بسمه تعالی
قبل از آنکه
وارد مبحث نماز جمعه بشويم دوتا نکته کوچک از بحث قبلي عرض مي کنم.
نکته اول: اينکه از آنچه من عرض کردم معلوم مي شود که ادله استخاره
ادله ي محکمي است. رواياتي که به خصوص مي گويد استخاره با قرآن و يا تسبيح و مانند
آن خوب اينها اسناد قوي نداشتند اما روايات اصل استخاره که معمولا مي گويند به معني
لغوي آنها اسناد محکم و تواتر اجمالي دارند و معناي آنها گفتيم اين طوري نيست که
الآن معنا مي کنند به معناي لغوي يعني فقط دعا و طلب الخير. از بعضي از روايات
استفاده مي شود که خدا خير را به من نشان بده. لذا اگر اطلاق و تقييد را معنا کنيم
رواياتي که مطلقا مي گويد طلب الخير با توضيح آن روايات معلوم مي شود منظور از اين
طلب الخير طلب و عرفان خير طلب و عرفان و شناخت خير.
اين يک نکته
بود که عرض کردم. از مجموع روايات اين طوري استفاده مي شود و از معجزات اهلبيت هست
که اين نعمتي است که پيغمبر و اهلبيت براي خصوص شيعه قرار دادند در عصر غيبت که
امام حاضر ندارند مطلقا به درد مي خورد و در عصر غيبت بيشتر.
نکته دوم: اينکه نماز نافله در حال راه رفتن درست است در حال جلوس هم
درست اختيارا در قيام که افضل است. قياس از جلوس افضل است اما در مقايسه با مشي
چطور؟ من رواياتي پيدا نکردم شما اگر ديديد بگوييد که قيام از جلوس افضل است. اما
قيام با مشي و مشي با جلوس چه نسبتي دارد؟ در روايات مي گويد مايا صحيح است اما مشي
افضل ازجلوس است يا جلوس افضل از مشي است. از بعضي روايات مي شود گفت که چون داشت
قيام افضل است منظور اين نيست که قيام از جلوس افضل است قيام مطلقا افضل است البته
به زور اين را بايد درستش کرد. ولي مشي و جلوس در روايات صحبت نشده. قيام و مشي هم
صراحت ندارد.
اما نماز جمعه:
در زمان حضور
امام
و پيغمبر-
لاکلام و لاشبهة در وجوب تعييني نماز جمعه نه تخييري. پس مشروع است و واجب است و وجوبش
هم وجوب تعينيي است در زمان حضور.
در زمان غيبت
امام
سه عقيده است که هرسه اش مهم است و قائلين معروفي هم دارد. يک عقيده است که در
زمان غيبت نماز جمعه مشروع نيست؛ يعني خواندنش شبهه حرمت دارد. يک عقيده اين است
که وجوبش واجب تعييني است. مثل زمان حضور. يک عقيده اين است که مخيريد بين اينکه يا
نماز ظهر بخوانيد يا نماز جمعه. مشهور اين است که وجوب تعييني در زمان غيبت ندارد.
بعضي ها گفتند مشروعيت ندارد. مرحوم شيخ طوسي در خلاف عقيده اش همين است. ابن زهره
در غنيه عقيده اش همين است. محقق در معتبر عقيده اش همين است. علامه در سه تا
کتابش (تحرير، منتهي، تذکره) عقيده اش همين است. محقق ثاني در جامع المقاصد عقيده
اش همين است. ديگران هم هستند.
در زمان غيبت
امام معصوم نماز جمعه نه تنها وجوب ندارد مکروهيت هم ندارد.
در اين اواخر
آقاي بروجردي هم شبهه داشت (شببه مشروع بودن) بنابر اين ابواب عدم دليل بر مشروعيت،
شبهه تشريع و بدعت بود. لذا مرحوم سيد محمد تقي خوانساري که نماز جمعه اقامه مي
کردند در مسجد امام حسن عسکري قم با درس آقاي بروجردي با اين شبهه مشکلي براي نماز
به وجود آمد. نماز البته ادامه پيدا کرد ولي خيلي خلوت بود. و مرحوم آقاي اراکي
است که خيلي علاقه شديد به آقاي خوانساري داشت بعد از آقاي خوانساري همه کارهاي ايشان
را ايشان ادامه داد به همان نحوه يعني مثلا درس به هرکجا رسيده بود بعد از چند روز
عزاداري ايشان ادامه همان درس را گفتند و نماز جمعه هم که در مقابل صحبت آقاي
بروجردي اين جوري شده بود که ايشان بعد از فوت آقاي خوانساري همان را ادامه دادند.
اما آن اجتماع ديگر نبود. آقاي بروجردي هم شبهه داشت.
در مقابل بعضي
ها قائل به وجوب تعييني شدند. اخباريين خيلي ها اين طوريند يعني قائل به وجوب تعييني
هستند بعدا بايد حرف اينها را ببينيم به خصوص صاحب حدائق را. مرحوم شهيد ثاني يک
رساله اي دارد در همين مسأله نماز جمعه و در آنجا اصرار مي کند وجوب تعييني را.
مرحوم صاحب مدارک عقيده شهيد ثاني را قبول دارد و قائل مي شود به وجوب تعييني. عده
از متاخرين هم عقيده شان همين است که وجوب تعييني است. به نظرم مي آيد مرحوم ارامي
و آقاي خوانساري نمي گفتند وجوب تعييني ولي ارجح اين را مي دانستند که نماز جمعه
خوانده بشود.
مرحوم صاحب
جواهر وقتي اين بحث را عنوان مي کند در باره شهيد ثاني مي گويد اين رساله اي که شهيد
ثاني در نماز جمعه نوشته مربوط به دوران جواني يا نوجواني ايشان بوده و هنوز در
فقه پخته نشده بوده کلا بين اين شهيدين شهيد اول پخته تر است شهيد ثاني عدد و مشکک
تر است. ملاحظه بکنيد متن لمعه را با مسالک که نوشته شهيد ثاني است. مرحوم صاحب
جواهر مي گويد شاهد بر اينکه رساله شهيد ثاني در نوجواني بوده اين است که خيلي در
اين کتاب جسور است. بر خلاف شهيد ثاني است که ايشان انسان مؤدب مي باشد؛ چون بعضي
ها خيلي بي ادب هستند نسبت به بزرگان حرف هاي بدي هم مي زنند مي گويند و مي خندند
و استهزاء مي کنند و در زمان ما هم اين مسائل در حوزه زياد است. معلوم است که ايشان
اين را در جواني نوشته است و شاهدش هم اين است که به بزرگان مي تازد.
بعد صاحب مي گويد
نسأل الله تعالي التجاوز اما وقع فيها و اليه ضلال جماعة من الناس مي گويد از خدا
مي خواهيم که از شهيد ثاني بگذرد که عده اي را گمراه کرده است در اين مسأله. بعد
صاحب جواهر مي گويد که کلمات شهيد در اين رساله مضطرب هم هست و صاف نيست بر شهرت
که که قائل به تخييرند بر خلاف مشهور است.
حالا بنابر اين
خيلي ها قائل هستند به عدم مشروعيت. عده اي هم مثل شهيد ثاني و اخباريين معتقدند
به وجوب تعييني نقطه مقابل عدم مشروعيت و عده اي هم مي گويند تخيير که اينها گفته
مي شود بيشتر هستند البته آن کساني هم که گفتند عدم مشروعيت خيلي هستند، شيخ طوسي،
ابن زهره و محقق و علامه و جامع المقاصد که اينها سرآمد فقه هستند. ولي بالاخره
معروف اين است که مشهور اين است. مفتاح الکرامه را ملاحظه کنيد خود صاحب جواهر هم
از ايشان استفاده مي شود اين معنا.
حالا ببينيم دليل
آن کساني که مي گويند نماز جمعه وجوب تعييني دارد چيست. اگر دليل اينها رد بايد آن
دو عقيده را بحث بکنيم، تخيير بگوييم يا عدم مشروعيت. حالا اينها هم که وجوب تعييني
مي گويند دليل شان چيست.
اولين دليل: که اخباريين و غير اخباريين که اطراف اين دليل مانور مي
دهند اعم از شيعه و سني آيه کريه قرآن است در سوره جمعه
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسَعَوْا إِلَى ذِكْرِ
اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)
(الجمعة:9) اين را عامه هم به او استناد مي کنند از جمله ابن قدامه در مغني به تبع
خربي در متن مغني. هردو شارح مغني (موفق الدين و شمس الدين) هردو به همين آيه تمسک
مي کنند و لذا معتقد مي شود به وجوب تعييني.خاصه هم که خيلي به اين آيه تمسک کرده
اند. إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ همين که نماز جمعه را شنيديد
فَاسَعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ شتاب کنيد به نماز جمعه اين براي شما بهتر است ذَلِكُمْ
خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.
بيان آنها اين
است که اينجا امر داريم فَاسَعَوْا و امر هم دال بر وجوب است. صاحب حدائق اينجا
دارد که سيما امر کتاب، امر دال بر وجوب است خصوصا اوامر قرآني. حالا اين را نفهميديم
که اوامر قرآني و غير قرآني فرقي با هم ندارند، امر دالش وجوب است. حالا به هر حال
امر دارد بنام فَاسَعَوْا و امر هم دال بر وجوب است.
موضوعش هم
ندارد امام جمعه ودارد ذکر الله ولي ما ذکرالله ديگري نداريم که اجتماعي در روز
جمعه انجام بشود. بنابر اين فَاسَعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ آن هم دنبال اذان مي
شود همان نماز جمعه ولو صريحا ندارد فاسعوا الي نماز جمعه ولي مطلب معلوم است.
ولذا همه تمسک به اين آيه مي کنند هم عامه و هم خاصه و ظهور دليل هم بر وجوب تعييني
است.
ولي اشکالاتي
به اين استدلال وارد است که چندتا اشکال به نظر مي آيد.
اشکال اول: اين است که وقتي اقامه نماز
جمعه شد إِذَا نُودِيَ وقتي که ندا شد و صداي اذان بلند بشتابيد براي نماز. ما
صحبتمان در اين است که آيا نماز جمعه را بايد انجام بدهيم يانه حالا يک کسي هم رفت
انجام داد شما برويد اما اصلا نماز جمعه واجب است که بايد اقامه کرد بعد إِذَا
نُودِيَ بشود اگر اقامه شد برويد. اين يک مطلب اين غير وجوب است. وجوب يعني واجب
است اقامه نماز جمعه کنيد حالا اگر کسي نرفت اقامه نماز جمعه کند اين کار خلافي
نکرده مي گويد اگر اقامه شد شرکت کند اما حالا اقامه واجب است اين را ندارد. بلکه
مقتضاي شرط اين است که اگر نداي براي نماز جمعه نشد لازم نيست برويد إِذَا، اين إِذَا
شرط است که اگر براي نماز جمعه ندا دادند إِذَا نُودِيَ للصلوة يعني نماز جمعه نودي
للصلوة يعني اقامه نماز جمعه نه منظور اينکه اذان گفتن موقع ظهر باشد. اگر آن باشد
که منطبق بر نماز جمعه نمي شود، نماز ظهر هم اذان دارد. پس اگر مراد از صلوة نماز
جمعه است، نودي يعني نودي براي اقامه نماز جمعه آن موقع بايد صحبت کند که آيا لازم
است اقامه نماز جمعه يانه؟ اين مي گويد اگر اقامه شد برويد، اينجا البته معلوم است
که وجوب است.
ثانيا ذيل آيه
به خوبي شاهد است آيه بعدي مي گويد )وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْهَا
وَتَرَكُوكَ قَائِماً قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ
التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ) (الجمعة:11) (اي پيغمبر تو وقتي
داشتي نماز جمعه مي خواندي يا داشتي خطبه مي خواندي اينها تو را ول کردند رفتند
دنبال معامله يا گوش کردند موسيقي. اين توبيخ مال چيست؟ توبيخ مال اين است که
اقامه شده شما نرفتيد نه اينکه اقامه واجب است. اين هم به خوبي از ذيلش استفاده مي
شود.
دوم: اين إِذَا
نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ يعني اگر اذان براي نماز جمعه گفتند يعني
امامي هست که بناست نماز جمعه بخواند اذان هم مي گويند دعوت مي کنند که مردم بياييد
نماز جمعه و بشتابيد. اين شتاب يعني چه؟ شتاب بعد از ندا براي چيست؟ نماز جمعه که
بعد از خطبه هاست چقدر خطبه ها طول مي کشد پس چرا شتاب کنيم بعد از اذان بدويم برويم
نماز؟ پس بدويم برويم خطبه نه اينکه بدويم برويم نماز، نماز که وقت مي برد عجله
نداريم چرا بدوم؟ تا موقعي که امام خطبه هايش را بخواند و نماز را شروع بکند و به
رکوع هم شما برسيد کافي است. پس اصرار نمي خواهد اصرار به خطبه است نه به نماز.
اگر اصرار به خطبه است همه معتقدند که حضور در خطبه وجوب شرعي ندارد آنکه هم مي گويد
واجب است وجوب نماز را مي گويد نه وجوب خطبه يعني برويم به خطبه برسيم لذا خيلي هم
هستند که دير هم به خطبه مي رسند هيچکس نمي گويد که باز نمازت باطل است. پس اصرار
به خطبه منظور است آن هم که وجوب ندارد. پس منظور ارشاد است که برويد استفاده کنيد
مثل منبر است که برويد پاي منبر فلاني.
من اينجا يک
پرانتزي بگويم و آن اين است که از کلمات بعضي استفاده مي شود که اين اشکالي دومي
که کرديم وارد نيست. اشکال چه بود؟ اشکال اين بود که سرعت مي دهيم، سرعت که براي
چه؟ نماز که وقت زياد دارد چون بين اذان تا نماز خيلي وقت است خطبه ها چه قدر طول
مي کشد بعد امام مي آيد نماز را شروع مي کند تا رکوع وقت داريم. پس مراد از اصرار،
اصرار به خطبه است آن هم که مي گويند واجب نيست پس ارشاد به اين است که برويد از
منبر فلاني استفاده بکنيد. بعضي اين جوري مي خواهد جواب بدهند که من اين را در
کلمات عامه ديدم به خصوص ابن قدامه در مغني، موفق الدين و شمس الدين که متن مغني
مال خربي است او مختصر است اين چيزها را ندارد ولي اين دوتا در شرح هردوي اينکه
عرض مي کنم دارد و آن اين است که سعي در اينجا به معناي دويدن نيست خيلي هم در
قرآن داريم که سعي به معني دويدن نيست.
مثلا در سوره
عبس داريم )وَأَمَّا
مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى) (عبس:8) )فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى) (عبس:10) اي پيغمبر اين شخصي که خدمت
شما آمد تو توجه به آن نکردي آنجا يعني چه؟ يعني ابن ام مکتوم که نزد پيغمبر آمده
بوده مي دويد تو راه. پس يسعي منظور دويدن نيست پس نگوييد که دويدن نمي خواهد به
خاطر اينکه نماز وقت زياد دارد اصلا منظور دويدن نيست فقط تاکيد مي کند نماز برويد.
يا مثلا آيه ديگر قرآن داريم )وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا
وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسَادَ) (البقرة:205)
آن شخصي که فعاليت مي کرد تا در زمين افساد کند يعني چه؟ مي دويد تا افساد کند يا
کوشش است؟ اين دويدن نيست. يا آيه اي ديگر که مي فرمايد:
)إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ
يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ
يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ
خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا
وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ) (المائدة:33) اين يعني مي دوند که فساد
کنند حالا يک کسي عشرت کده را درست کرده اين نمي دود فقط يک تابلوا آنجا مي زند
کافي است. پس سعي به معناي دويدن نيست. و از اين قبيل آياتي که استفاده مي شود که
سعي به معني دويدن نيست. اينها را من در کلمات ابن قدامه ديدم هردو را.
و لذا اين
اشکال وارد نيست چرا؟ براي اينکه سعي که ما مي گوييم به معناي دويدن متناسب با
موضوعش است اينجا چون مسأله حضور و آمدن است به معناي دويدن مي شود. سعي به معناي
کوشش، کوشش به معناي آمدن يعني چه؟ يعني تندتر. سعي يعني کوشش، منتهي به تناسب حکم
و موضوع، کوشش در آمدن يعني تند رفتن اين مي شود دويدن؛ چون مسأله تناسب موضوع و
حکم يک مسأله مهم است در فقه. شما نگاه کنيد که در روايت داريم که بول قبل از نوم
ولو به قطره باشد. قبل از آنکه بخوابي ولو يک قطره هم باشد بول بکن. اين يعني چه؟ يعني
کسي که بول زياد دارد يک قطره بريزد دوباره ببندد بقيه را بعدا؟آنجا يعني حتي يک
قطره دارد بايد برود بالاخره بريزد. اين را از کجا مي فهميم؟ از تناسب حکم و
موضوع.
اما روايتي که
مي گويد اگر از خوف خدا در سجده يا براي حاجت ولو به يک قطره گريه کنيد اينجا يعني
چه؟ معنايش اين است که براي يک قطره براي اينکه اشک هم زياد داريم اما براي اينکه يک
قطره بيايد اين اثر دارد يا يک قطره گريه در مصيبت اهلبيت. اين را از تناسب حکم و
موضوع مي فهميم يکجا مي گويد يک قطره و در جاي ديگر لااقل يک قطره. موارد فرق مي
کند. سعي به معناي کوشش ولي کوشش در آمدن يعني دويدن يعني شدت آمدن يعني تند رفتن.
پس اشکال وارد است پس وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً در آنجا سعي به معناي
آمدن نيست بلکه سعي در ايجاد فساد است. تناسب حکم و موضوع است اين است که فعاليتش
زياد است، دويدن ظاهري را نمي گويد بلکه مراد اين است که فعاليتش در ايجاد فساد زياد
است درجامعه.
ولي مي ماند آيه
سوره عبس وَأَمَّا مَنْ جَاءَكَ يَسْعَى پس آنجا هم مي گوييم به معناي دويدن، حتما
نمي خواهد بلکه شتابان چون ابن ام مکتوم مشکلي داشته مسأله اي داشته زود مي خواسته
از پيغمبر سئوال کند. بلي شتاب بوده حالا نمي گوييم دويدن، شتاب، اما در نماز جمعه
شتاب هم نمي خواهد تا شروع نماز وقت زياد داريم تا برود به رکوع. پس اين هم اشکال
دوم.
اشکال سوم اينکه
ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ يعني چه؟ يعني نماز جمعه برويد اين براي شما بهتر است؟ خير
يعني بهتر و احسن، پس معنايش اين است که نرويد هم بد نيست ولي برويد بهتر است. يک
موقع خير در مقابل شر مي آيد که اين نوعا نيست. خير يعني بهتر مثل خيلي از جاهايي
ديگر که به کار مي رود. مثلا خير الرازقين در آيه اي هم داريم که مي فرمايد )«وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ
الْأُولَى) (الضحى:4. آخرت بهتر از دنيا، دنيا که بد نيست چون الدنيا مزرعة الآخرة
است منتهي آخرت بهتر است. پس خير مي شود بهتر يعني احسن. بنابر اين لزوم ندارد ولي
برويد بهتر است.
اين هم يک اشکالي بر مطلب.
درست است که
بعضي از جاها خير به معناي الزام مي آيد مثلا در باب روزه داريم )يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ
لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (البقرة:183)تا مي رسد که
وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ
تَعْلَمُونَ) (البقرة:184) گاهي از اوقات مي آيد ولي نوعا به همان معناي احسن است.
يک شبهه اي هم
مرحوم آقاي بروجردي داشت و من آن را در جاي ديگر نديدم و آن اين است مي گويد إِذَا
نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسَعَوْا، منادي که باشد؟ وقتي نداي
مؤذن بلند مي شود بشتابيد، نه شروع نماز، اذان براي نماز جمعه که منادي باشد؟ اگر
هارون الرشيد منادي نماز جمعه بود بايد برويم شرکت کنيم؟ پس منادي، منادي به حق را
دارد مي گويد نه هرکسي. بنابر اين ايشان شبهه اين معنا را داد. مي گفت راجع به اينکه
منادي کيست اينجا صحبت نشده به اجمال گذارانده شده که از خارج معلوم بوده که مثلا
پيغمبر يا اهلبيت يا بالاخره اين شبهه را داريم در خصوص پيغمبر و اهلبيت. بعد ايشان
مي فرمودند که منادي هرکسي نيست، کسي است ک منصب دارد و رئيس است و شبهه داريم که
معصوم باشد. بنابر اين ما چهارتا معصوم بيشتر نداريم که اين جزء قطعيات است. هرکسي
خلاف اين را بگويد ايمانش خراب است.
بنابر اين منادي
در اينجا به اجمال اشاره شده توضيح داده نشده که منادي که باشد. قدر متيقنش معصوم
است. در نتيجه پس اين آيه دليل نيست.
نظير اين، اين
است که پس بايد بگوييم يا ايها الذين آمنوا اقيموا الصلوة، يعني اقامه کنيد يعني
برپا بداريد، برپا داشتن، قدر متيقن در نماز جمعه است. اين فردا ان شاء الله مي کنيم.