بسمه تعالی
صحبت این بود که در ماه رمضان و همین طور روزه های غیر رمضان اما واجب معین
باید نیت شود و نیت هم وقتش درحال اختیار تا موقع طلوع فجر است، شش هفت نظریه هم
نقل کردیم که اول وقت نیت و آخر نیت چه باشد که یکی از نظریه ها هم این بود که این
بسیط است و اول و آخر و وسط ندارد و همه اش یکی است مرکب نیست تا اجزاء داشته
باشد.
حالا اگر چنانچه کسی فراموش کرد که نیت روزه کند در همین واجب معین یا در ماه
رمضان یا جاهل بود به اینکه امروز رمضان است یا امروز همان واجب معینی است که به
عهده اش است، فراموش کرد که این طور است و در نتیجه نیت نکرد موقع طلوع فجر، اینجا
چطور است؟
مرحوم سید مسأله را در عروه عنوان کردند عبارتی که از مرحوم سید هست این هست
که قبلا هم خواندیم اول فرمودند در مسأله دوازدهم وقت النّیه آخره فی الواجب
المعین رمضان او غیره عند طلوع فجرالصادق آخر وقت نیت در رمضان یا هر واجب معین
دیگر موقع طلوع فجر است و یجوزالتقدیم فی ایّ جزء من اجزاء لیلة الیوم الذی یرید
الصوم می تواند قبل از طلوع فجر انجام دهد در هر جزئی از اجزاء شب، این صحبت شد که
چطور است نیت اگر داعی است از پیش در ذهنش هست و کافی است حالا توضیح دادیم نیت را
داعی بگیریم یا خطور بگیریم یا به لفظ بگیریم بالاخره صحبت این است که وقتش چه
موقعی هست.
حالا بحث این است و معاً نسیان فراموش کند نیت کند یا فراموش کرد که امروز
روزه برایش واجب است یا امروز ماه رمضان است اوالجهل به کونه رمضان اوالمعین الآخر
یا جاهل بود که امروز ماه رمضان است یا آن واجب معین دیگری که به عهده اش هست اگر
این طور شد که ناسی یا جاهل یجوز متی تذکر هر وقت یادش آمد نیت کند لازم نیست موقع
طلوع فجر باشد الی ما قبل الزوال البته اذا لم یأت بمفطر اگر مفطری نیاورده باشد
تا ظهر می تواند و الا نمی شود، هر موقع تا قبل از ظهر نیت کرد اجزئه ذلک الیوم
این مجزی است اما اگر بعد از ظهر شد دیگر فایده ندارد و لایجزیه اذا تذکر
بعدالزوال حالا ما دو مطلب داریم یک مطلب اینکه تا قبل از ظهر اگر نیت کرد صحیح
است یک مطلب این هست که بعد از ظهر کافی نیست و به دردش نمی خورد.
اما قبل از ظهر، ادله ذکر شده بر اینکه این روزه کافی و صحیح است قبل از ظهر
توجه دارید که راجع به رمضان است یا واجب معین، به طور کلی واجب غیر معین روایات
داریم مشکلی نیست اما در واجب معین و در رمضان ببینیم حکمش چیست.
دلیل اول تمسک شده است به اجماع، بعضی ها گفتند فقط اجماع از جمله کسانی که می
گوید فقط اجماع و دلیل دیگری ما نداریم مرحوم آقای حکیم معتقد هستند که دلیل فقط
اجماع، با وجود ادله دیگری که هست و احتمال دارد مجمعین هم نظرشان به آن ادله بوده
لذا اثبات اینکه این اجماع اجماع کاشف است یک قدری مشکل است ولی به هرحال تمسک به
اجماع شده است.
دلیل دوم حدیث رفع است، رُفع ان امتی تسعه یکی هم نسیان است، یکی هم جهل است
ما لایعلمون، جهلی که ما می گوییم اینجا در این مسأله چه جهل به حکم است و چه جهل
به موضوع فرق نمی کند و همین طور نسیان، چه نسیان حکم است، چه نسیان موضوع، یادش
رفت که امروز رمضان است یا یادش رفت که باید موقع طلوع فجر نیت کند شرعا، این ها
همه مصداق نسیان و مصداق ما لایعلمون است پس حدیث رفع، رُفع ما لایعلمون و رُفع
نسیان. حدیث رفع همان طور که می دانید به طور مختلفی نقل شده است روایاتی که در
وسائل دارد در محل خودش همه این نه مورد را ندارد، دو سه مورد را دارد مثل آن
روایت معروف از امام جواد(س)، رویتی که تمام نه مورد را دارد روایتی است که مرحوم
صدوق در خصال نقل کرده است، در کتب اربعه هر نه تا باهم نیامده است لذا بعضی
از بزرگان از جمله مرحوم آقای بروجردی(ره)
شبه داشتند، خصال برای صدوق است بحثی در این نیست و صدوق هم معتبر بحثی در این
نیست و خصال هم معتبر اما صحبت این است که چیزی که در کتب اربعه حتی تألیفات خود
صدوق نیامده است در یک کتابی که خیلی مطرح نبوده در کتب فقهیه کم تر تمسکی به آن
کتب دیگر می شود، کتب اربعه که اصلا این روایت نیامده است آن وقت در کتاب های غیر
کتب اربعه آمده است مخصوصا با توجه به اینکه خود مؤلف آن کتب اربعه باز در آن کتاب
نیاورده و در کتاب دیگر آورده است مثل صدوق، یک قدری محل تأمل و شبهه واقع می شود
ولی به هرحال پذیرفته شده است نسیان ما لایعلون هم که در آن روایت معتبرش هم که در
کتب است یکی از این دو هست.
معنای حدیث رفع اینجا چیست و چطور تطبیق می شود؟ رُفع النسیان معنایش این است
که این شخص فراموش نکرده است اگر گفت فراموش نکرده است معنایش چه می شود؟ معنایش
این است که پس متذکر بوده و آدم متذکر ممتسل در مقام امتسال انجام می دهد پس رُفع
النسیان یعنی انجام داد و اگر انجام داد آثار خودش را دارد، فرض نسیان کان لم یکن
رفع معنایش این است برداشته شد، حالا رفع برداشته شد نسیان از مرحله تکوین که نمی
گوید برداشتیم کانّه تکوینا برداشته شده است یا بگویید تشریعا برداشته شده است یا
بگویید قلمی که مربوط بوده به احکام به نسیان که رسید سر قلم را برداشت و چیزی
ننوشت رفع القلم همان طور که در آن حدیث دیگر راجع به سبیّ است، حالا رفع القلم یا
رفع خود نسیان تکوینا یا رفع النسیان تشریعا علی ای حال وقتی رفع برداشته شد یعنی
نسیان کانّه نبود، نسیان نبود یعنی متذکر بود و متذکر بود یعنی آورد وقتی آورد
احکام خودش را دارد و درست می شود.
بعضی ها در باره حدیث رفع یک شبهه ای دارند مکرر در بعضی کتاب ها آمده است. یک
شبهه که مرحوم آقای خوئی دارند و هم مرحوم آقای حکیم دارند در تمسک به حدیث رفع
مکررا هم در کتاب هایشان آمده است و آن این است که حدیث رفع حدیث رفع است نه حدیث
وضع، نسیان را بر می دارد اما نمی گوید بقیه اش درست شبهه ما این است که اگر کسی
فراموشی تکلیفی را انجام نداد می گوید نسیان را برداشتیم اما این مرکب ما نه جزء
بود شما یک جزئش را فراموش کردی برداشتی اما هشت مورد دیگر درست است این به چه
دلیل؟
خلاصه می گویند حدیث رفع، رفع است نه وضع اگر یک مرکبی داریم مثل نماز نه جزء
دارد، یک جزئش را فراموش کرد بیاورد خوب رفع النسیان یعنی شما را راجع به فراموشی
این یک جزء عقاب نمی کنیم مشکلی نداریم اما اینکه آن هشت جزء بقیه درست است و قبول
آن به چه دلیل؟ وضع نکرده است که بگوید این هشت جزء موضوع شرعی است، وضع به این
معنا که بگوید این هشت جزء موضوع شرعی ما است این کار را نکرده است، رفع کرده است
اگر همه نه جزء را رفع می کرد چه می شد؟ دیگر چیزی نبود تا صحت بگوید اگر همه نه
جزء را بر می داشت چیزی نبود تا بگوید درست است، صحت دیگر معنا نداشت همه اش را
برده بود حالا یک جزئش را رده است و یک جزء هم مثل برداشتن همه است، اگر همه را
برداشته بود چیزی نبود تا بگوید صحیح است حالا هم که یک جزء را برداشته است عقاب
نمی کند صحیح است این هشت مورد از کجا اثبات شود، این شبهه ای است که این آقایان
دارند، مرحوم آقای حکیم مکرر دارد در مستمسک، مرحوم آقای خوئی هم مکرر دارند.
ما فکر می کنیم که یکی از ادله یا بگوییم یکی از ظهورات همان طور که در ادبیات
همه می دانیم دلیل الاشاره، دلیل اشاره یعنی جمع دو دلیل با هم یک چیزی را می
فهمانند، شما هم می گویید اقل الحمل شش ماه است از کجا استفاده کردید؟ می گویید
دارد که و حمله و فصاله ثلاثون شهرها، از جمع این با آن حولین کاملینی که باب رضاع
شیر دادن است پس می گویید بقیه اش حمل یعنی شش ماه، به این می گویید دلیل اشاره،
اینجا وقتی گفتند نماز نه جزء است یک جزئش را شما نیاوردید مرفوع است حکمش را
برداشتید، او گفت نه جزء این گفت این جزئش را برداشتیم روی هم می ریزیم یعنی نماز
هشت جزء است، در باب روزه هم گفت باید را موقع طلوع فجر نیت کرده باشی حالا می
گوید فراموش کردی نسیان را برداشتیم یعنی پس بنابراین شما متذکر هستید یعنی پس
نسیان را آوردید چون جمع این دو دلیل که باهم می کنید یعنی عمل درست است نسیان
نبوده است یعنی عمل اصلی شما درست بوده است معنایش این می شود که روزه کما هو حقّ
آمده است بنابراین دلیل اشاره که ماحصل از دو دلیل است، یکی ادله اولیه روی صوم و
دیگری دلیل رفع النسیان، رفع ما لایعلون جمع این دو باهم، این دو را جمع کنیم با
دلیل اولیه صوم معنایش این می شود که روزه ای که بدون نیت تا حالا انجام دادید
درست است که تا قبل از ظهر نیت نکرده بودید حالا نیت می کنید، قبل از ظهر نیت می
کند.
یا اصلا بگویید دلیل اشاره هم نمی خواهد بگوییم وقتی ادله صوم گفت نیت کن این
دلیل گفت فراموش کردی اشکال ندارد معنایش همین است کانّه شما فراموش نکردی، فراموش
نکردی یعنی متذکر هستی، متذکر هستی یعنی آوردی مثلا اشاره هم نمی خواهد بگوید که جمع
دو دلیل با هم، نسیان کردی برداشتیم نسیان را یعنی نسیان نکردی، نسیان نکردی یعنی
متذکر هستی و متذکر هستی یعنی آوردی اصلا احتیاج به اینکه بگوییم دلیل اشاره هم
هست نداریم. من فکر می کنم که مشکلی نباشد در این جهت گرچه در کتاب های مرحوم آقای
حکیم، مرحوم آقای خوئی مکرر این معنا را دیدیم.
مرحوم آقای خوئی یک بیان دیگری هم دارند برای اشکالی که به تمسک به حدیث رفع
در ما نحن فیه دارند ببینیم این شبهه چیست؟ شبهه این است که می فرمایند این کله
رفع که در حدیث رفع آمده است به حسب بحث ما نحن فیه در دو جا می خواهیم از آن استفاده
کنیم یکی نسبت به جهل حالا موضوعا یا حکما، یکی راجع به فراموشی و نسیان، رفع نسبت
به جهل یعنی ما لا یعلمون یک رفع ظاهری است واقعا حکم دارد، واقعا مأمور است که
روزه بگیرد در بحث ما نحن فیه منتهی نمی دانست که ماه رمضان است، نمی دانست که آن
واجب معین دیگری است، وظیفه داشت واقعا ولی این نمی دانست پس رفع ما لایعلمون رفع
ظاهری است در متن واقع امر دارد اگر دارد که طبق امر هم عمل نکرده است بعدا هم که
کشف خلاف شد معلوم شد که امروز ماه رمضان بوده است یا امروز آن واجب معین دیگر
بوده است به چه دلیل بگوییم این کافی است و مجزی است از آن تکلیف واقعی؟
اما راجع نسیان رفع واقعی است نه رفع ظاهری، رفع النسیان نمی گوید چون خبر
نداشتی حکم بوده فراموش کرده این حکم را، درحال فراموشی ما نسیان را برداشتیم رفع
واقعی در اینجا می گوید، این هم که رفع واقعی است منظورش از این رفع واقعی چیست؟
می گوید کسی که فراموش کرده است مکلف نیست به روزه واقعا چون نمی تواند و فراموش
کرده است ولی مکلف به امساک هست بالاخره باید تظاهر به خلاف نکند و نباید خلاف عمل
کند باید امساک کند به چه دلیل این امساک مجزی از صوم باشد؟
بعد آن وقت می گویند و به عبارت اُخری الرفع الحدیث حدیث رفع است نه حدیث
الوضع دوباره همان مطلب را می آورند حالا آن را که ما جدا صحبت کردیم. اینجا دقت
کنیم که فرمایش ایشان درست است یا خیر؟ حضرت امام حسین(ع) فرموده است من دلائل العالم انتقاده به، حدیث دلیل علم
این است که انسان گفتار خودش را نقّادی کند، گفتار دیگران هم همین طور.
اولا چه فرقی است بین جهل ما لایعلمون و نسیان که بگوییم در یکی رفع ظاهری است
در آن یکی رفع واقعی است، در هر دو می گوید جهل را برداشتیم آن هم می گوید نسیان
را برداشتیم، شارع جهل را برداشت ما لایعلمون را برداشت چه جهل حکمی و چه جهل
موضوعی، نسیان را برداشت، تعبیر مثل هم است چرا بگوییم در مورد جهلش رفع ظاهری است
و در مورد نسیانش رفع واقعی، رفع رفع است هر دو هم مثل همدیگر هستند، حالا بگوییم
که رفع واقعی یا رفع ظاهری علی ای حال اگر رفع واقعی است می گوید جعل نداری در
مقام امتثال هم که بودی یعنی پس آوردی نسیان هم برداشتیم نسیان نبوده یعنی پس
متذکریم پس آوردی اگر رفع واقعی است، اگر رفع ظاهری هم است شرعا می گوید به حکم
این است که نسیان نبوده به حکم این است که جهل نبوده یعنی به حکمی این دو را قرار
می دهیم یعنی آورده ای، اولا فرقی بین جهل و نسیان به نظر نمی رسد که در یکی
بگوییم رفع ظاهری است و یکی بگوییم رفع واقعی است.
ثانیا وقتی به همان بیانی که گفتیم در دلیل اشاره یا اصلا خود معنای رفع این
است اصلا این شبهه این ندارد شما رفع را ظاهری یا واقعی بگیرید، از این استفاده می
شود که شما متذکر هستید و عمل را انجام دادید وقتی به یک نفر می گویند که تو در
مقام امتثال بودی و نسیان هم نکردی یعنی متذکر بودی یعنی پس عمل را انجام دادی،
استفاده اجزاء می شود از دلیل، به نظر من فرمایش ایشان یک فرمایش درستی حساب نمی
آید، این را مرحوم آقای خوئی به یک نوعی دارد و مرحوم آقای حکیم هم به یک نوعی
دارد و به دو بیان عرض کردم. یک بیان این است که حدیث حدیث رفع است نه حدیث وضع پس
اثبات اینکه حالا که نیت نکردی عقابت نمی کنیم، اثبات اینکه بقیه اش درست است بدون
نیت انجام دادی تا حالا تا قبل از ظهر ولی حالا نیت می کنی درست است مثل اینکه
نماز را یک جزئش را نخواندی بگویی بقیه اش درست است اینها از کجا اثبات می شود عرض
کردم به دلیل اشاره اصلا بدون اشاره همین که می گوید نیاوردی یعنی نسیان نبوده و
جهل نبوده و در مقام امتثال هم که بوده یعنی آورده ای حالا بگویید اشاره یا اصلا
از خودش به ما هو هو به خوبی استفاده می شود.
آن بیان که می گوید رفع نسبت به او ظاهری است و نسبت به دیگری واقعی است و
دلیلی نداریم این تکلیف به امساک مجزی از صوم باشد و دلیلی نداریم این ناقص به جای
آن کامل باشد این هم با بیانی که عرض کردم وقتی می گوید تو در مقام امتثال بودی و
نسیان هم نکردی یعنی پس آورده ای کسی که آورده باشد مجزی می شود.
بعضی از آقایان مثل آقای حکیم فقط استدلال به اجماع می کند، باید نیت می کرد
موقع طلوع فجر، نیت نکرده است تا قبل از ظهر نیت کرد للاجماع دلیل دیگری ایشان
قبول ندارد، عرض کردم قاعدتا حدیث رفع هم معتبر است حالا بگوییم که بعد از ظهرش
چرا حدیث رفع نگیرد بعدا صحبت می کنیم چون حدیث رفع اگر می گوید قبل از ظهر نیت
کردی درست است بعد از ظهر هم می تواند درست کند حالا چرا بعدا صحبت می کنیم.
غیر از این دو دلیل از بعضی روایاتی که داریم شاید این معنا استفاده شود در
باب دوم از ابواب وجوب صوم و نیة چندتا روایت هست که شاید از این روایات هم
استفاده صحت ما نحن فیه شود، روایت نهم یک روایتی است که قبل از ظهر و بعد از ظهر
را فرق نگذاشته است الرجل یکون علیه القضاء من شهرالرمضان و یصبح فلا یأکل الی العصر
أیجوز عن یجعله قضاءً این راجع به غیر معین است، روایت 8/2 الرجل یصبح و لا ینوی
الصوم صبح کرد نیت روزه نداشت فاذا تعالی النهار وقتی روز بلند شد حدث له رأی فی
الصوم نظرش این شد که روزه بگیرد فقال ان هو نوی الصوم قبل ان تزول الشمس حُسب له
یوم اگر قبل از ظهر نیت کرده است قبول است و ان نواه بعد الزوال حُسب له من الوقت
الذی نباء اگر
بعد از ظهر نیت کرد از همین حالا حساب می شود این را گفتیم معنایش این نیست که این
نصف روزه این معنایش این است که قبول نیست بعد از ظهر، این را قبلا به یک تناسبی
خواندیم.
روایت دوم فی الرجل یبدو له بعد ما یصبح و یرتفع النهار فی صوم ذلک الیوم
لیقضیه من شهر رمضان و لم یکن نوی ذلک من الیل نیت روزه نداشته است ولی حالا که
روز بالا آمده است نیت می کند قال نعم اشکال ندارد لیصومه و لیعتدّ به اذا لم یکن
احدث شیئاً اگر
افطار نکرده است اشکال ندارد، این ها قضاء روزه معین نیست غیر معین است.
از این روایات خواستیم به عنوان تأیید بیاوریم علی ای حال دلیل اصلی همان بعد
از اجماع حدیث رفع است و آقایان هم به همین تمسک کردند که همان حدیث رفع است.