صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 95-96

صلاة جلسه بیست و یک



                            بسمه تعالی

گفتیم که خطبه نماز جمعه باید قبل از نماز انجام بشود. و ادعای اجماع هم شده ولی از مرحوم صدوق نقل است تو کتابهای متاخرین نمی دانم کدام کدامش که ایشان فرموده نه، اصلا لازم است که نماز قبل از خطبه باشد خطبه بعد از نماز است.

دلیلی که مرحوم صدوق آورده دوتا دلیل هست. یکی اینکه خطبه طبق روایات به جای دو رکعت نماز است دو خطبه دو رکعت. ولذا نماز جمعه دو رکعت است برای اینکه دو رکعت نماز است دوتا خطبه هم دو رکعت می شود چهار رکعت مثل نماز ظهر. خوب به جای کدام دو رکعت است؟ دو رکعت اول یا دو رکعت آخر؟ خوب معلوم است که خطبه به جای دو رکعت آخر است دو رکعت اول است که حمد و سوره دارد و در نماز جمعه هم دو رکعت اول خوانده می شود که حمد و سوره دارد دو رکعت اخیر که حمد و سوره ندارد. بنابر این دوتا خطبه به جای دو رکعت اخیر است نه به جای دو رکعت اول، پس اول باید نماز را بخوانند که دو رکعت است بعد به جای دو رکعت اخیر دو خطبه بخوانند.

خلاصه فرمایش مرحوم صدوق این است از مجموعه روایات به خوبی استفاده کردیم که دو خطبه به جای دو رکعت نماز است به جای دو رکعت اخیر است نه دو رکعت اول، دو رکعت اول همان دو رکعت اصلی خودش هست مبدل هست بدل نیست خود مبدل است. ولذا حمد و سوره هم دارد در نماز جمعه، همان دو رکعت اول است که حمد و سوره دارد نه دو رکعت اخیر. پس خطبه به جای دو رکعت اخیر است اگر به جای دو رکعت اخیر است پس دو رکعت اول نماز جمعه است به جای دو رکعت اخیر خطبه است پس خطبه بعد از دو رکعت نماز است. این دلیل اول ایشان است.

خوب اینکه یک امر اعتباری است بدون هیچ برهانی مگر در روایات ما معین کرده که بجای دو رکعت آخری یا دو رکعت اولی، کلا نماز جمعه دو رکعت است نماز ظهر چهار رکعت است. ملاکا در روایات آمده اینکه دو رکعت شده به خاطر اینکه دو خطبه هم هست اما اینکه حتما دو خطبه به جای دو رکعت اخیر است یا دو رکعت اول است اصلا اینها لحاظ نشده بنابر این، این یک امر اعتباری محض است که نمی شود رویش تکیه کرد.

علاوه بر این، این همه روایات توضیح دادیم قبلا در باب15 خواندیم ظاهرا بعضی روایاتش را حالا باز هم ببینید. 9508- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ خُطْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَ قَبْلَ الصَّلَاةِ أَوْ بَعْدَهَا پیغمبر که نماز خطبه می خواند قبل از نماز جمعه بود یا بعد؟از امام باقر می پرسد، قَالَ قَبْلَ الصَّلَاةِ ثُمَّ يُصَلِّي.»

در روایت4 9510- وَ فِي الْعِلَلِ وَ عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ إِنَّمَا جُعِلَتِ الْخُطْبَةُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي أَوَّلِ الصَّلَاةِ وَ جُعِلَتْ فِي الْعِيدَيْنِ بَعْدَ الصَّلَاةِ (چرا در روز جمعه خطبه اول است بعد نماز است بر عکس عیدین) لِأَنَّ الْجُمُعَةَ أَمْرٌ دَائِمٌ (چون جمعه همیشگی است) وَ تَكُونُ فِي الشَّهْرِ مِرَاراً (در ماهی چند دفعه خوانده می شود در سال که خیلی زیاده است و اگر بخواهد اول نماز باشد خسته می شود و می روند و لذا اول خطبه ها هست) صریح روایات است این معنا. حالا فرمایش مرحوم صدوق تعجب است در این جهت.

یک دلیلی دیگری هم ایشان آورده و آن یک روایت مرسله است روایت این است روایت3 از باب15 همین ابواب نماز جمعه: 9509-  مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (صدوق در من لایحضره الفقیه) روایت جزمی است ما روایت صدوق را معتبر میدانیم ولی خیلی این را مرسله می دانند و قبول ندارند) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَوَّلُ مَنْ قَدَّمَ الْخُطْبَةَ عَلَى الصَّلَاةِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ عُثْمَانُ (عثمان اول کسی بوه که اول خطبه را خوانده بعد نماز را یعنی پس زمان پیغمبر و زمان حضرت امیر و خلفای بعد از پیغمبر همه می گویند اول نماز بوده، عثمان اول خطبه را انجام داد چرا؟ لِأَنَّهُ كَانَ إِذَا صَلَّى لَمْ يَقِفِ النَّاسُ عَلَى خُطْبَتِهِ وَ تَفَرَّقُوا (برای اینکه وقتی عثمان نماز می خواند مردم پای صحبت او نمی نشستند می رفتند حالا از باب اینکه از سخنرانی اش بدشان می آمد یا از سخنانش بدشان می آمد یا می دیدند که این حرفش بر خلاف عملش است اول کسی که بیت المال را از بین برد به طور وسیع عثمان بود، عمر هم تبعیض های قرار داد ولی نه مثل عثمان) وَ قَالُوا مَا نَصْنَعُ بِمَوَاعِظِهِ (مردم می گفتند ما چه کار داریم به مواعظ این) وَ هُوَ لَا يَتَّعِظُ بِهَا (خودش به حرف هایش عمل نمی کند) وَ قَدْ أَحْدَثَ مَا أَحْدَثَ (این همه خلاف کاری کرده در حکومت) فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ (عثمان چون دید مردم این طوری هستند) قَدَّمَ الْخُطْبَتَيْنِ عَلَى الصَّلَاة.

خوب آنهایی که روایت را مرسل می دانند که هیچی اعتباری ندارد. ما هم که قبول داریم مرسلات صدوق را خوب آن معارض است با آن همه روایات دیگر است روایت اول صحیحه هم هست. روایت اولی که خواندیم که روایت 2 باب15 بود که به اسناد مختلفه نقل شده هم کافی دارد هم شیخ در تهذیب دارد. روایت چهارم هم به عنوان موید است از فضل بن شاذان است این را هم دارند. عمل اصحاب هم بر این بوده که اول خطبه بوده بعد نماز. حالا چرا مرحوم صدوق این طوری فرمود خودش هم که نماز جمعه نمی خوانده حالا چه شده چه عرض کنیم.

حالا اگر چنانچه طبق این روایت صدوق عمل کرد یعنی اول نماز را خواند بعد خطبه قاعدتا این اشکال دارد مگر اینکه بعدش دوباره نماز رابخواند اول نماز خوانده بعد خطبه ها را انجام داده بعد از خطبه ها دوباره نماز بخواند خوب این جبران می شود حالا اگر چنانچه نماز بعدی را هم نخواند ولی مسأله را نمی دانسته آيا می تواینم به لاتعاد تمسک کنیم؟ برای اینکه این نماز را آورده خطبه ها را هم آورده ترتیب را رعایت نکرده مشمول لاتعاد است لاتعاد الصلوة الا من خمس، آن خمس چیست؟ طهور و رکوع و سجود و قبله و وقت. ترتیب که جزء آن پنج تا نیست. این ترتیب را رعایت نکرده، لاتعاد الصلوة.

اینکه بگوییم لاتعاد مخصوص نماز یومیه است، هیچ دلیلی نداریم لاتعاد الصلوة، هر صلاتی که باشد خوب اینجا ترتیب رعایت نشد و ترتیب هم جزء آن پنج تا نیست پس نمازش صحیح است به مقتضای لاتعاد.

منتهی یک حرفی در لاتعاد هست که قبلا مکرر داشتیم و آن این است که آيا لاتعاد مخصوص به ناسی است یا جاهل عامد را هم می گیرد؟ چون روی جهل است کسی به نظر صدوق می خواهد عمل بکند این جهل به مسأله واقعی است پس از روی عمد است الان با توجه دارد اول نماز را می خواند بعد خطبه ها را منتهی روی جهل به مسأله است و جهل با عمد است آیا لاتعاد جاهل را هم می گیرد یانه؟ این محل صحبت است. بعضی از جمله مرحوم نائینی و من تبعه معتقدند که لاتعاد مال ناسی است مال جاهل عامد نیست. ولی اگر گفتیم لاتعاد مطلق است لاتعاد الصلوة من ای جهة غیر از آن پنج تا در جای دیگر از هر جهت عمد باشد نسیان باشد جهل باشد فرق نمی کند این تابع آن مسأله در لاتعاد قبلا بحث کردیم.

این جمله را هم از مرحوم بروجردی قبلا نقل کردم یک بحثی در حضور ایشان بود نظراتی آقایان داشتند ایشان ساکت بود بعد این جمله را فرمودند من در این فکرم که عرب اعاده را در جایی می گویند که می خواسته در مقام امتثال باشد ولی اشتباه کرده یا فراموش کرده و خلاف کرده حالا می خواهد اصلاحش کرده. پس مال جاهل عامد نیست می خواهد امتثال کند به قصد امتثال بوده اشتباه شد می شود ناسی.

حالا ایشان هم مثل آقای نایئنی است منتهی با اختلاف تعبیر. علی ای حال این تابع آن مسأله است اگر لاتعاد اعم از نسیان بدانیم شامل جاهل و عامل هم بدانیم اینجا نمازشان درست است چه خود امام و چه مامومین این یک مسأله.

مطلب دوم اینکه خطیب باید حتما ایستاده خطبه بخواند. این مسلم است هم ادعای اجماع شده و هم در باب 16 روایت اول صحیحه معاویه بن وهب 9511- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ أَوَّلَ مَنْ خَطَبَ وَ هُوَ جَالِسٌ مُعَاوِيَةُ (اول کسی که نشسته خطبه خوانده معاویه بوده، معاویه که ایمان نداشته ولی ریاکار عجیبی بوده هرگز عمر به پای این عمر نمی رسید به ریاکاری از تمام لذائذ و خوشی ها و کامیابی های دنیای برخوردار بود اما جلو مردم طوری کار می کرد که همه او را متدین و خوب می دانستند دیگر همه می دانید که روز چهارشنبه نماز جمعه خواند و هیچ کسی هم اعتراض نکرد. و از این عجیب تر در نزاعی که بین یکی از اصحاب حضرت امیر و یکی از اهالی شام قاعدتا به تحریک معاویه اتفاق افتاد سر یک شتر یک کسی را تحریک کردند آمد گفت این شتری که تو سواری به آن صحابه حضرت امیر که رفته بود شام این شتری که تو سواری مال من است و گفت که این ناقه یعنی شتر ماده، پنجاه نفر هم آمدند شهادت دادند که این ناقه مال این مرد شامی است نه مال آن آقا که آمده است از کوفه، این هم جلو مردم دست برد زیر شکم ناقه و نشان داد مردم همه ببینید که این نر است نه ماده اینها همه شهادت دادند بر ناقه بودن این، در عین حال معاویه گفت قول پنجاه نفر مقدم است و کسی هم اعتراضی نداشت. خیلی عجیب است این معنا، بعد معاویه به آن گفت گفت مردم ما با ما این جوری هستند، عین اینکه عمر وقتی ام کلثوم را خواستاری کرد و حضرت گفت این سنش کوچک است آماده ازدواج نیست عمر توی کوچه ابن عباس را دید گفت من چه عیبی دارم که پسر عمویت دختر به من نمی دهد گفت من در جریان نیستم گفت بیا همراه توی مسجد رفت بالا منبر گفت ایها الناس اگر خلیفه بگوید من دیدم کسی دزدیده کرده نظر شما چیست، همه بالاتفاق گفتند چون خلیفه دیده شاهد نمی خواهد، آمد پایین به ابن عباس گفت من با من این طوری هستند اگر دخترش علی به من ندهد تهمت دزدی به خود علی می زنم و دستش هم قطع می کنم، این بود که ابن عباس آمد پیش حضرت و التماس کرد، یک همچون شرائطی داشتند اینها، نشسته خطبه خواند در ظاهر هم گفت من پاهایم درد می کند، این چیزها نبود فقط راحتی و تنبلی و خوش گذرانی بود) وَ اسْتَأْذَنَ النَّاسَ فِي ذَلِكَ مِنْ وَجَعٍ كَانَ فِي رُكْبَتَيْهِ (زانوهایم درد می کند) وَ كَانَ يَخْطُبُ خُطْبَةً وَ هُوَ جَالِسٌ (وَ خُطْبَةً وَ هُوَ قَائِمٌ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا گاهی یک خطبه می خوانده نشسته بعد یک خطبه می خوانده ایستاده) ثُمَّ قَالَ الْخُطْبَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ خُطْبَتَانِ (بعدا می گفت که خطبه ایستاده به جای دو خطبه است) يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا جَلْسَةً لَا يَتَكَلَّمُ فِيهَا قَدْرَ مَا يَكُونُ فَصْلَ مَا بَيْنَ الْخُطْبَتَيْنِ.

خلاصه این روایت خیلی صریح است که اول کسی که خطبه خوانده عثمان بوده پس پیغمبر و حضرت علی و خلفای دیگر هم ایستاده بودند.

روایات دیگری در همین باب16 هست روایت4: 9513- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْجُمُعَةِ كَيْفَ يَخْطُبُ الْإِمَامُ (خطبه چطوری انجام بشود؟) قَالَ يَخْطُبُ قَائِماً (ایستاده باید بخواند) إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ وَ تَرَكُوكَ قائِماً.

خود آيه کریمه قرآن هم که در سوره جمعه و ترکوک قائما یعنی پس پیغمبر خطبه اش ایستاده بوده در حال خطبه بوده سروصدای طبل و شیپور و اینها که بلند شد مردم رها کردند دنبال معامله و لهو و لعب. پس ترکوک قائما در همین روایات هم روایت استناد کرده به همین آیه.

البته آيه به خودی خود خوب دلیل نیست برای اینکه آيه نمی گوید باید ایستاده باشد پیغمبر در حال ایستاده خواند، آيا هر فعلی دال بر وجوب است؟ آن بحث دیگری است اثبات نمی کند این معنا را.

در باب25 از همین ابواب نماز جمعه اینجا هم روایت موثقه سماعه روایت2: قال ابوعبدالله (ع) یخطب الامام و هو قائم در حال ایستاده نماز بخواند. روایات دیگری هم هست که به هرحال این دو روایت معبتر هستند.

 حالا اگر کسی واقعا مثل معاویه بود که می گفت پاهایم درد می کند واقعا عاجر بود حالا به صرف درد پا مختصر این کافی نیست ولی اگر واقعا عاجز بود نمی توانست سرپا بایستد می توانیم بگوییم این کافی است؟ که خطبه را نشسته بخواند. از مشهور نقل شده که کافی است بعضی ادعای اجماع هم بر کفایت کردند. قاعده میسور المیسور لایسقط بالمعسور هم همین است. خوب این عاجز است نشسته را می تواند ایستاده را نمی تواند اما نشسته را انجام بدهد.

ولی اینجا یک شبهه ای است مگر حتما این پیش نماز بشود حالا این پایش درد می کند برود کنار دیگری بیاید انجام بدهد. این دلیل نمی شود که این نشسته خطبه بخواند. فی المثل می شود مثل صلوة استجاری، یک کسی اجیر شده که نماز استیجاری بخواند حالا این پاهایش درد می کند می تواند نشسته بخواند نماز استجاری که نگفتند حتما این آدم، به جای متوفی می خواهد بخواند خوب به جای متوفی نگفتند این زید، هرکه که بتواند حالا این نمی تواند برود کنار یک نفر دیگر بخواند. قاعدتا چون مشخص نیست که این فرد به جای او نماز بخواند قاعدتا باید کسی دیگر بخواند. پس اینکه از مشهور هم نقل شده بلکه ادعای اجماع شده اگر خطیب نمی تواند ایستاده بخواند نشسته بخواند، به نظر ما این یک قدری مشکل می آید. قاعده المیسور هم بر این تطبیق نمی شود المیسور می گوید چیزی که نمی توانید به مقداری که می توانید، اینجا که می شود یک نفر دیگر دلیل نداریم که حتما این باشد. ممکن است بگویید نسخ شده از فرد اول کشور مثلا خوب او برود یک نفر دیگری را نصب کند یا اختیار می دهند به نواب شان که یک نفر دیگری را نصب کنند. علی ای حال به نظر ما این فرمایش تمام نیست.

مطلب بعدی این است که بعضی ها دارند که در موقع خطبه به احتیاط واجب طومانینه رعایت بشود طومانینه یعنی چه؟ یعنی سرش را این طرف و آن طرف نکند یا بعدا آرامش داشته باشد؟ ظاهرش این است که کلا بدن را می خواهند بگوید. آن وقت بنابر این این پا آن و نشود موقع حرف زدن مثل نماز، تو نماز طومانینه اش چطور است موقع ذکر گفتن این پا و آن پا نمی شود، تکان نمی خورد، موقع ذکر گفتن به چپ و راست نمی چرخد. پس اینجا می گوییم موقع خطبه این طوری باشد طومانینه را رعایت بکند. گفتند به احتیاط واجب.

دلیل چیست؟ یکی دلیل گفتند تاسی است یعنی لابد معصوم پیغمبر و حضرت امیر چون کسی نداشتیم نماز جمعه بخواند. کجا در روایت داریم که پیغمبر حضرت امیر تکان نمی خورده موقع خطبه، خیلی حرف عجیبی است. تمسک کردند به تاسی و لکم فی رسول الله اسوة حسنة. اینکه خطبه حتما پیغمبر می خوانده و حرکت هم نمی کرده ما دلیل روشنی پیدا نکردیم.

دلیل دوم: این بدل از دو رکعت نماز است. و در نماز آن دو رکعتش طومانینه باید رعایت بشود خوب این به جای آن است. این هم عرض کردیم که این بدلیت مطلقه نیست در آن قضیه عثمان هم عرض کردیم که و همین طوری که در دلیل مرحوم صدوق آورده بود که گفت دو خطبه به جای دو رکعت اخیر است به خاطر اینکه بدلیت اطلاقی ایشان گرفته بود، بدلیت اطلاقی به این معنا نیست. گفتند چون دوتا خطبه است دو رکعت نماز دیگر نمی خواهد نه اینکه من جمیع الجهات و من جمیع الاحکام خطبه مانند مثل آن دو رکعت نماز هست. این هم بنابر این دلیل نیست.

دلیل سوم: گفته شده که در دو خطبه طهارت گفتند رعایت بشود با اینکه تو نماز نیست خطبه است خوب اگر با وضو باشد به خاطر اینکه جای نماز است پس طومانینه هم رعایت بشود برای اینکه جای نماز است.

خوب در طهارت اگر گفتیم دلیل نیست که در کل احکام بگوییم، کل احکام باید بدلیت مطلقه اثبات بشود که همچون چیزی نداریم.

مطلب بعدی اینکه یک جلسه خفیفه ای بین دو خطبه می خواهد. بنشیند مختصر و بلند بشود. در موثقه سماعه فقط دارد یجلس، روایت این طوری است: عَنْ سَمَاعَةَ فِي حَدِيثٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَخْطُبُ يَعْنِي إِمَامَ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يُثْنِي عَلَيْهِ ثُمَّ يُوصِي بِتَقْوَى اللَّهِ ثُمَّ يَقْرَأُ سُورَةً مِنَ الْقُرْآنِ صَغِيرَةً ثُمَّ يَجْلِسُ ثُمَّ يَقُوم. ندارد خفیفه ولی چیزی که هست اطلاق دارد صدق جلوس بکند این کافی است می شود خفیفه در حقیقت.

در روایت سوم که صحیحه محمد بن مسلم است می گوید یک اندازه قل هو الله خواندن، این می شود خفیف کاملا. روایت این است: 9444- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْجُمُعَةِ فَقَالَ بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ يَخْرُجُ الْإِمَامُ بَعْدَ الْأَذَانِ (اذان که می گویند امام می آيد بیرون از خانه) فَيَصْعَدُ الْمِنْبَرَ (می رود منبر) فَيَخْطُبُ (خطبه می خواند) وَ لَا يُصَلِّي النَّاسُ مَا دَامَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ (مادامی که امام روی منبر است دارد خطبه می خواند مردم نباید نماز بخوانند) ثُمَّ يَقْعُدُ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ (بعد امام می نشیند روی منبر) قَدْرَ مَا يُقْرَأُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (به مقدار یک قل هو الله) ثُمَّ يَقُومُ فَيَفْتَتِحُ خُطْبَتَهُ (بعد بلند می شود و خطبه دوم را می خواند) ثُمَّ يَنْزِلُ فَيُصَلِّي بِالنَّاسِ فَيَقْرَأُ بِهِمْ فِي الرَّكْعَةِ الْأُولَى بِالْجُمُعَةِ وَ فِي الثَّانِيَةِ بِالْمُنَافِقِينَ.

مطلب بعدی اینکه گفتند به احتیاط واجب مردم در حال خطبه باید توجه شان به خطیب باشد. توجه شان یعنی نگاه شان یا دلشان؟ دلشان یعنی قبول حرف های او را یا اینکه گوش کنند فعلا؟ خوب یکی از عذرهای که گفتیم نماز جمعه کسانی که مطلق عذر دارند واجب نیست یکی اش همین است اگر حرف این آقا درست نیست خلاف می گوید حتما باید بنشیند گوش کنند؟ یا اگر نشستن شخص تایید باشد باید برود بنشیند و تایید کند، اینکه نیست، گفتیم مطلق العذر کافی است بر رفع وجوب. پس اینکه این باید حالا بنشیند و گوش بدهد پس می شود صرف گوش دادن، قبول دارد یا ندارد آن مسأله دیگری است. گفتند به احتیاط واجب.

حالا این اصل مطلب منهای عذرهایش درست است برای اینکه بالاخره گفتند خطبه بخواند برای مردم اگر مردم گوش ندهند خوب خطبه خاصیت ندارد پس من گوش بدهم، گوش دادن توجه کنند حرف نزنند اصغاء کنند توجه کنند گوش بدهند اینها را.

در بعضی روایات هم تصریح هم آمده در باب12 از همین ابواب در مستدرک است نه در وسائل. ایشان می گوید که من در کتاب پیدا نکردم. حالا به هرحال روایاتش سند معتبری آن طوری ندارد ولی همان که عرض کردم از خود کلی قضایا که گفتند خطبه بخوانند یعنی برای مردم که اگر گوش ندهند که خاصیتی ندارد.

در باب 6 یک روایتی دارد که این به جای آن نماز است. روایت اول صحیحه زراره است. وَ أَضَافَ لِلْمُقِيمِ رَكْعَتَيْنِ وَ إِنَّمَا وُضِعَتِ الرَّكْعَتَانِ اللَّتَانِ أَضَافَهُمَا النَّبِيُّ ص يَوْمَ الْجُمُعَةِ لِلْمُقِيمِ لِمَكَانِ الْخُطْبَتَيْنِ مَعَ الْإِمَامِ (اینکه دو رکعت که کم شده در نماز جمعه به خاطر دوتا خطبه است بنابر این کانه می خواهد بگوید این دوتا خطبه به جای او و چون در خود نماز باید که التفات این طرف و آن نشود، کسی حرف نزند اینجا به جا آن نباید حرف زد، نباید حرف زد یعنی گوش بدهید به او) اینجا همان بحث می آید که اثبات اینکه جمیع احکام در این هست و بدلیت مطلقه یک قدری این مشکل است ولی ذوق فقهی این را می رساند که برای اینکه خطبه بخواند برای این مردم، پس باید اینها گوش بدهند گوش ندهند که خطبه محقق نمی شود.

از ان طرف هم خطیب هم باید طوری حرف بزند که اینها بشنوند اگر این خطیب حال ندارد حرف بزند و صدایش در نمی آید باید کسی برو جلو بنشیند و قدیمی ها بلند گو را اشکال می کردند خوب یادمان هست که اولین بار بلندگو آمد تو مجالس آقایان شبهه می کردند که بلندگو اشکال دارد حالا این طوری شده که ماهواره اشکال ندارد. خیلی چیزها حرام بوده حلال شده. می گفتند که بلندگو می گفتند مزمار است و مزمار در روایات نهی شده. چنانچه این درهای شبستان مسجد اعظم که در آهنی است و بالای بعضی هایش قل هو الله با آهن جوش داده شد و اشکال می کردند می گفتند این آتش دارند می زنند به قرآن. اینها همه اشکال دارد. به هر حال باید طوری حرف بزنند که آنها بفهمند. اگر آنها نفهمند خطبه بی خاصیت می شود.




 

   یک‌شنبه 14 آذر 1395




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما