصر بود ولی دقت که می کند خودش را در عصر می بیند اما در اینجا به صورت یک شک مستقل واقعا مردد است بین کونه ظهرا او عصرا اینجا قاعدتا نباید فارغ از ظهر شود و تجاوز از شود، اینجا باید به عنوان نماز ظهر تکمیل کند، دو سه دلیل می شود اقامه کرد:
1- قاعده اشتغال در یک چنین حالتی که یک شک مستقری دارد پس نمی داند ظهر را انجام داده است یا نداده است، قاعده اشتغال، اشتغال یقینی برائت یقینی می خواهد باید این بگوید من هنوز نماز ظهرم را انجام ندادم.
2- استصحاب، نمی داند نماز ظهر را کامل انجام داده است یا نداده است استصحاب، استصحاب بقاء ظهر یا استصحاب بقاء این مکلف در ظهر یا استصحاب کون الظهر علی عهده این مکلف فرقی نمی کند بالاخره اینها استصحاب است و طبق این استصحاب باید نماز ظهر را تکمیل کند بعد نماز عصر را شروع کند.
 قد یقال این استصحاب یک اشکالی دارد و آن اشکال این است که شما استصحاب بقاء نماز ظهر می کند، بقاء عهده مکلف نسبت به نماز ظهر و این تعبیرات مختلفی که عرض کردم اما این اثبات نمی کند که این صلاتی که در آن هستید این نماز ظهر است، استصحاب می کنیم که نماز ظهر به عهده شماست اما لایثبت کون هذه الصلاة ظهرا ما بحثمان این است این نمازی که الان شروع کرده است آخر ظهر است یا اول عصر است، استصحاب شما می گوید عهده شما به نماز ظهر باقی است اما اینکه هذا ظهرٌ این یک چیز دیگری است اگر بخواهیم با آن استصحاب این را ثابت کنیم می شود اصل مثبت، نظیر این معنا اینکه در یک حوزی کر بوده حالا آب هست و شک داریم که این آب کر هست یا کر نیست، اگر استصحاب کنیم که قبلا در این حوز کر بود پس حالا هم کر هست آیا می شود استصحاب کرد که الان هم کر هست اما لایثبت هذا الماء کرًّ این می شود اصل یثبت، قد یقال که پس این استصحاب به درد نمی خورد. اگر این شک دارد که هذا الرکعة آخرالظهر است او اول العصر است شما استصحاب بقاء ذمّه مکلف را نسبت به نماز ظهر می کنید می گویید قبلا ذمه تو مشهور بوده به نماز ظهر و الان هنوز عهده نماز ظهر باقی است.
اما ما این را نمی خواهیم که بگوییم که نماز ظهر هنوز به عهده ما هست، استصحاب بقاء نماز ظهر به عهده ما، ما می خواهیم اثبات کنیم که رکعتی که الان دست ما هست نماز ظهر هست نه اول عصر، بنابراین استصحاب بر اینکه بقائ نماز ظهر بر عهده مکلف استصحاب بقاء ظهر و استصحاب این وجوه مختلفی گفتیم، استصحاب اشتغال، استصحاب عدم برائت و انواع مختلفی که بیان کردیم این می گوید شما نسبت به نماز ظهر متعهد هستی، اما این رکعت، رکعت نماز ظهر هست یا اول عصر است این را اثبات نمی کند، این یک اشکالی است.
احتمالا این اشکال وارد نیست برای اینکه اولا این لازمه نیست عین آن هست، بقاء ظهر در عهده شما، شما الان نماز ظهر می خوانید یا نماز عصر مردّد هستی، صحبت در این است که این نماز شما چه وضعی را دارد، شما اگر نماز ظهر به عهده تان باقی است یعنی باید ظهر تمامش کنید این یا ظهر است یا عصر است علم اجمالی داشتیم، اگر چنانچه ظهر به عهده شما باقی است بنابراین این عصر که نمی تواند باشد پس این ظهر هست. این را در عرف دو چیز نمی دانند ما در اثبات لازم و ملزوم در اصول میزان بقاء به نظر عرف هست وحدت قضیتین به نظر عرف هست. ما می خواهیم که وحدت قضیتین شود و این به نظر عرف هست.
در ثانی اگر هم شما بگویید دوتا ما لازم نیست که آن یکی را اثبات کنیم، می گوییم استصحاب کردیم که ظهر به عهده شما باقی است دیگر لازم نیست بیش از این چیزی استصحاب کنیم همین که ظهر به عهده شما باقی است ظهر را تمام کنید، بنابراین می شود گفت اشکالی در استصحاب نیست.
بنابراین شبیه این مسئله می شود اگر کسی وقت باقی است نمی داند نمازش را خوانده است یا نخوانده است، استصحاب می کنید عدم نماز خواندن را قبلا نماز نخوانده بوده حالا هم نخوانده است. نتیجه می گیرید که الان باید بخواند. استصحاب می کنید عدم قرائت نماز ظهر را در این وقت، این یک امر کلی است باید بلند شود و یک نماز بخواند این می شود شخصی اینها را دو چیز حساب نمی کنند.
پس سید هم منظورش همین بوده است که این رکعتی که در دستش هست کلا نمی داند برای آخر ظهر هست یا اول عصر است ولایری نفسه متصدیا بعصر بلکه شک مستقر دارد فکر می کند حل نمی شود یا آخر ظهر هست یا اول عصر اینجا خواه ناخواه اشتغال اثبات می کند که هنوز در ظهر هست، استصحاب اثبات می کند که هنوز در ظهر هست و اشکالی هم که بخواهیم بگوییم مثبت است در استصحاب این را هم جواب دادیم.
مسئله 6: اگر کسی در نماز عشاء شک کرد بین سه و چهار بعد از این شک متوجه می شود که نماز مغرب را اصلا نخوانده است، اینجا قاعدتا باید بگوییم نمازش باطل است برای اینکه وقتی نماز مغرب را نخوانده است اول باید نماز مغرب را بخواند به مقتضای قاعده ترتیب نمی توانیم بگوییم اینجا ترتیب ثابت شود، ترتیب درباره سهو کل نماز است، اگر کسی نماز عشا را خواند بعد از فراغ نماز عشا متوجه شد که مغرب را نخوانده است اینجا گفته می شود ترتیب لازم نیست نماز مغرب را بعدا بخواند بعد از عشا ولی الان در داخل نماز عشا است و شک کرده در بین سه و چهار اینجا که نمی توانیم بگوییم ترتیب ملغی است. برای اینکه تتمه عشائی که بخواهد ادامه دهد اگر بخواهد نماز عشاء بخواند می شود اسقاط ترتیب عمدا برای اینکه الان فهمیده است که مغرب را نخوانده است راجع به تتمه عشاء تقدیم عشاء بر مغرب شده است عمدا، الغاء ترتیب شده است عمدا بنابراین اینجا باید بگوییم باطل است برای اینکه نماز مغرب را نخوانده است و مغرب یقینا مقدم است هیچ کاری نمی شود کرد.
اما اینکه عدول کند به مغرب می شود باطل قطعی برای اینکه ادله عدول که اینجا را نمی گیرد، اگر بخواهد عدول کند به نماز مغرب یعنی شک در نماز مغرب می شود عدول در جایی است که موجب فساد نشود اینجا موجب فساد می شود و شک در رکعات نماز مغرب مثل نمازهای دو رکعتی می ماند مثل اولیین نماز چهار رکعتی می ماند و باطل است.
حالا یک مطلبی هست و آن اینکه بگوییم ادله ترتیب در مشابه این موارد هم ملغی، ازجمله کسانی که این عقیده را دارند مرحوم آقای نائینی(ره) ادله ترتیب در یک چنین مواردی هم که وسط نماز هستیم ملقی، اگر اینطور گفتیم به عنوان نماز عشاء خوانده است و بقیه اش را هم بخواند عشاءً نماز مغرب را بعد از عشاء بخواند اما دلیلی پیدا نکردیم برا این حرف مرحوم آقای نائینی. مرحوم آقای نائینی مرد بزرگواری است ایشان معتقد است که ترتیب در اینگونه موارد هم کلا ملغی و الغا شود ولی این را چطور قبول کنیم.
صریح روایات در باب نیت و صریح روایات در باب مواقیت مخصوصا باب 63 مواقیت آنجا هست هذه قبل هذه، هذه نماز ظهر قبل از هذه نماز عصر، هذه یعنی همه اش نه بعضی هایش، یا در روایات دیگر تصحیح می کند صلّ ظهر ثمّ صلّ العصر بنابراین ما با ادله ترتیب نمی توانیم کاری کنیم البته اگر لسانش سست بود می توانستیم بگوییم که لاتعاد حاکم، ادله می گوید ترتیب ولی لاتعاد حاکم، لاتعاد می گوید نماز اعاده دارد فقط در اخلال به طهور و وقت و قبله و رکوع و سجود، ترتیبی جز این پنج تا نیست می توانستیم بگوییم لاتعاد حاکم است بر ادله ترتیب ولی ادله ترتیب قوی هست. میزان حکومت قوت و ضعف عبارت و تعبیر است. ادله ترتیب قوی هست و نوعا فقها هم پذیرفته اند و مشهور هم نظرش همین است که اگر کلا بعد از نماز فهمیده بودیم یعنی نماز عشاء را خواندیم بعد از نماز عشاء فهمیده بودیم که نماز مغرب را نخوانده بودیم اینجا می شود بگوییم که ترتیب ملغی، نسیان است و لاتعاد ، ولی در خصوص ترتیب می گویند که ترتیب اینجا ملغی هست این را نمی شود پذیرفت.
یک مطلب دیگری هم ایشان هست که قبلا گفتیم و آن این است که وسط نماز عشاء که الان وارد شده نماز مغرب را بخواند، یادش افتاد در نماز عشا که مغرب را نخوانده است ادله عدول هم اینجا را نمی گیرد همین الان شروع کند الله اکبر وسط نماز عشاء مغرب را بخواند بعد از تمامیت مغرب ادامه عشاء که گفتیم در فقه ما فقط در نماز آیات نماز یومیه هست که مثلا وسط نماز آیات فهمید که نماز عصرش درحال قضاء شدن هست اینجا وسط نماز آیات نماز یومیه اش را می خواند بعد ادامه نماز آیات، آنجا را ما داریم جای دیگری ما چنین چیزی نداریم و این خلاف متعارف و خلاف قاعده هست قطع نماز به خاطر نماز دیگری.
پس یک ادله ترتیب قاطع هست و قطعی هست مسئله اش باید طبق ادله ترتیب عمل شود، ادخال صلاة فی صلاة هم خلاف قاعده و خلاف متعارف هست مشهور بنابراین چاره ای نیست باید بگوییم این نماز باطل است، بر می گردد نماز مغرب را می خواند و بعد نماز عشا را می خواند.




   دوشنبه 28 تیر 1395




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما