صوم جلسه دوّم
بسمه تعالی
اگر کسی در روزه واجب افطار کند قدر مسلّم هم ماه رمضان دو جور هست، گاهی منکر اصل وجوب است آن وقت داخل در انکار ضروری دین می شود، انکار ضروری دین در بحث کفر در ابواب نجاسات آنجا توضیح داده شده است که اگر کسی منکر ضروری از ضروریات دین شود این حکمش چیست؟ خیلی ها گفتند که این کافر است و نجس است، خیلی ها هم نظرشان بر این است اگر التفات داشته باشد به اینکه این جزء دین است و در عین حال منکر می شود ولی اگر ضروری هست ولی این نمی داند که این جزء ضروریات و جزء دین هست فکر می کند این را درآوردند، جعل کردند، این در آنجا محل بحث هست، کسانی هستند که معتقدند که اگر کسی منکر معاد شود این کافر است و نجس، کسانی هم هستند که می گویند اگر منکر معاد جسمانی شود و لو اصل معاد را قبول دارد معاد جسمانی را قبول ندارد این را هم گفتند کافر است و نجس، اینها در محل بحث هست در محل خودش. آن چیزی که روایات ما به صراحت دارد میزان کفر و اسلام شهادتین است و چیزهای دیگری نیست، معاد، معاد جسمانی، اصل معاد، ضروریات دیگر، میزان شهادتین است، اگر کسی منکر شهادتین شد این کافر است و نجس گاهی انکار ضروری هم می کشد به انکار شهادتین مثلا می گوید می دانم این را پیامبر گفته است ولی بی خود گفته است این انکار شهادتین است و انکار رسالت است چون گاهی انکار رسالت در کل امور هست و گاهی در یک مسأله خاص، اینها موجب کفر است اما اگر نمی داند که پیامبر گفته است و لو اصل معاد این مشکلی نیست یعنی موجب کفر نیست، موجب نجاست نیست، شهادتین چرا و لو روی اشتباه هم شهادتین را منکر باشد، شهادت به توحید، شهادت به رسالت حضرت خاتم این موجب کفر و نجاست است. حالا بحث ها در محل خودش زیاد است از جمله یک بحث هم این هست که اگر کسی منکر خاتمیت پیامبر شد اصل رسالت را قبول دارد ولی خاتمیت را قبول ندارد مثل اینکه بهائی ها پیامبر اکرم را قبول دارند ولی می گویند بعد از پیامبر یک پیامبر دیگر هم آمده است حالا یا به عنوان پیامبر یا به عنوان من یظهرالله و امثال اینها، اگر کسی منکر خاتمیت شد چطور شد؟ ما معتقدیم که انکار خاتمیت دو جور است یک وقت است که می گوید بعدها پیغمبر دیگری خواهد آمد ولی خودش الان امت پیامبر اسلام می داند این مسلمان است، یک وقت هست که می گوید الان آن پیامبر خاتم رفته است و یک پیغمبر دیگر جایش آمده است و من هم امت این پیامبر جدید هستم و این مسلمان نیست. یک شبهه این است که اگر کسی بگوید پیغمبر خاتم هست ولی نه به این معنا که بعدا دیگر پیغمبری نمی آید بلکه به این معنا که بعدا دیگر بشر پیغمبر نمی خواهد، عقل بشر می رسد و خودش همه چیز را تشخیص می دهد به حسب روایات این هم موجب کفر هست، اولا شرع محمدٍ مستقرٌ الی یوم القیامة حلال محمد مستمرٌ الی یوم القیامة علی ای حال خلاف روایات ما هست در این جهت و نوع فقهاء هم نظرشان بر این بوده که یک چنین کسی مسلمان نیست. حالا بحث های مفصّل تری در محل خودش هم اجماله ولی اگر کسی روزه را افطار کرد نه به خاطر اینکه منکر وجوب روزه باشد، منکر ضروری دین باشد و مباحثی که عرض کردیم بلکه از باب خلاصه خوش گذرانی اجمالا حاضر نیست که یک مدتی شکم خودش را حفظ کند این را مرحوم سید در عروه و خیلی ها دارند که حاکم شهر این را تعزیرش می کند به بیست و پنج ضربه شلّاق. روایتی که در این زمینه داریم فقط در مورد مجامعت هست که اگر کسی با زن خودش مجامعت کرد در روزه ماه رمضان بیست پنج ضربه شلاق می خورد اگر هردو با میل بودند، اگر زن مجبور شده و شوهر او را مجبور کرده است شوهر را پنجاه ضربه می زنند و زن چیزی ندارد. حالا این روایت این بحث را ببینید، در باب 12 از ابواب ما یمسک عنه الصائم در جلد 9 به حسب چاپ ما روایت اول کلینی عن علی بن محمد بن بندار این علی بن محمد بن بُندار از مشایخ کلینی هست هیچ تعریف دیگری درباره اش نیست آیا صرف مشیخه بودن موجب وثاقة می شود یا خیر این محل حرف هست و اجمالا اثبات وثاقة مشکل است صرف اینکه این استادش هست، درست است که مراعات می کردند ولی یک قاعده کلی نیست، مرحوم صدوق از مشایخش کسانی هستند که از سنی های متعصب هستند، یکی از مشایخ ایشان صدوق درباره اش دارد، ما در معلقات یک جایی داریم صدوق می گوید من ناسبی تر از این ندیدم در عمرم ولی صدوق پیش او درس می خوانده است، می گوید وقتی می خواست وقتی می خواست صلوات بفرستد می گفت اللهم صلّ علی محمد وتراً درود بر پیامبر بر خودش فقط، می گوید من ناصبی تر از این در عمرم ندیدم ولی صدوق پیش او درس می خواند پس صرف مشیخه بودن دلیل بر وثاقة نیست. حالا البته عرض کردم این محل صحبت است، یک وقت است که متهم به عقاید ناصبی گری و مانند اینهاست، یک وقت است که متهم به دروغگویی است، اگر اتهام به دروغ گویی نداشته باشد وثاقة از این نظر داشته باشد ما می خواهیم نقل قول کنیم، چکار داریم به دین و آیینش، این به هرحال این محل صحبت هست بعید نیست همان تفسیری که من عرض کردم باشد که فرق است بین مسائل اعتقادی و بین مسائل مربوط به دروغ گویی، ما در واقفیه همین را می گوییم علی بن ابی حمزه بطائنی هم همین طور، اینها متهم به دروغ گویی در مسائل دیگر نیستند، در اعتقادشان هست این بحث، خلاصه این راجع به این شخص علی بن محمد بن بندار، ایشان نقل می کند عن ابراهیم بن اسحاق الاحمر نوع بزرگان رجال ایشان را تضعیف کردند با اینکه کثیرالروایة هم هست و خیلی روایت ایشان در فقه دارد ولی تضعیف شده است عن عبدالله بن حمّاد عن مفضل بن عمر بعد راجع به مفضل بن عمر صحبتی باز داریم عرض می کنیم عن ابی عبدالله(ع) بنابراین سند یک قدری خارج از خدشه نیست، ابراهیم بن اسحاق تضعیف شده است علی بن محمد بن بندار هم عرض کردم فیه کلام که صرف مشیخه بودن را قبول کنیم یا خیر عن الصادق(ع) فی رجل اتی امرأته و هو صائم کسی با زن خودش نزدیکی کرد درحال روزه عرض کردم قدر متیقن روزه ماه رمضان این بحثش جداست که روزه واجب است یا مطلق است، روزه رمضان یا مطلق روزه واجب به هرحال ما راجع به حکمش صحبت می کنیم فقال ان کان استکرهها اگر زن را مجبور کرده است فعلیه کفّارتان مرد دو کفاره باید اولا بدهد آن کفاره ای که شصت روز روزه یا شصت نفر اطعام و ان کانت طاوعته اگر زن هم با میل بوده، هردو با هم تمایل داشتند فعلیه کفارتٌ و علیها کفّاره، یک کفاره ای زن باید بدهد و یک کفّاره ای مرد این راجع به کفّاره اش، ما به اینجا کار داریم و ان کان اکرهها اگر مرد زن را مجبور کرده است فعلیه ضرب خمسین سوطاً پنجاه ضربه می خورد نصف الحد یعنی اصل حد صدتا هست که برای شرب خمر است این نصف حد است و ان کانت طاوعته ولی اگر زن هم با میل بوده ضُرب خمسة و عشرین سوطاً و ضُربت خمسةً و عشرین سوطاً بیست پنج ضربه او می خورد و بیست و پنج ضربه هم این می خورد. بنابراین بیست و پنج ضربه یا اگر هم مال هردو به عهده این هست پنجاه ضربه، این راجع به این روایت که سندش مشکل دارد. این روایت سندش مشکل داشت اما و رواه الصدوق باسناده عن مفضل بن عمر صدوق همین روایت را که فرق است بین بیست وپنج و پنجاه تا نقل می کند با سندش از مفضل بن عمر، در سند صدوق به مفضل بن عمر محمد بن سنان هست، محمد بن سنان را نوعا به عنوان غلو متهمش کردند، کسانی که به عنوان غلو متهم شدند من دو سه مرتبه هم عرض کردم این اشکالی نیست، اینها نمی پسندد بعضی مسائل را دیگرانی که اینها را تضعیف می کردند بعضی حرف های اینها را نمی پسندند و اینها را به عنوان غلو اشکال کردند، فکر می کردند که اینها خارج خروج از دین هست درحالی که روایات متعددی که دوتا داریم که حضرت فرمود نزّلونوا من الربوبیة و قول فینا ما شئتم ما خدا نیستیم اما هرچه بگویید هستیم، اصلا مطالبی که اهل بیت به این گونه صحابه ای که مرمیّ به غلو شدند مطالبی که به اینها می گفتند که به دیگران نمی گفتند معلوم می شود که اینها خیلی مورد توجه هستند، به هرکسی این اصرار را نمی گفتند. بنابراین سرّ اینکه محمد بن سنان غلوّ در کلماتش دارد به نظر ما نه تنها قدح نیست بلکه تعریف هست مدح هست، این ظرفیتش خیلی بالاست که اهل بیت اسراری به اینها گفتند که به دیگری نمی گویند اختصاص به این ندارد خیلی ها که متهم به غلوّ هستند اینطورند، آن دعای ماه رجب را گاهی عرض کردم لافرق بینک و بینها الّا انّهم عبادُک بعضی این روایت را رد می کنند و این دعا را رد می کنند و راوی این دعا را هم رد می کنند به اتّهام به خاطر همین دعا، می گوید لافرق بینک و بینها یعنی چه، خدایا فرقی بین تو و اینها نیست جزء اینکه اینها بندگان تو هستند از جمله مرحوم آقای خوئی(ره) هم راوی را رد می کند و هم این دعا را حالا ذوق شما هرچه باشد، به نظر ما اشکال ندارد و این کاشف از اهمیت این راوی هست، سرّی که هرکسی نمی فهمد به او گفتند، واقعا هم لافرق یعنی همانطور که خداوند بی نهایت هست اهل بیت هم بی نهایت هستند منتهی خدا اینها را بی نهایت کردند الّا انّهم عبادُک فقط بنده تو هستند یعنی اگر اینها بی نهایت هستند تو اینها را بی نهایت کردی، اینها هم خلافی نیست و همین طور هست. محمد بن سنان را ما مشکلی نداریم بعد آخرش سند می رسد به مفضل بن عمر که در روایت قبل هم در سند قبلی هم داشتیم، درباره مفضل بن عمر هم حرف هست بعضی گفتند که متهافت کلماتش متهافت است، بعضی گفتند مرتفع القول یعنی حرف هایی می زند بالاتر از دهنش یا بالاتر از فهم دیگران که همان غلوّ می شود این اشکالی نیست بعضی ها هم تصریح کردند که این غلوّ دارد این هم پس همان می شود. من در رجال های معروف ندیدم ولی بعضی متهمش می کنند که با ارازل و اوباش رفیق بوده، این هم مشکلی نیست می خواسته آن ها را در راه بیاورد، رفیق هایی داشته که جزء ارازل و اوباش بودند یک روایتی هم هست که مقدسین را جمع کرد همان هایی که اعتراض می کرد به مفضل که تو چرا با اینها راه می روی، او خوب ها را به قول خودشان جمع کرد و گفت که امام صادق محتاج به مقداری پول بوده حالا شاید یک چنین چیزی بوده اینها همه دست به دست کردند و فکر کنیم گفتند و رفتند بعد آنها را دعوت کرد همان هایی که اینها می گفتند این با اینها راه می رود آنها را دعوت کردند و همین موضوع به آنها گفت، اولا چقدر اشک ریختند و گریه کردند که امام صادق مشکل دارد و ما زنده باشیم و بعد بلافاصله همه چیز را آماده کردند بعد مفضل بن عمر گفت اینها همان هایی هستند که شما می گفتید که چرا با اینها راه می روید، این دین شما و این هم دین اینها، درباره این ها این حرف ها هست. این مطلبی که گفتم تقریبا نجاشی دارد و علامه در خلاصه اما مرحوم شیخ مفید در ارشاد می گوید من خواص اصحاب ابی عبدالله(ع) از خواص اصحاب امام صادق هست و خاصّته و بطانته از آنهایی که حضرت با اینها سر و سرّ داشته، چیزهایی که به هرکس نمی گوید به اینها گفته است بعد یک تعبیری دارد و من ثقات مشایخ الفقهاء از موثقین بزرگ فقهاء است، یک چنین تعبیراتی دارد مفید در ارشاد. کشی بین بین دارد، می گوید ایشان هم روایات مدح درباره اش داریم و هم روایات مذمت درباره اش داریم نمی تواند تصمیم بگیرد مرحوم اردبیلی هم وقتی این را نقل می کند در جامع الرواة می گوید به نظر ما اصح روایات ذم هست ولی عرض کردم ایشان اشکالی به او نیست جز اینکه آن که ثابت است غلوّ هست غلو هم کمالش هست و عرض کردم برایتان. بنابراین به نظر من روایت از این نظر معتبر هست، مرحوم محقق در معتبر به طوری که مرحوم شیخ حرّ عاملی هم در پاورقی همین روایت در وسائل دارد می گوید سند این روایت ضعیف هست لکن علمائنا شیعه ادّعوا علی ذلک اجماع الامامیه، علماء، فقهاء ادعای اجماع کردند این مسأله را که بیست و پنج ضربه شلّاق دارد و تولم نسبت الفتوا الی الائمة باشتهارها و چون شهرت قوی دارد می دانیم که این فتوا برای برای خود ائمه هست به هرحال به روایت عمل شده است. بنابراین طبق این به نظر می رسد که این روایت باید مورد توجه باشد منتهی این بیست و پنج ضربه را دارد بعضی روایات اصل ضربه را دارد اما نمی گوید چندتا، در باب دوم از احکام شهر رمضان در همین جلد هست روایت اول کلینی عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد یعنی ابن عیسی عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن برید العجلی سند عال العال هست قال سئل ابو جعفر(ع) عن رجل شهد علیه شهود انّه افطر من شهر رمضان ثلاثة ایّام از امام باقر پرسیدند کسی چند نفر علیه او شهادت دادند که در ماه رمضان سه روز افطار کرده است، قال یسأل از او بپرسید هل علیک فی افطارک اثمٌ اینکه افطار کردی به عقیده خودت گناه کردی یا نه یعنی منکر هستی یا قبول داری؟ فان کان لا اگر گفت نه من گناه نکردم یعنی اصلا روزه واجب نیست می شود انکار فانّ علی الامام ان یقتله باید اعدام شود و ان قال نعم اگر گفت بله گناه بوده و هوس بوده خوردم فانّ علی الامام ان ینهکه ضرباً، نهک ینهک به معنای مبالغه در عقوبة مجازات زیاد، مجازات سخت، ندارد بیست و پنج تا یا پنجاه یا هرچیز دیگر ولی ینهکه به معنای فشار و اصرار در مجازات است. بالاخره اصل ضرب مسلّم هست آن روایت مسلّم کرده بود که بیست و پنج تا، بنابراین اگر آن را معتبر دانستیم که به نظر من معتبر هست همان می شود. دو نکته اینجا هست که باید عرض کنیم: 1- این از باب تعزیر است و حدّ خاصی ندارد، ما احتمال دادیم که این تعزیرهایی که معین می شود چندتا اینها نه از باب تعزیر هست، حد هست معین شده است بیست و پنج تا فقط چیزی که هست تعبیرات اگر بگوییم مختلف هست مثلا آن روایت می گوید که عقوبت زیاد این می گوید بیست و پنج تا و این یک اختلاف هست، از این اختلاف در تعبیر شاید بتوانیم بفهمیم که انتخاب با حاکم شهر هست هرچه مصلحت بداند، بیست تا یا بیست و پنج تا بزند، مجازات سخت تر انجام دهد و در موارد دیگر هم همین طور ما در تعزیرات خیلی به اختلاف حرف داریم در روایات در مسائل دیگر آن جا هم همین که اینها حمل بر این می شود که اختیارش با حاکم شهر هست، حاکم شهر طبق روایات ما در این جهت اختیار دارد، چنانکه اهل بیت هم همین طور، چنانچه در مسائل دیگر هم همین طور مثلا یکی از مسائل به تناسب عرض کنم اگر چنانچه شخص اقرار کرد اینجا عفو در او ممکن است در گناههای دیگر، اگر شهود علیه او شهادت دادند چهار شاهد گفتند که دیدیم این متهم به زنا و فحشا و مانند اینها هست مثلا آن جا آقایان گفتند چون بیّنه قائم شده دیگر عفو در آن نیست، ما آنجا هم عقیده مان این هست که اختیار با حاکم شهر هست، در پاورقی های تحریر این را توضیح دادیم و اشاره ای هم به بعضی ادله اش کردیم. علی ای حال اینجا هم از موارد اختلاف هست، یکی می گوید بیست و پنج تا و یکی می گوید مجازات سخت، اینها یک قدری اختلاف هست بنابراین می شود گفت که اختیار با حاکم شهر هست. 2- یک نکته دیگر اینکه حالا اگر حد خورد و بازهم رفت و روزه خورد تا سه مرتبه حد می خورد، هر دفعه هم بیست و پنج تا، دفعه چهارم اعدام هست و لو انکار ضروری نیست روی هوس خورده است. از بعضی ادله استفاده می شود که دفعه سوم اعدام هست. در زمان ما واقعا قابل اجرا نیست خیلی ها از اصل دین بر می گردند باید خیلی مراعات کرد. ما یک مسأله ای داریم در ابواب حدود در همان رساله توضیح المسائل و آن اینکه از ادله استفاده می شود که اگر اجراء حد موجب شود که کسانی از دین بیرون بروند اینجا حاکم شهر نباید اجزاء حد کند چنانچه در ضرورات دیگر حضرت امیر در سال قحطی حد دزدی نمی زد نه اینکه اگر ثابت شد این گرسنه بوده نمی زد اصلا در سال قحطی حد دزدی نمی زد یا دارد در جنگ و موقع جنگ اصلا هیچ حدی را اجرا نمی کرد می گفت خوف این داریم که متصل شود به دشمن و کار سخت شود، از این مصلحت مهم تر این است که طرف از دین بیرون می رود. بعضی چیزها هست که دنیا نمی تواند به هیچ وجه بپذیرد حالا به هرحال این در فقه ما مطرح هست که بعضی ادله دارد که اگر سه بار روزه اش را خورد و هر دفعه هم حد خورد و متنبّه نشد دفعه چهارم اعدام است، از بعضی ادله استفاده می شود دفعه سوم. در باب 5 از ابواب مقدمات حدود در حدود دیات روایت اول در آنجا تصریح اینطور دارد اصحاب الکبائر اذا اقیم علیهم الحد مرّتین قتلوا فی الثّالث آن هایی که گناه کبیره مرتکب می شوند اگر هر دفعه حد خوردند و بازهم متنبّه نشدند، دفعه سوم اعدام هست، این روایت هم معتبر است، صحیحه یونس باب 5 روایت اول که معتبر هست. در احکام شهر رمضان در باب دوم در خصوص این مسأله خودمان هم یک روایتی داریم که ببینیم بد نیست روایت 2 از باب دوم کلینی عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد یعنی ابن عیسی عن صفوان بن عیسی این هم ثقه هست عن سماعه این هم موثّق هست بلا فتحیه قال سألته عن رجل اُخذ فی شهرالرمضان یک کسی در ماه رمضان دستگیر کردند و قد افطر ثلاث مرّات سه مرتبه هم افطار کرده است و قد رُفع الی الامام ثلاث مرات هر سه دفعه هم بردند پیش حاکم شهر یعنی حد خورده است قال یقتل فی الثالثة دفعه سوم قتل است یعنی مرتبه سومش حد نبوده اعدام است، این روایت در خصوص مسأله خودمان هست و آن هم به طور کلی در اصحاب کبائر مطلقا بنابراین اصل مسأله می توان گفت روشن است. بعضی ها گفتند که مرحوم سید هم در عروه به احتیاط صحبت می کند در همین مسأله می گوید احوط این است که دفعه چهارم اعدام شود نه دفعه سوم ولی روایت معتبر است، هم 1/5 مقدمات حدود و هم 2/2 احکام شهر رمضان که الان برایتان خواندم در خصوص مسأله امام، بله در زنا نه در بحث ماه رمضان در زنا باب 5 مقدمات حدود روایت 2 دارد که اگر سه مرتبه حد خورد و باز هم متنبّه نشد دفعه چهار اعدام هست. در فقه الرضاء هم در باب شرب خمر دارد که دفعه چهارم اعدام است، ما باشیم و روایات باید بگوییم فرق می کند، در ماه رمضان دفعه سوم اعدام است، در زنا دفعه چهارم اعدام است بعید نیست اینطور بگوییم شاید نکته اش همین است که بعضی غرائض در انسان هست که فشارش از گرسنگی بیشتر است ممکن است اینطور باشد، فشاری که در گرسنگی هست تحمل می کند اما جوانی که در شدت شهوت و اینها هست شاید نتواند تحمل کند لذا این را یک قدری تخفیف داده شد که در مرحله چهارم اعدام است آن را گفتند که مرحله چهارم اعدام است. این خلاصه این مسأله عنوان می کنیم که ظاهرا نمی رسیم و آن این هست که روزه چه ماه رمضان و چه غیر ماه رمضان به قصد عنوان، غربت، اخلاص اینها یعنی چه، این ها را می خواهد.
چهارشنبه 6 بهمن 1395
|