صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 95-96

صلاة جلسه نوزدهم



                                     بسمه تعالی

بنابر آنچه که عرض شد دیگر نوبت به اصل نمی رسد چون بعضی تمسک کردند به اصل عند الدوران بین التعیین والتخییر، اصالت عدم تعیین است. اگر امر دائر شد بین تعیین و تخییر اینجا خوب تعین خودش یک کلفت زائده است، ما مخیریم بین دو چیز یا یک چیز معینا باید انجام بدهیم. تعیین خودش یک کلفت زائده است اصل عدم تعیین است. نوبت به اینها نمی رسد برای اینکه از ادله استفاده کردیم که نماز جمعه واجب است و ظاهرش هم این است که علی کل ناس یعنی عینی است و ظاهرش هم این است که خود نماز جمعه نه او یا نماز ظهر. پس تعیینی است عینی است. الا موارد استثناء. مشکلی به نظر نمی آيد در این جهت بنابر این همان طوری که عرض کردیم نوبت به اصل نمی رسد.

مطلب دوم: موارد استثناء در روایت ذکر شده کامل ترینش نه تاست که روایت اول را خواندیم منتهی معنای این نه تا را دقت بشود اولش دارد عن الصغیر خوب این اصطلاح فقهی و متشرعه صغیر یعنی نابالغ، در لغت با نابالغ شاید عموم و خصوص من وجه باشد ولی به هر حال در عرف متشرع به نابالغ گفته می شود. دوم: لکبیر، کبیر چیست توضیح داده نشده. به آن مقداری هم که من دیدم در متاخرین و اینها بحثی در این باره نکردند که منظور از کبیر که نماز جمعه برایش واجب نیست که است.

یک روایت پیدا کرده بودم که در آن روایت داشت که سی ساله کاهل است چهل ساله شیخ است. این به نظر خیلی بعید می آید. شیخ به معنای پیر گفته می شود. چهل سال وقت قدرت انسان است به او نمی گویند پیر. به این تناسبت این را عرض کردیم که در روزه که از شیخ و شیخه ساقط است آیا شیخ و شیخه به معنای اینکه حرج است برایشان یا اینکه نه همین پیر شد ولو راحت هم باشد نماز ازش ساقط است. ظاهر دلیل این است که خود شیخ موضعیت دارد نه اینکه این طریق برای حرج است. بنابر این، برای پیر مرد و پیر زن برایش راحت هم باشد این ساقط است. ظاهرش این است. ممکن است ملاکش هم این باشد که خیلی از اوقات شخص خودش خیال می کند راحت است در حالی که بعدها می شود که چه ضررهایی دارد. یکی از علماء بعد از اینکه یکماه روزه گرفت بعد دید چشمش دیگر درست کار نمی کند خط را دوتا می بیند. ممکن است شخص اول خودش متوجه نشود. به هر حال در باره کبیر صحبت است که مراد چیست؟ معنای عرفی را قبول داریم اما معنای عرفی ملاکش چند سالش است؟ حالا مزاج ها فرق می کند آن وقت می شود مخصوص همان حرج و اینها. ندیدم درست بحثی شده باشد که ملاک از نظر سنی چند سال باشه. در صغیرش عرض کردم اصطلاح شرعی این است که نابالغ باشد شاید در عرف متشرعه معنایش همین باشد نه فقط اصطلاح فقهی.

کبیر به معنای مقابل صغیر نمی تواند باشد برای اینکه اگر آن باشد کبیر یعنی بالغ پس از همه ساقط. پس کبیر اشاره است به همان عنوان شیخ و شیخه و آن کسی که از کار افتاده است این طوری باید باشد قاعدتا.

مجنون هم معلوم است از او ساقط است چه مجنون ادواری در دور جنونش و چه جنون اطباقی.

مسافر که معناش معلوم است مسافر شرعی میزان است.

عبد و مرأة در مرأه ملاک این می شود خدا نمی خواهد اینها بیایند بیرون و خودنمایی کنند. گاهی از اوقات تصور می کنیم که اینها را وقتی بکشیم به میدان خدمتی به دین کردیم گاهی عوارضی دارد که این عوارض به این زودیها حل شدنی نیست.

مریض حالا مرضی هست، مطلق مرض، قاعدتا مطلق هم مرض است ولی تناسب حکم و موضوع این است که مرضی که برای سختی می آورد ولی مختصری سرما خورده و راه رفتن برایش ضرری هم ندارد این را نمی گویند.

اعمی، بعضی از علمای عامه می گویند کوری و عمی دخالت ندارد اگر کسی دستش را بگیرد و ببرد واجب است. قاعدتا هم اگر میزان خود اعمی است خودش موضوعیت دارد خوب بلی کسی باشد یا نباشد از او ساقط است ولی اگر گفتیم که این اشاره است به مشکل بودن آن وقت این حرف پیش می آید که بعضی از عامه دارد در الفقه علی المذاهب الاربعه این بحث عنوان دارد و می گوید اگر خیلی ها فتوا دادند از علمای عامه اگر کسی هست دستش را بگیرد نماز جمعه از او ساقط نیست.

آخرش هم من کان علی رأس فرسخین، این هم برایش این بحث می آید آیا این عنوان طریقی است یا به عنوان حرج راه دور است یا اینکه نه خودش موضوعیت دارد فرسخین موضوعیت دارد.

خلاصه: ظاهر دلیل در این نه تا خودش موضوعیت دارد نه اینکه ما این ما را طریق بگیریم ما در بحث شیخ و شیخه این را داریم ظاهر این است که خودش موضوعیت دارد نه اینکه طریقیت داشته باشد.

یک حرف دیگری اینجا است که و آن این است که درست است خودش موضوعیت دارد این نه مورد ولی بالاخره طریق هم نگیرید ولی به ملاک درد سر است سختی است بیخود اینها را از اینها ساقط نکردند. بنابر این اگر جزء اینها نیست ولی مشکلات دیگری است. مثلا خطر ترور برایش هست خو این از همه اینها مهم است خوب از او ساقط است. یا اینکه امکان توهینش به او هست شخصی است که مخالف سیاسی است بعد وارد بشود اذیتش می کنند. ولو اینها را عناوین موضوعی بگیریم نه طریقی ولی ملاک حرج و سختی است از اینها هم ساقط است. و از این قبیل.

مطلب بعدی بعد فراغ از اصل وجوب نماز جمعه بالاخره نظر ما عینی تعیینی شد ولی موارد استثناء خیلی زیاد است غیر از این نه تا انواع این گونه مشکلات عرض کردم اینها هم را شامل می شود.

شرائط اقامه نماز جمعه:

 حالا وارد می شویم در شرائط اقامه نماز جمعه.

اولین مسأله عدد است تا چند نفر بشوند تا بشود اقامه کرد.

 عامه که در آن خیلی اختلاف دارند. مالکیه دارند دوزاده نفر باشد دوازده مرد این می شود اقامه کرد نماز جمعه را. حنفیه گفتند سه نفر ملاک است عدد سه نفر است. شافعیه گفتند چهل نفر. یک اختلاف دامنه داری هست از سه تا چهل نفر.

در شیعه اختلاف روایات است و اختلاف اقوال. مرحوم صدوق قاضی ابن براج، شیخ طوسی در بعض کتب، قائل به هفتا تا هستند. بعضی گفتند پنج تا کفایت می کند. و بعضی معتقدند این پنج تا اشهر است بعضی معتقدند این پنج مشهور است. فرق بین اشهر و مشهور را بارها صحبت کردیم. مشهور یعنی آن طرف مقابل شاذ است. اشهر یعنی هردو طرف عده ای زیادی قائل دارند هردو مشهورند ولی این شهرتش بیشتر است. اگر بخواهید مثال بزنیم نظیر اعتبار اذن ولی در ازدواج دختر باکره رشیده، نوعا مشهور این است که اذن نمی خواهد به شرط رشد فکری، رشد هم بارها به تناسب های آن صحبت شده رشد هر کاری رشد در آن کار است ممکن است در مال کلاه سرش برود اما در زندگی و ازدواج کلاه سرش نمی رود. این رشیده است. در آنجا نوع گفتند که مشهور این است که اذن نمی خواهد. اما بعضی از جمله مرحوم نراقی در مستند ایشان معتقدند که مشهور نه اشهر است یعنی هردو طرف قائل زیاد دارند ولی اشهر این است که اذن نمی خواهد. مرحوم صاحب جواهر نظرش به همان خمسه است و ادعا می کند مشهور این است. و همین طور محقق ثانی در جامع المقاصد مشهور این است که خمسه پنج نفر است.

حالا عمده این است که این روایات اختلاف دارد در همین باب دوم هردو جور روایت داریم. باب دوم از ابواب نماز جمعه. روایت اول: عن الصادق (ع) ادنی ما یجزی فی الجمعة سبعة او خمسة ادناه، کمترین چیزی که در نماز جمعه مجزی است هفت نفر یا پایین تر پنج نفر است هردو را در یک روایت آوردند این را چه جوری جمع کنیم.

در روایت دوم صحیحه زراره کان ابوجعفر (ع) یقول: لاتکون خطبة والجمعة و صلوة رکعتین علی اقل من خمسة رهط. کمتر از پنج تا نمی شود پس میزان پنج تاست این پنج تا یکی است امام است چهارتا هم ماموم.

روایت سوم: 9414- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِي صَلَاةِ الْعِيدَيْنِ إِذَا كَانَ الْقَوْمُ خَمْسَةً أَوْ سَبْعَةً فَإِنَّهُمْ يُجَمِّعُونَ الصَّلَاةَ كَمَا يَصْنَعُونَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ.»[1]

 در عیدین مثل جمعه پنج نفر یا هفت نفر.

روایت چهارم: باز صحیحه زراره 9415-وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع عَلَى مَنْ تَجِبُ الْجُمُعَةُ قَالَ تَجِبُ عَلَى سَبْعَةِ نَفَرٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ لَا جُمُعَةَ لِأَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ أَحَدُهُمُ الْإِمَامُ فَإِذَا اجْتَمَعَ سَبْعَةٌ وَ لَمْ يَخَافُوا أَمَّهُمْ بَعْضُهُمْ وَ خَطَبَهُمْ.»[2]

بر هفت نفر واجب است و جمعه ای کمتر از پنج نفر نمی شود و یکی هم امام. بعد فرمود فَإِذَا اجْتَمَعَ سَبْعَةٌ وَ لَمْ يَخَافُوا اگر هفت نفر جمع شدند و خوفی هم از حکومت نداشتند أمم بعضهم یکی از ایشان امام می شود و خطبه هم می خواند.

اینها روایاتی بود که هردو را در یک روایت با هم داشتند.

اما این روایت را ببینید 5 از 2 در خصال این هم صحیحه است. در خصال صدوق لاتکون جماعة باقل من خمسة جماعی کمتر از پنج تا نیست. این جماعت در نمازهای یومیه این قطعی است شیعه و سنی این را قبول ندارند که حتما پنج نفر باشد. پس این جماعت معروف همان جماعت معروف است میزان را خمسه گرفته.

در روایت6 سمعت اباعبدالله (ع) این هم صحیحه است یقول إِذَا كَانَ قَوْمٌ فِي قَرْيَةٍ صَلَّوْا أَرْبَعَ رَكَعَات اگر یک عده ای در یک دهی زندگی می کنند چهار رکعت می خوانند یعنی نماز جمعه ندارند نماز ظهر است فَإِنْ كَانَ لَهُمْ مَنْ يَخْطُبُ بِهِم اگر کسی هست براشان خطبه بخواند جَمَّعُوا إِذَا كَانُوا خَمْسَةَ نَفَر[3] پنج نفر که شدند جمعه می خوانند و انما جعلت رکعتین نمازشان دو رکعت است لمکان الخطبتین، برای اینکه دو خطبه برای آن دو رکعت است.

روایت7 عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ يُجَمِّعُ الْقَوْمُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إِذَا كَانُوا خَمْسَةً فَمَا زَادُوا فَإِنْ كَانُوا أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةٍ فَلَا جُمُعَةَ لَهُمْ وَ الْجُمُعَةُ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ.»[4] این هم راجع به اصل مسأله.

روایت 8 باز پنج نفر دارد روایت 9 فقط هفت تا را دارد. پس تا حالا سه جور بعضی از روایات دارد سبعه و خمسه، بعضی ازروایات دارد خمسه، بعضی دارد سبعه. این سبعه این است روایت9: تجب الجمعة علی سبعة نفر من المسلمین و لاتجب علی اقل منهم.

روایت دهم: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا كَانُوا سَبْعَةً يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلْيُصَلُّوا فِي جَمَاعَة.»[5]

خوب سه جور جمه گفته شد. خوب تقیه که نمی توانیم بگوییم عرض کردم برای اینکه عامه خودشان چون اختلاف است و اصلا سبعه و خمسه ندارند. شافعیه چهل می گفتند حنفیه سه نفر می گفتند مالکیه هم دوازده نفر. ظاهرا حنابله سبعه و خمسه نداشتند. به هر حال قول به خمسه و سبعه مال شیعه است پس جمع به تقیه نمی توانیم بکنیم. سه جور جمع گفته شده که یکی دوتاش مثل هم است.

یک جمع اینکه بگوییم پنج نفر شرط صحت هفت نفر شرط فضیلت. ما در فقه داریم مواردی که بین صحت و فضیلت فرق گذاشته شده. در نماز عصر صحتش بعد از نماز ظهر بلافاصله است اما مشهور این است که فضیلش این است که موقعی است شاخص از مثل بگذرد حدود دو نیم بعد از ظهر تقریبا. فصول سال هم فرق می کند. البته عقیده مادر آنجا این نیست عقیده مان این است که افضل جمع است همان اول وقت ظهر بخوانند بلافاصله عصر هم بخوانند. بارها عرض کردیم چون اول وقتش است و طبق روایت صحیحه معتبر اول الوقت رضوان الله و مقام رضوان می دانیم که از همه چیز مهم است و رضوان من الله اکبر. ولی به هر حال این در فقه هست که بین صحت و فضیلت فرق گذاشتند اینجا هم گفتند پنج تا شرط صحت است و هفت تا شرط فضیلت. بعضی ها گفتند یک همچون حملی جاهای دیگر در فقه زیاد داریم. حالا به هر حال بین صحت و فضیلت این اصطلاح در فقه داریم از جمله مشهور در نماز عصر.

2. یک تعبیر دیگری برای جمع گفتند خمسه شرط مشروعیت است سبعه شرط وجوب است. یعنی پنج نفر که شدند واجب نیست هنور ولی مشروع است. هفت تا که شدند می شود واجب. این با اولی فرق دارد. اولی بحث وجوب را نمی کرد. می گفت پنج صحیح است هفت نفر فضیلت است. این می گوید پنج نفر شرط مشروعیت است هفت نفر شرط وجوب است.

مرحوم صاحب حواهر یک اشکالی کرده به این جمع و آن اشکال این است که این روایات در زمانی صادر شده که بسط ید نبوده وقتی بسط ید نباشد و قدرت نباشد یعنی یخافون نه لم یخافوا که در روایات داشتیم. در آن شرائط خوف و عدم بسط ید که نماز جمعه واحب نیست در روایات داشتیم اذا لم یخافوا. پس اینکه می گویید هفت تا شرط وجوب است خلاف بیئه ورود روایات است روایات را باید ببینیم در چه بیئه دره محیطی وارد شده روایات در محیطی وارد شده که اصلا وجوب توش نیست. پس اینکه بگویمی هفت تا یعنی وجوب این با روایات و بیئه ورود روایات نمی خواند.

البته این اشکال می توانیم بگوییم وارد نیست برای اینکه روایات نمی گوید از این زمان، حکم یک شرطیت یک چیزی را وضعا دارد می گوید می گوید در نماز جمعه این عدد شرطش است کار ندارد به اینکه الآن من می توانم بخوانم یانه نبابر این اینکه در زمان اهلبیت وجوب نبوده چون بسط ید نبود این ربطی به آن ندارد. آن موقع وجوب نبود بلی وجوب نبود ما نمی خواهیم آن زمان را بگوییم کلا می گوییم شرط نماز جمعه این است بناءً آن موقع نمی شد یک موقع دیگر ممکن است نشود. به نظر می رسد که اشکال صاحب جواهر وارد نباشد.

جمع سوم هم به این تعبیر دارند جمع علی مرتبتی الفضل، روی مراتب فضل است معناش این است که هردوش فضیلت دارد یکی افضل است. جمع اول این بود، پنج نفر شرط صحت است هفت تا شرط فضیلت. اما این می گوید هردو فضل است هفت تا افضل است. خوب یک قدری جا دارد بپرسیم که فضل را معمولادر استحباب می گویند یعنی وجوب را قائل نیستید؟ شاید منظور همان حرف اول باشد که این طوری بیان کردند.

ما به هر حال نظرمان می آید که همان مشروعیت پنج تا باشد و وجوب هفت تا باشد، این درست باشد این معنا چون خود روایات می گوید پنج تا یا هفت تا پس بنا بر این می شود پنج تای که اصلا نخوانید که خودش به تخییر دارد می گوید پس معنایش این است اگر پنج تا شدید می توانید نخوانید. پنج تا یا هفت تا ظاهر می شود تخییر. به هر حال نمی شود در پنج تا وجوب را اثبات است ما معتقدیم به وجوب عینی تعیینی ولی شرط دارد شرطش هفت تاست یا پنج تا. خودشان گفتند یا این یا آن بنابر این بعد پنج تا معنا ندارد می شود مشروعیت ولی وجوبش در پنج تاست.

مسأله اول در این مطلب این است که اگر هفت تا یا پنج تا که عدد مشروعیت است به تعبیر ما محقق شد و خطبه هم شروع شد در اثنای خطبه یا بعد از خطبه قبل از نماز عدد کم شد، بلافاصله وجوب به هم می خورد. اجماعی بر این مسأله هست. شرط خوب حاصل نشده بنابر این اگر پنج تا کم شده صحت هم به هم می خورد. اگر هفت تا کم شده صحتش به نظر ما اشکال ندارد، مشروعیتش هست، وجوب نیست.

حالا اگر چنانچه عدد کم شد ولی بدون فاصله دوباره جبران شد می توانیم بگوییم شارع این را رویش اصرار ندارد به عبارت دیگر متفاهم عرفی از اینکه می گوید پنج تا یعنی مجموع این پنج تا بشود یک لحظه رفت و برگشت که مثلا یک لحظه رفت یک لیوان خورد و برگشت، اینها را مضر نبیند در عرف. بلکه می توانیم بگیویم که اگر فاصله هم حتی فاصله ای تا حدودی بیشتر این هم می توانیم بگوییم اشکال ندارد بر اینکه ما دلیلی بر توالی خطبه و نماز نداریم. اگر در حال خطبه رفت طول هم کشید رفت آب بخورد دید آب طول کشید تا آب بخورد بگردد. خوب موقع نماز عدد کامل است تو خطبه ها کامل است، توالی و نماز خودش یک بحثی است که آیا خطیب وقتی خطبه هاش تمام شد بلافاصله باید الله اکبر بگوید نمازش را شروع بکند یا فاصله شد اشکالی ندارد می نشیند یک چایی بخورد و استراحتی بکند بعد بیاید نمازش را شروع کند. دلیلی نداریم بر اعتبار توالی پس اگر فصل هم شد می توانیم بگوییم اشکالی ندارد. عرض کردیم که مانعیت هم داریم.

مطلب بعدی اینکه اگر وارد نماز شدند الله اکبر را گفتند اینجا عدد اگر نقصان پیدا کرد باید ادامه بدهند. مسأله ای دومی است که اگر در نماز وارد شدند با تکبیر باید اتمام کنند. بعضی ها گفتند که حتی اگر یک نفر ماموم بماند اینجا دیگر اذا عزمت فتوکل برو جلو بخوان.

مرحوم کاشف اللثام دارد که این شرطی که پنج نفر یا هفت نفر در ابتدا بود حالا این شروع نماز است در ابتدای نماز باید این عدد حتما باشد. این طور نماز دیگر این شرطیت ندارد. اصل شرطیت در شروع بود.

بعضی گفتند که بلاخلاف هم هست که اگر عدد نقصان پیدا کرد حتی یک نفر بودند اینجا دیگر نماز درست است.

اصلا یک چیزی هم هست مانع بعدی می تواند ضرر بزند به صحت قبلی؟ این خودش یک بحثی است که مثلا مادر زن نباید نوه دختری خودش را شیر بدهد حالا اگر بعد از ازدواج است یعنی این پسر با این دختر ازدواج کردند بچه ای پیدا کردند حالا این مادر زن بعد از این ازدواج، ازدواج صحیح شده حالا آمد شیر داد آیا این شیردادن بعدی این ازدواج قبلی را باطل می کند؟ در موانع ازدواج یک همچون مواردی نداریم. این تقریبا استثناء است. حالا اینجا نماز شروع شده با صحت حالا بگوییم که چون تعداد به هم صحت دوباره به هم خورد. حالا صددرصد نمی خواهیم بگوییم مثل آن است علی ای حال ادعای لاخلاف شده و اصل عدم اشتراط، اشتراط در ابتداء قدر متیقن است در ادامه اش دلیلی در این جهت نداریم.

صاحب مدارک هم همین دارد می گوید دلیلی بعد از ابتداء دیگر نداریم بنابر این اگر آدم هم باقی مانده باشد باید نماز جمعه را ادامه بدهد.



[1] ـ وسائل، ج7، ص303. باب2.

[2] ـ همان، ج7، ص304، باب2.

[3] ـ تهذیب االاحکام، ج3، ص238، باب24.

[4] ـ وسائل، ج7، ص304، باب2.

[5] ـ همان، ج7، ص305، باب2.




   یک‌شنبه 14 آذر 1395




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما