صوم جلسه پنجم
بسمه تعالی
عامه روی نیت خیلی بحث ندارند اصل نیت را معتبر می دانند منتهی حنفیه و حنبلی ها ظاهرا این دوتا می گویند نیت شرط است دیگران می گویند نیت رکن است، از بعضی عبارات استفاده شده است کانّه می خواهند بگویند نیت دخالتی در صحت عمل ندارد ولی بعضی عبارات دیگر تصریح به این هست دخالت دارد بحث در اینکه رکن است یا شرط است ولی به هرحال فروع زیادی که شیعه در این مسأله عنوان کرده است بیشتر از عامه هست، فروعی هم که اینجا مرحوم سید عنوان کرده است چند فرع هست، فرع اولش این بود که جلسه قبل عنوان کردیم و آن اینکه اگر می داند ماه رمضان است ولی نیت غیر ماه رمضان کند این را گفتند باطل است، ماه رمضان حساب نمی شود برای اینکه نیت رمضان نکرده است، غیر ماه رمضان حساب نمی شود برای اینکه ظرفش ظرف رمضان است. ولی گفتیم بعید نیست که از باب ترتّب بگوییم غیر رمضان درست شود وظیفه اش رمضان است ولی اگر معصیت کرد و رمضان را نیت نکرد و نیت چیز دیگری کرد از باب ترتّب بگوییم درست می شود. چندتا اشکال مدنظر بوده که از بعضی عبارات استفاده می شود: یکی از این اشکالاتی که شده که نمی شود از باب ترتب درستش کنیم این هست که بگوییم از بعضی روایات که آن روز ما باب دوزاده و سیزده چشممان اشتباه دید معطل شدیم دو روایت در باب دوازدهم من یصح منه الصوم هست، روایت پنجم این است کنت مع ابی عبدالله(ع) فی ما بین مکة و مدینة فی شعبان و هو صائم با امام صادق بودیم بین مکه و مدینه در ماه شعبان حضرت روزه دار بود ثمّ رأینا هلال رمضان بعد ماه اول رمضان را که دیدیم حضرت افطار کرد یعنی فردایش افطار کرد قلت له جعلتُ فداک امسِ کان من شعبان و انت صائم والیوم من رمضان و انت مفطر دیروز شعبان بود روزه گرفتید امروز که ماه رمضان است روزه خوردید قال انّ ذلک تطوّعٌ شعبانش مستحب است لنا ان نفعل ما شئنا ما اختیار داریم هرکاری بخواهیم انجام دهیم اما و هذا فرضٌ رمضان واجب است فلیس لنا ان نفعل الّا ما اُمرنا ما حق نداریم در این ماه رمضان که وضوء واجب هست کاری انجام دهیم جز به حد دستور می خواهد بگوید که در ماه رمضان دستور فقط رمضان است غیر کار رمضانی نمی شود انجام داد، این خلاف آن ترتبی است که عرض کردیم. ترتب این بود که نیت غیر ماه رمضان کند بگوییم وظیفه اش رمضان بوده اما اگر معصیت کرده و غیر رمضان انجام داد غیر رمضان قبول، این می گوید در رمضان طبق دستور چون مسافر هستیم نمی شود روزه رمضانی گرفت غیر رمضانش هم دلیل نداریم یا اینکه دلیل خلاف داریم. این روایت می گوید که شعبان روزه گرفتم چون مستحبی بوده و تطوع، تطوع اشکال ندارد اما روز رمضان را خوردم برای اینکه ما باید طبق دستور عمل کنیم و دستورمان امروز در سفر روزه نیست بنابراین در ماه رمضان نمی شود غیر روزه گرفت. اما جوابش این است که حضرت صرف تکلیف را می گوید، تکلیف ما این است نه به این معنا که عمل باطل است می فرماید دستور این است که امروز در سفر که هستیم روزه ندارد ماه رمضان، تکلیف، وظیفه اما اینکه اگر بگیریم باطل است این از آن استفاده نمی شود. روایت دیگری هم به این مضمون هست، روایت چهارم همین باب 12 مرسله هست این، آن روایت قبلی هم مرسله بود ولی به هرحال به آن استدلال شده است، این هم مرسله هست ان رجل عن الصادق(ع) خرج ابا عبدالله(ع) من المدینة فی ایّام بقین من شعبان چند روز مانده بود از ماه شعبان حضرت از مدینه بیرون آمد به طرف مکه فکان یصوم روزه دار بود ثمّ دخل علیه شهر رمضان و هو فی السفر بعد در همین مسافرت که بودیم ماه رمضان شد هلال ماه را دیدند فافطر افطار کرد فقیل له تصوم شعبان و تفطر رمضان به حضرت عرض کردند که ماه شعبان روزه می گیرید و ماه رمضان می خورید قال نعم شعبان الیّ ان شئتُ صمتُ و إن شئتُ لا خواستم روزه می گیرم و نخواستم نمی گیرم اما و شهر الرمضان عزمٌ من الله عزّ و جل رمضان دستور خداست و من در سفر وظیفه روزه ندارم این هم همین طور است که به آن تمسک شده است که اگر در رمضان غیر رمضان را نیت کند باطل است برای اینکه حضرت روزه اش را افطار کرد و فرمود دستور ما در این افطار است، حضرت چون ماه رمضان را افطار کرد معنایش این است پس غیر رمضان را هم نمی شود گرفت، رمضان که در سفر هستند غیر رمضان هم نمی شود، شعبان را گرفت مستحبی بود اما در رمضان را مستحبی اش را هم نگرفت پس غیر رمضان را هم نمی شود انجام داد، رمضانش که سفر است و وظیفه ندارد فعدّة من ایّام اُخر، غیر رمضانش هم اگر می شد که مثل شعبان روزه می گرفت پس نمی شود. جواب را عرض کردم این می خواهد بگوید که وظیفه ندارم نه اینکه باطل است بنابراین بعید نیست از باب ترتّب بگوییم، اشکال دیگری که به این مسأله ترتب شده است ادعای اجماع شده است که در ماه رمضان هیچ روزه دیگری نمی شود گرفت، وظیفه هست رمضان را بگیرید نمی توانید بگیرید تمام و نمی شود روزه مستحبی و غیر ذلک گرفت. اجماع باید اثبات شود، بعید نیست که اگر مجمعین حرفی زدند از باب همان اشکال ترتب است چون در ترتب بعضی ها منکر هستند می گویند ترتب قبول نیست برای اینکه اجتماع ضدّین است، امر به اهم باشد و امر به مهم هم باشد ضدّین است، این بحثش در محل خودش جواب داده شده است که علی فرض معصیت داریم می گوییم، امر به اهم است ولی علی فرض معصیت مهم را انجام دهد مثل ازاله نجاست در مسجد و نماز خواندن، وظیفه اش ازاله هست ولی اگر معصیت کرد و انجام نداد آن وقت نماز می خواند باید بگوییم نمازش درست است، به هرحال آن بحث در ترتب است و مجمعین هم استدلال عقلی کردند اجماع به ما هو اجماع چیز مهمی در این جهت نیست. یک نکته دیگری گفته شده است و آن این است که عبادت فرع مشروعیت است و اینجا مشروعیتش معلوم نیست که غیر رمضان نیت کند، در رمضان نیت غیر رمضان کند مشروعیت ندارد، جوابش این است اطلاقات عبادت، اطلاقات روزه باب اول همین روایات از باب صوم همه راجع به اهمیت اصل صوم است، بنابراین بعید نیست بگوییم که در ماه رمضان اگر کسی معصیت کرد و روزه نکرد و نیت غیر ماه رمضان کرد حالا تحقق خارجی نداریم بحث فکری اش است اینجا بگوییم که از باب ترتب بگوییم اشکال ندارد، غرض این یک فرعی بود که روایاتش مانده بود خواستم عرض کنم. خلاصه این بود از این دو روایت چهارم و پنجم باب دوازدهم من یصح الصوم بعضی خواستند استفاده کنند این دلیل بر اینکه نمی شود در ماه رمضان غیر ماه رمضان را گرفت، عرض کردم که این وظیفه را می گوید، وظیفه ندارم فلیس ان نفعل الّا ما امرنا دستور ما این است، دستور این است غیر از این است که اگر خلاف کرد عمل باطل است. نمی خواهیم فتوا بدهیم ولی از نظر بحث طلبگی بعید نیست اینطور بگوییم و بعضی بزرگان از جمله مرحوم محقق در معتبر قبول می کند، معصیت کرده است ولی روزه درست است، مرحوم علامه در تذکره قبول کرده است می گوید روزه اش درست است، شهید اول و شهید ثانی هردو مخالفت کردند ولی این دو بزرگوار موافقت کردند، می گویند از باب ترتب روزه اش درست است. حالا فرع دومی که سید عنوان کرده است اگر می داند ماه رمضان است ولی نیت کرد غیر ماه رمضان به خیال اینکه غیر ماه رمضان درست است مثل نظری که ما دادیم از باب ترتب بعد فهمید که درست نیست و قبل از ظهر نیت روزه ماه رمضان کرد مرحوم سید می گوید این هم روزه اش درست نیست و باطل است، می دانست که ماه رمضان است نیت کرد غیر ماه رمضان را به خیال اینکه غیر ماه رمضان درست است مثل نظر علامه و محقق قبل از ظهر متوجه شد که درست نیست لذا تجدید نیت کرد به نیت ماه رمضان، اینجا چطور است؟ اگر کسی مسافر باشد قبل از ظهر به وطن برسد این را همه می گویند که اگر افطار نکرده است و چیزی نخورده است حالا نیت روزه کند و روزه اش درست است، آیا اینجا هم می توانیم بگوییم که اول نیت کرد غیر رمضان را در محل است و منزل خودش است، غیر رمضان را نیت کرد به خیال اینکه غیر رمضان را می شود نیت کرد بعد فهمید که نمی شود در ماه رمضان نیت غیر رمضان کرد تا ظهر نشده است نیتش را دوباره برگرداند به رمضان اگر بیرون بود و آمده بود نیت روزه کرده بود درست است و رمضان حساب می شود ولی در محل خودش است و نیت غیر ماه رمضان کرده عمدا به خیال اینکه درست است بعد فهمید که درست نیست قبل از ظهر نیت رمضان کرد مرحوم سید می گوید روزه درست نیست و باطل است. قاعدتا کسانی مثل علامه و محقق که در آن فرع قبلی گفتند درست است قاعدتا باید اینجا هم بگویند درست است ولی به هرحال ما دلیلی بر صحت نداریم، از باب ترتب هم اینجا بحث ترتب نیست، ترتب این بود که معصیت کرد اهم را انجام نداد و مهم را انجام می دهد اما اینجا خود ماه رمضان را انجام می دهد، قبل از ظهر دوباره نیت ماه رمضان کرده است و ماه رمضان را دوباره انجام می دهد این پس ترتب نیست اما اینکه نیت رمضان نکرده است با اینکه وظیفه اش رمضان بوده و قبل از ظهر متوجه شده است و نیت را برگردانده است این دلیل بر صحت چنین روزه ای نداریم. از چه راهی بخواهیم درست کنیم؟ بحث ترتب اینجا نیست پس قاعدتا باید بگوییم روزه اش باطل است همانطور که مرحوم سید عنوان کرده است. مرحوم آقای شاهرودی در حاشیه عروه اینجا را بنا بر احتیاط گذاشته است یعنی روزه بگیرد و بعدا هم قضا کند، قاعدتا حرف محقق و علامه باید بگوییم روزه اش درست است و قضا هم ندارد، به نظر ما که آنجا گفتیم از باب ترتب درست است ولی اینجا ترتب نیست نمی شود درست کرد قاعدتا حق با سید است که روزه اش باطل است. از محشین عروه فقط دیدم مرحوم آقای شاهرودی(ره) احتیاط می کند بگیرد و بعد هم قضا کند. فرع بعدی، باز سید فرع دیگری عنوان کرده است، اگر جاهل به این است که غیر رمضان نمی شود در رمضان گرفت مسأله را نمی داند، نیت غیر ماه رمضان هم نکرد فقط نیت کرد که فردا روزه می گیرم، این چطور است؟ می داند ماه رمضان است اما نیت ماه رمضان نکرد، نیت غیر ماه رمضان هم نکرد و همین گفت که فردا را روزه می گیرم، نیت من این است که فردا روزه بگیرم نه اینکه روزه به چه نیتی، نه نیت رمضان کرد و نیت غیر رمضان اما نیت کرد که فردا روزه می گیرم و خبر نداشت که آیا می شود نیت غیر رمضان کرد در رمضان یا خیر، مرحوم سید می گوید که این هم روزه باطل است باید معین کند که این رمضان هست، چرا باطل است؟ برای اینکه نیت رمضان نکرده است گفتیم این عناوین باید نیت شود، در نماز هم همین است یک چهار رکعتی بخواند بدون نیت، این نه جای ظهر حساب می شود و نه جای عصر باید عنوان را در نظر بگیرد، این عنوان ماه رمضان را در نظر نگرفته است، چون عنوان لحاظ نشده است پس اشکال دارد، فقط گفته است که فردا روزه می گیرم اما چه روزه ای معین نکرد، اینجا قاعدتا روی مبنای مرحوم سید باید بگوییم باطل است. ما داریم که این اجمالا نیت رمضان است می داند که رمضان است و نیت غیر رمضان هم نکرده است و نمی داند که نیت غیر رمضان درست است یا باطل ولی به هرحال نیت نکرده است، می داند رمضان است و نیت غیر رمضان هم نکرده است فقط نیت اینکه فردا روزه بگیرم کرده است این اجمالا نیت رمضان است، حالا به هرحال مرحوم سید نظرش این است که می گوید اشکال دارد. حالا یک فرع دیگر باز مرحوم سید عنوان کرده است، متوخّی یعنی کسی که دنبال تحقیق است که آیا ماه رمضان است یا غیر ماه رمضان مثال روشن کسی که در زندان است سیاه چال های قدیم و زندان های قدیم طوری بوده که نه تنها شب و روز را تشخیص نمی دادند ماه را هم تشخیص نمی دادند که ماه رمضان است یا ماه های دیگر هست به آنها می گفتند متوخّی، در زندان های خلفای بنی عباس نسبت به بنی هاشم خیلی سخت تر بوده از روش بنی امیه نسبت به بنی هاشم، بنی العباس چون بنی هاشم را رقیب سرسخت خودشان می دانستند سخت گیری هایی که بنی العباس به بنی هاشم کردند خیلی مهم تر از سخت گیری های بنی امیه نسبت به بنی هاشم بوده، ارا بنی امیه معذورین ان قتلوا و لا ارا البنی العباس من عذری با اینکه عمو زاده هستند این غوغا کردند از ظلم به اهل بیت از جمله این، لباس برای نماز اینها نداشتند و زن ها به نوبت نماز می خواندند وقت معلوم نبود بعضی ها قرآن می خواندند از روی قرائنی که بیرون تجربه کرده بودند مثلا پنج جزء بخوانند می شود فلان ساعت اینگونه نماز می خواندند، حالا به هرحال متوخّی که نمی داند الآن ماه رمضان است یا غیر ماه رمضان اینجا چکار کند؟ مرحوم سید می گوید اینجا هم باید نیت شود، بدون نیت نمی شود، از باب احتیاط بعد می گوید اصلا یا یخلو من قوّه منتهی نمی داند رمضان است یا غیر رمضان بالاخره اگر رمضان است که رمضان است اگر رمضان گذشته است قضاء رمضان است پس باید نیت کند رمضان را منتهی اداءً او قضاءً این تردید در نیت این اشکال ندارد. در نماز این کار را می کنیم؟ در نماز مثلا نمی دانم آخر شب شده است یا هنوز آخر شب نشده است اگر آخر شب شده است بگوییم قضاء اگر آخر شب نشده است اداء بعد بگوییم که نماز عشاء می خوانم اداءً او قضاءً، اداء و قضاء آیا نیتش لازم است یا لازم نیست در باب نماز چه می گوییم؟ ایشان اینجا هم می گوید چاره ای نیست باید نیت کند اداء و قضاء را، نیت می کند رمضان را منتهی نمی داند اداء هست یا قضاء می گوید اداء اگر وقت است قضاء اگر گذشته است. این متوخّی که نمی داند رمضان است یا غیر رمضان ظنی دارد یا خیر؟ متوخی به آن کسی می گویند که تحقیق کرده است و یک ظنی پیدا شده است، ظنش معتبر است، اگر ظنش را معتبر می دانیم باید طبق ظنش عمل کند، اگر ظنی به این دارد که الآن رمضان است نیت اداء می کند اگر ظنی دارد که رمضان گذشته است مثلا چهل روز است در زندان است به طور مثال البته و ظنی دارد به اینکه تمام شده است و نیت قضاء می کند. مگر اینکه بگوییم به دنبال ظن اقوا برود، این ظن مطلق است و ظن خاصی که نیست، عماره ای نیست و خبر واحدی که نیست، شهادت ادلینی که در کار نیست بنابراین بگوییم دنبال ظن اقوا برود و ظن اقوایش همین است که نیت می کند اداءً او قضاءً این هم یک فرعی هست که مرحوم سید نظرش بر این است که باید حتما قصد اداء و قضاء داشته باشد اصل رمضان را قصد کند برای اینکه بالاخره باید عنوان قصد شود، ما فی الذمّه نیت کند اداءً قضاءً برای اینکه معلوم نیست کدام است. حالا یک بحث کلی شود اصلا در اینجا آیا اداء و قضاء و همین طور وجوب و ندب اینها باید نیت شوند؟ اداء و قضاء یک حقیقت است یا دو حقیقت است؟ در باب نماز داریم فوت ظاهر فوت یعنی آن تمام شده است و گذشته است مثل اینکه بگوییم فلانی مرد، می گوید اقض ما فات قاعده مستاده اقض ما فات کما فات، فات یعنی فوت شد یعنی گذشت پس بگوییم دو حقیقت هستند، اگر دو حقیقت هستند و دو ماهیت هستند بنابراین پس باید نیت شود و معلوم شود که چطور است، اگر می داند اداء است اداء اگر نمی داند قضاء آنجایی هم که شک داری مثل متوخّی می گوید اداءً او قضاءً بگوییم نیت اینجا بگوییم لازم این محل صحبت است که اداء و قضاء، مرحوم سید می گوید اصلا اداء و قضاء شرط نیست که ذکر شود در مسأله اول دنبال این قاعده که عرض کردم عبارت سید این است می گوید لایشترک ذکرالاداء والقضاء والوجوب والنّدب، ذکر اداء و قضاء و وجوب و ندب شرط نیست و کذا سائرالاوصاف الشخصیة بقیه اوصاف شخصیه که این روزه چطور روزه ای هست اینها لزوم ندارد بل لون والخلاف صحّ بلکه اگر نیت خلاف کند واجب نبوده و نیت وجوب کند و مانند این، اداء و قضاء نیت خلاف کند اگر نیت خلاف کند اشکال ندارد الّا اذا کان منافیاً لتّعیین مگر اینکه خلاف تعیین باشد یعنی این روزه ای که می خواهد بگیرد مجهول است که چه چیزی می خواهد بگیرد بنابراین می گویند اینطور است عبارت سید را می خوانم فان کان ادائیاً اگر روزه روزه اداء است و تخیّل انّه قضاء خیال می کند روزه اش روزه قضائی است این دو صورت می شود، ان قصدالامرالفعلی و اخطأ فاتّطبیق اگر این نیت کند آن دستوری که الآن دارد می گوید آن که دستورم الآن هست منتهی فکر می کند که این قضاء است مثلا درحالی که دستورش ادائی بوده این دنبال وظیفه خودش هست منتهی خیال می کند که وظیفه اش قضائی هست این اشکال ندارد برای اینکه می خواسته آن وظیفه واقعی را انجام دهد اما اذا لم یقصد الامر الفعلی اما یک وقت نمی گوید که می خواهم طبق دستور عمل کنم می خواهد بگوید که می خواهم قضاء بگیرم درحالی که اداء بوده اینجا بطل. پس مرحوم سید نظرش این می شود می گویند که یک وقت است می خواهد نیت کند آن وظیفه واقعی را انجام دهد منتهی خیال می کند وظیفه واقعی اش قضاء است این اشکال ندارد خطاء در تطبیق است اداء بوده خیال می کرده قضاء است اما یک وقت است که از اول می گوید می خواهم قضاء انجام دهم نه وظیفه ام را انجام دهم قضاء انجام دهم درحالی که اداء وظیفه اش بوده اینجا می گوید اشکال دارد، لایشترط الذکر الاداء والقضاء والوجوب والندب و کذا سائرالاوصاف الشخصیة بل لون والخلاف صحّ الّا اذا کان منافیاً لتّعیین چطور منافی تعیین می شود؟ مثل همین که می گوید می خواهم قضاء انجام دهم درحالی که قضاء نبوده اما اگر بگوید من می خواهم وظیفه ام را انجام دهم خیال می کنم قضاء است این اشکال ندارد و درست است. اداء و قضاء داخل در حقیقت هستند یا خارج از حقیقت؟ اداء و قضاء به زمان مربوط است آیا به نظر شما زمان با مکان فرق دارد؟ مثلا نماز را در مدرسه بخوانم یا در خانه؟ این دخالت در ماهیت و حقیقت دارد پس باید معیّن کنم بگویم چهار رکعت نماز ظهر می خوانم در مدرسه، اینکه لازم نیست هیچ کسی نمی گوید مکان نیتش لازم است، زمان را هم بگوییم مثل مکان، زمان و مکان بگوییم مثل همدیگر هستند پس این خارج از حقیقت هست، همانطور که مکان داخل در حقیقت نیست زمان هم داخل در حقیقت نیست وقتی اینطور شد پس نیت اداء و قضاء به هیچ وجه لزوم ندارد و خلافش هم اشکال ندارد مگر از باب تقیید یعنی بگوید من حتما می خواهم قضاء انجام دهم اگر قضاء نباشد نمی خواهم انجام دهم. اگر بگوییم مکان هیچ دخالتی ندارد زمان هم مثل مکان است آن هم دخالتی در هویت و ماهیت ندارد، ما در باب نماز روایاتی به نظرم می آید که می خواهد بگوید قضاء و اداء دو حقیقت هستند، قضاء را می گوید فوت عرض کردم در فرع قبلی هم قضاء را فوت می گوید اقض ما فات کما فات پس فوت یعنی این گذشت و مرد و لذا قضاء به امر جدید است مثلا کسی عهد کرده است که روزی دو رکعت نماز عهد بخواند نماز جدای از نوافل و اینها بعد یک روز یادش رفت و نخواند قضاء دارد یا ندارد؟ اگر بگوییم قضاء یک حقیقت دیگری هست برای اینکه فوت است و تمام شده است اگر حقیقت دیگری هست دلیل جدید می خواهد، دلیل جدید نماز یومیه را داریم قضاء کن، نخواندی قضاء کن اما در باب نماز نذر نداریم که قضاء کن و یک حقیقت جدیدی است باید دستور بیاید دستور که نباشد قضاء ندارد. اگر بنا شد زمان مثل مکان باشد اینها یکی هستند ولی عرض کردم از روایاتی که در باب نماز داریم می فهمیم که یک حقیقت دیگری است و فوت کرد، مرد، اگر یک حقیقت دیگری است و بخواهیم بگوییم واجب است در آنجایی که فراموش کرده است یک دلیل جدید می خواهد و دلیل جدیدی در این جهت نداریم و آنجایی که نداریم نمی شود عمل کرد، نذر کرده است که دو رکعت نماز بخواند یا اجیر شده است و مانند اینها بگوییم وقتی انجام داد در اجاره حالا آن بحث جدایی دارد از باب ما به ازا و عوض و این موارد است ولی به هرحال اگر نذر کرده است و عهد کرده است و حالا یادش رفت بگوییم که حتما لازم است بخواند؟ نه این دلیل می خواهد، این یک ماهیت جدیدی است. این متفرعاتی است که اینجا عنوان شده است.
چهارشنبه 6 بهمن 1395
|