بسمه تعالی
صحبت اين بود
که در نمازهاي مستحبي قيام و لو افضل است ولي لزومي ندراد مي شود جالسا نماز
خواند. ماشيا هم مي شود نماز خواند. در ابواب قبله ابواب14 و 15 و 16 در باب شرطيت
قبله براي نماز روايات متعدد هست که مي شود در حال مشي نماز بخواند. در روايت 6
باب15 تصريح دارد که راکبا هم مي شود نماز خواند سوار مرکب نماز بخواند. پس قيام،
جلوس، مشي، هرسه درست است قيام افضل است در بعضي اين روايات هم خوانديم از جمله
روايت 3 باب4 قيام ان الصلوة قائما افضل من الصلوة قاعدا.
در بعضي از روايات
داشت که اگر قاعده نماز بخوانيد دوبرابر بخوانيد که کلمه يضعف داشت که رواياتش را
خوانديم. يک روايت داشتي که حضرت فرمود اين شما نيست مال شما همان طبق متعارف
بخوانيد حساب مي شود. تويش مانديم که يعني چه؟ يکبار ديگر يک مرور بشود براي فهم
کلام اهلبيت مَنْ صَلَّى وَ هُوَ جَالِسٌ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ كَانَتْ صَلَاتُهُ
رَكْعَتَيْنِ بِرَكْعَةٍ وَ سَجْدَتَيْنِ بِسَجْدَةٍ فَقَالَ لَيْسَ هُوَ هَكَذَا هِيَ
تَامَّةٌ لَكُمْ. مرحوم خوئي مي گويند اين سند که ندارد چون بطائني در آن نيست به
درد نمي خورد اين را عرض کرديم رواياتي که از بطائني نقل کرديم دوران سلامتش هست و
الا پيش کلب منفور حديث نمي گرفتند.
اشکال دوم که ايشان
مي گويند اين َ سَجْدَتَيْنِ بِسَجْدَةٍ يعني چه؟ دو رکعت يک رکعت طبق روايات بود
که خوانديم، دو برابر بشود اضعاف بشود. اما سجدتين به سجده يعني چه؟ لذا مي گويند
عبارت نا مفهوم است و از اين جهت هم روايات را ترک مي کنند.
ظاهرا مي شود
از اين هم جواب داد اين رکعت را به معني رکوع گرفته به معني سجده، رکعتين يعني دو
رکوع يک رکوع، دو رکعت يعني چون يک رکعت يک رکوع دارد. عبارت اخراي همين است که دو
رکعت يک رکعت. دو رکعت يک رکعت يعني يک رکوع يک رکعت است. به تناسب اينکه يک رکعت يک
رکوع است، سجده را هم گفته. سجدتين هر رکعتي را يکي حساب بکند در حقيقت عبارت اخراي
همان است که دو رکعت يک رکعت بشود منتهي سجدتين به سجدتين، دو سجده که يک سجده نمي
شود، منظور به سجده اي کامل يک رکعت. سجده کامل يک رکعت دو سجده است ولي در يک
رکعت که شد يک رکعت حساب مي شود.
به عبارت ديگر:
دو رکعت يک رکعت حساب کن يعني دو رکوع را يک رکوع حساب کن يعني معنايش اين است که
دو رکعت را يک رکعت حساب کن.
حالا اين جوري
حلش کنيم. حالا هِيَ تَامَّةٌ لَكُمْ مانديم اين يعني چه؟ حضرت خطاب به ابوبصير مي
کند که براي شماها لازم نيست که دو برابرش کنيد، اين تام است براي شما. لَكُمْ يعني
چه، يعني چون خواص اصحاب هستيد، شيعه هستيد. اين به چه معناست؟
بعيد نيست
منظور اين باشد که چون معتقد به امامت هستيد و در اين مصير هستيد همان يک رکعت شما
کامل، قبول است. احتمالا بايد اين باشد که ديروز هم اشاره کرديم.
اين راجع به
جلوس بود. حالا راجع به مشي هم گفتم باب15 و 16 و 17 باب قبله روايات متعدد داريم
که مشي آن اشکال ندارد. آيا نائما و خوابيده مي شود نماز مستحبي خواند؟ اين هم
مورد متوجه هست بعضي گفتند مي شود همان طوري مي شود خواند.
آنها که مي گويند
نمي شود چون مي گويند کيفيت نماز توقيفي است بايد ما ببينيم شارع چه گفته و دليلي
بر خوابيند نداريم لذا منکرند.
محقق، شيخ اول
اينها مي گويند نمي شود لاصالة عدم الشرعيه نمي دانيم مشروع هست يانه اصل عدم است.
علامه حلي در
نهايه و تبعه صاحب جواهر و حاج رضاي همداني اينها مي شود اشکال ندارد. حالا سجده
را مهر به پيشاني مي گذارد و ايماء مي کند. مي گويند خلاصه لازم نيست که حتما قيام
يا قعود باشد چون اصلش که واجب نيست، کيفيت هم مثل اصل است. چيزي که اصلش مستحب
است و وجوب ندارد، کيفتش هم همين طور است. بنابر اين، خوابيده خواندن هم اشکالي
ندارد.
به علاوه بعضي
از روايات است يکي از آن روايات در ابواب نافله ماه رمضان باب7 روايت5 از ابو بصير
است. وقتي صحبت مي شود اين همه نماز خواند در شب رمضان حضرت مي فرمايد نشتسه نداده
خوابيده مي شود خواند فَصَلِّ وَ أَنْتَ مُسْتَلْقٍ عَلَى فِرَاشِكَ نماز بخوان در حالي که خوابيده
هستي. منتهي اين سندش مشکل دارد لذا از اين نظر نمي شود قبولش کنيم.
يک روايت هم
عامه نقل کرده از جمله در سنن ابي داود ج1. من صلي نائما فله نصف اجر القاعد.کسي
که خوابيده نماز بخواند اجرس مثل نصف اجر کسي است که نشسته نماز بخواند. نشسته هم
که نصف قيام بود، لذا خيلي ارزشش کم مي شود.
آن روايت ابوبصير
در سندش اشکال وجود داشت. اين روايت عامي هم سند ندارد اين هم از رده خارج است.
دليل ديگري
علامه و صاب جواهر آورده اند و آن اينکه ماشيا جايز است طبق رواياتي که خوانديم،
خوابيده هم که به طريق اولي جايز است. وقتي در رار رفتن قراري ندارد دائما در فعاليت
است دنبال کارهاي ديگرش هم ضمنا مي گوييم مي تواند انجام بدهد، او جايز باشد خوابيدن
که فقط متوجه خداست بگوييم به طريق اول جايز است. اين واقعا مشکل است که چطور مي
شود اثبات کرد اولويت خوابيدن را نسبت به مشي؟ و به چه بياني بگوييم که اين اولي
است؟ در ضرورت مسلما جايز است خوابيدن حتي در فريضه. در روايات متعدد داريم در
ضرورت مثل مريض و امثال آنها کسي که چشمش را عمل کرده آب مرواريد داشته در روايت
داريم که في عينه ماء، عمل کرده خوب نبايد سرش را خم بکند خوابيده نماز بخواند.
درباب 7 ابواب قيام روايات متعدد است.
7156- عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ
الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ
جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ
نُزِعَ الْمَاءُ مِنْ عَيْنَيْهِ ( يک کسي آب مرواريد را از چشمش گرفته) أَوْ
يَشْتَكِي عَيْنَهُ (يا يک کسي چشمش نارحت است) وَ يَشُقُّ عَلَيْهِ السُّجُودُ (که
سجده برايش سخت مي شود) هَلْ يُجْزِيهِ أَنْ يُومِئَ وَ هُوَ قَاعِدٌ أَوْ
يُصَلِّيَ وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ (نشسته و خوابيده نماز بخواند) قَالَ يُومِئُ وَ
هُوَ قَاعِدٌ.»
اما روايت اول
و سوم علاوه بر قعود، خوابيدن را مطرح مي کند.
7155- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ
الرَّجُلِ وَ الْمَرْأَةِ يَذْهَبُ بَصَرُهُ (آب چشمش مي رود) فَيَأْتِيهِ
الْأَطِبَّاءُ فَيَقُولُونَ نُدَاوِيكَ شَهْراً أَوْ أَرْبَعِينَ لَيْلَة (ما يک
ماه يا چهل روز را مداوا مي کنيمً) مُسْتَلْقِياً (خوابيده) كَذَلِكَ يُصَلِّي
فَرَخَّصَ فِي ذَلِكَ (حضرت به خوابيدن اجازه داد) بعدا به اين آيه تمسک کردند، وَ
قَالَ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ.»
در روايت سوم
هم اين است: 7157- الْحُسَيْنُ بْنُ بِسْطَامَ فِي طِبِّ
الْأَئِمَّةِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أرومية عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ
عَنْ بَزِيعٍ الْمُؤَذِّنِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي أُرِيدُ
أَنْ أَقْدَحَ عَيْنِي (آب فاسد را از چشمم بيرون بياورم) فَقَالَ لِي اسْتَخِرِ
اللَّهَ وَ افْعَلْ (حضرت فرمود از خدا طلب خير بکن و انجام بده) قُلْتُ هُمْ
يَزْعُمُونَ أَنَّهُ يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ أَنْ يَنَامَ عَلَى ظَهْرِهِ كَذَا وَ
كَذَا (دکترها مي گويند که به پشت بخوابيد) وَ لَا يُصَلِّي قَاعِداً (نشسته هم
نباشد) قَالَ افْعَل.»
البته اين
ندارد نافله و فريضه ولي از عبارتي که روي اينها حساس است يا مطلق است يا در خصوص
فريضه است.
علي اي حال
هرسه تاي آنها در ضرورت است اما اختيارا خوابيده نماز بخواند در اين روايات چيزي
را ثابت نمي کند.
بنابر اين خوابيدن
خواندن رجاءً شد، واجب که نيست اين مستحبي است به خاطر رجاء ثواب اين را خوابيده مي
خواند. درروايت هم داريم که در وقت خواب با وضو بخوابيد حالا اگر در رخت هستيد و
حال بلند شدن نداريد که وضو بگيريد تيمم کنيد. خاک تيمم هم نيست مي گويد بزن روي
همان لحاف ولي آقايان مي گويند که بايد گردو خاک در آن لحاف وجود داشته باشد هرچه
اثبات همچون قيدي مشکل است مگر چه قدر گرد و خاک روي لحاف مي ماند که با آن بشود تيمم
کرد. پيداست که به همين مقدار قناعت کردند.
يک دليل ديگري
که آوردند قاعده ميسور که الميسور لايسقط بالمعسور. ميسور اين فعلا به حسب حالش
خوابيدگي است. معسورش هم آن هم به حسب حال اين قيام و قعود است. چون معسور معنا
دارد: يک معنايش اين است که اصلا نمي شود يک معنايش اين است که فعلا حالش را
ندارد. اين هم دليل مي خواهد که ميسور را اين چنيني معنا بکنيم. مي توانيد برود
وضو بگيرد مي تواند اينجا بنشيند نماز بخواند. مي تواند ايستاده نماز بخواند ولي
حالش را ندارد. اينکه بگوييم حالش را ندارد بگوييم اين هم خودش يک نوع تنبلي است.
بگوييم معني ميسور و معسور، تنبلي است اين خودش يک مقدار مشکل است.
گفتيم ماشيا مي
وشد نماز مستحبي مي شود خواند. منظور اينکه اولا نماز مستحبي را در حال مشي، نه مشي
در حال نماز را مي خواهيم ثابت کنيم. مشي در حال نماز يعني شما داريد نماز مي خوانيد
وسط کار تصميم مي گيريد که بلند شويد راه برويد، اين دليل ندارد؛ چون بايد در حال
نماز استقرار داشته باشيد. اما مشي داريد مي کنيد در حال مشي داريد نماز خودتان را
مي خوانيد، اين اشکالي ندارد. يا از همان اول مشي و صلوة را با هم شروع بکنيد، اين
اشکال ندارد. اما نماز را در اينجا شروع کرده در حال قرار اما وسط نماز مي خواهد
بلند بشود راه برود، اين درست نيست. نماز در حال قرار بايد در همان قرار بايد
خوانده بشود. نماز مستحب و واجب از نظر قرار فرقي با هم ندارند. مثل اينکه در حال
قرار سجده و رکوع کامل انجام مي دهيم اما بخواهيم در نماز مستحبي با اينکه قرار
داريم و ايستاده ايم همين طور رکوع انجام بدهيم و هکذا. يک دليلي همچنيني نداريم.
آنکه دليل داريم اين است که ماشيا مي شود نماز مستحبي را خواند نه اينکه نماز
مستحبي که الآن مشغول هستيد در حال قرار، قرار را به هم بزنيد و در حال راه رفتن
انجام بدهيد، نه، براي اين دليل نداريم.
بنابر اين،
النافلة، نه، النافلة في المشي يا النافلة مع المشي. اين درست است.
مطلب ديگر اينکه
گاهي نذر مي کنند اين چطور است؟ نذر بکند که نماز نافله بخواند ماشيا يا قاعدا اينجا
چطور است؟ يک موقع نذر مي کند که نماز مستحبي بخواند خوب نماز مستحبي مي شود همين
طوري خواند. اما اگر قيد زد که مي خواهم نماز مستحبي را قاعده بخوانم، اين معنايش
اين است که نذر بکنيد بر نذر قيام، خوب آن رجحان ندارد، نذرش اشکال دارد. يک موقع
نذر مي کند که نماز مستحبي بخواند بعد آن نماز مستحبي را همه جور مي شود خواند، آن
اشکال ندارد. چون اصل نماز مستحبي هم رجحان دارد. يک وقت نذر مي کند که نماز مستحبي
را جالسا بخواند يا نذر مي کند نماز مستحب جلوسي، اين معنايش اين است که نذر کرده
در نفي قيام، نفي قيام هم که رجحان ندارد. بنابر اين يک مقدار مشکل مي شود اگر اين
جوري نذر بکنيم.
يک مطلب ديگر اينکه
در نماز مستحبي مي شود جلوس و قيام را تبعيض کرد؛ يعني يک رکعت را ايستاده بخواند
و يک رکعت را نشسته، اين هم اشکالي ندارد.
يک مطلب ديگر اينکه
مي شود يک کاري کنيم که هم بهره اي از جلوس ببرد و يک بهره اي هم از قيام. به اين
صورت: نماز را جالسا مي خواند بعد موقعي که مي خواهد رکوع کند بلند بشود بايستد از
قيام برود به رکوع و بعد هم برود به سجده. اين طبق روايات متعدد اشکال ندارد و
قائما حساب مي شود. براي اينکه اساس نماز رکوع است که قبلا خوانديم رواياتي که
الصلوة ثلثه سجود و ثلثه طهور که رواياتش را قبلا خوانديم. اساس، رکوع و سجود است.
قرائت را فقط نشسته خوانده اما رکوع و سجود را قياما بوده. اين ثواب قيام را دارد.
روايت متعدد هست در باب 9 ا ابواب قيام روايت اول. صحيحه زراره: 7160- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ
بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ
عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ
الرَّجُلُ يُصَلِّي وَ هُوَ قَاعِدٌ فَيَقْرَأُ السُّورَةَ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْتِمَهَا
(وقتي مي خواهد سوره را تمام بکند) قَامَ فَرَكَعَ بِآخِرِهَا (بلند مي ايستد و
رکوع مي رود) قَالَ صَلَاتُهُ صَلَاةُ الْقَائِمِ.»
عين اين مطلب
را حضرت به حماد بن عفان روايت2 از ابواب قيام. در اين روايت حضرت تصريح مي کند
حالا که حالا ما وقت نداريم که اين روايات را بخوانيم.
در روايت اول
داشت که فَيَقْرَأُ السُّورَةَ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْتِمَهَا، وقتي تمام کند
سوره را بخواند پس يک آيه هم خوانده باشد کافي است بلکه نصف آية اين هم کافي است.
نصف آيه را نشسته بخواند اما نصف آيه را ايستاده بخواند.
ولي در بعضي از
روايات دارد که آيتان 7161- مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ أَنَّهُ
قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَدِ اشْتَدَّ عَلَيَّ الْقِيَامُ فِي
الصَّلَاةِ فَقَالَ إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تُدْرِكَ صَلَاةَ الْقَائِمِ فَاقْرَأْ وَ
أَنْتَ جَالِسٌ فَإِذَا بَقِيَ مِنَ السُّورَةِ آيَتَانِ فَقُمْ وَ أَتِمَّ مَا
بَقِيَ وَ ارْكَعْ وَ اسْجُدْ فَذَاكَ صَلَاةُ الْقَائِمِ.»
آيا اين آيَتَانِ
قيد است. آن داشت ختم تا ختم نشده کافي است. اين دارد آيَتَانِ آيا اين قيد حساب مي
شود؟
در روايت سوم
هم ميزان را آخر آيه گرفته. بنابراين، اينها را نمي توانيم قيد حساب بکنيم بلکه
مراتب فضل است. اصلش هم که مستحب است براي مراتب فضل است.
مطلب بعدي که
جلوس که نصف قيام است حکمت چيست؟ در روايت هم داشتيم. هم اينکه نصفش مي باشد چيست
و هم اينکه مي توانيم دو برابرش کنيم چيست؟ خوب قيام با ذلت عبوديت سازگارتر است. يک
موقع کسي در مقابل نشسته است و تسليم است مي گويد آقا بفرماييد. اما يک کسي بلند مي
شود دست به سينه در مقابل مولا مي ايستد، اين با ذلت عبوديت سازگار تر است. لذا
متعارف است که ايستاده را احترام بيشتر مي دانند نسبت به نشسته. کانه شايد وجهش هم
اين باشد که نصف او حساب مي کنند و ذلت قيام بيشتر است، خوب نصف بدن کانه خارج از
عبوديت است؛ چون کسي که نشسته نماز مي خواند با پيشاني و دو دست هايش کار مي کند،
زانوهايش را روي زمين نمي گذارد، معنا ندارد که اصلا زمين بگذارد لذا زانو از مصير
خارج مي شود. به اعتقاد من سر انگشت هاي پا هم از مصير خارج مي شود. اولا سخت است
چون عدد نوعي ندارد بلکه شخصي است. نوعا عدد نوعي است و چيزي که عدد نوعي است اگر
شارع بگويد اين را بايد انجام بدهي تصريح مي خواهد، يک همچون تصريحي ما نداريم. اين
اختلاف در فتاواست که الآن هم اختلاف در فتاواست. تا حالا کسي که نشسته مي خواند س
انگشت هاي پايش حتي روي صندلي است فرق نمي کند نشسته گفته مي شود. سر انگشت هاي پا
را بايد به زمين بگذارد يانه؟ روي صندلي ها هر لحظه ممکن است بيفتد، با صندلي با
همديگر ممکن است بيفتد پايين. بهتر اين است که البته مراعات بکند ولي لزومي ندارد
بلکه سر انگشت ها را پايين ندارد به خاطر همان هايي که عرض کردم، اين بهتر است. چيزي
که عدد نوعي است اگر شارع الزامي برايش داشته باشد بايد مکرارو مصرحا بگويد هم بايد
تصريح باشد و هم تکرار. ما همچون چيزي نداريم. خوب صندلي زمان پيغمبر هم که بوده.
چون روايت داريم که کسي آمد خدمت حضرت علي که روي صندلي بنشيند بعدا صندلي از هم
جدا شد و افتاد زمين. حضرت گفت که تو بسم الله نگفته بودي. پس معلوم است که آن
موقع هم رسم بوده که صندلي بخرند.
بنابر اين مي
شود نصف و نصف هم که خارج است. از خود همان روايات که مي گويد جالس را نصف قائم
حساب بکن استفاده مي شود که نصف بدن از مصير خارج است. پس سر انگشت گذاشتن لازم نيست
همان طوري که زانوها هم نيست. خود اين قرينه مي شود که سر انگشتان را گذاشتن لزوم
ندارد. مثل زانوها هم که نمي شود و بنابر اين نصف بدن از عبوديت خارج است. و سر اينکه
مي گويد دو رکعت را يک رکعت حساب کن همين است که نصف خارج شده حالا مي خواهد جبران
بکند.
جلوس هم انواعي
دارد که سيد هم در عروه در همين جا اشاره کرده.
1. پاها را کشيده
دراز کند اين هم جلوس است. در حال اختيار هم همين طور است حتي در نماز واجب در
تشهد در سلام پاهايش را دراز کند.
2. بهتر اين
است موقع قرائت چهار زانو بنشيند اما موقع رکوع دو زانوش کند. مي شود در همان رکوع
هم چهار زانو باشد ولي گفتند دو زانو بهتر است. روايت را هم ببينيد. باب11 روايت
اول اين است. 26- عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ
الْمُغِيرَةِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ مَيْسَرَةَ أَنَّ سِنَاناً سَأَلَ أَبَا
عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُدُّ إِحْدَى رِجْلَيْهِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ
هُوَ جَالِسٌ (يکي از دوپايش را دراز مي کند يعني يک پايش جمع است و پاي ديگرش
دراز است در حال نشسته) قَالَ لَا بَأْسَ وَ لَا أَرَاهُ إِلَّا فِي الْمُعْتَلِّ
أَوِ الْمَرِيضِ.»
مرحوم کليني در
حديث مي گويد: 7121- قَالَ الْكُلَيْنِيُّ
وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ يُصَلِّي مُتَرَبِّعاً وَ مَادّاً رِجْلَيْهِ كُلُّ ذَلِكَ
وَاسِعٌ.»
روايت صحيحه هم
صدوق دارد. 7170- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ مَيْسَرَةَ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ
اللَّهِ ع أَ يُصَلِّي الرَّجُلُ وَ هُوَ جَالِسٌ مُتَرَبِّعٌ وَ مَبْسُوطُ
الرِّجْلَيْنِ (مي تواند چهار زانو نشسته بخواند يا پاهايش را دراز بکند) فَقَالَ
لَا بَأْسَ بِذَلِكَ.»
در روايت 4 از
همين باب11 ابواب قيام ج5: وَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ مَنْ صَلَّى جَالِساً
تَرَبَّعَ (وقتي مي خواست نماز بخواند چهار زانو نماز خواند) فِي حَالِ الْقِيَامِ
وَ ثَنَّى رِجْلَهُ فِي حَالِ الرُّكُوعِ (در حال رکوع پاياش را دوتا مي کرد يعني
دو زانو مي کرد) وَ السُّجُودِ وَ الْجُلُوسِ إِنْ قَدَرَ عَلَى ذَلِكَ.»
از اين استفاده
مي شود که وقتي که دو زانو جايز است، ميزان جلوس است فرق نمي کند انواع جلوس، يک
پايش را دراز کند يا هردو پايش را دراز بکند، چهار زانو بنشيند يا دو زانو بنشيند.
حالا انواع جلوس ديگر هم داريم، جلوس در حال تجافي که حالا ديگر نمي رسيم.