بسمه تعالی
وجوب عینی که
ما عرض کردیم منافاتی با اعتبار اذن ندارد. بعد از اذن و بعد از اقامه بر همه واجب
است الا ما استثنی این یک مطلب چون در بعضی از کتابهای این طوری هست چون اذن معتبر
است پس وجوب عینی نیست نه این منافات ندارد. علی کل ملکفین یجب بعد صدور الاذن و
بعد الاقامه.
مطلب دوم اینکه
اعتبار اذن سه احتمال درش هست. یکی اعتبار اذن به اشخاص معینه مثلا حضرت علی به
مالک اشتر، بگوییم هر امامی به یک شخص معین باید اذن بدهد، اذن کلی به درد نمی
خورد. این یک احتمال.
احتمال دوم
اینکه بگوییم اذن دادن بمن یصلح للامامه یوم الجمعه به کسی که صلاحیت این کار را
دارد. این هم یک احتمال اتست.
یک احتمال هم
می گوییم اذن برای عموم هر مکلفی ماذون است که اقامه کند. چون مشکلی که ندارد
خطابات های مفصلی که لزوم ندارد یک جمله ای نحمد الله و نصلی علی النبی بعد اتقوا
الله بعدش هم یک سوره. بگوییم اگر گفتیم اذن هم معتبر است اذن به طور عموم معتبر
است. این سه احتمال در اذن.
ادله ای برای
اصل اعتبار اذن آوردند تعبیرات مختلف است بعضی می خواهند بگویند اذن بمن یصلح
للامامه بعضی ظاهرش این است که اذن به اشخاص. ولی هرسه احتمال هست اگر گفتیم اذن
معتبر است یکی به اشخاص معین دوم به من یصلح للامامه یوم الجمعه و سوم اذن به طور
عام.
حالا چه ادله ای
است پراکنده بعضی از چیرها را گفتیم خلاصه کنیم بعد هم روایاتی که می شود به اینها
استناد کرد. ادله به طور کلی بعضی هایش اصولی است بعضی هایش تا حدودی تاریخی و
عقلی است و همه را به ترتیب عرض می کنم.
اول: اصل عدم الوجوب الا مع بسط الید نمی دانیم نماز جمعه مطلقا
واجب است یا بسط ید و وجود امام و اذن امام، اصل عدم وجوب است الا در یک همچون
صورتی. خوب اصل قابل جواب است به اینکه ادله نماز جمعه عام است این همه روایات
خواندیم که فرض الله علی کل مکلف من جمعة الی جمعه سی و پنج نماز و یکی اش هم نماز
جمعه است بنابر این نوبت به اصل نمی رسد.
دوم: اجماعات منقوله بر اعتبار اذن بحث اجماعات را بررسی کردیم
دیدیم که اجماعات خیلی آنها بی اعتبار است بیش از همه ادعای اجماع دارد در خیلی از
مسائل اینجا یکی اش پس دیدیم که خودش عمل نکرده. رساله ای که نوه شهید ثانی داشت
خواندین که ایشان جمع آوری کرد 75 مورد از مواردی که شیخ طوسی ادعای اجماع کرده و
خودش بر خلاف این اجماع فتوا داده. پس این اجماعات اجماعات معتبره این جوری نیست.
سوم: سیره، سیره ائمه و اصحاب ائمه بر عدم اقامه نماز جمعه بوده
هیچ کجا نداریم که زراره اقامه نماز جمعه کرده باشد یا خود امام صادق و همین طور
ائمه دیگر.
جواب این هم
این است که در زمینه خوف بوده چون اجتماعات را آنها دستگیری می کردند.
دلیل چهارم: کلا سیره ای بر اتیان نبوده نه فقط اصحاب عمل نمی کردند
اصلا در مؤمنین هم رسم نبود می گفتند نماز جمعه مربوط به حکومت است. این هم ثابت
نیست اینکه اقامه نمی شده به خاطر اینکه سلاطین جور تصاحب کرده بودند و خوف در بین
بوده در بعضی از ورایات هم هست که توضیح می دهیم.
دلیل پنجم: سیره پیغمبر و علی بر نصب بوده که آنها نصب می کردند
پیغمبر در مکه معاذ را گذاشته حضرت علی مالک اشتر را گذاشت.
خوب این هم
جوابش این است ما همچون مواردی ثابتی بر نصب نداریم چون اینها همین طوری که بر
نماز جمعه بوده بر کارهای دیگر هم بود شاید به خاطر همان کارهای دیگر هست که نصب
می کردند. ریاست قوه قضائیه مکه را به معاذ دادند خوب نماز هم بخواند. به مالک
اشتر دادند خوب آن نماز را بخواند. نه اینکه نصب معتبر باشد.
دلیل ششم: روایاتی که نفی وجوب عینی کرده در بیش از دو فرسخ. این
معناش این است که پس اذن عامی ندارند اهلبیت در روایات متعدد داشتیم که کسی که دو
فرسخ بیشتر فاصله دارد لازم نیست بیاید.
این هم جوابش
روشن است خوب در این موارد چون بر مردم حرج است گفتند نیایید اینکه دلیل نمی شود.
دلیل بعدی: اینکه در بعضی روایات دارد نماز جمعه در محلی است در
امصاری است که اقامه حدود بشود مثلا در باب3 از همین ابواب نماز جمعه این طور
دارد.
لاجمعة الا فی
مصر تقام فیه الحدود جمعه در شهری است که اقامه حدود درش می شود اقامه حدود اشاره
به اینکه حکومت و بسط ید. بنابر این خواستند بگویند وصیت می خواهد و اذن، حضور
امام آن هم با قدرت و بسط ید.
یا در همین باب
لیس علی اهل القری جمعة و لاخروج فی العیدین. اهل دهات و قریه ها نه امصار، آنها
جمعه ندارند، عیدین هم لازم نیست بیایند. این توی خود متن قرآن این چیزها نیست این
دخالت اهلبیت هست پس معلوم می شود که عزل و نصب در آن هست.
این هم جوابش
روشن است جاهای که اقامه حدود نمی شود قدرت دست حکومت حقه نیست خوف است نمی توانند
اقامه بکنند.
در بعضی از
روایات صریحا دارد که نماز جمعه در جایی است که خوف نباشد در باب12 از همین ابواب نماز
جمعه روایت اول. موثقه ابن بکیر عن قوم فی قریة لیس لهم من یجمع بهم در قریه ای که
کسی ندارند اینها را برایشان اقامه جمعه کنند ایصلون الظهر یوم الجمعة فی جماعة؟
حالا نماز ظهر را به جماعت به جای جمعه؟ قال نعم اذا لم یخافوا، بلی نماز ظهر
بخوانند اگر خوف ندارند. اگر خوف ندارند یعنی چه؟ یعنی بعضی از جاها وقتی اوقات
اینها بخواهند نماز ظهر بخوانند می آیند مزاحم شان می شود می گویند معلوم می شود
که شما مخالف حکومتید روز جمعه نباید جماعت ظهر بخوانی. این مانع می شوند نماز
ظهرها تعطیل می شود از ترس.
این روایت
اشاره به این است که می خواهند بگویند اینکه حضرت قید زده مربوط به خوف است
نشاندهنده ای این معناست که به طور مطلق نیست یک واجب عینی آزاد نیست.
خوب این جوابش
این است که نماز جمعه واجب است اگر سلطان حقی باشد اینجا گرفتار سلطان جور هستیم
این از بحث خارج است.
بعضی روایات
دارد که امام ترخیص داده در باب25 همین ابواب نماز عید روایت اول باب25 این مربوط
به آن مساله ای است که چندبار گفتیم اگر روز جمعه با عید با هم افتادند امام وقتی
که نماز عید را انجام داد ترخیص می کند که افراد بروند بر نماز جمعه نایستند پس
معلوم می شود که کار دست امام است توی خود قرآن که راجع به نماز جمعه همچون حرفی
ندارد.
روایاتی هم در
کافی داریم که کل امور دین و دنیا به دست اهلبیت است. در فقه هم در جاهایی متعددی
از این استفاده کردیم یکی اش هم این است که حتی در اقامه حدود آن جایی که هم با
بینه ثابت شده باشد جرم امام حق عفو دارد، عفو مختص به آن جایی که به اقرار ثابت
شده باشد نیست. یک پاورقی در این مسأله در تحریر الوسیله هست که آنجا این را توضیح
دادیم.
به هر حال
اینها خواستند بگویند اینکه امام ترخیص داده پس کار دست آن است پس اذن معتبر است.
خوب بلی اذن معتبر است اما معنایش این نیست که اذن شخص باشد، اذن عام هم که اهلیبت
هم دادند که بخوانید نماز جمعه را.
روایاتی هم
داریم که جمعه لنا کما اینکه خمس لنا، انفال لنا، در باب5 از همین ابواب صلوة جمعه
در مستدرک روایت4 از دعائم الاسلام عن الصادق لاجمعة الا مع امام عدل نقی، نماز
جمعه فقط با امام عادل پاک و عن علی قال لایسلب الحکم و لاالحدود و لا الجمعة الا
بامام العدل. پس کار دست امام است جای دیگر نیست. امام باید نصب کند یا اذن بدهد.
بسیار خوب نصب که ندارد، اذن کافی است، اذن هم که دادند.
روایت5 از همین
باب صلوة جمعه عن الباقر صلوة یوم الجمعة فریضة والاجتماع الیها فریضة مع الامام
با امام فریضه و واجب است.
خوب آن روایتی
که داشت الخمس لنا یک مطلبی هم توی پرانتز عرض کرده باشم. ازش به دست می آید که کل
خمس مال امام است و اگر ادله ولایت فقیه را در محل خودش معتبر می دانیم بنابر این
کل خمس همین طوری می شود مال نواب حضرت که مجتهدین و فقهاء باشد. اینکه تقسیم
بکنیم که نصفش سهم سادات و نصفش سهم امام اعتبارش خیلی زیاد نیست. در آن روایت
معتبر امام جواد هم هست درباب خمس که الخمس لی، نمی گوید العشر لی بلکه می گوید
الخمس لی. بنابر این سهم سادات هم اجازه می خواهد.
حالا به هر حال
از این روایات هم این استفاده می شود همان طوری که الحکومه للامام هست جمعه هم
للامام هست خوب ادعای ما این است که اذن داده شده.
در بعضی روایات
قبلا خواندیم در باب5 روایت اول هم هست. که حضرت یک تحریص کرد بر نماز جمعه حتی
ظننا ما فکر کردیم که یعنی منظور این است که ما برویم پیش خود امام، به حضرت گفتیم
نغدوا الیک فردا صبح بیاییم پیش شما؟ فرمود نه انه علیک عندکم پیش خودتان نماز را
بخوانید. از این نغدوا الیک فهیمده که کار نماز جمعه دست امام است.
خوب بسیار خوب
ولی اجازه دادند این هم جوابش در همین روایت هم داریم که فرموده که بروید خودتان
بخوانید که این خودش اجازه است. در روایت اول از باب5 این طوری دارد: حصنا
ابوعبدالله علی صلوة الجمعة حتی ظننت انه یرید ان ناتی. صحیحه زراره. حضرت تحریص
کرد ما را بر نماز جمعه به طوری که فکر کردیم که برویم پیش حضرت نماز جمعه بخوانیم
قلت نغدوا علیک، فردا بیاییم؟ قال لا انما علیک عندکم پیش خودتان نماز را بخوانید.
این خودش اذن است چون گاهی مصلحت نیست که خود
امام بیاید توی نماز جمعه به جهاتی. بعدا می خوانیم بر همه که واجب است الا یک
گروه هایی که این معنا توضیح داده می شود.
در باب10 از
همین ابواب روایت اول روایت این است: دخلت علی ابی عبدالله (موثقه ابن بکیر) فی
یوم الجمعة رفتم پیش امام و قد صلیت الجمعة والعصر من نماز جمعه و عصر را خوانده
بودم، نماز جمعه را با که خوانده؟ ظاهرش این است که با اصحاب سلطان است. فوجدته قد
باغی رفتم پیش امام دیدم که امام مثل اینکه عمل مجامعه انجام داده حالا می خواهد
غسل کند ای جامع فخرج الی فی ملحفة یک چادر رخت خوابی به خودش پیچیده و آمد پیش من
آمد (راوی می گوید که ابی بصیر باشد) ثم دعی جاریته بعدش کنیزش را صدا کردند حضرت
فامرنا ان تزع له ماء یصبه علیه به آن کنیز دستور داد که آب بگذار که حضرت آن را
روی خودش بریزد یعنی غسل کند. قلت له اصلحک الله ما اغتسلت به حضرت عرض کردم که
شما غسل نکرده بودی قال ما اغتسلت بعد و لاصلیت نه غسل کرده بودم و نه نماز خوانده
بودم. قلت له قد صلیتُ الظهر والعصر جمیعا نماز ظهر و هردو را با هم خواندیم.
چون آن بالا
گفت جمعه را خواندم پس منظور نماز در روز جمعه است که می شود نماز ظهر اینجا هم می
گویند نماز ظهر و عصرهردو را خواندم قال لاباس.
از اینجا معلوم
می شود که وجوب عینی به آن صورت نیست امام که خودش در رأس است خودش به نماز جمعه
نرفته. پس لزومی آن طوری ندارد. بعد توی استثناء ها می آییم می گوییم که چطوری
باشد.
در باب20 هم
روایتی هست که عن علی اذا قدم الخلیفة مصرا من الامصار جمع الناس وقتی خلیفه آمد
در یک شهر خلیفه مردم را جمع می کند نماز جمعه را او باید بخواند، لیس ذلک لاحد
غیره غیر ایشان کسی حق ندارد نماز جمعه بخواند.
خوب این هم از
ادله ای است که گفتند پس مال امام است. خوب این هم باز ما قبول داریم حالا منظور
از خلیفه خلیفه جور است می شود تقیه. اگر منظورحق است بلی حق اوست ولی وقتی اذن
دادند دیگر مشکلی پیش نمی آید.
بنابر این به
نظر ما می آید که اذن از این ادله استفاده می شود که بالاخره مال مقام امام است
اما اذن دادند این همه روایاتی که درباب اول از همین ابواب صلوة هست که قبلا
خواندیم مکررا خواندیم. فانما فرض الله عزوجل علی الناس من جمعة الی الجمعة خمسا و
ثلاثین صلوة منها صلوة واحدة فرضها الله فی الجماعة و هی الجمعة. در روایات متعددی
در همین باب اول و ابواب دیگر هست. پس قبول داریم که اذن معتبر است ولی با این
کلیاتی که ائمه فرمودند تحریکی نسبت به زراره داشت قال فانما عنیت عندکم به خوبی
استفاده می شود که واجب است بر همه و امام هم اذن داده باید خوانده بشود.
نتیجه به نظر
ما این شد که وجوب عینی است بلی به چه معنا وجوب عینی است؟ به معنای اینکه علی کل
احد بدون شخص نه، ولی علی کل احد ولی همان طوری که بشرط سبعة نفر هست به شرط ظهر
هست به شرط اذن امام ولی خوب امام هم اذن داده. و همین اذا اقیم، اذا اقیم را از
اذا نودی می فهمیم که در آيه بود. بنابر این اگر امام که اذن داده اگر اقامه شد
باید همه شرکت کنند. نتیجه این شد که به نظر می رسد که نظریه آقای خوئ که ایشان می
گوید اذا اقیم یجب. حرف درستی است البته ایشان احتیاط می گوید به نظر ما از ادله
این معنا به خوبی استفاده می شود.
بنابر این حق
با کسانی که نماز جمعه را مصر است که اقامه بشوند. حالا از کسانی که مستثنی هست
این زیاد است قبل از اینکه مستثنی ها را بگوییم این را عرض بکنیم که حالا اگر کسی نماز
جمعه را حاضر نشد یک وقت بعد از نماز جمعه هست مشکلی نیست برود نماز ظهر را بخواند
برای اینکه وقت نماز جمعه مضیق است از اینکه گذشت می تواند برود نماز ظهر را
بخواند. ولی اگر در همان اول وقت هم با اینکه وقت بود نماز جمعه ای نرفت نماز ظهر
خوند این نمازش چطور است؟
بنده این طوری
که احساس می کنم که این از باب ترتب این اشکالی ندارد. یجب که نماز جمعه را بخواند
ولی اگر معصیت کرد و نرفت یجب که ظهر را بخواند. همان اول وقت هم می شود. خیلی از
آقایان شبهه می کنند آنهایی که معتقدند به وجوب هستند بنابر این نمی شود اول وقت
نماز ظهر را خواند کافی نیست. از مرحوم آقای خوئی هم این جوری نقل می شود ایشان می
گوید اول وقت نماز ظهر را نخوانید صبر کنید نماز جمعه تمام بشود بعدا نماز ظهر را
بخوانید. وقت مضیق هست و تمام می شود وقتی اقیم شده باید نماز جمعه را انجام
بدهید. بنابر این از باب ترتب مشکلی نیست عین قضیه ازاله نجاست از مسجد است ونماز
است باید ازاله نجاست کند اگر نشد و نماز را خواند نمازش درست است.
ممکن است کسی
هم بگوید که اصلا اینکه حتما باید در نماز جمعه شرکت کنید این حکم تکلیفی است نه
وضعی به آن معنا که نماز ظهر باطل است. وجوب تکلیفی این است. بنابر این تکلیفی بر
این است نه وضعا که بگوییم نماز ظهر باطل است. علاوه بر این، اگر هم هم تکلیف و هم
وضع هم بگیریم از باب ترتب می شود نماز ظهر را درست کرد. من فکر می کنم این طوری
باشد اصحاب ائمه و علماء در هرجا با اینکه نمازه جمعه های مختصری اقامه می شده اگر
نمی رفتند این طور نبود که صبر کنند تا نماز جمعه تمام بشود. فکر کنم از باب ترتب
هم این هم مشکلی نداشته باشد.
حالا اگر ما
اذن را معتبر دانستیم و گفتیم که اگر نباشد باطل است خوب ادله ای ولایت پیش می آيد
آن البته بحثش مفصل است که آیا ادله ولایت را چه گونه قبول کنیم این بحثی است که
ربطی به اینجا ندارد.
حالا اگر
چنانچه یک کسی بسط ید ندارد ولی تقرب پیدا می کند به حکام جور از این نظر بسط ید
پیدا می کند. یکی از آقایان در نجف و بغداد نماز جمعه می خواند کسی هم جلوش را نمی
گرفت به خاطر اینکه رابطه ای که با صدام داشت. التبه آن بر خلاف دیانت و ظیفه اش،
رابطه با صدام داشت گفته بود که من حل مشکلات مردم می کنم خیلی ها گرفتارند گاهی
مسائل خیلی مهم مثل اعدام ها که گاهی واسطه می شد صدام هم حرفش را قبول می کرد لذا
نماز جمعه اش هم آزاد بود. آيا می توانیم بگوییم که تحصیل قدرت از طریق ارتباط با
حکام جور ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار. یک همچون قدرتی بسط ید حساب نمی
آید. مگر اهم و مهمی در کار باشد که آن بحثی دیگری است.
و اما آن
مواردی که واجب نیست در نماز جمعه: بعضی روایات دارد چهارتا طائفه بعضی روایات پنج
طائفه، بعضی روایات دارد نه طائفه اینها برایشان نماز جمعه لزومی ندارد.
از جمله نه تای
روایت اول از باب اول. فرض الله عزوجل علی الناس من الجمعة الی الجمعة خمسا و
ثلاثین صلوة 35 نماز واجب است یکی اش نماز جمعه است. منها صلوة واحدة فرضه الله فی
جماعة و هی الجمعه و وضعها عن تسعة از نه طائفه حذف شده. وضع به خدا نسبت داده شده
در بعضی روایات. مثل اینکه در باب زکات در برنج روایات معتبر داریم که در مدینه
برنج بود پیغمبر وضعها و عفی عنها. چنانچه بعضی از روایات هم هست که ائمه همانی که
عرض کردم نظام دین و دنیا به دست اهلیبت است. پس وضع هم در اختیار خداست و هم از
طرف خدا پیغمبر و اهلبیت ماذونند. این نه تا این است. عن الصغیر، صغیر یعنی نابالغ
این تکلیف ندارد. و لا الکبیر این یعنی
چه؟ در روایات توضیح نداده نشده در این روایات نداریم یک روایت دیدم که کبیر این
طوری معنا شده می خورد به کبیر. دارد وقتی شخص سی سالش می شود این سن کهولت رسده
در فارسی هم همچون چیزی نمی گویند بلکه می گویند اوج جوانی است. وقتی به چهل سال
رسید شیخ است. شیخ ما به پیر می گوییم در روزه چه کار می کنیم که روزه بر شیخ و
شیخه وجوبی ندارد. اولا آیا منظور این است که خود شیخ و شیخه دخالت دارند یا منظور
این است که این اشاره است به سختی روزه اگر روزه برایش سخت است بگوییم نگیرد ولو
شیخ. یا اینکه شیخ نگیرد ولو برایش سخت نباشد. بین سختی و شیخوخه عموم و خصوص من
وجه است. شیخ میزان است یا سختی و حرج میزان است؟ ظاهر این روایات شیخ است. شاید
بگوید می خواهد بگوید تو فکر می کنی برایت سخت نیست بعدا می فهمی که چقدر وسط ضرر
کردی یا به شما فشار آمده.
علی ای حال این
روایات را داریم و گر نه میزانی برای توضیح کبیر پیدا نکردیم. سوم مجنون، پیداست
که مجنون اطباقی است یا ادواری است در آن حال نماز جمعه. چهارم مسافر، شایع شده
است که امام جمعه نمی تواند مسافر بشود. این وجهی ندارد، مسافر لازم نیست که برود
نماز جمعه چه امام یا غیر امام ولی اگر مسافر و امام شد مشکلی ندار. عبد، اعم از
کنیر. مرأة. زن براش واجب نیست. مریض حالا اگر مرضی باشد. والاعمی، کور. یکی هم من
کان علی رأس فرسخین. این یک توضیحی می خواهد که این توضیح را جلسه بعدی ان شاء
الله.